راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اعلامیه گروه منشعب 5
اتحاد سیاسی
در جامعه چند قومی
و چند مذهبی ایران

در راه سازمانگری انقلابی بکوشیم

در شرایطی که رشد مبارزات و نیازهای توده ها از پائین، ضرورت حاد پیوستگی و اتحاد کلیه نیروهای ضد استبداد را در جهت سرنگونی دیکتاتوری فاشیستی در دستور روز قرار داده است و در شرایطی که هیچ انقلابی صادقی نمی تواند از پاسخ به این ضرورت و کوشش برای تأمین پیوستگی و استحکام صفوف نیروهای مترقی در مقابل ارتجاع سیاه فاشیستی سرباز زند، برخی از نیروهای آزادیخواه، دشمن اصلی را رها کرده و به مبارزه با دیگر نیروهای مترقی پرداخته اند، که نتیجه آن – در شرایطی که "ساواک " خود دست به شایعه پراکنی و تفرقه اندازی زده و رژیم می کوشد به اشکال گوناگون، با تمام قوا و با استفاده از تمام وسایل، نیروهای مترقی را از یکدیگر جدا کرده و از تحقق اتحاد جلوگیری کند – جز به نفع دشمن تمام نخواهد شد .
برخی از مبارزان درست در وضعیتی که پایه های رژیم به شدت لرزان شده و تنها با همیاری کلیه مبارزان و آزادیخواهان راستین می توان آن را سرنگون کرد، دشمن اصلی خود را از یاد برده، به یاد اختلافات خود با دیگر نیروهای انقلابی افتاده اند و توجه نمی کنند که چگونه با این عمل خود، ناآگاهانه، رژیم دیکتاتوری را از ورطه هلاکت می رهانند .
کمونیستها هیچگاه وجود تنوع عقاید در جنبش و وجود اختلاف نظرهای اصولی را انکار نکرده اند و از هیچ کس نخواسته و نمی خواهند که اختلاف نظر خود را با آنها و یا با هر نیروی دیگری کنار یا مسکوت گذارند و معتقدند که مبارزه علمی و سالم ایدئولوژیک نه تنها مانع کار نیست بلکه برای بهبود آن حیاتی است .
جبهه، اتحاد متضادهاست. جبهه اتحاد نیروها برای یک هدف مشخص است، قطع نظر از هر راهی که این نیروها برای رسیدن به این هدف برگزیده اند و شیوه مبارزه ای که برای نیل به این مقصود درست می دانند و صرف نظر از اینکه هر یک از جریان های سیاسی که در بوجود آوردن چنین جبهه ای شرکت می جویند، برای دوران پس از برانداخته شدن دیکتاتوری چه برنامه ای برای ادامه راه داشته باشند . جبهه مبارزه ایدئولوژیک را نفی نمی کند، بلکه در عین تأمین وحدت عمل کلیه نیروهای مترقی، بهترین شرایط را برای یک مبارزه ایدئولوژیک آزادانه و همه جانبه فراهم می سازد. با یکدیگر اختلاف عمیق ایدئولوژیک دارید؟ بیائید و به آن شکل صحیح بدهید و همراه با مبارزه در جهت تحقق اهداف اصولی و دراز مدت خود، تفرقه و تلاشی موجود در جنبش را که جز به نفع دشمن خلق - دشمنی که اکنون بر لب گور ایستاده است – تمام نمی شود، دامن نزنید.
جنبش کمونیستی، جنبشی است بلند نظر و با مشرب وسیع. این جنبش از زمان انتشار "مانیفست حزب کمونیست " تا کنون همواره پرچم دار جنبش های انقلابی بوده و همواره خواسته است تا با تمام جریان های سیاسی که در برداشتن یک گام – ولو یک گام – مثبت ذینفع اند، همکاری کند .
تجربه طولانی و بیش از صد ساله تلاش کمونیست ها برای همکاری با سایر نیروهای انقلابی یک قانونمندی عام را به اثبات رسانیده است و آن اینکه: در فراز و نشیب نبرد انقلابی، همه انقلابیون و مبارزان صدیق از هر قشر و صاحب هر نظر و عقیده ای که باشند همواره به جنبش کمونیستی نزدیکتر می شوند و نه دورتر . وجود این قانونمندی را می توان با مراجعه به تاریخ جنبش انقلابی همه کشورها اثبات کرد . سون یاتسن، نهرو، ناصر، مصدق، فاطمی و دهها دیگر از این نمونه ها ( و تمام تاریخ هفتاد ساله اخیر کشور ما ) گواهانی بر این حقیقت اند .
هرجا که جنبش انقلابی با سمتگیری در جهت دفاع از منافع طبقات زحمتکش و محروم دامنه گسترده ای پیدا کرده و نیروهای وسیعی از خلق را بسیج نموده، مبارزان صادق مذهبی نیز دوش به دوش برادران طبقاتی خود که از جهان بینی های غیر مذهبی و یا از مذهب دیگر پیروی می کرده اند، در صفوف نبرد شرکت کرده و همراه با مبارزان دیگر با خون خود پرچمهای نبرد رنگین ساخته و گام به گام بسوی پیروزی پیش رفته اند .
مارکسیست ها با آموزش از جهان بینی علمی خود به این حقیقت واقفند که انقلاب را توده های میلیونی زحمتکشان شهر و ده انجام می دهند و بدون همکاری انقلابی مبارزان راه طبقه کارگر و مبارزان انقلابی دارای اعتقادات مذهبی مشکلات اضافی بر سر راه پیروزی انقلاب اجتماعی پدید می شود. آنها به خوبی آگاهند که ارتجاع حیله گر و کهنه کار با تمام وسایلی که در اختیار دارد می کوشد اعتقادات مذهبی توده های زحمتکش و مبارزان انقلابی مذهبی را در جهت دشمنی با نیروهای انقلابی هوادار راه و جهان بینی طبقه کارگر برانگیزد و آتش دشمنی و نفاق را میان زحمتکشان دامن زند و از همکاری آنان جلوگیری نماید . باید پذیرفت که این حیله ارتجاع در دوره های کم و بیش طولانی در تاریخ کشورهای مختلف با موفقیت همراه بوده است. با این تلاش ارتجاع توانسته است بخشی از زحمتکشان را علیه بخش دیگر بسیج کند و به کمک این تفرقه مقاصد غارتگرانه و ستمکارانه خود را به هر دو گروه تحمیل نماید .
تجربه نسل جوان انقلابی کشور ما بوضوح نشان داد که این مبارزان که با قالب های مذهب یا مارکسیسم به مبارزه با دشمن خلق پرداخته اند، هیچگاه مبارزه میان خود را به مبارزه با جلاد ترجیح نداده اند . بانگ رسای ناصر صادق مبارز انقلابی مسلمان در دادگاه نظامی در گوش هر رزمنده صادقی طنین انداز است که می گفت :
"ما مسلمانیم ولی به مارکسیسم به عنوان یک مکتب مترقی اجتماعی احترام می گذاریم . "
و گفته مسعود رجوی در دادگاه نظامی رهنمون هر انقلابی مذهبی صادقی است که :
" انقلاب اکتبر 300 میلیون مردم شوروی را آزاد کرد . دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر همه امتیازات استعماری تزارها را از بین برد . انقلاب سوسیالیستی خطر برداشتن اختلافات طبقاتی را در ایران ایجاد کرد. "
و خسرو گلسرخی مبارز انقلابی شهید در دفاعیات حماسه آفرین خود در دادگاه نظامی رژیم بدینگونه به ندای اتحاد طلبانه مبارزان صادق مذهبی پاسخ می گوید :
"من که یک مارکسیست – لنینیست هستم و به شریعت اسلام ارج می گذارم ... "
مبارزه با مارکسیسم را هدف قراردادن در شرایطی که باید سرنوشت دیکتاتوری فاشیستی با همکاری کلیه نیروهای ضد استبداد تعیین گردد، عملاً در نقطه مقابل منافع واقعی خلق قرار می گیرد .
تجربه سالهای قبل از کودتا به آنانکه به خواست توده ها ارج می گذارند نشان می دهد که توده زحمتکش و محروم خود منافع واقعی خویش را در اتحاد می داند و نه در تفرقه . و نیز نشان می دهد که تنها کسانیکه چنین نیازی را درک کرده و در عمل برای تأمین آن به مبارزه برخاستند، مبارزان راستین راه سعادت توده ها بودند. مصدق بدین دلیل توانست به آنچنان شخصیت بدل گردد که به مردم رو آورد و همکاری با کمونیستها را پیشه خود ساخت و پایمردی دکتر حسین فاطمی، ادامه دهنده راه وی، مبارز صدیق و پیگیر راه سعادت توده ها که تا آخرین حکومت به " گرایش به خشونت بیشتر " و ...
حقیقت اینست که این مبارزان میان عصیان ناشی از یأس چند روشنفکر و انقلاب اجتماعی علامت تساوی می گذاشتند و توجه نداشتند که انقلاب اجتماعی نمی تواند از ضعف سرچشمه گیرد . انقلاب آخرین چاره بیچارگان نیست . انقلاب اوج قدرت نمایی آگاهانه توده ها و حضیض ضعف طبقات حاکم است . انقلاب از انرژی بی پایان میلیونها انسانی که به حرکت می آیند و تمام دستگاه حاکمه طبقات ستمگر را فلج می کنند نیرو می گیرد و نه از بدبینی آنان نسبت به مبارزه .
مبارزه اینان درست در مقابل نیاز حیاتی توده ها به آزادی قرار دارد . هرگز به عقل هیچ کارگر زحمتکش و هیچ فرد عادی خطور نمی کند که فاشیسم بهتر از دموکراسی بورژوائی است . لنین می گفت :
« به طور کلی آزادی سیاسی، در زمینه سیاسی و در زمینه مناسبات تولیدی معاصر یعنی سرمایه داری تماماً آزادی بورژوائی است . ولی فقط ناردنیکهای شورش طلب آنارشیستها و اکونومیستها می توانستند از اینجا چنین نتیجه بگیرند که مبارزه برای آزادی باید نفی شود یا تخفیف یابد . تحمیل این آئین کوته نظرانه روشنفکرانه به پرولتاریا همیشه به طور موقت و فقط علیرغم برخورد به مقاومت وی میسر شده است . پرولتاریا به طور غریزی دریافته است که آزادی سیاسی با وجود آنکه مستقیماً بورژوازی را مستحکم و متشکل خواهد ساخت، معهذا برای او لازم است و بیش از همه هم لازم است . »
( لنین – " منتخب آثار "، جلد 1، ق 2، ص 34 )

تئوری " هرچه بدتر، بهتر " این مبارزان همان تئوری آنارشیستی باکونین و مائوئیست است که فقیرترین و تحت ستم ترین توده ها و کشورها را پیشروتر می دانند و معتقدند که لومپن پرولتاریا چون فقیر تر است از تمام طبقات دیگر انقلابی تر می باشد و توده های عقب مانده کشورهای فقیر انقلابی تر از پرولتاریای متشکل کشورهای غنی و پیشرفته ( چه سوسیالیستی و چه امپریالیستی هستند . اما بروز چنین تئوری ای در میان اینان تصادفی نبوده است . اینان همیشه در نظر در نقطه مقابل مارکسیسم – لنینیسم قرار داشته اند . پویان در کتاب " ضرورت مبارزه مسلحانه و ... " به کارگران جوان توصیه می کند که :
« بی آنکه ردپائی از خرابکاری خود بگذارند، در امر تولید اخلال کنند، ماشینها را از کار بیاندازند، در کار خود عمداً بی دقتی کنند و یا حتی ابزار کار بدزدند . »
بدین ترتیب، او پا جای پای آنارشیستهای صد سال پیش می گذارد . وی به کارگران به شیوه از مبارزه را توصیه می کند که تنها شایسته عقب مانده ترین پیشه وران ورشکسته ای است که فشار سرمایه، آنان را خانه خراب کرده و به جانب کار در کارخانه ها رانده است . پیشه ورانی که از مبارزه طبقاتی و ضرورت تشکل، اصولاً درکی نداشته و به جای مبارزه با بورژوازی، به خراب کردن ماشینها می پردازند . پرولتاریا هیچگاه به این شیوه از مبارزه تن در نداده است . پرولتاریا طبقه ای است که با عالیترین شکل تولید مرتبط بوده و غنی ترین دستاورد های تمدن بشری را با خود به جامعه سوسیالیستی خواهد برد . نگاه وی چون لومپن پرولتاریا و پیشه ور ورشکسته به گذشته نیست زیرا آینده از آن اوست . او نیازی به نابود کردن وسایل تولید ندارد، چراکه برخلاف پیشه ور وجود و رشدش به رشد همین نیروهای مولده وابسته است . پویان با پیشنهاد این شیوه از مبارزه نشان می دهد که نه تنها نماینده پرولتاریا نیست، بلکه دهها سال از میزان رشد و آگاهی طبقه کارگر ایران عقب تر است .
مارکسیست از آنجا که به قانونمندی جامعه سرمایه داری و قطعیت پیروزی انقلاب اجتماعی معتقد است، در همان حال که با تمام قوا برای تسریع و نزدیک ساختن آن می کوشد، هیچگاه فقر و مسکنت توده ها را شعار خود نمی سازد و هیچگاه در مبارزه به خاطر کاستن این فقر و بار گرانی که به دوش زحمتکشان است تردید نمی کند . مارکسیسم معتقد است که آنچه اهمیت انقلابی دارد نفس وجود فقر نیست، بلکه آگاهی توده ها به ریشه ها و علل فقر، تشکل آنها به منظور مبارزه با آن و حرکت توده ها برای دفاع از حقوق انسانی و به سوی سرنگونی نظام زاینده فقر است . آنانکه افزودن به فقر و دشواری زندگی توده ها را پیشه می کنند هیچگاه بوقوع انقلاب، قانونمندی آن و توانائی توده ها در مبارزه به خاطر ریشه کن ساختن علل این فقر، ایمان نداشته اند .
رفقای ما که بردن آگاهی میان توده کارگر و کار آگاه گرانه در میان این توده را عملاً نفی کرده بودند، اعلام کردند که شیوه مبارزه اینان قادر است که این آگاهی را به میان این طبقه برده و وی را متشکل سازد . البته اینان برای رسیدن به همین ایده نیز راه زیادی پیمودند و در ابتدا حتی معتقد بودند که عمل مسلحانه آنها به دشمن ضربه زده و از قابلیتهای نابود کنندگی ! و یا مرعوب کنندگی ! برخوردار است . اما واقعیات عینی و تقابل آشکار شیوه مبارزه اینان با آموزشهای گرانبهای آموزگاران کبیر پرولتاریا، آنها را قدم به قدم به عقب برد تا جائیکه در " تبلیغ مسلحانه " ( ترور تهییجی ) توقف کردند . در اینجا باید گفت که شکل مبارزه اینان بنا به تعاریف مشخصی که در متون مارکسیستی وجود دارد، نه مبارزه مسلحانه به معنای لنینی آن بلکه ترور فردی یعنی همان شیوه بی ثمر و زیان آور مبارزه می باشد که مارکسیسم همواره آن را آماج حملات خویش ساخته است . لنین می گوید:

" ترور ( فردی ) توطئه گروه های روشنفکری " و " انتقام از اشخاص جداگانه است. "
( لنین – " مجموعه آثار "، جلد 10، ص 106 )

چنین تعریفی کاملاً با عمل مبارزان ما تطبیق می کند، ولی اگر اضافه نکنیم که دشمنی مارکسیسم با تروریسم بر سر چیست، مطلب خود را به پایان نبرده ایم :
لنین یکی از دشمنان عمده بلشویسم در روسیه را انقلابیگری خرده بورژوائی ذکر کرده رشد و آبدیدگی و قوام حزب پرولتری را در مبارزه بی امان و پی گیر با این انقلابیگری می دانست وی درباره اختلاف خود با برجسته ترین بیانگر این انقلابی گری یعنی حزب سوسیالیست رولوسیونرها چنین می نوشت :
« اولاً این حزب به سبب نفی مارکسیسم به هیچ وجه نمی خواست ( و شاید صحیح تر آن باشد که بگوئیم نمی توانست ) ضرورت این امر را دریابد که پیش از پرداختن به هر اقدام سیاسی باید چگونگی نیروهای طبقاتی و مناسبات میان آنها را بر پایه اکیداً اکثریت عینی ارزیابی کرد . ثانیاً این حزب قبول مشی ترور فردی و سوء قصد را که ما مارکسیستها جداً آن را رد می کردیم نشان خاص انقلابیگری یا چپ گرائی خود می پنداشت، بدیهی است که ما ترور فردی را فقط به علل معقول ناشی از صلاح کار رد می کردیم، ولی وقتی سخن از ترور انقلاب کبیر فرانسه یا به طور کلی ترور مورد استفاده حزب انقلابی پیروزمند تحت محاصره بورژوازی سراسر جهان به میان می آید، حتی شخصی چون پلخانف در همان سالهای 1903 – 1900 هنگامیکه هنوز مارکسیست و انقلابی بود، کسانی را که می خواستند چنین ترورهائی را " از نظر اصولی " محکوم کنند، به باد مسخره می گرفت و تف به رویشان می انداخت .»
( لنین – " بیماری کودکی ... " )
" سلاح نبودن "، آن عامل قاطعی است که مارکسیسم را به دشمنی با تروریسم بر می انگیزد چراکه " ترور فردی " از آنجا که براساس نادیده انگاشتن توازن نیروهای طبقاتی و جدا از نیازهای رشد مبارزات توده ها انجام می گیرد، نمی تواند جزء با زیان رساندن به هدف، به صورت درگیر ساختن انقلابیون در مبارزه ای انتقام جویانه، بی فرجام و جداگانه با مهره های رژیم انجام پذیرد .


راه توده 181 16.06.2008

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت