راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اقتصاد سیاسی
کالا
"بت" انسان ساخته ای
که در سرمایه داری
باید آن را پرستید
ف. م. جوانشیر


فصل دوم - كالا و تولید كالایی
 

9- خصلت فتیشی كالا و راز آن
در صفحات پیش توجه خوانندگان را به این نكته جلب كردیم كه كالا اگر چه در ظاهر شیئی سودمند است، در واقع یك رابطه اجتماعی است. یعنی ارزش مصرف آن جسمانی و قابل لمس است. اما ارزش آن جسمانی و قابل لمس نیست و تنها در زمان مبادله است كه بروز می كند. در توضیح قانون ارزش یادآور شدیم كه ارزش كالا و بدل شدن كار انفرادی تولید كنندگان به كار لازم اجتماعی، در میدان شدید رقابت و از طریق تاثیر قانون ارزش بروز می كند. و بر اثر آن كسانی ورشكست می شوند و کسانی بالا می آیند و سر نوشت انسان ها، به اشیائی كه خود آن ها تولید كرده اند وابسته می شود. اگر این كالا به قیمت خوب فروش رفت بخت یاری كرده و اگر نه روزگار سیاهی در انتظار است .
به این ترتیب انسان مولد كالا، تسلط خود را بر محصول كار خویش از دست می دهد و محصول كار بر انسان مولد تسلط می یابد. همچنان كه روزگاری انسان خود به دست خویش بت ساخت و سپس این بت را صاحب قدرت مافوق طبیعی دانسته بدان پرستش می كرد. انسان تولید كننده كالا نیز – در زمانی كه مالكیت خصوصی بر وسایل تولید بر قرار است، اسیر قدرت شیئی می شود كه خود ساخته است. این حالت را ماركس فتیشیسم كالا و یا بت شدن كالاها می نامد و توجه می دهد كه قدرت مسلط – و به طریق اولی پول در تولید كالائی امری فوق طبیعی نیست، نتیجه ای است كه از مناسبات اجتماعی تولید كالائی حاصل می شود. كالاهـا به این دلیـل بت می شوند كه رابطه متقابل انسان های مولد كالا در این اشیاء تجلی می كند.

10 – انتقادی بر تئوری های عامی گرای اقتصاد سیاسی بوروژائی درباره ارزش
اقتصاد دانان كلاسیك بوروژا : آدام اسمیت و داوید ریكاردو، تئوری زادن ارزش از كار را می پذیرفتند. اسمیت كار انسانی را جوهر ارزش می دانست، درك می كرد كه پول هم خصلت كالائی دارد، تفاوت ارزش مصرف و ارزش مبادله را می شناخت. ریكاردو از اسمیت نیز جلوتر می رفت و نشان می داد كه منبع همه درآمدهای جامعه سرمایه داری: مزد، سود سرمایه و بهره زمین چیزی نیست جز زحمت و كار كارگران مزدور. اما او نمی توانست این ادعا را با استناد به تئوری كاری ارزش اثبات كند، چرا كه اضافه ارزش را نمی شناخت. به علاوه اسمیت و ریكاردو سرمایه داری را جاودان می پنداشتند و جنبه تاریخی و گذرای سرمایه داری را درك نمی كردند. نظریات آنان انعكاسی بود از منافع طبقه بالنده و مترقی بورژوزای پایان قرن هیجده و آغاز قرن نوزدهم كه با اشرافیت فئودال در نبرد بود. از زمانی كه بورژوازی خصلت مترقی خود را از دست داد و پرولتاریای آگاه در سیمای ماركس و انگلس تحول بنیادی در علوم اجتماعی و از جمله اقتصاد سیاسی بوجود آورد، نمایندگان اقتصاد سیاسی بورژوائی نه تنها دیگر گامی جلوتر از كلاسیك های خود بر نداشتند، بلكه از مواضع آن ها عقب نشستند. به ویژه درباره تئوری كاری ارزش عقب نشینی نمایندگان بورژوازی کامل و قطعی بود. چرا که پذیرش این واقعیت كه ارزش هر كالائی برابر كار لازم اجتماعی است كه در آن نهفته است اگر به طور پیگیر و علمی دنبال شود قطعا" به همان نتایجی میرسد كه ماركس رسید. تئوری ارزش مسئله مركزی اقتصاد سیاسی سرمایه داری است .
اقتصاد دانان مدافع بورژوازی با توجه به این واقعیت از تئوری كاری ارزش (زادن ارزش از كار) دست برداشتند و از ثلث سوم قرن نوزدهم بیش از پیش دنبال این اندیشه رفتند كه ارزش كالاها را از روی ارزیابی ذهنی و حالت روانی مصرف كننده و یا به اصطلاح " مطلوبیت " كالاها برای مصرف كنندگان، جداگانه توضیح دهند و تئوری کاری ارزش را "رد كنند ".
در كشور ما كه تئوری های عامی گرا و مبتذل بورژوائی نیز به مبتذل ترین شكل آن در دانشگاه ها عرضه می شود. "رد" تئوری ماركس نیز در سطح بی نهایت نازلی است. در درسنامه دانشكده حقوق تهران گفته می شود:
" نظریه ( ارزش – كار ) ماركس مورد انتقاد سخت عده زیادی از علماء اقتصاد واقع شده و مهمترین این انتقادات به قرار زیر است:
1- اشیائی وجود دارند كه بدون اینكه برای تهیه و تولید آنها كاری مصرف شده باشد دارای ارزش هستند مانند آب معدنی و نفت.
2- ارزش اغلب كالاها در نتیجه مرور زمان ترقی ویا تنزل می نماید، چون لباس كه ارزش آن تابع مد و سلیقه روز است و اشیاء عتیقه كه هر چه كهنه تر و قدیمی تر شوند ارزش بیشتری پیدا می كنند.
3- اگر برای تهیه دو تابلو به وسیله دو نقاش مختلف یك میزان كار به مصرف برسد، ارزش آنها مساوی نخواهد بود و بستگی به عادت و زبردستی نقاش خواهد داشت ."(1)
با یك نظر به " انتقادات " سه گانه فوق می توان دریافت كه هیچیك از آن ها به تولید و خرید و فروش كالا در بازار عادی مربوط نیست و این پرسش ساده را مطرح نمی كند كه چرا در مبادله های روزمره ای كه میلیون ها و میلیاردها بار تكرار می شود همواره یك قوطی كبریت ارزانتر از یك خروار گندم و یك ساختمان دو طبقه گران تر از آلونك كارگر نشینی است. اقصاددانان بورژوا می دانند كه از دیدگاه این گونه پدیده های توده ای، درستی تئوری ماركس روشن تر از آفتاب است. لذا به حوادث منفرد و نادر به اشیاء عتیقه و تابلوی نقاشی متوسل می شوند تا شاید از این طریق ماركس را " ردكنند " و خوانندگان خویش را گمراه سازند.
ما در مورد این مسائل به جای خود توضیحات مفصل خواهیم داد . تنها برای نشان دادن درجه ابتذال و عامیگری این گونه برداشت ها یادآوری می كنیم كه " درجه زبر دستی نقاش " همان موضوع كار بغرنج و كار ساده است كه خوانندگان ما در صفحات پیش با آن آشنا شده اند و می دانند كه هر ساعت كار نقاش ماهر نسبت به نقاش غیر ماهر ارزش بیشتری دارد. همچنین آموزندگان در صفحات بعد خواهند آموخت كه گران تر و ارزان تر شدن كالاها ( مثلا" لباس مد روز ) به معنای زیاد وكم شدن ارزش كالا نیست بلكه نتیجه تاثیر عرضه و تقاضا است كه قیمت را تغییر می دهد و این یك مسئله پیش پا افتاده اقتصادی است.
و اما درباره قیمت زمین و مواد طبیعی در درسنامه ما فصل جداگانه و كاملی وجود دارد و آموزندگان ما به موقع خود آن را خواهند خواند و خواهند دید كه آب معدنی و نفت و سایر مواد طبیعی که در زمین موجود می باشد تا وقتی كاری روی آن ها و برای استخراج آنها صورت نگرفته، دارای ارزش نیستند. و این كه در بازار خرید و فروش می شوند و قیمت پیدا می كنند نتیجه ارزشمند بودن آنها نیست، بلكه نتیجه وجود مالكیت خصوصی بر زمین و منابع طبیعی است. موضوع این است كه وقتی زمین و منابع طبیعی به مالكیت خصوصی در می آیند بهره برداری از زمین موكول به اجازه مالك می شود و مالك این اجازه را نمی دهد مگر این كه در مقابل آن مبلغی حق الارض یا بهره مالكانه بستاند. (كه در واقع باجی است كه از جامعه می گیرند) به علاوه مالك زمین می تواند بهره مالكانه چندساله (مثلا" دهساله) را یكجا از كسی دریافت كند و در عوض حق مالكیت خود را به او واگذارد. و این همان چیزی است كه خرید و فروش زمین نامیده می شود. كه در واقع خرید و فروش ارزش نیست بلكه خرید و فروش حق بهره ستانی و باج گیری است. چنانكه گفتیم این بحث به جای خود و به تفصیل و دقت تمام دردرسنامه ما مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
در مورد اشیاء عتیقه نیز باید یاد آوری كنیم كه بسیاری از آن ها در زمان باستان چه بسا كالا نبوده اند(كاسه سفالین كه از زیر خاك بیرون آمده شاید در زمان باستان به دست برده ای برای اربابش ساخته شده و نه برای مبادله ) اما امروز در بازار سرمایه داری اشیاء عتیقه هم كالا می شوند. زیرا اولا"، برای كشف و بدست آوردن آن ها كار انجام می گیرد و به آن ها ارزش تازه ای می دهد، ثانیا" این اشیاء نیز به مالكیت خصوصی در می آیند و قیمت آن ها بسته به عرضه و تقاضا در نوسان است. ثالثا" اشیاء عتیقه به دلایل مختلف وسیله كسب درآمد است و پروانه كسب این درآمد نیزمی تواند موضوع خرید و فروش قرار گیرد .
به چه دلیل محافل سرمایه داری با چنین شدتی نظریه ارزش كار را رد میكنند؟ درسنامه سال اول دانشكده حقوق تهران به این پرسش اینطور پاسخ می دهد : "ارزش فقط مولود كار كارگران نبوده، بلكه كار و فعالیت كار فرما و همچنین نقش سایر عوامل تولید، یعنی طبیعت و سرمایه را هم باید در تكوین ارزش موثر دانست(2) . "
چنانكه می بینید ، تئوری ماركس به این علت رد نمی شود كه نادرست است، بلكه به این علت نادرست اعلام می شود كه اگر پذیرفته شود " نقش سایر عوامل تولید " و لذا سهم حضرات زمینداران و سرمایه داران از حاصل زحمت كارگران زیر علامت سئوال قرار خواهد گرفت. چرا كه تئوری ارزش كار، اساس تئوری اضافه ارزش است.
در اقتصاد سیاسی بورژوائی معاصر جریان ها و مكاتب گوناگون وجود دارد كه گاه با هم در مجادله اند و گاه یكدیگر را تكمیل می كنند. اما تمام آن ها در انكار تئوری كاری ارزش و جانشین كردن آن با انواع نظریات روانی اتفاق نظر دارند. بنابر تئوری روانی، كالاها خود دارای ارزشی نیستند. آنچه به آن ها ارزش می دهد قضاوت و ارزیابی خریداران است. ارزش كالاها گویا بسته به این است كه برای مصرف كننده چقدر " مطلوب " باشد . در درسنامه " اقتصاد " كه برای سال اول دانشكده حقوق تهران نوشته شده گفته می شود:
" ارزش عبارت از پرتوی است كه از شعاع میل و آرزوی ما به روی اشیاء افكنده می شود(3).
"ارزش تجارتی نتیجه مقایسه اهمیت اقتصادی دو یا چند كالا بنابر تشخیص اكثریت افراد می باشد(4)"
این جملات بیان دست و پا شكسته ای است از تئوری روانی ارزش كه بنابر آن ارزش اشیاء را "میل و آرزوی ما" (یعنی مصرف كنندگان) و تشخیص اكثریت از "اهمیت اقتصادی" آنها به وجود می آورد.
زندگی واقعی این نظریه را در همان گام نخست رد می كند زیرا كالاهائی مانند نان و آب و لباس كه برای اكثریت افراد "اهمیت اقتصادی" و "مطلوبیت حیاتی" دارند در بازار ارزان تر از كالاهائی نظیر اتومبیل لوكس و اشیاء تجملی فروخته می شوند. برای نجات از این دشواری هواداران تئوری روانی ارزش، مفهوم "مطلوبیت نمائی" را به میان می آورند كه بنابرآن وقتی انسان كالای معینی را مصرف می كند، به تدریج سیر شده و نیازش به آن كالا كاهش می یابد و درنتیجه آن كالا درنظرش از قدر می افتد. در یكی دیگر از انتشارات دانشگاه تهران كه ترجمه یك متن آمریكائی است، برای تشریح این نظر گفته می شود:
"اگر جز جامه های زربفت تن پوشی نداشته باشیم، دیگر به پارچه های زربفت توجهی نخواهیم كرد. قیمت پارچه های بی مقدار بالا خواهد رفت(5).
ساموئلسن نتیجه می گیرد كه ارزش كالا مربوط به "حالت روانی" مصرف كننده است، بسته به این است كه او چقدر از كالای معین سیراب شده باشد. این "دانشمند اقتصاد سیاسی" برای اثبات نظر خویش اطمینان می دهد كه: "تجربیات روانشناسی !! در قرن اخیر این قانون را تائید كرده است(6).
اگر در این به اصطلاح تئوری روانی دقت كنیم خواهیم دید كه در آن هیچ چیز تازه ای وجود ندارد. بحث بر سرچگونگی پیدایش تقاضا برای كالای معین است كه به شكل پیچیده و عالم نمایانه ای ارائه می شود. ولی حتی در این بحث نیز نظریه روانی ارزش كه با چنین حرارتی در دانشگاه های جهان سرمایه تدریس می شود – پیگیر نیست. زیرا اولا به جای بررسی بازار وسیع و توده خریداران، حالت روانی مصرف كنندگان منفرد را در نظر می گیرد و ثانیا" مصرف را از تولید جدا می كند. و طبعا" نمی تواند جوانب مختلف تقاضا را هم كه بنیان این تئوری است فرا گیرد.
شاید "حالت روانی" یك خریدار منفرد را بتوان به روانشناس مراجعه كرد. شاید عروس خانمی برای چشم و هم چشمی با خواهر شوهرش درست همان رنگ لباسی را انتخاب كند كه او دارد. اما رفتار میلیون ها و میلیون ها انسان را در بازار با این روانشناسی ها نمی توان توضیح داد. ما دربازار سرمایه داری با مناسبات میلیونی انسان ها در جریان تولید و مصرف و با قوانینی كه از تكرار میلیاردها بار مبادله و تلاقی صدها میلیون انسان تولید كننده و مصرف كننده پدید می آید سروكار داریم. در این صورت حتی "حالت روانی" انسانها گروه بندی می شود و قبل از همه به جائی كه آنها در تولید اجتماعی اشغال می كنند و سهمی كه از حاصل آن می برند بسته است. كرباس پوشی میلیون ها كارگر و دهقان ایرانی از سر سیری و دلزدگی از پارچه های زربفت و ناشی از "حالت روانی" نیست، یك واقعیت عینی اقتصادی است.
مصرف جدا از تولید وجود ندارد و لذا بررسی تقاضای بازار نیز خارج از روند تولید و مناسبات تولیدی و در كابینه "روانشناسان" مقدور نیست. اقتصاد دانان بورژوا بهتر از هر كسی می دانند كه در بازار سرمایه داری تنها تقاضائی معتبر است كه قدرت پرداخت داشته باشد. "امیال و آرزوهای ما" اگر كیسه خالی داشته باشیم، كمترین "پرتوی" نخواهد داشت.
از جانب دیگر هواداران نظریه روانی ارزش "فراموش می كنند" كه در تولید كالائی، مبادله برقرار است و مبادله دو جانب دارد: خریدار و فروشنده. و صرفنظر از این كه "حالت روانی" خریدار چگونه باشد و او چه درجه ای از "مطلوبیت" را برای كالای معین قائل گردد، تا وقتی فروش كالا برای فروشنده "صرف" نكند معامله انجام نخواهد گرفت. هواداران نظریه روانی ارزش مدعیند كه در بازار "مصرف كننده حاكم است(7)" در حالی كه درواقع امر چنین نیست. چرا كه اولا" هر مصرف كننده ای تنها بر پایه سهمی كه از محصول تولید بدست آورده مصرف كننده شده است و ثانیا"، كالاهائی كه در بازار به ارزش كمتر از كاری كه در آنها نهفته است به فروش رسند، صاحب خود را ورشكست می كنند و دیگر تولید نخواهند شد.
باتوجه به این نقطه ضعف بزرگ نظریه روانی ارزش، اقتصاددانان بورژوا این نظریه را با نظریه دیگری تكمیل كرده اند و آن اینكه تنها "مطلوبیت نمائی" و "حالت روانی" خریدار تعیین كننده ارزش نیست، بلكه "هزینه نهائی تولید" و "حالت روانی فروشنده" نیز از جانب دیگر تعیین كننده است و مبادله در نقطه تلاقی این دو انجام می شود.
هزینه نهائی تولید چیست؟
"هزینه اضافی است كه تولید كننده برای تولید یك واحد اضافی از كالا با ارزان ترین روش ممكن پرداخت می كند. هزینه نهائی تولید ماهی، تفاوت كل هزینه 1000 كیلو و 999 كیلو است"(8).
این هزینه را چگونه می توان تعیین كرد؟ با جمع كردن قیمت اجزاء تشكیل دهنده آن. به عبارت دیگر هزینه با هزینه، قیمت با قیمت توضیح داده می شود. یعنی هیچ گونه توضیحی داده نمی شود. هزینه لباس عبارت است از قیمت پارچه به اضافه قیمت دوخت، هزینه پارچه عبارت است از قیمت پنبه به اضافه قیمت رشتن و بافتن، قیمت پنبه عبارت است از قیمت بذر و آب و هزینه كشت و اجاره زمین و غیره … اما سرانجام این مسئله اصلی كه قیمت چیست و كالاها چرا قیمت پیدا می كنند و مبنای این قیمت كدام است حل نشده می ماند. در حالی كه هدف از تمام بررسی های این بخش از اقتصاد سیاسی درست همین بود كه این مسئله را روشن كند.
با یك نظر كلی می توان دریافت كه اقتصاد دانان عامی گرای مدافع سرمایه داری، از عرصه اصلی بررسی اقتصادی – یعنی عرصه تولید فرار می كنند. آن ها نمی خواهند در این امر دقت كنند كه در كارخانه یا كارگاه چه می گذرد و كار انسانی كه سازنده وآفریننده ارزش هاست چگونه در كالاها جا گرفته و متبلور می شود. تئوری های عامی گرای بورژوازی، صرفنظر از طرز بیان و شیوه استدلال، سرانجام چیزی جز بررسی جوانب معینی از عرصه و تقاضا نیستند. یك اقتصاددان بورژوا می گوید:
حتی می توان از طوطی هم عالم اقتصاد ساخت. تنها كافی است دو كلمه به آن بیاموزیم "عرضه" و "تقاضا". باهمین شیوه است كه در دانشگاههای كشورهای سرمایه داری از انسان ها طوطی می سازند، طوطی هائی كه ادعای دانشمندی و اندیشمندی دارند، اما جز تكرار مكرر دو كلمه "عرضه و تقاضا" و باقی ماندن در همین سطح كاری ندارند. محدودیت طبقاتی و ترس از دریافت حكم مرگ سرمایه داری، قفسی است كه این عالمان طوطی صفت را در خود می فشارد و به آنان امكان نمی دهد كه به جای لغزیدن در سطح و تكرار دو كلمه ای كه قدرتمندان جهان سرمایه داری به آنان آموخته اند، به عمق مناسبات تولیدی رسوخ كنند و ریشه مسائل را دریابند.
بزرگی اندیشه ماركس در این است كه در سطح نمی لغزد و از عرصه مصرف به عرصه تولید می رود و با موشكافی ستایش انگیزی ریشه مناسبات تولیدی را در می یابد. آموزش اقتصادی ماركس همه جانبه و كامل است. ماركس ارزش مصرف كالاها، نقش آن ها را در رفع نیازمندی های انسان ها و لذا عرضه بازار و مقابله عرضه و تقاضا و تاثیر آن را بر تولید سرمایه داری به هیچ روی از نظر دور نمی دارد. سومین جلد "كاپیتال" این موضوع را به وسعت و دقت بررسی كرده و ما نیز در درسنامه حاضر به آن خواهیم پرداخت. اما ماركس به حق ابتدا عرصه تولید را بررسی می كند. دوجانب كالا یعنی ارزش مصرف و ارزش مبادله آن را از هم تمیز می دهد و خصلت دوگانه ای را كه تولید كالائی به كار انسانی می دهد كشف می كند و آنگاه اثر عرضه و تقاضا را در بازاری كه كالاهای حاصل كار انسانی در آن عرضه شده اند بررسی می نماید و این بررسی را نه در حالت های استثنائی و موارد نادر، بلكه در بازار پرجوش و خروش تولید كالائی، آنجائی كه امر مبادله بی وقفه و میلیاردها بار تكرار می شود انجام می دهد. لنین در بحث از این جانب شیوه بررسی ماركس می گوید.
"اینكه بررسی های مزبور از دیدگاه پدیده های اجتماعی و توده ای و در مجموع اقتصاد سرمایه داری انجام گرفته و نه از دیدگاه حوادث منفرد و نادر و یا ظواهر سطحی رقابت - كه اقتصاد عامی گرا و یا تئوری معاصر "مطلوبیت نمائی" اغلب بدان اكتفا می كند - گام عظیمی است كه علوم اقتصادی در سیمای ماركس به جلو برداشته است(9).
 

(1) "اقتصاد "جلد اول . نوشته دكتر علی اصغر پور همایون . انتشارات دانشگاه تهران 1332 ص 94 – 93 /
تكیه از ماست /
(2) همان كتاب – ص 95-94-89
(3) همان كتاب - ص 95-94
(4) همان كتاب – ص 95-94
(5) "اقتصاد" نوشته پل ساموئلسن. ترجمه دكتر پیرنیا. جلد دوم. ص 1
(6) ساموئلسن، همان كتاب. ص 40 (تكیه از ماست)
(7) ساموئلسن. جلد اول ص 101
(8) ساموئلسن، جلد دوم ص 73
(9) لنین – كارل ماركس از انتشارات حزب توده ایران . ص 16


راه توده 178 02.06.2008



 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت