راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

90سال پس از انقلاب اكتبر-9

تفاوت ديدگاه لنين و استالين در مورد حزب
"تمامیت متحد"
با تحمل نظرات
در درون یک حزب
"لوسين سو"عضو كميته مركزی حزب كمونيست فرانسه
ترجمه ع. خيرخواه
 

لنين و ديالكتيك بحث
برای آنكه ببينيم لنين سازمان و دمكراسی حزبی را چگونه درك می‌كرد به يك نمونه پراهميت اشاره می‌كنيم. يعنی بحث درون رهبری حزب بلشويك بر سر نقش سنديكاها كه در دسامبر 1920 و ابتدای 1921 جريان داشت. اين بحثی اساسی بود كه در شرايطی سخت و دردناك انجام می‌شد. صلح با لهستان و پيروزی بر ارتش ورانگل در كريمه خوشبختانه به مداخله خارجی در روسيه شوروی پايان داده بود اما سه سال جنگ همه جا ويرانی و فقر برجای گذاشته بود. كشور به همه چيز نياز داشت. اين وضع فاجعه بار اقتصادی هماهنگ بود با بحران وحشتناك داخلی يعنی رشد نارضايتی دهقانان و كارگران كه زمينه شورش معروف كرونشتات شد. بايد بسرعت به مسئله ساختمان اقتصاد كشو، به تبليغ و سازمان منظم تر توليد پرداخته می‌شد. نقش سنديكاها بنابراين بسيار پراهميت شده بود ولی ديدگاه‌ها در اين مسئله به كلی متفاوت بود. در يك سمت شلياپنيكوف و "اپوزيسيون كارگری" با سروصدای بسيار خواهان واگذاری اهرم‌های اقتصادی به سنديكاها بودند. از سوی ديگر تروتسكی خواهان كنار گذاشتن "سياست اتحاديه‌ای (تريد يونيونی)" و "نظامی كردن كار" و طرفدار رهبری سنديكاها با دستی آهنين بود. دربرابر "سنديكايی كردن دولت" مورد نظر شلياپنيكوف، تروتسكی در مجموع خواهان "دولتی شدن سنديكاها" بود. به همين دليل، تروتسكی از همكاری با شلياپنيكوف در كميسون سنديكايی كه حزب ايجاد كرده بود سر باز می‌زد و فراكسيونی برای پيشبرد نظرات خود بوجود آورده بود. در اين شرايط بوخارين بنوبه خود كوشيد تا گروه ميانه خود را بوجود آورد كه هدفش آشتی دادن اين دو جريان بود اما در عمل چندين تز اصلی "اپوزيسيون كارگری" را پذيرفته بود. آشفتگی به نهايت خود رسيده بود. بنحوی كه لنين موضوع را بسيار وخيم ارزيابی كرد. لنين بنياد مسئله را بر سر شيوه برخورد با توده‌ها، جلب آنان، پيوند با آنان می‌دانست. به گفته وی :"اگر ما با مسئله سنديكاها به شكلی نادرست برخورد كنيم، قدرت شوروی، ديكتاتوری پرولتاريا از دست رفته است." خود كميته مركزی نيز تقسيم شده بود، چنانكه به گفته لنين "اين نخستين باری است كه در تاريخ پس از انقلاب حزب ما چنين وضعی روبرو میشود: وضعيتی نه تنها خطرناك بلكه فوق خطرناك".
اما شيوه‌ای كه لنين در اين بحث رفتار كرد يك درس فوق العاده است از نگرش او نسبت دمكراسی و مركزيت حزبی. لنين ديدگاه خود را بدون تزلزل مشخص كرد و حاضر نشد در مسايل مطروحه، از نظر سياسی و تئوريك، كمترين امتيازی بدهد. در مورد تزهای "اپوزيسيون كارگری" اگر منظور اين است كه بايد به بوروكراسی پايان داد؛ اين يك عوامفريبی است زيرا مبارزه لازم برضد بوروكراسی يك "كار طولانی و سخت است" و پانزده تا بيست سال وقت خواهد برد و "من نمی‌دانم كه در اين مدت نيز به چه خواهيم رسيد". اگر منظور اين است كه می‌توان "با نفی نقش رهبری كننده حزب در قبال توده‌های بدون حزب" در اين عرصه گامی به پيش برداشت اين تنها حرافی‌های سنديكايی است. تروتسكی حق دارد كه دربرابر اين انحراف سنديكايی ايستاده است؛ انحرافی كه می‌تواند به شكست حزب منجر شود. اما تروتسكی نقش ويژه‌ای را كه سنديكاها از جمله تحت ديكتاتوری پرولتاريا دارند از ياد می‌برد. تروتسكی فراموش می‌كند كه دولت شوروی خود "بيانگر يك انحراف بوروكراتيك" است و در اين شرايط سنديكاها بايد "از كارگران دربرابر دولت خود آنها دفاع كنند". به اين اشتباه تئوريك بايد خطای بزرگ ديگر او را افزود كه كميسيون سنديكايی را از هم پاشانده و در آن فراكسيون بوجود آورده است. اما بوخارين نيز كه تصور می‌كند با ملاحظات تئوريك و "گروه كار" خود می‌تواند نظرات را به يكديگر نزديك كند ديالكتيك را با التقاطی گری اشتباه كرده است. بوخارين سنديكاها را از يكسو مدرسه كمونيسم و از سوی ديگر دستگاه مديريت دولتی می‌بيند در حالی كه بحث برسر سنديكا بعنوان "مدرسه و مديريت نيست بلكه بر سر سنديكا همچون مدرسه‌ی مديريت است". كارگران اين درس را هم خواهند آموخت اما زمان می‌برد. به همين دليل اين هم زيانمند است كه بخواهيم سنديكا‌ها را از بالا هل بدهيم يا رهبری اقتصاد را به آنان واگذار كنيم بلكه بايد بر روی اين موضوع كار كنيم كه سنديكاها بتوانند آن وظيفه اساسی را كه بر عهده اشان است به انجام رسانند يعنی "رابطه ميان پيشاهنگ و توده".
لنين در عين اين كه به هيچكدام از اين گرايش‌ها كمترين امتيازی نمی‌دهد. در تمام بحث می‌كوشد يك نكته بنيادين را حفظ كند و آن "برادرانه با هم كار كردن است"، همه با هم در حزب بودن و از يكديگر آموختن. "اگر اين صداهای مختلف طوری با هم تركيب شده كه نتيجه كار آوازی گوشخراش از آب درآمده، می‌توان اين صداها را طوری تركيب كرد كه يك سمفونی از آن بوجود آيد." اما آيا ممكن است كه دو سياست را كه هر كدام مغاير با ديگری است با هم اشتی داد؟ بله ممكن است و بدون التقاطی گری هم ممكن است بشرط آنكه با دقت زياد كوشيد آنچه را درست يا بطور بالقوه مثبت در تجربه و ديگاه‌های هر كدام است دريافت. شلياپنيكوف آشكارا از كمونيسم به سوی سنديكاليسم منحرف شده است ولی اين هنوز يك "انحراف" است، يعنی "هنوز هيچ چيز قطعی نيست و اين اشتباه را بسادگی می‌توان تصحيح كرد." تا آنجا كه "اپوزيسيون كارگری از دمكراسی دفاع كرده است، خواست‌های درستی را فرمولبندی كرده، ما حداكثر تلاش خود را برای نزديك شدن به آن بكار می‌بريم". "شما می‌گوييد ما كم برضد بوروكراسی مبارزه می‌كنيم. بياييد به ما كمك كنيد ..." با اين روحيه بود كه در دهمين كنگره حزب دو عضو "اپوزيسيون كارگری" به عضويت كميته مركزی حزب انتخاب شدند.
اما در مورد تروتسكی "برای ما اين سوال وجود دارد كه چرا نمی‌توانيم با درك درست با يكديگر كار كنيم، اين چيزیست كه به آن نياز زيادی داريم." بی شك ميان ما در مورد "نحوه برخورد با توده ها" اختلاف بنيادين وجود دارد. اما آيا اين برای جدايی كافيست؟ تروتسكی "تعجب می‌كند كه من او را سرزنش می‌كنم كه چرا وارد كميسيون نشده است. اما رفيق تروتسكی اين بخاطر آن است كه اين موضوع اهميتی زياد دارد، اهميتی بسيار زياد : وارد نشدن به كميسيون سنديكايی يعنی نقض انضباط كميته مركزی." بايد با اين نگرش فراكسيونی خداحافظی كرد." "اين مورد را اگر كنار بگذاريم، اشتباه او (ارائه تزهای غيردقيق) چيز وخيمی نيست، اين برای همه اعضای كميته مركزی بدون استثنا پيش آمده است." تروتسكی حق دارد كه از قدرت اجباری دولت دفاع می‌كند. "كنار گذاشتن اجبار بويژه در دوران ديكتاتوری پرولتاريا ديوانگی است." اما توجه داشته باشيم : "ما بايد در ابتدا كاملا متقاعد كنيم، بعد سراغ اجبار برويم." اما درمورد بوخارين وسواس تئوريك او "خصلتی بسيار ارزشمند است". بدون تئوری سياست درستی وجود نخواهد داشت. لنين كه به اشتباه از بوخارين ايراد گرفته بود از وی عذرخواهی می‌كند. يادآوری می‌كنيم كه او در اين زمان رئيس شورای كميسرهای خلق و دارای اعتباری بزرگ در داخل روسيه و در جنبش بين‌الملی سوسياليستی بود. او در پراودا اشتباه خود را يادآوری می‌كند و می‌نويسد : "من با مطالعه دوباره صورتجلسه بحث اكنون می‌بينم كه من اشتباه كردم و حق با رفيق بوخارين بود."
تلاش بي وقفه لنين برای آنكه از حزب يك "تماميت متحد" بسازد از نظر او دارای اهميتی اساسی است. در اين تلاش او از التقاطی گری پرهيز می‌كند و می‌كوشد مسايل را بطور بنيادين بررسی كند. و برای اين كار به همه كسانی كه می‌خواهند كمك كنند خوش آمد می‌گويد." كسی اين را به حساب امتياز دادن نگذارد زيرا اين به هيچوجه امتياز نيست اين يك كمك به حزب است."
در زير اين تسلط خيره كننده سياسی و انسانی، بالاترين فرهنگ ماركسيستی و بويژه ديالكتيكی ديده می‌شود. از خلال شيوه عالی كه او بحث را به پيش می‌برد ما می‌فهميم كه لنين با چه دقتی چندين سال پيش از آن، قلم در دست، كتاب "علم منطق" هگل را مطالعه كرده بوده، چه شناخت عميقی از آن بدست آورده بود، چگونه آن را جذب كرده بود. در ورای جستجوی بي وقفه لنين برای دست يافتن به يك تركيب و سنتز واقعی از ديدگاه‌ها و از انديشه‌ها اين يقين وجود دارد كه همانطور كه خود او پيشتر نوشته بود "مفاهيم انسانی در تجريدشان، در انزوايشان جبنه ذهنی و سوبژكتيف دارند، اما در كليت، در روند، در مجموع، در گرايش خود جنبه عينی و ابژكتيف دارند." ايداليسم چيزی نيست جز "توسعه دان (بزرگ كردن، باد كردن) يكجانبه، افراطی ... يكی از ويژگی‌های كوچك، يكی از جنبه‌ها، يكی از رويه‌های شناخت به مطلقی جدا شده از ماده." "حقيقت يك روند است" و به همين دليل بحث بايد با تمام موشكافی و دقت و در عين حال با تمام نرمش پيش رود، نرمشی كه اگر "به شكلی ذهنی اعمال شود مترادف با التقاطی گری و پيچيده بينی خواهد شد. اگر به شكل عينی اعمال شود يعنی روند مادی را در همه جوانب آن و در وحدت آن بازتاب دهد، ديالكتيك خواهد بود." پراتيك تنها سنگ پايه اين شيوه نيست بلكه عنصر بنيادين آن است. به همين دليل است كه لنين در تمام بحث اين شعار را سرلوحه قرار داده بود :" اگر ما اندكی بر روی پراتيك خودمان، تجربه مان تامل كنيم، از صدها اختلاف و اشتباه اساسا بيفايده جلوگيری خواهيم كرد." "زمان آن فرا رسيده كه از اختراع و غلو بر روی اختلاف بر سر اصول دست برداريم و به كار ثمرآفرين بپردازيم." آيا ما انبوهی از اشتباهات نخواهيم كرد؟ ترديدی در آن نيست" "بنابراين پيشنهادهای مشخص بدهيد و سپس آن را حك و اصلاح كنيد."
لنين با صراحت می‌گويد : "من مستحق سرزنشم كه اجازه دادم متنی كه در اين بحث با فاصله بسيار از همه مهمتر بود فراموش شود، متنی كه آرايش‌های بي فايده را كنار گذاشته بود و بيشترين نفع را برای پراتيك داشت يعنی تزهای رودزوتاك". "اين يك برنامه‌ای است كه صدبار بهتر" از همه آنچيزی است كه در مورد مسئله سنديكاها گفته و نوشته شده است. "همه ما اعضای كميته مركزی كه سال‌هاست در جنبش سنديكايی كار نكرده‌ايم چيزهای بسياری داريم كه از رفيق رودزوتاك بياموزيم."
لنين با اين روحيه در مارس 1921 به كنگره حزب برخورد كرد. در اين كنگره بود كه او اصل سازمانی از آن پس بنيادين در احزاب كمونيست يعنی ممنوعيت كار فراكسيونی و وجود گرايش‌ها را پايه گذاشت. لنين به بحث وسيع عمومی در مورد سنديكاها اشاره كرده و توجه داد كه در شرايط دشواری‌های باورنكردنی، در شرايطی كه دشمنان ما در انتظار كمترين اختلافی هستند حزب می‌تواند به خود اجازه وجود فراكسيون و اين "لوكس بكلی غيرقابل قبول" را بدهد؟ لنين به حزب پيشنهاد كرد كه وجود فراكسيون را ممنوع سازد تا جايی كه نقض آن به اخراج از حزب بيانجامد. دربرابر وظايف دشواری كه در پيش رو داريم هيچ روحيه فراكسيونی نبايد وجود داشته باشد. با اينحال "اگر اختلاف‌های بنيادين، عميق در مورد اصول وجود داشته باشد" آيا "شديدترين و فراكسيونی ترين موضعگيری لازم نخواهد بود"؟ بله تنها درصورتيكه اختلاف واقعا فوق العاده عميق باشد و به شيوه ديگری نتوان يك سمتگيری نادرست سياسی حزب و طبقه كارگر را تصحيح كرد." به همين دليل است كه لنين با پيشنهاد ريازانوف برای ممنوعيت "انتخاب بر مبنای برنامه ها" يا بعبارت ديگر جلوگيری از داوری كنگره ميان پلاتفرم‌های مختلف مخالفت می‌كند. لنين اين را خواسته‌ای غيرمنطقی می‌نامد. "ما نمی‌توانيم اگر مسئله‌ای دارای اهميت بنيادين بوجود آمد حزب و اعضای كميته مركزی را از حق مراجعه به حزب محروم كنيم". "كنگره می‌تواند بر اساس برنامه‌ها رای دهد." "اگر شرايط به گونه‌ای شد كه اختلاف‌های بنيادين پديد آمد، آيا می‌توان مانع شد كه اينها به داوری حزب گذاشته شود؟ نه! اين يك خواست افراطی است، غيرقابل تحقق است و من پيشنهاد می‌كنم كه رد شود." بدينسان لنين در همان زمان و همانجا كه ممنوعيت سازمان دادن به گرايش‌ها را پيشنهاد می‌كند، بيان و رويارويی ميان گرايش‌ها را منتفی نمی‌داند.
اما مسئله برای لنين در همينجا خاتمه نمی‌يابد. از نظر او نمی‌توان با روحيه گرايش و فراكسيون تنها با اقدامات اداری مقابله كرد. "حزب به يك انسجام بزرگ نياز دارد، انسجامی كه تنها شكلی و ظاهری نباشد." برای رسيدن به اين انسجام بايد امكان داد كه مركزيت دمكراتيك بطور واقعی عمل كند تا بتوان مانع از شكل گيری گرايش‌ها شد. "اختلاف هميشه بر سر چيزهای كوچك شروع می‌شود" مانند زخمی كوچك كه با عفونی شدن می‌تواند كشنده باشد. "مبارزه فراكسيونی منطق عينی خود را دارد." كه آن را سرانجام به "عوامفريبی فاقد اصول تبديل می‌كند." فراكسيون "يعنی گروه‌هايی كه برنامه خاصی را ارائه می‌دهند و گرايش دارند تا اندازه‌ای در خود فرو روند و انظباط گروهی خود را ايجاد كنند." و اين مضر و ناپذيرفتنی است. در اين شرايط هم ديالكتيك بحث ناممكن می‌شود. بنابراين نه تنها ممنوعيت فراكسيون به معنای محدوديت بحث نيست، برعكس با آزاد شدن هرچه بيشتر بحث است كه می‌توان از ايجاد فراكسيون‌ها پيشگيری كرد. منجمد شدن در گرايش‌های مختلف به معنای اعتراف به شكست مركزيت دمكراتيك است. "به همين دليل درست نيست كه بحث را خاتمه داد با گفتن آنكه همين! و ديگر بحث نكنيم." "بحث نظری يك چيز است و مبارزه سياسی چيزی ديگر". همگان تفاوت "ميان تبليغ انديشه‌ها درون يك حزب كه مبارزه‌ای سياسی را پيش می‌برد با تبادل نظر در انتشارات و مطبوعات تخصصی را می‌دانند." بايد وحدت اراده سياسی و انظباط وجود داشته باشد زيرا ما كلوپ بحث نيستيم. در عين حال بويژه نبايد مطالعه علمی و تبادل نظر تئوريك را فراموش كرد. "اگر شما معتقديد كه ما از نظر تئوريك اشتباه می‌كنيم، می‌توان دهها نشريه منتشر كرد، و اگر بحث بر سر رفقای جوان ما باشد، مثلا رفقای سازمان شهر سامارا، كه حرف‌های تازه‌ای در اين مورد دارند، خواهش می‌كنم، بگوييد، رفقای سامارا. ما بسياری از مقالات شما را منتشر خواهيم كرد."
كنگره نيز يك سياست را تعيين خواهد كرد اما به بحث نظری و سياسی خاتمه نخواهد داد بحثی كه بطور دائم مبارزه را همراهی می‌كند.
بدينسان دستاورد دهمين كنگره حزب و مفهوم لنين از مركزيت دمكراتيك در پی بيست سال تجربه سياسی چنين شد : پايان دادن به روحيه فراكسيونی و در نتيجه مراقب بودن به اين كه تبادل نظر تئوريك و "نقد مطلقا لازم ضعف‌های حزب" با هيچ مانعی مواجه نشود. مسئله عبارتست از آن كه بطور دائم، وحدت را از مبدا كثرت بوجود آورد و با انعطاف، كل را بر جز برتری داد. اين "فرهنگ بحث" ويژه يك حزبی است كه " آموخته تا درباره اختلاف‌ها زياده روی نكند." لنين خواهان توجه و پيشگيری از "مبارزه ميان گرايش"‌ها بود ولی آن را به دقت از "مبارزه ميان تفاوت ها" تفكيك می‌كرد، مبارزه‌ای كه از نظر او "ناگزير و ضروری" بود. اين واقعيت كه او فرمولی از تروتسكی را كه با او تا اين اندازه اختلاف داشت بنوبه خود پذيرفت نشاندهنده وسعت بينش او بود : "مبارزه ايدئولوژيك درون حزب به معنای آن نيست كه هر يك ديگری را كنار بزنيم بلكه به معنای آن است كه هر يك با ديگری كار كنيم." و البته لنين افزود "بديهی است كه حزب اين استدلال درست را در مورد خود رفيق تروتسكی نيز بكار خواهد برد."


راه توده 164 28.01.2008


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت