راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری- 12
طفیلی گری
از خصائص امپریالیسم
نویسنده لنین- ترجمه محمد پورهرمزان

 


- طفیلی گری و پوسیدگی سرمایه داری

اکنون ما باید باز به یک جانب بسیار مهم امپریالیسم بپردازیم که در اکثر بررسی های مربوط به این مبحث غالبا مورد ارزیابی کافی قرار نمیگیرد. یکی از نقایص کار هیلفردینگ مارکسیست آنست که در قیاس با هوبسن غیر مارکسیست در این زمینه یک گام به پس نهاده است. ما می خواهیم طفیلی گری را که از خصایص امپریالیسم است بررسی کنیم.
چنانکه دیدیم پایه اقتصادی اصلی امپریالیسم – انحصارست. این انحصار یک انحصار سرمایه داری است و به بیان دیگر از سرمایه داری برخاسته و درمحیط عمومی سرمایه داری یعنی در محیط تولید کالایی و رقابت، در تضاد دائمی و بی درمان با این محیط عمومی قرار دارد. ولی با اینحال این انحصار، مانند هر انحصاری ناگزیر گرایشی در جهت رکود و پوسیدگی پدید انگیزه های پیشرفت فنی و بالنتیجه هر گونه پیشرفت دیگر و هر گونه حرکت به پیش را، تا حدود معینی از میان می برد وعلاوه بر این برای جلوگیری مصنوعی از پیشرفت فنی نیز امکان اقتصادی پدید می آورد. مثال: شخصی بنام اوئنس ( (Owensدر آمریکا یک ماشین بطری سازی اختراع کرد که میتوانست در زمینه تولید بطری انقلاب ایجاد کند. کارتل آلمانی صاحبان کارخانه های بطری سازی، پروانه اختراع اوئنس را می خرد و توی کشوی میز می گذارد و مانع کاربرد آن می شود. البته در نظام سرمایه داری انحصار هرگز نمی تواند رقابت ها را در بازار جهانی بکلی و برای زمان بسیار طولانی، از میان ببرد (و این ضمنا یکی از دلایل پوچ بودن تئوری اولترا امپریالیسم است). البته موجود بودن امکان برای کاهش هزینه تولید وافزایش سود از طریق بهبود تکنیک، تاثیر خود را بسود نوآوری اعمال می کند، ولی گرایش بسوی رکود وپوسیدگی که خصیصه انحصارست، بنوبه خود، تاثیر خود را حفظ می کند و در برخی از شاخه های صنعت و در برخی از کشورها در برهه های زمانی معین تفوق می یابد.
انحصار در زمینه تملک مستعمرات بسیار وسیع و پر ثروت یا مستعمرات دارای موقعیت مناسب نیز تاثیر خود را در همان جهت اعمال می کند.
باری، امپریالیسم عبارتست از انباشت عظیم سرمایه پولی در چند کشور معدود که میزان آن چنانکه دیدیم به 100-150 میلیارد فرانک اوراق بهادار بالغ می گردد. از اینجاست رشد فوق العاده طبقه یا به بیان صحیح تر قشر بهره بگیر* یعنی افرادی که از محل بهره سهام** زندگی می کنند و درهیچ کاری شرکت ندارند یعنی حرفه آنها بی عملی است. صدور سرمایه که یکی از مهمترین پایه های اقتصادی امپریالسم است، این گسیختگی کامل ارتباط قشر بهره بگیر با تولید را تشدید می کند و بر سراسر کشوری که با بهره کشی از کار چند کشور و مستعمره فراسوی اقیانوس ها زندگی می کند، داغ طفیلی گری می کوبد.
هوبسن می نویسد:« درسال 1893 میزان سرمایه گذاری بریتانیا در خارجه نزدیک به 15 درصد کل ثروت پادشاهی متحده بود»(1). یادآور می شوم که در سال 1915 این سرمایه تقریبا5، 2 برابر شد. هوبسن سپس می افزاید:« امپریالیسم تجاوزگر که برای مالیات دهندگان بسیارگران تمام می شود و برای صاحبان صنایع و بارزگانان نیز اهمیت بسیار ناچیز دارد...... سرچشمه سودهای کلان برای سرمایه داریست که در جستجوی جایی برای بکار انداختن سرمایه خویش است»....(برای تمام این مفهوم در زبان انگلیسی فقط یک لفظ« Investor » «یعنی» «سرمایه گذار» بهره بگیر، بکار می رود)......«کل عواید سالیانه بریتانیای کبیر از مجموع بارزگانی خارجی و مستعمراتی یعنی از صادرات و واردات خود در سال 1899، بطوریکه کیفن (Giffen) آمارگر بر پایه 3،5 درصد مجموع مبادلات 800 میلیون لیره ای انگلیس تخمین زده است، به 18 میلیون لیره (نزدیک به 170 میلیون روبل) می رسید». این رقم هر اندازه هم که هنگفت باشد، باز نمی تواند چنانکه باید و شاید نشانگر چگونگی امپریالیسم بریتانیا باشد. نشانگر آن، رقم 90-100 میلیون لیره در آمد حاصله از سرمایه» گذارده شده »ایست که درآمد قشر بهره بگیران راتشکیل می دهد.
درآمد بهره بگیران پنج باربیش از درآمد بازرگانی خارجی«بارزگانی» ترین کشور جهان است! چنین است ماهیت امپریالیسم و طفیلی گری امپریالیستی.
بدین مفهوم «کشوربهره بگیر» (Rentnerstaat ) یا کشور رباخوار در نوشتارهای اقتصادی مربوط به امپریالیسم تداول عامه پیدا می کند. جهان به مشتی کشور رباخوار و اکثریت عظیمی از کشورهای وام گیر تقسیم شده است. شولتسه گورتیتس می نویسد:« در میان سرمایه گذاری هایی که در خارجه انجام گرفته است، سرمایه هایی که در کشورهای از نظر سیاسی وابسته یا متحد، به کاررفته اند، جای اول را دارند: انگلیس به مصر، ژاپن، چین و آمریکای جنوبی وام می دهد وناوگان جنگی انگلیسی در صورت لزوم نقش مامور اجرای عدلیه را بازی می کند. نیروی سیاسی انگلیس، آنرا در قبال بر آشفتگی وام داران حفاظت می کند»(2). سارتوریوس فن والترس هاتو زن در کتاب خود تحت عنوان« سیستم اقتصادی سرمایه گذاری در خارجه» هلند را نمونه یک« کشور بهره بگیر» در نظر می گیرد وخاطر نشان می سازد که انگلیس و فرانسه هم اکنون دارند همینطور می شوند(3). شیلدربر آنست که پنج کشور صنعتی «کشورهای وام دهنده تمام عیار» هستند: انگلیس، فرانسه، آلمان، بلژیک و سویس، اوهلند را فقط بدان جهت که «کم صنعتی است»(4) در این شمار نمی آورد. ایالات متحده را فقط در قاره آمریکا وام دهنده می شمارد.
شولتسه گورتیتس می نویسد:« انگلیس اندک اندک از یک کشور صنعتی به کشور وام دهنده بدل می گردد. باوجود افزایش مطلق تولید صنعتی و صادرات صنعتی، اهمیت نسبی درآمد حاصله از ربح و بهره سهام و از نشر اوراق بهادار و سفته بازی، در مجموع اقتصاد ملی بیشتر می شود. بنظر من درست همین واقعیت است که پایه اقتصادی اعتلای امپریالیسم را نشان می دهد. ارتباط میان وام دهنده و وام گیر پایدارتر از ارتباط میان فروشنده و خریدار است»(5). آ.لانسبورگ ناشر مجله «بانک» چاپ برلن در سال 1911 ضمن مقاله ای تحت عنوان: «آلمان کشور وام دهنده » نوشت:« در آلمان کششی را که در فرانسه برای استفاده از بهره وجود دارد سخت به مسخره می گیرند. ولی فراموش می کنند که تاآنجا که مطلب به بورژوازی مربوط می شود، وضع آلمان نیز بیش از پیش به وضع فرانسه شباهت پیدا می کند(6).
کشور بهره بگیر- کشوریست دارای نظام سرمایه داری طفیلی و در حال پوسیدگی و چنین کیفیتی ناچار، هم در مجموع وضع اجتماعی- سیاسی این کشورها بطور اعم و هم در وضع دو جریان اساسی جنبش کارگری بطور اخص، بازتاب پیدا می کند، برای بهتر نمایاندن این موضوع، رشته سخن را به هوبسن واگذار می کنیم که بعنوان یک گواه از همه «مطمئن» ترست، زیرا از یک سو اورا نمی توان درمظان جانبداری از« دیانت مارکسیستی» قرار داد و از سوی دیگر او فردیست انگلیس و از وضع کشوری که پهناورترین مستعمرات و بزرگترین سرمایه مالی و بیشترین تجربه امپریالیستی را دارد، بخوبی آگاه است.
هوبسن در آن هنگام که تحت تاثیر مستقیم جنگ میان انگلستان و بوئرها قرار داشت، وجود ارتباط میان امپریالیسم و منافع گروه «فینانسیست ها» ونیز افزایش در آمدی را که این گروه از طریق شرکت درمناقصه ها و فروش لوازم جنگی وغیره بدست می آورد، تشریح کرد و نوشت:« سمت این سیاست آشکارا طفیلی گرانه را سرمایه داران تعیین می کنند، ولی همان انگیزه ها درگروههای خاص از کارگران نیز تاثیر می بخشد. در بسیاری از شهرها مهمترین شاخه های صنعت به سفارش های دولتی وابسته هستند. وابستگی امپریالیسم مراکز صنایع ذوب آهن و کشتی سازی نیز به این سفارش ها، کمتر از این نیست». بنظر این نگارنده دو عامل نیروی امپراتوری قدیس را ضعیف کرده است:1) طفیلی گری اقتصادی و 2) تشکیل واحدهای نظامی از افراد متعلق به خلق های وابسته .« عامل اول ناشی از عادت به طفیلی گری اقتصادی است که در نتیجه آن دولت فرمانروا از ولایات و مستعمرات و کشورهای وابسته به خود برای افزایش ثروت طبقه حاکمه خود و برای تطمیع طبقات پایین تر استفاده می کند تا بدینوسیله آنها را آرام نگاهدارد». باید از خود اضافه کنیم که فراهم ساختن امکان اقتصادی برای هر شکلی از اشکال این نوع تطمیع، مستلزم داشتن سودهای هنگفت انحصاریست.
هوبسن درباره عامل دو می نویسد:« یکی از عجیب ترین نشانه های نابینایی امپریالیسم لاقیدی خاص است که بریتانیای کبیر، فرانسه ملل امپریالیستی دیگر با گام نهادن در این راه از خود نشان می دهند.بریتانیای کبیر دراین راه از همه جلوتر رفته است. بیشتر جنگ هایی که ما با اقدام بدانها امپراتوری هندوستان خود را تصرف کردیم، توسط نیروهای متشکل از اهالی بومی، انجام گرفته است. در هندوستان و نیز اخیرا در مصر ارتشهای دائمی بزرگی تحت فرمان انگلیسی ها هستند. تقریبا همه جنگ هایی که ما برای تسخیر افریقا بدان دست زده ایم، باستثنای جنگ های مربوط به بخش جنوبی این قاره، توسط بومی ها انجام گرفته است».
دور نمای تقسیم چین، هوبسن را به ارزیابی اقتصادی زیرین وامی دارد:« درچنین صورتی بخش بزرگی از اروپای غربی ممکن است منظره و خصلتی بخود بگیرد که اکنون در بخشهای زیرین این کشورها مشاهده می شود: بخش ریویرا* و مناطقی از ایتالیا و سویس که بیش از همه مورد بازدید توریست ها و سکونت گاه توانگران است. خلاصه چنین منظره ای پدید خواهد آمد: مشت کوچکی از اشراف ثروتمند که بهره سهام و مقرری بازنشستگی از خاور دور دریافت می دارند، گروه بزرگتری از کارمندان حرفه ای و بازرگانان و شمار باز هم بیشتری نوکر و خدمتکار و کارگر موسسات حمل و نقل و صنایعی که به تکمیل نهایی کالاهای ساخته مشغولند. ولی شاخه های عمده صنایع از میان خواهد رفت و مواد غذایی و مصنوعات نیمه آماده مورد مصرف عموم، بر سبیل باج از آسیا و آفریقا سرازیر خواهد شد». « چنین است امکاناتی که اتحاد وسیعتر کشورهای غربی یا فدراسیون نه تنها تمدن جهانی را به پیش نخواهد راند، بلکه ممکن است خطر عظیمی بصورت طفیلی گری غرب یعنی بصورت یک گروه از ملل صنعتی پیشرفته پدید آرد که طبقات فوقانی آنها از آسیا و آفریقا باج های کلان میستانند و بکمک این باج هزینه نگاهداری توده های بزرگی از کارمندان و نوکران دست پرورده را میپردازند که کارشان دیگر تولید محصولات کشاورزی و صنعتی مورد مصرف عموم نیست، بلکه خدمتگزاری به اشخاص یا پرداختن به امور صنعتی فرعی زیر نظر یک اریستوکراسی مالی جدید است. بگذار کسانی که آماده اند این تئوری را" (بایدگفته می شد:این دورنما را)" بعنوان اینکه اصلا در خورد بررسی نیست، نادیده انگارند، در اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی مناطقی از بخش جنوبی انگلستان کنونی که به چنین حالتی دچار شده اند، تعمیق کنند. بگذار بیاندیشند که اگر چین تحت تسلط اقتصادی گروههایی از فینانسیست ها یا «سرمایه گذاران» و کارمندان سیاسی بازرگانی و صنعتی آنان در آید و این گروه ها به بهره کشی از بزرگترین سرچشمه بالقوه ای که جهان تاکنون بخود دیده است، بپردازند تا سود حاصله از آنرا در اروپا بمصرف برسانند، این سیستم
چه گسترش عظیمی در پیش خواهد داشت. البته وضع پیچیده تر و حساب بازی نیروهای جهانی بس دشوارتر از آنستکه بتوان برای تحقق این یا هر پیش بینی دیگری که فقط یک جهت داشته باشد، احتمال زیاد قائل شد. ولی نفوذهایی که اکنون امپریالیسم اروپایی غربی را اداره می کنند، در این جهت پیش میروند و اگر به مقاومت بر نخورند و به جهت دیگری منحرف نشوند، درست در جهت تحقق نهایی همین روند، عمل خواهند کرد»(7).
نگارنده کاملا حق دارد: اگرنیروهای امپریالیسم به مقاومت بر نمی خوردند، کار را به همین جا می کشاندند. او مفهوم « ایالات متحده اروپا» را در اوضاع و احوال کنونی یعنی در محیط امپریالیستی درست ارزیابی کرده است. فقط میباسیت اضافه شود که درون جنبش کارگری نیزاپورتونیست ها که اکنون در اکثریت کشورها موقتا به پیروزی رسیده اند، بطور منظم و مداوم در همین جهت «عمل می کنند». امپریالیسم که دال بر تقسیم جهان و بهره کشی نه تنها از چین و نیز دال بر تامین سودهای انحصاری کلان برای معدودی از ثروتمند ترین کشورهاست، برای خریدن لایه های فوقانی پرولتاریا امکان اقتصادی فراهم می آورد و بدینسان به اپورتونیسم غذا میدهد، شکل میدهد و آنرا تقویت میکند. ولی فقط یک عامل را که عدم تشخیص آن از سوی هوبسن سوسیال لیبرال امری طبیعی است، نباید از یاد برد و آن وجود نیروهای است که در برابر امپریالیسم بطور کلی و اپورتونیسم از آن جمله، واکنش می کنند.
گرهاردهیلده براند(Gerhard Hildebrand ) اپورتویست آلمانی که بموقع خود به سیب دفاع از امپریالیسم از حزب اخراج شد و اکنون می توانست رهبر حزب «سوسیال دموکرات» کذایی آلمان باشد، با تبلیغ تشکیل «ایالاـ متحده اروپای غربی» (بدون روسیه) برای انجام اقدامات «مشترک»..... علیه سیاهپوستان آفریقا وعلیه« نهضت اتحاد کبیر اسلام» و نیز برای نگاهداری یک«نیروی زمینی و دریایی پر قدرت » علیه « ائتلاف ژاپن و چین (8) و غیره، سخنان هوبسن را بخوبی تکمیل می کند.
شرح شولتسمه گورنیتس در باره «امپریالیسم بریتانیا» نیز نشانگر همین خصایص طفیلی گریست. درآمد ملی انگلیس از سال 1865 تا سال 1898 نزدیک به دو برابر شد و حال آنکه درآمد «حاصله از خارجه» طی همین مدت 9 برابر شد. اگر «خدمت» امپریالیسم عبارت باشد از «تربیت سیاهپوستان برای کار» ( بدون اجبار کار از پیش نمی رود.....)، در عوض «خطر» امپریالسم اینستکه «اروپا کار جسمانی یعنی نخست کار کشاورزی و کار درمعادن و سپس کار صنعتی خشن تر را بدوش جامعه تیره پوست بشری میگذارد و خود به گرفتن بهره اکتفا می ورزد و شاید بتوان گفت که با این عمل موجبات رهایی اقتصادی نژادهای سرخپوست وتیره پوست را فراهم می سازد».
درانگلیس زمین های روزبروز بیشتری از تولید کشاورزی منتزع می شود و به ورزش و تفریحات توانگران اختصاص می یابد. در باره اسکاتلند، این اشرافی ترین منطقه شکار و ورزش – می گویندکه «این سرزمین به برکت گذشته واز دولت سرمسترکارنه جی(Carnegie ) زندگی می کند. (کارنه جی میلیارد آمریکایی است). انگلیس تنها برای اسب دوانی و شکار روباه هر سال 14 میلیون لیره (نزدیک به 130 میلیون روبل) خرج می کند. شماره بهره بگیران در انگلستان نزدیک به یک میلیون نفراست، نسبت کسانی که به کار تولیدی اشتغال دارند، کاهش می یابد:
سال جمعیت انگلیس شماره کارگران در شاخه های درصد آنان در
عمده صنایـــــع میان جمعیــت
( به میلیون نفر)
1851 17،9 4،1 23 درصد
1901 32،5 4،9 15 درصد

پژوهشگر بورژوای«امپریالیسم بریتانیا در آغاز قرن بیستم»، وقتی از طبقه کارگر انگلیس سخن می گوید، مجبور است میان «لایه فوقانی» کارگران و «لایه پایینی صرفا پرولتری» پیوسته فرق بگذارد. لایه فوقانی، توده اعضای شرکتها تعاونی و اتحادیه ها وانجمن های ورزشی و فرقه های متعدد مذهبی را در بر میگیرد. حقوق انتخاباتی که در انگلیس «هنوز هم بحد کافی محدودهست که لایه پایینی صرفا پرولتری را حذف کند»!!، باسطح لایه فوقانی تطبیق داده شده است. برای خوب جلوه دادن وضع طبقه کارگر، معمولا فقط از این لایه فوقانی که اقلیت پرولتاریا را تشکیل می دهد، سخن می گویند: مثلا « مسئله بیکاری بطور عمده مسئله ایست مربوط به لندن و لایه پایینی پرولتری که سیاستمداران اعتنای زیادی بدان ندارند......» (9)میبایست گفته شود: که سیاست بازان بورژوا و اپورتونیست های«سوسیالیست» اعتنای زیادی بدان ندارند.
یکی از ویژگیهای امپریالیسم که با مجموعه پدیده های مورد بحث ارتباط دارد، کاهش برون کوچی (مهاجرت.م.) از کشورهای امپریالیستی و افزایش درون کوچی ( بصورت کوچیدن کارگران و انتقال محل سکونت) از کشورهای واپس مانده تر و دارای سطح دستمزد پایین تر به این کشورها است. برون کوچی از انگلیس، بطوریکه هوبسن مینویسد، از سال 1884 رو به کاهش میرود : تعداد برون کوچیدگان از انگلیس در آن سال 242 هزار بود، ولی در سال 1900 این رقم به 169 هزار کاهش یافت. تعداد برون کوچیدگان از آلمان طی دوران دهساله 1881 – 1900 به حد اعلی یعنی به 1453 هزار رسید، ولی طی سالهای دو دهه بعد به ترتیب به 544 هزار و 341 هزار نفر کاهش یافت. در عوض تعداد کارگرانی که از اتریش، ایتالیا، روسیه و کشورهای دیگر به آلمان کوچیدند، افزایش پذیرفت. تعداد خارجیان در آلمان طبق سرشماری سال 1907 به 1 342 294 میرسد که از آنها 440800 کارگر صنعتی و 257329 کارگر کشاورزی بودند(10). درفرانسه بخش بزرگی «از کارگران صنایع استخراج معادن، کارگران خارجی:لهستانی، ایتالیایی و اسپانیایی هست( 11). در ایالات متحده مهاجران اروپای شرقی و جنوبی کم مزدترین کارها را دارند و در عوض کارگران آمریکایی بزرگترین درصد را در میان سرکارگران و شاغلین پر مزد ترین کارها را تشکیل میدهند(12). گرایش امپریالیسم در این جهت است که در میان کارگران نیز قشرهای ممتاز پدید آرد و آنها را از توده انبوه پرلتاریا جدا سازد.
ذکر این نکته لازم است که در انگلیس گرایش امپریالیسم در جهت ایجاد شکاف میان کارگران و تقویت اپورتونیسم در میان آنان و تلاشی موقت جنبش کارگری، خیلی پیش از پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم،نمودار شد. زیرا دو خصیصه ممیزه مهم امپریالیسم یعنی مستعمرات عظیم و موقعیت انحصاری در بازار جهانی از همان نیمه قرن نوزدهم در انگلیس وجود داشت.
مارکس و انگلس طی ده ها سال این رابطه میان اپورتونیسم در جنبش کارگری ویژگی های امپریالیستی سرمایه داری انگلیس را بطور منظم بررسی میکردند. مثلا انگلیس در واقعیت امر بیش از پیش دچار دگردیسی (استحاله.م.) بورژوایی می شود، به قسمی که این بورژواترین ملت در میان همه ملت ها، ظاهرا خیال دارد، کار را سرانجام بدانجا رساند که درکناربورژوای خود یک آریستوکراسی بورژوایی و یک پرولتاریای بورژوا داشته باشد و این امر از جانب ملتی که سراسر جهان را استثمار می کند، البته تا حدودی قابل توجیه است». تقریبا یک ربع قرن بعد انگلس درنامه مورخ 11 اوت 1881 خود از«بدترین تریدیونیون های انگلیس که اجازه میدهند کسانی آنها را رهبری کنند که توسط بورژوازی خریداری شده اند و یا دست کم حقوق بگیران آن هستند»، سخن می گوید، انگلس سپس در نامه 12 سپتامبر سال 1882 خود به کائوتسکی نوشت: «از من می پرسید که کارگران انگلیسی در باره سیاست استعماری چه می اندیشند؟ همان که در باره سیاست بطور کلی می اندیشند، در اینجا حزب کارگری وجود ندارد، فقط حزب محافظه کار و لیبرال – رادیکال هست و کارگران باتفاق آنان با خیال راحت از انحصار مستعمراتی انگلیس و از موقعیت انحصاری آن در بازار جهانی، بهره میگیرند(13). (همین مطلب را انگلس در سال 1892 ضمن پیشگفتار برای چاپ دوم کتاب خود تحت عنوان «وضع طبقه کارگر در انگلستان» بیان داشته است).
علت ها و معلول ها در اینجا بروشنی بیان شده است. علت ها عبارتنداز: 1) بهره کشی یک کشور از سراسر جهان، 2) موقعیت انحصاری آن در بازار جهانی، 3) انحصار مستعمراتی آن. معلول عبارتند از: 1) دگردیسی بورژوایی بخشی از پرولتاریای انگلیس،2) بخشی از این پرولتاریا اجازه میدهد کسانی آنرا رهبری کنند که توسط بورژوازی خریداری شده اند و یا دست کم حقوق بگیران آن هستند. امپریالیسم در آغاز قرن بیستم تقسیم جهان را میان مشت کوچکی از دول بپایان رساند و هر یک از این دول اکنون بخشی از « سراسر جهان» را که اندکی کمتر از مال انگلستان سال 1858 است، مورد بهره کشی قرار میدهد( به مفهوم تحصیل ما فوق سود)، هر یک از این دول به برکت تراست ها و کارتل ها و سرمایه مالی استفاده از روابط میان کشور وام دهنده و کشور وام بگیر، از موقعیت انحصاری در بازار جهانی برخوردارست و هر یک از آنها به میزان معینی انحصار مستعمرات جهان 65 میلیون کیلومتر مربع یعنی 86 درصد را 6 دولت و 61 میلیون کیلومتر مربع یعنی 81 درصد 31 دولت در چنگ خود متمرکز ساخته اند).
وجه تمایز وضع کنونی عبارتست از وجود آنچنان شرایط اقتصادی و سیاسی که نمی توانست به تشدید آشتی ناپذیری میان اپورتونیسم و منافع عمومی و بنیادی امپریالیسم نیانجامد: امپریالیسم از حالت جنینی خارج شده و به یک سیستم مسلط بدل گردیده است، انحصارهای سرمایه داری در اقتصاد ملی و در سیاست جای اول را گرفته اند، کار تقسیم جهان بپایان خود رسیده است، ولی از سوی دیگر بجای انحصار بلامنازع انگلیس، ما اکنون با مبارزه میان معدودی او دول امپریالیستی برای شرکت در این انحصار روبرو هستیم، مبارزه ای که صفت مشخصه سراسر این سالهای آغاز قرن بیستم است. اپورتونیسم اکنون دیگر نمی تواند، بسان نیمه دوم قرن نوزدهم در انگلستان، طی سالهای طولانی چند دهه متوالی در جنبش کارگری یک کشور پیروزی کامل داشته باشد، ولی اپورتونیسم در یک سلسله از کشورها کاملا رسیده، از حد رسیدگی گذشته و پوسیده و در نقش سوسیال شوینیسم(14) با سیاست بورژوایی کاملا در آمیخته است.

* روسی: PaHTbe،فرانسه: rentier، آلمانیRentner:،
** از محل بهره سهام- ترجمه تحت اللفظی آن "از محل" چیدن کوپن است. رجوع شود به زیر نویس صفحه 25(مترجم).
*** Riviera - عنوان بخشی از نوار ساحلی مدیترانه در طول دامنه کوهستان آلپ، میان تولون(درفرانسه) و اسپتسیا (Spezia ) (درایتالیا). م.

(1) هوبسن: ص 59،60.
(2) شولتسه گورتیتس:" امپریالیسم بریتانیا"، ص 320 و صفحات دیگر.
(3) سارتوریوس فن والترس هائوزن(Sartorius von Walters hausen ): "سیستم اقتصادی سرمایه گذاری در خارجه"، برلن، سال 1907، جلد چهارم.
(4) شیلدر: همان کتاب، ص 393.
(5) شولتسه گورتیتس: "امپریالیسم بریتانیا"، ص 122.
(6) مجله "بانک"، سال 1911، شماره 1، ص10-11.
(7) نوبسن: ص 103،205، 144،335، 386.
(8) گرهاردهیلد:"لرزه برارکان فرمانروایی صنایع و سوسیالیسم صنعتی"، سال 1910، ص 229.
(9) شولتسه گورتیتس:" امپریالیسم بریتانیا"، ص301.
(10)" مجموعه آمار دولت آلمان"، جلد 211.
(11) هنگر(Henger ) :" سرمایه گذاری های فرانسه"، اشتوتگارت، سال 1913.
(12) هورویچ(Hourwich )."کارگران برون کوچیده و کار"، نیویورک، سال1913.
(13) "نامه های مارکس و انگلس"، متن آلمانی، جلد2، ص 290و جلد 4، ص 453.کائوتسکی:"سوسیالیسم و سیاست استعماری"، برلن، سال 1907، ص 79. این جزوه در گذشته بی نهایت دوری که کائوتسکی مارکسیست بود، نوشته شده است.
(14) سوسیال شوینیسم روسی آقایان پوتره سف ها، چختکلی ها (Tchkhenkeli )، ما سلف ها و غیره ، خواه به صورت عیان و خواه نهان آن(یعنی آقایان چخشیدزه(Tchkheidze )، اسکوبلف، آکسلرود، مارتف و غیره)، از درون نوع روسی اپورتونیسم یعنی از جریان انحلال طلبی بیرون آمده است.



راه توده 194 15.09.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت