راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

چپ روی خونین دهه 1340-1350
هنر انقلابی
عقب نشینی منظم
حفظ نیروها و آمادگی
برای اوج دوباره جنبش
تورج حیدری بیگوند

6- بررسی چند اصل اعتقادی
 

 

 در این قسمت در نظر دارم چند اصل را كه در بسیاری از استدلالهای ما بعنوان پایه مورد استفاده قرار می گیرند بررسی كنم.
اصل اول – "وقتی كارگران اعتصابی به وسیله پلیس و ژاندارم سركوب می شوند، یك دوره ركود پیش می آید كه برای مقابله با این وضع باید حتما عمل مسلحانه انجام داد"
این استدلال اولا ناقص است، زیرا در حالت كلی سركوب اعتصاب باعث ركود نمی شود، بلكه برعكس زمانی كه حالت اعتلای انقلابی وجود داشته و جنبش در حالت اوج گیری باشد، هر سركوب قهرآمیز باعث شعله ور شدن هرچه بیشتر خشم و انزجار كارگران و به تبع آن اقدام به اعتصابات همدردی در سایر كارخانه ها می شود. در تاریخ كشورمان و به خصوص در سالهای 32- 30 ما بارها شاهد چنین حالتی بوده ایم. همینطور همه می دانیم كه در روسیه تزاری سركوب كارگران معادن لنا چگونه باعث غلیان خشم عمومی شد، به طوری كه استالین نوشت: "شلیك های لنا یخ سكوت را شكست". در ثانی نتیجه گیری نادرست است، زیرا ما در تاریخ مبارزات كارگری و كمونیستی جهانی، هیچ جا ندیده ایم كه كمونیست ها به این شیوه از اعتصابات حمایت كنند. نمونه زیر را در نظر گیریم:
"در سال 1901 اعتصاب اول ماه مه در كارخانه نظامی پوخوف در پطرزبورگ مبدل به زد و خورد خونین بین كارگران و سپاهیان شد. در برابر سپاهیان مسلح كارگران تنها می توانستند سنگ و آهن بكار برند، مقاومت سرسخت كارگران در هم شكسته شد. پس از آن سركوبی پیش آمد. تقریبا 800 نفر از كارگران بازداشت شدند، بسیاری در زندان ها گرفتار و یا به تبعیدگاه های اعمال شاقه فرستاده شدند."( تاریخ مختصر حزب بلشویك ص 38) ولی در این جریان لنین اصلا پیشنهاد نكرد كه برای جلوگیری از طولانی شدن دوره ركود عمل مسلحانه انجام شود، بلكه برعكس سوسیال دمكراتها در این موارد به پشتیبانی به شیوه كمونیستی از اعتصابها پرداخته ضمن پخش خبر اعتصاب در سراسر كشور، از كارگران دیگر طلب كردند كه به حمایت از كارگران سركوب شده اعتصاب كنند. لنین در توصیف انقلاب روسیه گفت:
"انقلاب بیش و پیش از هر چیز خواستار آنست كه ما در كار تبلیغات مجرب باشیم، شیوه پشتیبانی (پشتیبانی به شیوه سوسیال دمكراتیك) از هر اعتراضی را بلد باشیم و بتوانیم جنبش خودپو را هدایت كنیم و آن را از اشتباهات دوستان و دام دشمنان مصون داریم."(چه باید كرد؟ ص 246)
غرض ما از آوردن این نقل قول تذكر هشیارانه ای است كه لنین بلافاصله پس از ذكر كلمه "پشتیبانی"می دهد( پشتیبانی به شیوه سوسیال دمكراتیك) و به خصوص اگر توجه شود كه این تذكر در موقع بحث با نادژدین سردبیر مجله سوابودا كه "ترور تهییجی" را وسیله پشتیبانی می دانست داده می شود، پی خواهیم برد كه لنین چه هوشیارانه مراقب است كه از كلمه "پشتیبانی" برداشت نادرست نشود.
اصل دوم – "قهر ضد انقلابی را همیشه باید با قهر انقلابی پاسخ داد". این اصل نیز از نظر ماركسیستی – لنینیستی درست نیست و فقط هنگامی می توان قهر ضد انقلابی را با قهر انقلابی تلافی كرد و باصطلاح تاكتیك انقلابی به كار برد كه لااقل در میان توده ها روحیه انقلابی وجود داشته باشد. ما در قسمت های پیشین دیدیم كه در زمان اعمال "قانون فوق العاده علیه سوسیالیستها "(7) آنهایی كه می خواستند بنابر اصل فوق عمل كنند محق نبودند.
در زمان سایه افكندن ارتجاع استولیپینی بر روسیه تزاری ( 1914-1907) همه جا انقلابیون را به دار می آویختند، بطوری كه دار به كروات استولیپینی مشهور شده بود، انقلابیون را دسته دسته روانه زندان ها و سیاهچال ها و قتلگاه ها و تبیعدگاه های مخوف سیبری می كردند، مقاومت كارگران را به ضرب گلوله در هم می شكستند. اما بلشویك ها شكیبائی خود را از دست نداده و در شرایط نامساعد به شیوه قهر و ترور متوسل نشدند. لنین بلشویك ها را به عقب نشینی منظم به منظور حفظ نیروها و آماده شدن برای اوجگیری مجدد و ناگزیر انقلاب فراخواند. در سال های بعد لنین از این متانت و شكیبائی پرولتری با افتخار فراوان یاد می كرد: "ما پیش از انقلاب طی سالیان دراز توانستیم كار بكنیم، بیهوده نیست كه ما را سنگ خارا نامیده اند. سوسیال دمكراتها حزب پرولتری را تشكیل دادند كه از ناكامی نخستین حمله جنگی مایوس و سردرگم نشد و به ماجراها تن در نداد. "(ت) ‍( تاریخ مختصر ص 196)
اصل سوم – " در شرایطی كه توده از پیشاهنگش مایوس شده برای جلب اعتماد او باید دست به مبارزه مسلحانه زد."
این حالت نیز چیز تازه ای نیست كه مربوط به شرایط خاص ما باشد. در تاریخ مبارزاتی كشورهای دیگر هم در هنگام قدرت گرفتن ارتجاع و به همراه ضربات پی در پی كه بر پیكر جنبش وارد می شد، توده هم در بسیاری مواقع از پیشاهنگش سلب اعتماد می كرد. یك نمونه بارز این مساله در سال 1896 درموقع اعتصابات تابستانی روسیه اتفاق افتاد. لنین در این مورد می گوید:
"دیری نگذشت كه ( تزاریسم) با وضع جدید مبارزه دمساز شد و توانست دسته های سراپا مجهزی از خرابكاران و جاسوسان و ژاندارم های خود را در نقاط لازم مستقر سازد و به هجوم بپردازد. هجوم ها چنان پی اندر پی بود و چنان تعداد بزرگی از افراد را در بر می گرفت، و محفل های محلی را چنان پاك می روفت كه توده كارگر به تمام معنی همه ی رهبران خود را از دست داد... كار به جایی رسید كه كارگران در پاره ای نقاط از مشاهده نقض پایداری و نقض اصول پنهانكاری در میان ما اعتمادشان از روشنفكران سلب شد (ت) و گفتند: روشنفكران با بی فكری بیش از اندازه خود كار را به شكست می كشانند "( ص 148 چه باید كرد؟)
مطابق استدلال ما، در آن روزگاران كمونیست های واقعی برای احیای اعتماد از دست رفته می بایست دست به اسلحه می بردند. ولی ما دیدیم كه لنین این كار را نكرد، بلكه وظایف سازمانی و سیاسی بسیار گسترده ای طرح كرد و گفت: اگر محفل خرده كاران به درد نمی خورد، باید سازمانی از انقلابیون حرفه ای پی ریزی كرد كه توانائی ادامه كاری را داشته باشد. در مورد انقلابی حرفه ای و سازمان ادامه كار مورد نظر لنین نیز قبلا توضیحات كافی داده شد.
اصل چهارم– "رشد یابندگی ما دال بر حقانیت ما بوده و نشان می دهد كه ما بر پایه ضرورت ها گام برمی داریم"
این استدلال به ظاهر منطقی تر از بقیه می نماید، زیرا به هرحال دارای فاكت عینی است. ولی به همان اندازه هم بی پایه بوده – امیدوارم به رك گویی من خرده نگیرید – حتی تا حدودی عوامفریبانه است.
البته تردیدی نیست كه ما قصد عوامفریبی نداریم ولی همانطور كه لنین خاطر نشان می كند، انسان ممكن است در كمال صداقت و حسن نیت هم در سراشیب عوامفریبی بیفتد. این استدلال بدان می ماند كه ما به شخص نا آگاه از قوانین منظومه شمسی بگوئیم خورشید به دور زمین می گردد و بمنظور اثبات این نظر توجه او را به واقعیات عینی پیرامونش معطوف سازیم.
این یك اصل كلی است كه هر جریان خود به خودی، بنا بر ماهیت خود به خودی بودنش، رشد یابنده نیز هست.
هركس اندك اطلاعی از تاریخ مبارزات كارگری و كمونیستی داشته باشد، مشاهده كرده است كه خط مشی های انحرافی بارها و بارها – برای مدت زمانی كوتاه یا نسبتا بلند ولی به هرحال محدود – خصلت رشد یابنده داشته اند، بعنوان مثال می توان از آنارشیسم در اروپای اواسط قرن نوزده، نهضت ناردنیك ها در روسیه سال های هفتاد قرن گذشته و اكونومیسم در سال های 1903- 1898 نام برد.
اگر اندكی تعمق در چگونگی رشد سازمان خود بكنیم، به خود به خودی بودن آن وقوف حاصل خواهیم كرد. عمده قوای ما را عصیانگران تشكیل می دهند، اكثر رفقایی كه به ما می پیوندند فقط تكه پاره هایی از قوانین عام ماركسیستی می دانند و با استراتژی و تاكتیك پرولتری و انحرافات گوناگونی كه در تاریخ مبارزات پرولتاریای جهانی پیش آمده آشنایی چندانی ندارند. آنها وقتی با ما تماس می گیرند هیچ و یا تقریبا هیچ سوالی در مورد برنامه های ما، اهدافمان و نظریاتمان راجع به چگونگی حل تضادهای مختلف جامعه، از مسائل ملی گرفته تا تناقضات ما بین طبقات و اقشار گوناگون نمی كنند و تنها و تنها به ماركسیست بودن (بی دین بودن) ما و مبارزه مسلحانه ما اكتفا می كنند.
وضع آنها از جهات بسیاری مشابه جوانان انقلابی در دوران دوم رشد سوسیال – دموكراسی روسیه است. لنین درباره ی همه آنها گفته است:
"این افراد ( مبارزه سوسیال دمكرات) به سبب جوانی دارای ورزیدگی لازم برای فعالیت عملی نبودند و با سرعتی عجیب صحنه را ترك می گفتند. ولی فعالیت آنها اغلب میدان بسیار وسیعی داشت (برخلاف رفقای ما). بسیاری از آنها بسان اعضای گروه "ناردنایا ولیا "با شیوه تفكر انقلابی به فعالیت می پرداختند و تقریبا همه آنها در عنفوان جوانی با شور فراوان در مقابل قهرمانان ترور سر تعظیم فرود می آوردند (ت) رهایی از جذبه این سنت قهرمانانه مبارزه لازم داشت و به قطع پیوند با كسانی می انجامید كه می خواستند به هر قیمتی هست به مشی ناردنایا ولیا وفادار بمانند و سوسیال دمكراتهای جوان برای آنها احترام عمیق قائل بودند (ت) "( ص252 چه باید كرد؟)
اصل پنجم – "در ویتنام محور كار همواره مبارزه مسلحانه بوده بنابراین در اینجا هم باید اینطور باشد!"
اولا در ویتنام در تمام طول مبارزاتش همواره مبارزه نظامی محور نبوده، برای روشن شدن مطلب در پائین تاریخچه كوتاهی از انقلاب ویتنام كه از كتاب "چگونه حزب ما ماركسیسم – لنینیسم را در شرایط ویتنام بكار بست" نوشته رفیق ترون شین برداشته شده می آوریم:
"حزب كمونیست ویتنام در سال 1930 تشكیل شد... و از وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی كشور به طرزی علمی ارزیابی به عمل آورد و برنامه صحیح انقلاب را تدوین نمود (ت) و انقلاب ویتنام را با گامهای مطمئن به پیش راند ( ص 4)... از همان بدو تشكیل حزب یك جنبش انقلابی توده ای در سراسر كشور بر پا گردید كه نقطه اوج آن ایجاد شوراهای نگتین در سالهای 31 – 1930 بود ( ص 45)... از 1936 تا 1939 حزب در مقابل خطر فاشیسم و جنگ تجاوزكارانه فاشیستی و به منظور آمادگی برای استفاده از موقعیت مناسب (ت) و رهبری مبارزه ای سخت علیه دشمن، پایه فعالیت خود را بر روی تشكیل نیروهای سیاسی توده ای (ت) قرار داد ( ص 46)... طی جنگ دوم از آنجا كه مساله قیام مسلحانه به نحو عاجلی (ت) مطرح گردیده بود حزب ما از مبارزه سیاسی به برپا نمودن مبارزه مسلحانه گذار كرد"( ص 47)
به طوری كه دیده می شود در ویتنام نیز در دورانی طولانی كار سیاسی محور و پایه فعالیت حزب بوده و فقط هنگامی كه تدارك قیام مسلحانه به نحو عاجلی در دستور روز قرار گرفته بود به مرحله شكل مسلحانه قهر گذار كردند.
در صفحه 55 همان كتاب رفیق تروم شین تجربیات انقلاب ویتنام را جمعبندی می كند كه در اینجا قسمت ( ا) آنرا می آوریم:
"در جریان رشد انقلاب، مطلقا لازم است كه توده ها را به انجام مبارزات سیاسی، تحت اشكال مختلف ترغیب نمود و از این طریق آنها را پرورش داد و بسیج و متشكل نمود. باید حزب و سازمانهای سیاسی توده ای (ت) را توسعه بخشید ( یك ارتش سیاسی توده ای بوجود آورد) سپس در زمان معینی به محض اینكه شرایط اجازه دادند (ت)، اقدام به تشكیل نیروهای مسلح انقلابی خلق و برپا كردن مبارزه مسلحانه نمود. سازمانهای سیاسی توده ها، پایه نیروهای مسلح را تشكیل می دهند."
كاملا واضح است كه رفیق ترون شین هم در این نكته با سایر انقلابیون ماركسیست – لنینیست واقعی توافق نظر دارد كه سازمان های سیاسی و كار سیاسی توده ای مقدم بر كار مسلحانه است و فقط وقتی می توان اقدام به تشكیل نیروهای مسلح انقلابی خلق و بر پا كردن مبارزه مسلحانه نمود كه شرایط اجازه دهد و این شرایط هم در نقل قول پیشین متوجه شدیم، هنگامی آماده است كه تدارك قیام در دستور روز قرار گرفته باشد.
اگر حقیقتا ما هم در دوران رشد انقلاب قرار داریم پس مطلقا لازم است كه كار سیاسی توده ای محور كارمان قرار گیرد و اصلا همانطور كه لنین می گفت به كاری جز افشاگریهای سیاسی زنده و همه جانبه (یعنی تنها كاری كه امكان نزدیك كردن نیروی ویرانگر آگاه و نیروی ویرانگر خود پوی جماعت توده را در یك كل واحد فراهم ساخت) نباید پرداخت.
از پیروزی سترگ خلق ویتنام در دین بین فو تا سال 1909 در ویتنام جنوبی مبارزه مسلحانه ای روی نداد. در مورد آغاز این مبارزه رفیق له دوان در صفحه 70 كتاب "انقلاب ویتنام "می نویسد:
"در اواخر سال 1959 و اوایل سال 1960، رژیم ستمگر در جنوب دچار بحران عمیقی شد. دشمن گرچه هنوز در شهرهای بزرگ و كوچك قوی بود، دیگر قادر نبود (ت) كه حكمرانی خود را بر مردم در مناطق روستائی اعمال نماید. دستگاه دست نشانده اداری از پایه و بخشی پس از بخش دیگر ضعیف و ناتوان شد توده های خلق، به خصوص دهقانان، به سهم خود در تب انقلابی می سوختند. حاضر و مصمم بودند (ت) كه در یك مبارزه مرگ و زندگی با دشمن درگیر شوند شرایط برای برخیزاندن مردم روستایی و ایجاد قیامهای قسمتی (ت) و داغان كردن ضعیفترین حلقه در سیستم اداری دشمن فراهم شده بود. "
من سوال می كنم آیا رژیم ستمگر ایران (هر چند در آستانه بحران عمیقی قرار دارد) دچار بحران عمیقی شده است كه نتواند سلطه خود را بر قسمتی ولو ناچیز اعمال كند؟ آیا توده های خلق ما در تب انقلابی می سوزند؟ آیا در شرایط فعلی خلق ما حاضر است در یك نبرد مرگ و زندگی با دشمن درگیر شود؟ آیا در ایران شرایط برای ایجاد قیام های قسمتی فراهم است؟
اگر جواب منفی است – و حتما هست – پس طبیعی خواهد بود كه توده ها به جنگ تن به تن میان ما و رژیم با خونسردی "كسی كه انگشت به بینی كرده باشد "بنگرد.
رفیق له دوان می گوید:
"برای درگیری و پیروزی انقلاب باید موقعیت انقلابی وجود داشته باشد. یك موقعیت انقلابی محصول یك سلسله كامل از عوامل ضروری هم عینی و هم ذهنی است. باید هم در مقابل انتظار منفعلانه برای انقلاب و هم گرایش خود سرانه به "میان بر زدن "جبهه گرفت. "( ص 60 همان كتاب)
"هم عدم جرات در آغاز مبارزه مسلحانه هنگامی كه ضرورت دارد، و هم برعكس درگیر شدن در چنین كوششی تحت شرایط نامطلوب خطای بزرگی است."( صفحه 65 همان كتاب)
در ثانی من مایلم بدانم چه چیز باعث می شود كه افراد، تجربیات مبارزات پرولتاریای جهانی را كه در آثار ماركس، انگلس و لنین متبلور شده، و دارای ارزش عام است به یكسو بیافكنند و فشار عمده را روی تجربیات ویتنام كه دارای ارزش خاص می باشد متمركز كنند؟
همه می دانیم كه ویتنام كشوری بود مستعمره و نیمه فئودال، و تضادهای اصلی آن یكی تضاد بین خلق و امپریالیسمی بود كه میهنشان را مورد تجاوز مستقیم قرار داده بود و دیگر تضاد بین توده های مردم ( 90 درصدشان دهقان بودند) و مالكان اراضی بود. بنابراین می بینیم كه تضادهای جامعه ویتنام و تركیب نیروهای خلق آن زمین تا آسمان با كشور ما فرق داشته و بنابراین تجربیاتش – در موارد خاص قابل انطباق با شرایط كشور ما نیست.
اصل ششم – ما می گوئیم: "بدون اعمال قهر پیروزی انقلاب غیرممكن است. "این یك اصل كلی و كاملا درست است ولی از آنجا نتیجه می گیریم: "بنابراین تنها شكل مبارزه باید مبارزه مسلحانه باشد".
نتیجه گیری كاملا نادرست است زیرا ما صحبتمان را از پیروزی در انقلاب آغاز كردیم ولی از آنجا برای تدارك انقلاب نتیجه گرفتیم این یكی. ثانیا اشتباه ما در آن است كه "مجرد "را جانشین "مشخص "می كنیم. بدین معنا كه پیروزی كلی و پیروزیهای موضعی را با هم مخلوط می كنیم، در حالیكه تجربه نشان داده كه بوسیله نیروهای صرفا سیاسی می توان پیروزیهای موضعی (امتیاز) به منظور به دست آوردن امكانات بیشتر جهت گسترش دامنه فعالیت انقلابی به دست آورد. این دو تا. ثالثا از قهر هم درك كاملی نداریم، یكی اینكه قهر جماعتی اندك از روشنفكران را با قهر توده ای مخلوط می كنیم، دیگر اینكه خشونت را هم فقط خشونت نظامی می دانیم. رفیق له دوان می گوید:
"خشونت انقلابی به منظور سرنگون كردن طبقه حاكمه لزوما باید خشونت انقلابی توده ای باشد".( ص 64) و اضافه می كند: "ولی خشونت منحصرا بر عهده نیروهای مسلح نیست و تنها شامل مبارزه نظامی هم نمی شود، نمی توان از نیروهای سیاسی و مبارزه سیاسی صرف نظر كرد، در صورت غفلت از نیروهای سیاسی و مبارزه سیاسی توده ها، موفقیت با عمل نظامی و نیروهای مسلح بدست نخواهد آمد."( ص – 64 انقلاب ویتنام)
"خاتمه "
بعد از همه ی حرفها باز ممكن است بحث درگیرد كه شرایط ما با شرایط هیچ جای دیگر یكسان نیست، و بنابراین طبیعی خواهد بود كه مبارزه ما هم چیزی منحصر به فرد باشد.
جواب خواهم دادم اولا این "منحصر به فرد" را سالهاست گروهای تروتسكیست در آمریكای لاتین تجربه می كنند و تا كنون دستاوردی جز هدر دادن نیروها كه در تحلیل نهایی به نفع ضد انقلاب است و نه انقلاب نداشته اند.
ثانیا تا آنجا كه به ترور مربوط می شود همه حرفهایی كه تا اینجا از لنین ذكر شد دارای ارزش عام است و به عنوان حسن ختام نقل قول قاطعی از او می آوریم:
"این نكته را نباید فراموش كرد كه گروه آزادی كار ضمن حل "تئوریك "مساله ترور، تجربه انقلابی پیشین را تحلیل می كند و از آن نتیجه عام بدست می آورد. " ( پاورقی ص 78 چه باید كرد ؟)
به جای همه آن حرفها همین یك جمله كافی به نظر می رسد. ولی از آنجا كه این مساله (ترور) در نزد ما بسیار ریشه دوانیده و استواری یك سنت را كسب كرده بود، لازم شد مساله را از جوانب مختلف مورد بررسی قرار دهیم.
ثالثا برای آنكه دیگر جای هیچگونه شبهه ای را باقی نگذاریم، فصل بعدی به نظر اجمالی بر شرایط آن دوران روسیه تزاری و مقایسه آن با شرایط ایران امروز اختصاص داده شده و به طوری كه خواهیم دید اوضاع و احوال كنونی ایران بیش از هر جای دیگر با شرایط روسیه قبل از سال 1905 شباهت دارد. بیهوده نیست كه ما در سطح جریانهای سیاسی هم با مواردی مشابه اوضاع آن روز روسیه مواجه می شویم.


راه توده 168 25.02.2008

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت