راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

میراث انقلابی تورج حیدری بیگوند در رد ترور
با خشت کجی که
بیژن جزنی گذاشت
دیوار ترور تا ثری بالا رفت
كارگر باید از ماهیت همه اقشار مختلف جامعه از آخوند و كارمند و دهقان گرفته تا دانشجو و كاسبكار جزء و سرمایه دار دركی زنده داشته باشد.
 

"باز هم "ترور تهییجی "

   نشان دادیم كه ایدئولوژی "جنبش نوین كمونیستی "ما چیزی نیست جز كپیه ایرانی نظریات "سوابودا "و حتی یگانگی این دو جریان در زمینه نظریات سازمانی نیز مورد بررسی واقع شد. اكنون كمی بیشتر راجع به تاكتیك "تبلیغ مسلحانه"بحث می كنیم:

   رفیق جزنی ترور را به مثابه "ناقوس آشوب "و عامل برانگیزنده توده ها می داند.

   "مبارزه مسلحانه عامل برانگیزنده (ت) توده ها بر ضد رژیم است. "( ص 69)

   و نیز: "مبارزه ی مسلحانه نقش خود را در برانگیختن (ت) توده ها بر ضد رژیم اثبات كرده. "( ص 84)

   و یا: "جنبش مسلحانه در این مدت كوتاه اگر عملیات خود را در برانگیختن (ت) توده ها بر ضد دستگاه حاكمه به خوبی اجرا كرده "( ص 59) ( روشن است و ما هم مكرر در مكرر گفته ایم كه توده ها را با "ناقوس آشوب"نمی توان بر ضد دستگاه حاكمه برانگیخت و این را تجربیات چند ساله خودمان هم نشان داده، در قسمت های بعد هم به بررسی ریشه های اشتباه اخیر رفیق جزنی خواهیم پرداخت ولی در اینجا فقط قصد ما نشان دادن طرز تلقی رفیق از اثرات ترور تبلیغی است.) رفیق ادامه می دهد:

   "این بدان معنی است كه عملیات مسلحانه هیجان و شوری را ایجاد كرده و دامن زده است..."( ص 37)

   "در سطح جریان های سیاسی و محافل دانشجویی سیاه كل ضربه ای تكان دهنده و هیجان انگیز (ت) بود. "(ص47)

   "... مردمی را كه در گذشته نزدیك خود فاقد تجربه ای قهر آمیز بوده اند به تهاجم (ت) بر ضد دشمن فرا می خواند. "( ص 58)

   خود جملات رفیق به حد كفایت واضح و روشن هستند و ما هم تاكید لازم روی لغات روشنگر نموده ایم. در قسمتهای پیشین نیز نظریات سوابودا را شكافتیم.

   از اینجا این نتیجه بدست می آید كه هم رفیق جزنی و هم سوابودا قصدشان آن است كه بوسیله "ترور تهییجی "درجنبشی كه تازه شروع شده و هنوز به نقطه آغاز نزدیكتر است تا پایان مصنوعا نمودهای پایان برانگیزند.

   یك نكته دیگر هم باید ذكر شود و آن اینكه رفیق جزنی برای عملیات تروریستی علاوه بر اثر تهییج كننده، اثر بخشی آن را در مورد منفعل كردن طبقه حاكمه نیز تا حدودی می پذیرد و در این زمینه از سوابودا اندكی پیشی گرفته است:

   "وقتی این عملیات ( عملیات به حمایت از كارگران اعتصابی) جامه عمل پوشید، كارخانه داران باید بهای طمع خود و سلاخی رژیم را با از دست دادن جان و مال خود و خانواده شان بپردازند. چریك آنان را وادار می كند كه در برابر خواسته های اقتصادی كارگران مانع دخالت نظامی رژیم گردند. این خود نوعی تامین حقوق صنفی از قبیل حق اعتصاب برای كارگران است."( ص 82)

   در اینجا البته قصد ما اشاره به نادرستی شیوه ی حمایت پیشنهادی رفیق نیست، چه در صفحات قبل در مورد نحوه ی حمایت كمونیستی از مبارزات صنفی صحبت كردیم و یادآور شدیم كه این نوع حمایت ماقبل سوسیال دمكراسی توجه كارگران را از مبارزه طبقاتی منحرف كرده و به مبارزه ی تن به تن میان قهرمانان و رژیم معطوف می نماید و بنابراین مانعی است جدی برسر راه اعتلای آگاهی طبقاتی پرولتاریا. نكته مورد نظر ما این است كه تحقق چنین هدفی اساسا غیر ممكن است. چه با استقلالی كه رژیم سلطنتی در قبال بورژوازی دارد به هیچوجه، كارخانه داران قادر نخواهند بود او را وادار به عقب نشینی در برابر چریكها بكنند. حقوق صنفی را كارگران فقط با مبارزات متشكل و یك پارچه خود به دست خواهند آورد، این را هم تاریخ گذشته كشور خودمان1 و هم تاریخ مبارزات پرولتاریای جهانی ثابت كرده و در هیچ جا دیده نشده كه با شیوه مورد نظر رفیق حقوق صنفی كارگران تامین شده باشد.

 

"هرچه سعی است در طلبش بكار می برد اما... "

   نكته دیگری كه شایان ذكر است این مساله می باشد كه نوك پیكان حملات تئوریك به مشی سازمان ما مساله ترور فردی بوده، و از آنجا كه مساله ترور از نظر ماركسیسم – لنینیسم به طور عام مردود اعلام گشته قاعدتا می بایستی در نشریات تئوریكمان به این انتقاد اساسی پاسخ می دادیم. برای پاسخ نیز دو راه وجود داشت: یا می بایست ثابت می كردیم آن تئوری دیگر كهنه شده و در شرایط نوین صدق نمی كند و یا اینكه خطوط فاصل تروریسم را با تبلیغ مسلحانه به نحو روشنی ترسیم می كردیم. ولی اینكار در هیچ یك از نشریات سازمان جز كتاب مورد بحث فعلی ما انجام نشده بنابراین من سعی خواهم كرد این قسمت از كتاب را شكافته و به طور مفصل به آن پاسخ دهم.

   بحث در موارد اختلاف تروریسم و تبلیغ مسلحانه در صفحات 34 و 35 این كتاب صورت گرفته ولی در اینجا رفیق فقط نوع خاصی از ترور، یعنی تروری كه انقلابیون سالهای هفتاد قرن گذشته بدان متوسل می شدند ( ترور مرعوب كننده) را در نظر داشته، درحالیكه ما در این كتاب نشان دادیم كه ترور دارای اشكال گوناگونی است و بویژه ترور تهییجی با تبلیغ مسلحانه ما دارای مشابهت بسیاری بوده و تقریبا با آن اختلافی ندارد. بنابراین اگر حقیقتا می خواستیم موارد اختلاف تروریسم و تبلیغ مسلحانه را روشن كنیم می بایست این كار را با نزدیكترین نوع ترور به شیوه مبارزه مان یعنی ترور تهییجی، انجام می دادیم. و اگر از این زاویه به استدلالهای رفیق جزنی بنگریم خواهیم دید در واقع مساله ای حل نشده و فقط موارد اختلاف دو نوع ترور با هم بیان گردیده است.

   رفیق می نویسد:

   "جنبش مسلحانه سرآغاز یك جنبش توده ای است، این اصل لنینی بی هیچ قید و شرطی از جانب جنبش مسلحانه پذیرفته شده است كه: بدون كارگران تمام بمب ها آشكارا بی قدرتند. "به همین دلیل جنبش مسلحانه از مبارزه ی نظامی هدفی جز بسیج توده ها ندارد. "

   هدف گروه سوابودا نیز از ترور تهییجی چیزی جز بسیج توده ها نبود و آنها نیز "ناقوس آشوب "خود را سرآغاز یك جنبش توده ای می پنداشتند و از این گذشته آن اصل لنینی را نیز كاملا قبول داشتند، به طوریكه سوابودا می نوشت: "جهان پهلوی كارگر با گامهای سنگین خود راه را برای تحقق تمام خواستهایی كه به نام اصحاب كار روس پیش كشیده شود، همواره خواهد ساخت. "( ص 183 چه باید كرد ؟)

   تازه اگر صد بار هم آن جمله لنین را در حرف تكرار كنیم هنوز به معنی پذیرفتن آن اصل لنینی نیست چنانكه نه سوابودا و نه رفیق جزنی هیچكدام واقعا قبول نداشتند كه: "تمام بمب ها بدون كارگران آشكارا بی قدرتند. "آیا مشتی روشنفكر حقوق صنفی تامین كند به معنی پذیرفتن آن اصل لنینی است؟ آیا این نقطه نظر به معنی تحقیر و تمسخر آشكار طبقه كارگر نیست؟

   رفیق ادامه می دهد:

   "در اینجا مبارزه ای متشكل از جانب جریانهای انقلابی پیشرو برضد طبقات حاكمه و متحدان خارجی آنها سازمان داده می شود. "

   سوابودا نیز در پی ایجاد سازمانی از انقلابیون حرفه ای و سازمان دادن مبارزه ای متشكل برضد طبقات حاكمه رژیم تزاری بود.

   "انتخاب هدفها مبتنی بر یك شناخت علمی از دشمن خلق است. "( همان جا)

سوابودا نیز می پنداشت انتخاب هدفها مبتنی بر یك شناخت "علمی "از دشمن خلق خواهد بود.

   "این ضربات زبان مخصوصی است كه جنبش برای آگاه ساختن توده به كار می برد. ولی برای آگاه ساختن توده، فقط به این زبان اكتفا نمی كند. "( همان جا)

   اولا مگر زبان قحطی است. ثانیا سوابودا نیز می خواست وسیله ی این زبان توده ها را آگاه كند و لنین به او گفت: "مگر در این محیط زندگی روسیه پلیدی ها آنقدر كم است كه... " و ثالثا سوابودا نیز فقط به این یك زبان اكتفا نمی كرد، اما در قسمتهای قبل نشان دادیم كه این گروه نیز اتحادیه هایی از كارگران میانه حال و ایجاد روزنامه های محلی در سطح وسیع و تبلیغات در بین بیكاران و ترتیب دادن اعتصابات و تظاهرات و غیره و غیره را پیشنهاد می كرد.

   "اگر در میان برخی از شخصیت های منفور رژیم به قتل می رسند، این نه به خاطر نابود ساختن قسمتی از قدرت رژیم است... خلق از طریق تروریسم1 هیچگاه به قدرت نمی رسد. "( همان جا)

   ما نشان دادیم كه سوابودا نه تنها نقش نابود كننده بلكه حتی نقش مرعوب كننده برور را هم قبول نداشت و فقط نقش تهییجی آن را برجسته می كرد. ولی رفیق در اینجا فقط نقش نابود كننده ترور را رد می كند و همانطور كه قبلا نشان دادیم علاوه بر نقش تهییجی ترور نقش مرعوب كننده ترور را هم قبول داشته و از این نظر بیش از سوابودا با انقلابیون سالهای هفتاد قرن گذشته روسیه هم عقیده است.

   رفیق ادامه می دهد:

   "در اینجا شخصیت های منفور رژیم كه مستقیما در سركوبی خلق شركت دارند به مثابه هدفهایی هستند كه كوبیدن آنها ضربه پذیری رژیم را آشكار می كند. "

   سوابودا هم چنین نظری داشت ولی متاسفانه كارگران عاقل تر از آنند كه ما می پنداریم. آنها با یك حساب سرانگشتی در خواهند یافت كه همواره تلفات ما بسی بیشتر از رژیم است و از این معادله ساده نتیجه خواهند گرفت كه رژیم از این طریق ضربه پذیر نیست. چرا كه یك كارگر خوب می داند كه اگر قرار باشد تن به نبردی نومیدانه بدهد، خود به تنهایی خواهد توانست "چاقو را تا دسته "در شكم امثال فاتح(از سرمایه داران زمان شاه- راه توده) فرو كند. و به خصوص اینكار ( عملیات) در تداوم خود بیش از پیش اثراتش را از دست خواهد داد و كارگران امكان خواهند یافت كه عمیقا درك كنند كه در این گذر گاه آن كس كه ضربه پذیر است انقلابیون هستند و نه رژیم.

   سپس رفیق می گوید: "اگر رژیم بر اثر این ضربات خشمگین می شود به خاطر از دست دادن یك مهره اش نیست... خشم رژیم به خاطر این است كه ادامه ی این ضربات توده ی محروم و سركوب شده را آگاه ساخته و به مبارزه می كشاند. "

   من در این مورد كه "خشم رژیم به خاطر این است كه ادامه ی این ضربات توده ی محروم و سركوب شده را آگاه ساخته و به مبارزه می كشاند. "

من در این مورد كه "خشم رژیم به خاطر از دست دادن یك مهره اش نیست "كاملا حرف رفیق را می پذیرم ولی در این باره كه "خشم رژیم بر سر چیست ؟ "باز هم با رفیق نمی توانم هم عقیده باشم.

   رفیق می گوید: "خشم رژیم به خاطر آنست كه ادامه ی این ضربات توده محروم و سركوب شده را آگاه ساخته و به مبارزه می كشاند. "

   ما در تمام طول كتاب با همین نقطه نظر سر جنگ داشتیم: زیرا توده ها با "ناقوس آشوب" آگاه نمی شوند برای اینكار باید افشاگری سیاسی كرد و لنین می گوید:

"نه حالا نه هیچ زمان دیگری هیچ كار دیگری نمی توان جای افشاگری ها را بگیرد."

تعویض افشاگری سیاسی با تبلیغ مسلحانه همانطور كه لنین می گفت طفره رفتن از این وظیفه مبرم است، زیرا افشاگری حقیقتا پیچیده و مشكل بوده و احتیاج به سپاهی از افراد كارآموخته و آگاه به معنای واقعی كلمه دارد، به نحویكه از همه ی فنرهای درونی رژیم و ماهیت واقعی همه جریان های جامعه به طور همه جانبه اطلاع داشته باشد. كارگر همانطور كه لنین یادآور می شود برای آنكه سوسیال دمكرات شود، باید از ماهیت همه ی اقشار مختلف جامعه از آخوند و كارمند و دهقان گرفته تا دانشجو و كاسبكار جزء و سرمایه دار دركی زنده داشته باشد. به تمام جمله بافی ها و سفسطه های لیبرال ها و نمایندگان دولت و خرده بورژواها كه بوسیله آنها، ماهیت واقعی خود را پنهان می كنند آشنا باشد. نقاط ضعف و قوت خرده بورژواها و دهقانان را بشناسد و غیره و غیره، و حتما تصدیق خواهید كرد كه به وسیله عمل مسلحانه نمی توان همه ی اینها را به كارگران آموخت و بنابراین قبول باید كرد كه كارگران را با عمل مسلحانه و ضربه زدن به دشمن نمی توان آگاه كرد.

و اما كارگران را هم با تشجیع و تهییج نمی توان به مبارزه كشاند.1 كما اینكه درهیچ جای جهان چنین عملی انجام نشده وماهم تاكنون در این زمینه موفقیتی بدست نیاورده ایم. قبلا گفتیم، باز هم تكرار می كنیم كه اوج و فروكش انقلاب خارج از حیطه قدرت پیشاهنگ بوده و بسان قوانین طبیعی عمل می كند. پیشاهنگ واقعی اگر كاملا خود را آماده كرده باشد، در موقع اوجگیری مبارزات توده ای می تواند آنها را در جهت صحیح رهبری كرده، از اشتباهات دوستان و دام دشمنان مصون دارد.

اما خشم رژیم بر سر چیست ؟

این را هم تاریخ نشان داده، خشم رژیم درست مانند خشم تزار از ناردنیكها و خشم بیسمارك از موست و هاسلمان و خشم بورژواهای غربی از امثال بادرماینهوف به خاطر شمشیر داموكلسی 2 است كه این جریانها بر سر ستمگران می آویزند و معلوم نیست كی و كجا و چگونه جان یكی از آنها ( عناصر رژیم) را خواهد گرفت. خشم رژیم عمدتا به خاطر عدم تامینی است كه این جریانها برای عناصر آن به بار می آورند. این را تجربه خودمان هم نشان داده و اگر قبول نداریم می توانیم باز هم امتحان كنیم و چند عمل صرفا انتقام جویانه را كه جنبه تبلیغی نداشته ولی متوجه نقاط حساس و عناصر مهمی باشند انجام دهیم و ناظر غلیان خشم دیوانه وار رژیم باشیم.

"حكایت اینكه چگونه چند عمل تروریستی شرایط عینی را دگرگون كرد "

 

   رفیق جزنی برای اثبات نظریات خود در مورد اثرات فوق العاده ثمربخش ترور فردی فاكتهایی هم می آورد كه در نظر داریم آنها را تحلیل كنیم.

   به نظر رفیق جزنی اوجگیری مبارزات كارگری در سالهای بعد از شروع مبارزه مسلحانه و همچنین تشدید تضادها در جبهه انحصارات امپریالیستی ذینفع در ایران و نیز دخالت مسلحانه رژیم در سركوبی مبارزات خلقهای منطقه همه و همه به علت تاثیرات مبارزه مسلحانه بوده است. البته برای هر ماركسیست اندك آگاهی چنین امری قابل قبول نخواهد بود و اگر حقیقتا چنین پروسه هایی عملا انجام شده باشد، ضرورت پیدا می كند كه ماركسیست مورد نظر ما در كلیه تئوریهایی كه از ماركسیسم آموخته تجدید نظر كند:

   ولی خوشبختانه ماركسیست ما احتیاجی به انجام این كار شاق نخواهد داشت، زیرا معلوم می شود كه فقط اشتباهی جزیی روی داده و با اندك تعمق در خواهد یافت كه رفیق جزنی هرم را از رأسش بر زمین نهاده و آن چه را كه خود معلول است، علت گرفته و معلولهای دیگر را هم به این معلول علت شده نسبت داده اشت. ما این را در پایان این قسمت ثابت خواهیم كرد، اكنون به برداشتهای رفیق می پردازیم.

   "مردم شهری از همان نخست به چریكها علاقه نشان دادند. "(ص 54)

   رفقائی كه در كارخانه ها كار كرده اند تصدیق خواهند كرد كه توده مردم شناختی ولو ناقص هم از چریكها ندارند و بنابراین نمی توانستند از همان نخست به چریكها علاقه نشان دهند. حتی اكنون پس از قریب شش سال اكثریت مردم مناطق خلقی نظر مساعدی به "خرابكار "ندارند. اما این مردم مورد نظر رفیق عمدتا مردم حوالی خیابان شاه رضا هستند كه از همان نخست به چریكها علاقه نشان دادند. این حكم را یكی دیگر از گفته های رفیق تصدیق می كند:

   "علاوه بر اینها نام چریك با محبوبیت مبارزه مسلحانه خلقهای دیگر در زیر نام چریك در تلقی مثبت نسبت به جنش اثر گذاشت. "(ص 54)

   روشن است كه آن مردمی كه از جنگهای چریكی خلقهای دیگر اطلاع داشتند توده مردم شهری نبودند، چه آنها امروز هم چنین اطلاعی ندارند. اما چرا چنین اشتباهی صورت گرفته ؟ واقعیت اینست كه ارتكاب چنین اشتباهی برای نتیجه گیری اشتباه آمیز دیگر ضروری بود:

   "بیش از سالهای پیش اعتراضهای توده ای و جمعی روی می دهد. عناصر بسیاری از بطن جامعه می روند كه از زندان، بیكاری و اخراج نمی ترسند، فداكاری در مردم افزایش می یابد. اعتراض هایی كه در سالهای قبل كمتر سابقه داشته ظاهر می گردد. حتی هنگامیكه این اعتراضهای سیاسی یا اقتصادی به خون كشیده می شود، مردم به جای عقب نشینی قدم به جلو می گذارند. این پدیده بی سابقه از كجا ناشی می شود ؟ از آنجا كه نیرویی كه از میان مردم برخاسته و با آنها پیوند عمیق دارد، با شور و فداكاری بی سابقه ای پیشاپیش مردم با رژیم مبارزه می كند."(ص57)

   ونیز: "آنچه مسلم است در حال حاضر طلیعه اعتراض های جمعی در میان مردم رسیده است و مبارزه مسلحانه نقش خود را در بر انگیختن توده ها بر ضد رژیم اثبات كرده است. "(ص 84)

   واضح است كه علت اعتصاب های بعد از سال پنجاه آن چیزی نیست (و نمی توانست هم باشد) كه رفیق می گوید بلكه بحران اقتصادی است كه رژیم در آن وارد شده و با تمام دست و پا زدن هایش قادر نیست از آن خارج شود كه هیچ، روز به روز بیشتر در این باتلاق فرو می رود و كارگران هم نه به خاطر دمیده شدن صور اسرافیل و بلكه به خاطر فشار شدید و دم افزون اقتصادی دست به اعتصاب می زنند.1 و اما برای اینكه كسی اشتباه رفیق جزنی را مرتكب شود، اولا ضروری است به تئوری "ناقوس آشوب "معتقد باشد و در ثانی فكر كند كه: "مردم از همان نخست نسبت به چریكها علاقه نشان دادند."

   اما رفیق جزنی اثرات مبارزه مسلحانه بر روی مردم را به اینجا هم ختم نمی كند و عقیده دارد كه:

   "با همه ی اینها خطاست اگر بخواهیم اثرات جنبش مسلحانه را بر روی مردم، در محدوده آثاری كه تاكنون ظاهر شده ارزیابی كنیم. اگر ما در این مدت شاهد همدردی و حمایت (!) مردم نسبت به جنش مسلحانه و اعتراضهای پراكنده اقتصادی و سیاسی آنها در پرتو مبارزه مسلحانه (!) بوده ایم، این فقط آن بخش از انرژی توده هاست كه تاكنون به صورت بالفعل در آمده، برای ارزیابی اثر جنبش بر روی مردم باید آنچه را كه در زیر و نهان می گذرد نیز به حساب آورد. "(ص59)

   اگر حقیقتا آنچه كه به صورت بالفعل در آمده در اثر جنبش مسلحانه بوده، تصدیق خواهیم كرد كه جریانات عمیق و بالقوه هم در اثر همین عامل برانگیزنده ایجاد شده است. ولی واقعیت اینست كه نه آن و نه این هیچكدام در اثر جنبش مسلحانه اتفاق نیفتاده اند كه هیچ، حتی تاثیری درجه ی دو هم از آن نپذیرفته اند.

   علاوه بر تاثیرات جنبش بر روی توده ها رفیق جزنی تاثیرات این عملیات را بر روی رژیم هم "تحلیل "می كند:

   "مقابله رژیم با جنبش فقط در چهارچوب سازمانهای پلیسی محدود نماند. جناحهای امپریالیستیبر سر مشی رژیم و پیش بینی آینده آن اختلاف نظر پیدا كردند. اینجا علاوه بر طبقه حاكمه و رژیم نماینده آن پای منافع انحثارات خارجی و مصالح استراتژیك امپریالیستها در میان است."(ص63)

   واضح است كه جناح های امپریالیستی به علت عملیات چند ده نفر تضادشان تشدید نخواهد شد و علت افزایش این تناقضات باید در اوضاع اقتصادی جناح های مختلف و تضاد منافعشان با یكدیگر و غیره و غیره جستجو شود. خود رفیق هم به این امر پی می برد و اضافه می كند:

   "اگر نگوئیم كه جنبش مسلحانه عامل تشدید این تضادها بوده است، نمی توانیم نقش جنبش را در تشدید این تضادها بوده است، نمی توانیم نقش جنبش را در تشدید این تضادها انكار كنیم.

   اینجا دیگر تناقض آشكاری وجود دارد: اگر حقیقتا جناههای امپریالیستی "بر سر مشی رژیم... "اختلاف نظر پیدا كرده اند، دیگر چرا شك می كنیم كه عمل مسلحانه عامل تشدید تضادها بوده باشد ؟ ولی این عقب نشینی هم فایده ای نخواهد داشت، چه در واقع عملیات، به طور قطع تاثیری قابل اندازه گیری در تشدید تضادهای امپریالیستها نداشته و نمی توانست هم داشته باشد و علاوه بر این ما هم هیچ فاكتی برای اثبات نظر رفیق در دست نداریم.

   رفیق ادامه می دهد:

   "تضاد دستگاه حاكمه با جریانهای ضد امپریالیست منطقه نیز در رابطه با جنبش مسلحانه تشدید شده است. رژیم كه خود از گسترش عملیات چریكی در داخل احساس خطر می كند ناچار به دسته بندی امپریالیستی برای خفه كردن كانونهای انقلابی منطقه در ظفار و فلسطین داخل شده و از هم اكنون نیروهای آن عملا به مبارزه ی نظامی در منطقه كشیده شده اند."(ص 63)

   واقعا ؟ آیا اساسا این حكم می تواند درست باشد كه دخالت نظام رژیم ایران در سركوبی خلق عمان به علت شروع مبارزه مسلحانه در داخل كشور بوده است ؟ ایندو اصلا چه ربطی به هم می توانند داشته باشند ؟ لابد دخالت اندونزی در سركوبی خلق تیمور هم به خاطر شروع مبارزه مسلحانه در آن كشور بوده ؟ شاید ما خبر نداریم و در آنجا هم چریك شهری پا به عرصه ی وجود نهاده ؟! وگرنه این عمل اندونزی چگونه قابل توجیه است ؟ قطعا دخالت افریقای جنوبی در آنگولا هم به همین خاطر بوده !

   یا شاید علت چیز دیگری باشد. آیا این حكم قابل قبول نمی تواند باشد كه دخالت ایران در ظفار نتیجه اوضاع جدید تعادل نیروها در سطح جهانی است ؟ همان تعادل نیروهایی كه باعث تغییر استراتژی امپریالیسم شد ؟ همان تغییری كه بر مبنای آن انقلابیون هر منطقه باید بوسیله ی رژیم های ارتجاعی خود آن منطقه سركوب شوند ؟

   در پایان رفیق می گوید: "اینها ره آورد جنبش مسلحانه در مدت كوتاهی است كه از آشكار شدن آن می گذرد. اگر این نتایج و آثار را، با حاصل دو دهه مبارزه جریانهای سیاسی مخالف رژیم مقایسه كنیم آنگاه درمی یابیم كه مبارزه ی مسلحانه چرا نقش محوری و شكل عمده را در جنبش انقلابی مسلحانه دارد."(ص64)

   بله اگر واقعا همه اینها در اثر جنبش مسلحانه بوده من هم حرفی نخواهم داشت و قبول خواهم كرد كه مبارزه مسلحانه نه تنها شكل محوری، بلكه اصولا تنها شكل مبارزه را تشكیل دهد. ولی یك كار دیگر هم حتما باید انجام دهیم، و آن تنظیم یك پیام مبسوط برای همه ی احزاب برادر است كه در طی آن از این احزاب می خواهیم بر مبنای عام ماركسیستی كه با شرایط نوین دیگر تطبیق نمی كنند تجدید نظر نمایند !

   ولی واقعیت اینست كه در تحلیل نهایی ریشه و علت اصلی همه آن چیزهایی كه رفیق جزنی معلول مبارزه مسلحانه دانسته و همچنین خود مبارزه مسلحانه را باید د رهمان واقعیتی كه اخیرا مطرح كردیم جستجو كرد، یعنی در تشدید تناقضات جهانی و به هم خوردن تعادل نیروها به نفع نیروهای صلح و سوسیالیزم.

   امپریالیزم كه پس از جنگ جهانی دوم برای مدتی كوتاه موفق شده بود بر تضادهای درونی خود غلبه كند، اندك اندك وارد دوران سوم بحران عمومی خود شد. این دوران از اواخر دهه ی پنجاه شروع شده و علیرغم افت و خیزهای موقت تاكنون ادامه یافته. در طول این مدت جبهه ی نیرومند كشورهای سوسیالیستی به چنان حدی از قدرت اقتصادی و نظامی دست یافت كه امپریالیزم دیگر قادر به برپا داشتن یك جنگ جهانی دیگر نبوده و مجبور شد علیرغم تمایلش به سیاست تشنج زدایی1 گردن نهد.

   در شرایط نوین با وجود اینكه دیگر مثل بحرانهای سابق امپریالیسم جنگی جهانگیر در كار نبود ولی انقلاب در كشورهای تحت سلطه دوباره شعله كشید. اگر در دوران قبل از جنگ جهانی دوم قالب انقلابها در زمان جنگ به وقوع می پیوستند در شرایط جدید در پهنه ای از صلح جهانی در نقاط مختلف گیتی انقلاب برپا شده و به پیروزی می رسد.

در اوایل دهه 60 انقلاب در كوبا و الجزایر پیروز شد و در ویتنام جنوبی پس از وقفه ای كه پیش آمده بود پیش روی آغاز كرد: در اواخر این دهه شعله های انقلاب به خاور میانه هم كشیده شد.

   این اوج گیری انقلاب جهانی از یك سو و بحران اقتصادی امپریالیستها از سوی دیگر نمی توانست در كشور ما بی تاثیر بماند. اما این تاثیرات از طرق مختلف و با فاصله زمانی معینی از یكدیگر عمل كردند.

   بازتاب پیروزیها و قهرمانیهای خلق های دیگر روشنفكران را به شور و شوق وامی داشت و زمینه را در آنها برای حركت آماده می كرد. قبل از سال 48 این تاثیرات عمدتا در عمق و در نهان عمل می كردند، ولی در این سال با اعتصابات شركت واحد آن پروسه های درونی نمود بیرونی پیدا كردند، دانشجویان و دانش آموزان زیادی با شور و انرژی فراوان به خیابانها ریختند. شعارهای تند سیاسی و ضد دولتی بر خلاف سالهای گذشته فضای تهران را به لرزه درآورد.1

   همین تاثیرات كه ذكر آن رفت در میان قشر با كفیفیت تر روشنفكران به گونه ای دیگر اثر بخشید، به طوری كه در سالهای قبل از واقعه سیاهكل گروههای سیاسی زیادی تشكیل می شد كه متاسفانه به علت عدم آمادگی كادرهایشان، روز به روز لو رفته و میدان را خالی می كردند. در این میان تعدادی از این گروهها تحت تاثیر تجربه كوبا و مبارزات روشنفكری آمریكای لاتین به فكر دست زدن به عملیات مسلحانه زدند. مشوق آنها در این كار هم برخلاف آنچه تصور می رود، نه واقعیات عینی جامعه بلكه تاثیرات شورانگیزی بود كه مبارزات مسلحانه دیگر خلقها بر آنها می گذاشت.2 بعضی از این گروهها در ابتدا معتقد به یك مرحله كار سیاسی و تبلیغاتی توده ای بودند ولیكن ناآرامی آنها و ركود توده ها از یكسو و نداشتن تجربه عملی برای كار سیاسی توده ای از سوی دیگر سریعا آنها را از ادامه ی اینكار منصرف كرد و به این نتیجه بكلی نادرست رساند كه با نیروی اندك خود دست به مبارزه با رژیم بزنند:

   "پس ناگزیر تحت شرایط موجود كه در آن هیچگونه امكان دمكراتیكی برای تماس، ایجاد آگاهی سیاسی و سازمان دادن طبقه كارگر وجود ندارد، روشنفكر پرولتاریا باید از طریق قدرت انقلابی با توده ی طبقه خویش رابطه برقرار كند."(ضرورت مبارزه ی مسلحانه و... ص 45)

   حال به اثر گذاری جنبه دیگر تغییر تعادل قوای جهانی در كشورمان می پردازیم:

   بحران اقتصادی امپریالیزم پس چند مرحله تشدید و تضعیف در سالهای اخیر ابعادی فوق العاده عظیم یافت و دامنه آن گریبان گیر رژیم ایران نیز شد. خصوصا با رشد سیستم تولیدی سرمایه داری و وابستگی روز افزون اقتصاد ایران به امپریالیسم جهانی تاثیرات این جریان در كشور ما با شدتی بی سابقه عمل كرد و در نتیجه تورم سرسام آور ناشی از این تاثیرات مبارزه اقتصادی كارگران اوجی تازه یافت.

   از طرف دیگر ركن اصلی امپریالیسم جهانی یعنی امپریالیسم آمریكا در نتیجه تضعیف بیش از حد، دیگر مانند اوایل دهه 60 نمی توانست جنگهای تجاوزكارانه را از پیش ببرد و به ناچار اندكی از سنگینی بار "حفظ وضع موجود "را می بایست بر گرده متعهدان كوچكتر خود بیاندازد. به پیروی از این مشی در منطقه خاورمیانه ایران و اسرائیل و در آفریقا حكومت نژاد پرست آفریقای جنوبی و در جنوب شرقی آسیا اندونزی مامور سركوب خلقهای منطقه خود شدند. در پیمان تجاوز كار ناتو نیز كشورهای اروپایی می بایست سهم بیشتری از هزینه های كمرشكن نظامی را به عهده ی خود گیرند و به هرحال همه می بایست به فراخور توانایی خود همت كنند و این كشتی پوسیده در حال غرق را چند گاهی بیشتر بر روی آب نگاه دارند.

   تشدید تناقضات جناحهای مختلف امپریالیستی را هم باید از همین زاویه نگاه كرد. این از ویژگی های بحرانهای اقتصادی در دوران امپریالیسم است كه هرگاه ظاهر می شود تضادهای ما بین جناحهای رشد یابنده و میرنده (در شرایط امروز جناحهای بیشتر ضربه پذیر و كمتر ضربه پذیر) امپریالیستی را حدت بیشتری می بخشد. مثلا بحران انرژی ضربات كشنده ای بر پیكر اقتصاد كشورهای اروپایی خصوصا انگلستان وارد كرد، درحالیكه صدمه ی چندانی به امپریالیسم آمریكا نرساند. همین مساله باعث افزایش گرایش كشورهای اروپای غربی به استقلال بیشتر در قبال امپریالیسم آمریكا شده و حتی در پاره ای موارد در مقابل مسائل جهانی موضعی مخالف آمریكا اتخاذ كردند.

 

"چند نكته ی دیگر "

   ما تا به اینجا اشتباهات اصولی رفیق جزنی را چه در زمینه مسائل تاكتیكی و چه در زمینه مسائل فلسفی مفصلا شرح دادیم و همینطور ریشه نتیجه گیریهای اشتباه آمیزش از وقایع را برشمردیم و اكنون در پایان این فصل به چند مورد دیگر هم اشاره می كنیم:

   رفیق جزنی می نویسد: "توده ها با كمیت غول آسای خود كه كیفیت آنها از این كمیت برمی خیزد در این مبارزه ی مسلحانه ی شهری نمی توانند شركت كنند."(ص 68)

باید متذكر شد كه كیفیت توده ها فقط ( و حتی به طور عمده) از كمیت غول آسای آنها بر نمی خیزد. مطابق این حكم باید در كشورهای عقب مانده كیفیت پرولتاریا كمتر از سایر طبقات و اقشار خلقی باشد كه كمیتشان بیش از كارگران است. ولی لنین خاطر نشان كرد كه پرولتاریا در انقلاب دارای نقشی بینهایت بیشتر از اندازه ی كمّی آن است. این كیفیت والا هم نه از كمیت غول آسای آن و بلكه از واقعیات زیر سرچشمه می گیرد:

   1 – در میان طبقات و اقشار خلقی پرولتاریا تنها طبقه ایست كه به آینده نظر دارد نه گذشته.

   2 – پرولتاریا از همه ی طبقات بیشتر قابلیت تشكل و انظباط پذیری دارد.

   3 – پرولتاریا جز زنجیرهایش چیزی ندارد كه در انقلاب از دست بدهد.

   4 – پرولتاریا تنها طبقه ی وفادار به انترناسیونالیزم است و با پرولتاریای جهانی ( به سبب پیوستگی سرمایه جهانی) دارای همبستگی مادی است.1

   به علت همین ویژگیهاست كه پرولتاریا هم در انقلاب شوروی و هم در بسیاری از انقلابات رهایی بخش و ملی علیرغم قلت كمی اش توانسته است رهبری انقلابها را به عهده ی خود گیرد.

   رفیق در جائی دیگر می گوید: "در كوه نه تنها دهقانان، بلكه كارگران و دیگر مردم شهر كه به مبارزه ی مسلحانه روی می آورند، می توانند دست به مبارزه زده و در این مبارزه رشد كنند." (ص 69)

   اگر توجه كنیم رفیق این حكم را در مورد اواخر مرحله ی اول و سرتاسر مرحله ی دوم استراتژیك مورد نظر خود صادق می داند به عمق نادرستی آن پی خواهیم برد. در حقیقت تا هنگامیكه مبارزات توده ای پرولتاریا آنچنان اوجی نیافته كه هزار هزار انقلابی با كیفیت بیرون دهد فرستادن پرولترهای آگاه به كوه بیشتر به "قضیه ی نخود سیاه "شبیه است.

   در چنین شرایطی كارگران آگاه باید و حتما در شهر مانده و توده كارگران را در مبارزه و سازماندهی یاری رساند. هر نوع برخورد دیگر غیر از آنچه گفته شد چیزی نیست جز همان "سوزاندن چوبها به منظور گرم كردن خانه."

   البته اشتباه اخیر رفیق نمی تواند از اشتباه پیش گفته مستقل باشد والا رفیق طلب نمی كرد كه از یك پرولتر آگاه، همان استفاده ای شود كه از یك كاسبكار یا زمیندار خرده پای به جان آمده .

   رفیق می نویسد: "ضد انقلاب نیز مانند انقلاب تحت تاثیر شرایط عینی و عوامل اجتماعی – اقتصادی قرار دارد: در یك حالت به تضادهای درونی خود غالب آمده، دستگاه اداری و نظامی را نوسازی كرده و از تمركز و قدرت برخوردار است و در حالت دیگر بر اثر تضادهای درونی و فرسودگی سیستم دچار پراكندگی شده، اعمال حاكمیت برایش دشوار می گردد موقعیت متحدان خارجی  طبقات حاكمه و روابط آنها با یكدیگر در حالات دستگاه حاكمه اثر می گذارد."(ص 12)

   این نوع تحلیل را لنین "دهان گشودن به قصد هیچ نگفتن "می نامید. این كه معلوم است نه تنها دستگاه سركوب گر بلكه هر پدیده ی اجتماعی در یك حالت قوی و در حالت دیگر فرسوده است و این هم واضح است كه این حالات نتیجه ی عوامل اقتصادی – اجتماعی است. اما مساله اینست كه در كدام حالت آن و در چه موقع این اتفاق می افتد ؟ رفیق فقط به نقش متحدان خارجی طبقه ی حاكمه اشاره می كند  ولی نمی گوید كه این حالات رژیم آیا با حالات توده ها ارتباط پیدا می كند یا نه ؟ و اگر جواب مثبت است این ارتباط چگونه است ؟ "

   وقتی ما در تحلیل اوضاع اجتماعی جوانب مختلف آن را به منظور ساده تر كردن بیان از هم جدا می كنیم 1 حتما باید تاثیرات متقابل این جوانب را در نظر گیریم وگرنه تحلیل ما از تحلیل یك متافیزیسین چگونه قابل تشخیص خواهد بود ؟ اما رفیق جزنی فقط به گفتن این جمله اكتفا می كند كه: "این عوامل نمی توانند از تاثیرات یكدیگر بركنار باشند."و از روی مساله می گذرد.

   در حقیقت درجه ی تمركز رژیم با حالت توده ها ارتباط ناگسستنی دارد و به خصوص در حالتیكه توده ها به تهاجم و تعرض می پردازند، تضادهای درونی رژیم حكومتی تشدید شده و متحدان ناپایدارش از اطراف او پراكنده می شوند. و برعكس در حالتیكه روحیه انقلابی در توده ها فروكش می كند، رژیم حكومتی توانایی آن را می یابد كه بر تضادهای درونیش غلبه كند. خوب بود و حتما لازم بود كه رفیق در ضمن بررسی تاریخی شرایط انقلابی در طی سالهای 20 تا 52 به نحوه ی اثر گذاری این جوانب مختلف ( و نه عوامل مختلف) بر روی یكدیگر نیز اشاره می كرد.

   رفیق می نویسد: "جنبش انقلابی طبقه كارگر از بدو پیدایش، خود را در درون و گاه در كنار جنبش رهایی بخش یافته است. جنبش رهایی بخش به جنبش كارگری تقدم تاریخی دارد. جنبش كارگری ایران فقط از رابطه با جنبش رهایی بخش می تواند رسالت تاریخی خود را انجام داده به هدفهای نهایی خود دست یابد."(ص 26)

   معنی این جمله چیست ؟ آیا به این دلیل كه "جنبش رهایی بخش تقدم دارد."، جنبش كارگری فقط در رابطه با جنبش رهایی بخش می تواند... ؟ "ولی این كه درست نیست. جنبش كارگری نه به علت تقدم تاریخی جنبش رهایی بخش و بلكه دقیقا به این خاطر باید وظایف دمكراتیك و ضد امپریالیستی را به عهده بگیرد كه طبقه ی كارگر برای گسترش دامنه ی مبارزه ی طبقاتی خویش احتیاج مبرم و حیاتی به آزادی دارد.2 و این دمكراسی و آزادی به دست نخواهد آمد مگر اینكه به حیات ننگین و شوم رژیم سلطنتی و ادامه ی نفوذ امپریالیستها در ایران پایان داده شود.

   طبقه كارگر به منظور كسب آمادگی برای اعمال دیكتاتوری پرولتاریا احتیاج به یك دوره دمكراسی دارد. حال چه این دمكراسی، دمكراسی خلق باشد و چه دمكراسی به سبك كشورهای غربی ( هرچند اولی مطلوب تر است ولی كسب آن منوط به خواست فقط حزب پرولتاریا نیست و احتیاج به مقدمات پیچیده ای دارد.)

در مورد این نیاز مبرم لنین در كتاب دولت و انقلاب می نویسد:

   "انگلس در اینجا با وضوح خاصی یك ایده ی اساسی را كه در تمام تالیفات ماركس همچون خط سرخ رنگی نمودار است تكرار می كند و آن اینكه جمهوری دمكراتیك نزدیكترین راه نیل به دیكتاتوری پرولتاریاست. زیرا این جمهوری در عین اینكه به هیچوجه سیادت سرمایه و بنابراین ستمگری بر توده ها و نیز مبارزه طبقاتی را برطرف نمی سازد، به طور ناگزیر دامنه این مبارزه را چنان بسط و گسترش می دهد و آن را چنان آشكار و حاد می سازد، كه چون امكان تامین منافع اساسی توده های ستم كش فرارسد، این امكان قطعا و منحصرا به صورت دیكتاتوری پرولتاریا و رهبری پرولتاریا بر این توده ها جامع عمل به خود می پوشد."(ص 99)

 

*******************************

 

   اشتباه دیگری كه در كتاب مورد بحث به چشم می خورد، كم بها دادن به نیروهای سیاسی است. به طوریكه رفیق جزنی آنها را فقط به عنوان منبع سربازگیری نیروهای مسلح در نظر می گیرد و به نیروی خود آنها در منفعل كردن دشمن بهایی نمی دهد. ولی ما در تاریخ به كرات دیده ایم كه همین دیده ایم كه همین نیروهای سیاسی غیرمسلح – خصوصا در نبردهای داخلی – چه نیروی عظیمی را تشكیل می دهند:

   در انقلاب مشروطیت ( 1285 شمسی) توده های تهران مسلح نبودند. تفنگ چی ها پس از چند مورد تیراندازی به مردم از دستور سركرده های خود سرپیچی نموده به صفوف مردم می پیوستند. فرمان مشروطیت بدون هیچگونه جنگ نظامی به دست آمد.

   در 30 تیر هم مردم غیر مسلح به طرف دربار راه افتادند به سربازان دستور شلیك داده شد، ولی چیزی نگذشت كه تمرّد در ارتش آغاز شد. نظامیان حاضر نبودند به طرف خواهران و برادران شلیك كنند، شاه به وحشت مرگ افتاده به عقب نشینی تن در داد. مصدق دوباره نخست وزیر شد، مردم پیروز شدند.

   در18مارس 1871 مردم پاریس چون تنی واحد به پا خاستند، ارتش تی یر درصدد جلوگیری از آنها برآمد، ژنرال لوكنت و كلمان توما به سربازان دستور گشودن آتش به روی مردم دادند، ولی آنها تفنگ هایشان را به طرف سینه خود آن شغالان كثیف برگردانده به زندگی نكبت بارشان پایان دادند. فردای آن روز حضرات بورژوا به همراه نشمه هایشان با روبندیلشان را جمع می كردند كه به ورسای مهاجرت كنند.

   در تاریخ انقلابات سه گانه روسیه هم ما شاهد قدرت عظیم نیروهای سیاسی بوده ایم، در جلو صفوف كارگران غیرمسلم زنان كارگر حركت می كردند و سربازان را برادر می خواندند، سربازان به صفوف انقلاب می پیوستند.

   در اعتصابات كارگری ایران نیز ما خود شاهد همدردی پاسبانها با كارگران بوده ایم. این خود نشانه ی نقطه قوتی است كه انقلاب داراست، اگر این مساله را در محاسبات خود نگنجانیم، نشان داده ایم كه در تاریخ مبارزات طبقاتی تعمق چندانی ننموده ایم.

   رفیق له دوان می گوید:

   "نیروهای سیاسی نه تنها به منزله پایه نیروهای مسلح عمل می كنند، بلكه همچنین تبدیل به یك ارتش سیاسی سازمان یافته توده ها، هسته مركزی مبارزه سیاسی، نوك پیكان علیه دشمن درست در مناطق زیركنترلش (ت)، من جمله جاهایی كه نیروهای نظامی، سیاسی و اقتصادی او متمركز هستند می شوند."(ص 171 انقلاب ویتنام)

   "ولی خشونت (ت) منحصرا برعهده نیروهای مسلح نیست و تنها شامل مبارزه نظامی هم نمی شود، نمی توان از نیروهای سیاسی و مبارزه ی سیاسی صرف نظر كرد. در صورت غفلت از نیروهای سیاسی و مبارزه سیاسی توده ها موفقیت با عمل نظامی و نیروهای مسلح بدست نخواهد آمد."( ص 64 همان كتاب)

رفیق جزنی در همین زمینه ای كه به آن اشاره رفت می نویسد:

   "بنابر تجاربی كه از اغلب جنبشهای انقلابی بدست آمده، هنگامی كه جو نظامی بر كشور سایه می اندازد، نیروها از طریق نظامی مصاف خواهند داد، در این شرایط احتمالا عمده (ت) نیروها در جهت عملیات توده ای نظامی هدایت شده و جنبش های اقتصادی و سیاسی كاهش می پذیرد (ت). "(ص 84)

   در اینجا بحث ما بر سر قسمت اول نیست چراكه در فصول قبل مفصلا شرح دادیم كه فقط جوّ نظامی برای اعمال تاكتیك انقلابی نظامی كافی نیست كه هیچ از شرایط اساسی آن هم به شمار نمی رود زیراكه اساسی ترین شرایط اعمال تاكتیك انقلابی وجود روحیه انقلابی در توده هاست كه این هم خود حاصل یك سلسله مقدمات پیچیده است.

   اما آنچه در اینجا مورد نظر ماست قسمت دوم نقل قول می باشد. اولا رفیق می گوید: "در چنین شرایطی، احتمالا... "این احتمالا را چه عواملی تعیین می كنند ؟ رفیق پاسخی نمی دهد، اما شایان ذكر است كه احتمال تحقق چنین احتمالانی صفر است زیراكه در هیچ جای دنیا دیده نشده كه عمده ی نیروها از طریق نظامی مصاف دهند. چه در كشور 30 – 20 میلیون نفری مقیاس توده ها میلیون ها بود، درحالیكه مقیاس ارتش خلق در نهایت صدها هزار است.

   هرچقدر هم انقلاب پیش می رود، دهها برابر آن نیروهایی كه به طرف مبارزه ی نظامی كانالیزه می شوند، از میان قشرهای عقب مانده تر توده به طرف اشكال پایین مبارزه كشیده می شدند.

   بنابراین در طی یك جنبش خلق بر خلاف تصور رفیق دامنه ی مبارزات اقتصادی و سیاسی كاهش نمی پذیرد كه هیچ، باسرعت فوق العاده ای حوزه های دست نخورده را به آتش خود می كشد.

   در آنگولا وقتی نیروهای مپلا  به شهرهای تحت كنترل اونیتا نزدیك می شدند، مردم شهر از داخل كار ضد انقلابیون را ساخته به پیشواز ارتش انقلابی خود می رفتند.

   آخرین روزهای ارتجاع در سایگون و پنوم پنه شاهد شدیدترین مبارزات غیرمسلحانه ی توده های مردم بود. در لائوس پیروزی نهایی اساسا بوسیله ی نیروهای سیاسی بدست آمد. رفیق له دوان می گوید:

   "بسیج و گردآوری نیروی توده ها، ایجاد و توسعه (ت) ارتش سیاسی انقلابی یك مساله اساسی و تعیین كننده است. به این امر باید به طریق پی گیر و مداوم (ت) در طول تمام ادوار توجه شود، هم در زمانی كه هنوز موقعیت انقلابی ظاهر نشده است و هم زمانی كه چنین موقعیتی ظاهر شده و به حد كمال رسیده. (ت) " ( انقلاب ویتنام)

   بنابراین برخلاف عقیده ی رفیق جزنی كه می گوید: در موقع اوجگیری انقلاب ( وقتی موقعیت انقلابی به حد كمال رسیده) جنبش اقتصادی و سیاسی كاهش می یابند، رفیق له دوان را عقیده بر آنست كه حتی در این موقع باید به توسعه ارتش سیاسی به طور مداوم اقدام كرد.

   البته لازم به تذكر است كه ریشه این اشتباه رفیق جزنی همان چیزی است كه اخیرا ذكر كردیم، یعنی محدود كردن نقش نیروهای سیاسی به منبع سربازگیری جنبش مسلحانه و در نهایت كم بها دادن به نیروی لایذال توده ها كه ارتش خلق ظرفیت گردآوری همه آن را ندارد. 

                                                                                                    اردیبهشت 1355 خورشیدی

 

توضیحات

 

1 – برنامه ی c r e d o ""

 در لغت به معنی مظهر آئین، برنامه و شرح جهان بینی است. "برنامه c r e d o  "برنامه ی كنگره ی اول سوسیال دمكراتهای روسیه بود كه در آن مشی اكونومیستی ( اقتصاد گرائی) به وضوح بیان گشته و در آن گفته می شد: "باید به همان مبارزه ی اقتصادی خصلت سیاسی داد."

 متن برنامه را خواهر لنین برای او به تبعیدگاه سیبری فرستاده بود و لنین این متن را همراه بامتن اعتراضیه كه بر آن نوشته بود برای پلخائوف در خارجه فرستاد و او آن را تكثیر كرد.

2 – آكسلرود

نام یكی از اعضای برجسته گروه "آزادی كار"

3 – زمستوا

عضو انجمن های محلی خودگردان در استانهای روسیه تزاری بود كه در سال 1864 از پی رفرم ارضی پدید آمد. اختیارات زمستوا محدود به مسائل صرفا اقتصادی بود. راهسازی، نگاهداری راهها، تهیه آمار، بیمه اموال، اقدامات نیكوكاری، امور بهداشتی، آموزش دبستانی، امور پست و غیره. فعالیت زمستوا تابع منافع طبقاتی ملاكان محلی بود. ملاكان و بورژواهای لیبرال در آن نقش نمایان داشتند، ولی دولت زمستواها راتحت نظارت استانداران و وزارت كشور قرار می داد و اینان حق داشتند اجرای هر تصمیمی را كه زمستواها اتخاذ كنند، ولی خوشایند دولت نباشد متوقف كنند.

4 – نادژین

تروریست، سردبیر مجله ی سوابودا ارگان گروه "سوسیال انقلابی آزادی "

5 – مارتینف

یكی از اعضای هیات تحریریه مجله اكونومیستی "رابوچیه دئیلو "ارگان اتحادیه سوسیال دمكراتهای روسیه در خارج.

6 – اتحادیه

منظور سازمان اكونومیستی "اتحادیه سوسیال دمكراتهای روسیه در خارجه "است.

7 – قانون فوق العاده علیه سوسیالیستها

این قانون را دولت بیسمارك در سال 1878 برای مبارزه علیه جنبش كارگری و سوسیالیستی آلمان وضع كرد. به موجب آن تمام سازمانهای حزب سوسیال دمكرات و سازمانها و سندیكاهای كارگری غیرقانونی اعلام شدند و مطبوعات آنها توقیف گردید و سوسیال دمكراتها تحت فشار شدید قرار گرفتند. در سال 1890 اوج جنبش كارگری دولت را به الغای این قانون مجبور ساخت.

8 – میخائیلوفسكی

( 1842 – 1904) جامعه شناس روس و یكی از بیانگران عمده جریان ناردنیك لیبرال، دشمن سرسخت ماركسیسم. میخائیلوفسكی تاریخ جامعه را محصول فعالیت خودسرانه ذوات دارای "تفكر نقاد "تلقی می كرد.

9 – دسته بندی ماه اوت

ائتلاف دشمنان بلشویسم كه در سال 1912 به ابتكار تروتسكی صورت وقوع یافت. در این دسته بندی هم انحلال طلبان ( منشویكها) و هم اُتزویستها شركت كرده، عملا خویشاوندی خود را به ثبوت رساندند.

10 – اُتزویستها

آن دسته از بلشویكهای چپ كه اپورتونیسم خود را با جملات چپ نما روپوشی كرده و خواستار تعطیل هرگونه كار علنی و از جمله فراخواندن نمایندگان كارگران از دومای دولتی بودند. به این نام خوانده می شدند. اینها در سال 1909 از حزب اخراج شدند ( لوناچارسكی، بگدانف، الكسینسكی و دیگران)

11 – بلانكیستها

اعضا و طرفداران حزب بلانكیستها. این حزب به نام رهبرش "لوئی اگوست بلانكی "خوانده می شد. بلانكی از نوع انقلابیون قدیم و انقلابی از روی احساس بود. بلانكی با سیه روزی خلق همدرد بود. ولی هیچ تئوری سوسیالیستی برای حذف سرمایه داری پیشنهاد نمی كرد. او هر نوع انقلابی را مثل یك كودتا تصور می كرد. لنین در توصیف او گفته است:

"انقلابی بی چون و چرا و طرفدار پر حرارت سوسیالیسم "( 1881 – 1805)

12 – باكونین

( 1876 – 1814) – میخائیل الكساندرویچ، انقلابی خرده بورژوای روسی كه فعالیت او به طور عمده در خارجه انجام می گرفت. باكونین بنیاد گذار پرولتاریا را نفی می كرد، با ایجاد حزب پرولتاریا مخالف بود. باكونین به انترناسیونال اول راه یافت و علیه ماركس به مبارزه برخاست. در سال 1872 به علت فعالیت سازمان شكن خود، در كنگره ی لاهه از انترناسیونال اخراج شد. نظریات باكونین یكی از منابع ایدئولوژیك جریان ناردنیك بود.

13 – مارتینف

ر.ك به شماره (5)

14 – برنامه گُتا

برنامه ی حزب كارگری سوسیالیست آلمان كه در سال 1875 در كنگره گتا به هنگام اتحّاد دو حزب سوسیالیست آلمان یعنی حزب ایزناخیستها و حزب لاسالین ها، تصویب شد. برنامه جنبه اپورتونیستی داشت، زیرا ایزناخیستها در مهمترین مسایل به خاطر اتحاد با لاسالین ها از اصول بنیادی ماركسیسم عدول می ورزیدند. ماركس و انگلس طرح برنامه ی گتا را مورد انتقاد كوبنده قرار دادند و آن را به عنوان گام بلندی به عقب ارزیابی كردند.

15 – اسنودن و هندرسون

دو تن از لیدرهای سوسیال شوینیست حزب كارگر انگلستان ( لیبوریست) 

 

راه توده 172 14.04.2008


 

1 كارگران كشور ما در مبارزات گذشته خود حق 8 ساعت كار روزانه و قانون سنديكاهاي كارگري را به دست آورده اند و عليرغم سالهاي طولاني ركود و سلطه ي مطلق ارتجاع رژيم هيچگاه جرات نكرده به طور رسمي اين حقوق را نفي كند .

1 ضمنا اين را در نظر داشته باشيم كه بالاخره خود رفيق هم اعتراف مي كند كه اين كار تروريسم است .

1 در اينجا مقصود ما تشجيع و تهييج در نبود شرايط عيني است .

2 عزرائيل .

 

1 ما در مقدمه كتاب رفيق پويان اين اشتباه را اصلاح كرده ايم ولي اين باعث نشده كه به اشتباه مشابه ديگري گرفتار نشويم . اين اشتباه اخير آن است كه اين بار علت بحران اقتصادي را شروع مبارزه مسلحانه انگاشته ايم ، آشكار است كه خرجي كه رژيم براي مبارزه با ما متحمل مي شود ساليانه به چند صد هزار دلار هم نمي رسد ، در حاليكه مشكلات اقتصادي رژيم را كثر بودجه هاي چند ميليارد دلاري تشكيل مي دهد . اما علت اين اشتباهات مكرر چيست ؟ شايد علت اصلي تمايل ما اين امر باشد كه به هرحال حركت خودمان را علت العلل تحولات بدانيم . اما همه رفقا آگاهند كه جايگزين كردن تمايلات ذهني به جاي واقعيات عيني نامي جز اتوپيسم (پندارگرايي) نمي تواند داشته باشد .

1 پس از فاش شدن ماهيت واقعي مائوئيسم ( كه مدتها آن را در پس پرده اي از قافيه بافيهاي چپ نما مخفي كرده بود .) در عرصه سياست جهاني و بويژه پس از آنكه اين جريان با شركت در دسته بنديهاي نيروهاي امپرياليستي و نژاد پرست در ماجراي آنگولا سند افلاس خود را امضاء كرد ، ديگر انتظار نمي رود كه انقلابيون صديق نسبت به ثمربخشي سياست تشنج زدايي شكي به خود راه دهند.

   ما ديديم كه در پرتو اين سياست انقلاب در كشورهاي جنوب شرقي آسيا و همينطور مستعمرات آفريقايي پرتقال به پيروزي رسيده و هر روز نيز شاهد شعله ور شدن پيكارهاي آزادي بخش ديگر در سراسر جهان هستيم .

   آشكار شد كه سياست تشنج زدايي برخلاف ادعاهاي تفرقه اندازانه هوچيهاي پكن به هيچوجه به معناي سازش با امپرياليسم نبوده و مانعي در راه كمك بيدريغ كشورهاي سوسياليستي به جنبشهاي مترقي ايجاد نمي كند . بلكه برعكس اين سياست به مثابه اهرمي نيرومند براي بازداشتن امپرياليسم از دست زدن به ماجراجويي در آخرين مراحل حيات ننگينش بوده و وثيقه ايست براي ممانعت از صدور ضد انقلاب.

   پيشروي نيروهاي صلح و سوسياليزم و در پيشاپيش آنها حزب پرافتخار لنين در زير درفش شكوهمند انترناسيوناليزم پرولتري نيرومندتر از هر زمان ديگر ادامه دارد و سرانجام همه ي امپرياليستها و سوسيال خائنين متحدش را به زباله دان تاريخ خواهد سپرد . دور مبادا !

   مائوئيسم با آن هاردان پوردان آغازينش و همينطور با اين آخر و عاقبت ننگينش چيزي نبود جز اجراي سناريوي كامل يك جريان خرده بورژوائي در مقياس بين المللي . لنين در توصيف اين جريان مي گويد :

   " بلشويسم در طول ساليان دراز مبارزه عليه انقلابيگري خرده بورژوائي رشد يافت ، قوام پذيرفت و آبديده شد . اين انقلابيگري از برخي جهات به آنارشيسم مي ماند يا چيزهايي از آن به عاريت مي گيرد و بالنتيجه در مورد هرآنچه كه جنبه بنيادي و ماهوي دارد برخلاف شرايط و مقتضيات مبارزه ي مستمر (متين) طبقاتي پرولتري عمل مي كند . از نظر تئوريك براي ماركسيستها كاملا مسجل است و تجربه تمام انقلابها و جنبشهاي انقلابي اروپايي اين مطلب را كاملا ثابت كرده است كه زميندار خرده پا و كاسبكار خرده پا ( اين گروه اجتماعي كه در تمام كشورهاي اروپايي توده بسيار بزرگ و انبوهي را تشكيل مي دهد ) از آنجا كه در محيط سرمايه داري پيوسته دستخوش ستم است و زندگيش غالبا به شدت و سرعت بسيار به خرابي مي گرايد و او را به افلاس مي كشاند ، خيلي زود به انقلابيگري افراطي دچار مي شود ، ولي توانايي آن را ندارد كه بردباري ، تشكل ، انظباط و ايستادگي از خود نشان دهد .خرده بورژواي ديوانه شده از دهشتهاي سرمايه داري پديد ايست اجتماعي كه بسان آنارشيسم از خصايص تمام كشورهاي سرمايه داري است . نااستواري اين انقلابيگري ، ستروني آن ، خاصيت تبديل سريع آن به اطاعت و تسليم ، بي عملي ، پندار بافي و حتي شيفتگي ديوانه وارش به اين يا آن جريان بورژوايي مد روز ، همه اينها مطالبي است بر همگان معلوم ولي پذيرش تئوريك و تجربي اين حقايق هنوز به هيچوجه احزاب انقلابي را از ارتكاب اشتباهات كهنه اي كه همواره به علل ناگهاني ، به شكل كمي تازه و با پوشش يا آرايشي قبلا ديده نشده ، در محيطي خاص و كم و بيش بكر بروز مي كند ، مصون نخواهد گرداند ." (چپ روي)

1 اين نكته شايان ذكر است كه برخلاف تصور عده اي از رفقا اوج گيري مبارزات دانشجويي نه به علت مبارزه ي مسلحانه و بلكه مقدم بر آن بوده است ( نخستين نمودهاي موج جديد مبارزات دانشجويي يك سال قبل از شروع مبارزه ي مسلحانه به ظهور رسيد) . همانطور كه در اين قسمت نشان داده شده اين دو پديده نه از درون هم و بلكه در كنار يكديگر به وجود آمده و داراي علت واحدي هستند .

2 اين نكته در دفاعيات پاك نژاد به نحو روشني به چشم مي خورد او گفته بود : " انقلاب ويتنام امواجي پخش مي كرد و خلق فلسطين اين امواج را دريافت كرده و خود متقابلا تبديل به نوسان سازي شد كه امواج ساطع از آن به وسيله ي خلق ايران دريافت مي گردد ."

   قصد ما از آوردن اين جمله به دست دادن نمونه جالبي از " صورت تئوريك دادن به ناشكيبايي شخصي " نيست بلكه فقط خواستيم نشان دهيم كه : رفيق پاك نژاد به منشاء ناآرامي دروني خود نزديك شده ، اما متاسفانه از اين مساله قافل مانده كه اين امواج انقلابي را عمدتا روشنفكران دريافت مي كردند و نه خلق ايران در مجموع .

1 اين يكي از ويژگيهاي انواع و اقسام ايدئولوژيهاي سوسياليزم تخيلي است كه نمي خواهند ( يا بهتر است بگوئيم نمي توانند ) برتري كيفي پرولتاريا را بر ساير كاتگوريهاي خلق درك كنند .

1 رفيق جزني در تحليل تاريخي اوضاع انقلابي در ايران سه عامل توده ها ، پيشاهنگ و رژيم را در نظر مي گيرد .

2 هرچند ما به حساب كتاب " اعدام انقلابي عباس شهرياري . . . "  در فرصتي خواهيم رسيد ، ولي در اينجا حيفمان آمد كه يك مچ ترو چسب را ناگرفته بگذاريم .

يك اشتباه بسيار اساسي و فوق العاده فاحش در اين كتاب وجود دارد – و متاسفانه در نوشته هاي ساير رفقا هم به كرات مورد تبعيت واقع شده – تكرار ساده گرايانه اين واقعيت است كه : " دمكراسي بورژوائي شكل تزيين يافته ديكتاتوري بورژوائي است " و از آنجا اين نتيجه نادرست گرفته مي شود كه گويا پرولتاريا احتياج چنداني به دمكراسي بورژوائي ندارد .

حتي دامنه كار به آنجا كشيد كه ما با اين طرز تلقي نظريات لنين را " عميقتر " كرده و در صفحه 31 كتاب "  درباره ي برخي مسائل انقلاب دمكراتيك " در توضيح جمله اي از لنين به مضمون " دمكراسي بورژوائي شرط امكان مبارزه سوسياليستي (ت) طبقه كارگر است .  در زير نويس اضافه كرديم : " نياز طبقه كارگر به دمكراسي براي امكان مبارزه ( سوسياليستي ) عام نيست ."

البته اين طرز برخورد كه بنا به سليقه خودمان تعيين كنيم ، چه چيزي عام و چه چيزي خاص است روش پسنديده اي نيست . ولي در اينجا قصد ما فقط نشان دادن ريشه گرفتن اين طرز تفكر به كلي آنارشيستي مي باشد . ( در آينده نشان خواهيم داد كه ريشه اين طرز تلقي همان كم بها دادن به نيروي توده هاست ) .

به هرحال در كتاب مذبور نويسنده در ميان شليكهاي چپ و راست ، نقل قولهاي " سر و ته زده " ناگهان نتيجه مي گيرد : " در واقع دمكراسي بورژوائي همان ديكتاتوري فاشيستي است (ت) و ماهيتش با آن فرقي ندارد و فقط چهره اش عوض شده ." ( ص 117 )

ولنين مي گويد : " اگر انگلس مي گويد كه  دولت در دوران  جمهوري دمكراتيك نيز همچنان " ماشيني براي سركوب يك طبقه به دست طبقه ديگر " باقي مي ماند و از اين حيث از دوران سلطنت " دست كمي ندارد " ، بر خلاف آنچه بعضي آنارشيستها (ت) مي آموزند معنايش به هيچوجه (ت) اين نيست كه شكل ستم گري به حال پرولتاريا بي تفاوت است . آن شكلي از مبارزه ي طبقاتي و ستم گري طبقاتي كه دامنه دارتر ، آزادتر و آشكارتر است براي پرولتاريا در امر مبارزه وي براي محو طبقات به طور اعم تسهيلات عظيمي فراهم مي نمايد ." ( ص 114 دولت و انقلاب )

شگفت آور است اين طور نيست ؟


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت