راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

ماركس و ماركسيسم - آخرين بخش(18)
بازگشت مارکس
به صحنه جهانی
جعفر پويا
 

 

ماركس ديگر مُرده است؟

"ماركس مُرد". اين هم آخرين توهم و پيشداوری بود كه در پايان سده بيستم در مورد ماركس با سروصدا اعلام شد. و البته اميدوار بودند كه با تكرار مكرر اين جمله به دفن سريع تر او كمك شود. اما همه آنچه تا بدينجا گفتيم در واقع عكس اين را نشان می‌دهد و علايم و نشانه‌های بسياری نيز از تغيير آگاهی جمعی در اين مورد خبر می‌دهد. مثلا هفته نامه معروف "نوول ابزرواتور" كه نشريه‌ای ماركسيستی نيست، يك شماره ويژه (اكتبر - نوامبر 2003) را به موضوع زير اختصاص داد:
"ماركس، انديشمند هزاره سوم"
بدون آنكه خوانندگان آن تعجب كرده يا اعتراضی كنند. پيش از آن نشريه "تله راما" در مارس 1997 شماره ويژه‌ای با عنوان "بازگشت ماركس" منتشر كرد. راديو "فرانس كولتور" نيز در اين زمينه برنامه‌هايی پخش می‌كند. امروز حتی بيش از گذشته در مورد ماركس گفته و نوشته می‌شود يا نظريه‌های او، از زاويه‌ها و موضوعات تحليلی بسيار متنوع، پايه تحقيقات و پژوهش‌های مختلف قرار گرفته است. مثلا در فرانسه بيش از ده نشريه تخصصی فلسفی، اقتصادی، اجتماعی، تاريخی و بين‌الملی ماركسيستی وجود دارد. اينها نشريات تخصصی است و ما از شمار نشريات يا هفته‌نامه‌های عمومی كه كمونيست‌ها يا روزنامه نگاران ماركسيست منتشر می‌كنند سخن نمی‌گوييم. مهمترين و بزرگترين مركز انتشار كتاب‌های علمی فرانسه يعنی "نشر دانشگاهی فرانسه" زير نظر اساتيد ماركسيست دانشگاه‌های اين كشور مجموعه كتاب‌های "ماركس امروز" را منتشر می‌كند كه از سال 1990 تا به امروز بيش از 40 جلد آن با مشاركت ده‌ها تن از ماركسيست‌های فرانسوی و بين‌الملی منتشر شده است. و اين غير از دهها جلد تك‌ نگاری‌هايی است در همين چارچوب هر ساله منتشر شده است و می‌شود. از طرف همين نشريه "كنگره ماركس بين‌المل" برگزار می‌شود كه موفقيت فراوانی داشته است. در ايالات متحده و انگلستان، ماركسيسم در شكل "آناليتيك يا تحليلی" آن حضور بسيار نيرومندی در دانشگاه‌ها دارد و هدف خود را افزايش دقت مفاهيم ماركس می‌داند. اين مسايل را چگونه بايد تعبير كرد؟
پيش از هرچيز روشن است كه انديشه فلسفی ويژه‌ای كه آثار ماركس متضمن آن است مشمول هيچگونه "مرگ" نخواهد بود. اين انديشه درواقع با علوم پيوند خورده است. يعنی اين تكامل علوم است كه هر روز و هر روز ماترياليسم فلسفی و شكل ديالكتيك را تحميل می‌كند. تكامل علوم ضمنا نشان می‌دهد كه دستاوردهای فلسفی و نتايج بدست آمده از پيشرفت‌های علمی را ديگر نمی‌توان در يك سيستم بسته قرار داد و اين دستاوردها بطور مداوم پايه يك تدوين و جمع بندی تازه را فراهم می‌كند كه نتيجه آن در عرصه ديالكتيك يا اخلاق ديده می‌شود. بنابراين اگر بحثی در مورد بقای انديشه‌های ماركس باشد در عرصه علوم اجتماعی از يكسو و چشم انداز سياسی اين انديشه يعنی جامعه آينده از سوی ديگر خواهد بود. در عرصه نخست يعنی در علوم اجتماعی يك امر كاملا بديهی است: آثار نظری ماركس ارزش تحليلی و توضيحی بی مانند و ترديدناپذيری دارند. اين آثار چه از نظر تحليل كاركرد و قوانين تكامل نظام سرمايه‌داری در سطح اقتصادی و اجتماعی و چه از نظر مسئله مهم درك ماركس از تحول تاريخ كلان و توجه آن به نقش تعيين كننده توليد - كه معمولا اهميت لازم به آن داده نمی‌شود - بی نظير است. تنها يك راه برای كنار گذاشتن ماركس از عرصه علوم اجتماعی وجود دارد و آن اينكه اصولا چارچوب انديشه را تغيير دهيم و ثابت كنيم كه بايد فرد را در پايه درك عمل تاريخی قرار داد. بعبارت ديگر تنها فرضيه‌های آنتروپولوژيك و انسانشناسانه امثال فرويد يا نيچه در مورد خشونت گرایی انسان يا اراده او به قدرت، كه قبلا به آن اشاره شد، می‌تواند در اين عرصه، آن هم در برخی جوانب، به مقابله با چارچوب عمومی كه ماركس طرح كرده است برود.
می ماند مسئله برنامه سياسی ماركس و برقراری جامعه‌ای ديگر كه نمی‌توان آن را كاملا از نكات پيشين جدا كرد. بسياری از ضعف‌هايی كه به به اين برنامه نسبت داده می‌شود ناشی از آن است كه تلاش نشده تا عمق انديشه او درك شود و ضعف‌های رژيم‌های كمونيست به آن نسبت داده شده است. تجربه اين كشورها و ناپديد شدن آنها - كه البته دستاوردهای اجتماعی انكارناپذيری داشته‌اند - اكنون امكان می‌دهد كه بتوانيم مجددا به برنامه سياسی ماركس بيانديشيم و آن را از نو پيشنهاد كنيم. اين وظيفه ايست فوری و موجه چرا كه مشاهده می‌شود سرمايه‌داری جهانی شده امروز، بدون دشمن خارجی، دوباره آن ظرفيت ويرانگر، اگر نگوييم خود- ويرانگر، را باز يافته است كه ماركس در آن می‌ديد و در زمان وجود اتحاد شوروی توانسته بود آن را تا حدودی مهار كند. شمار زيادی از نوشته‌های تحقيقی امروز نشان می‌دهد كه سرمايه‌داری مالی اكنون بسوی ويرانی خود می‌رود و بشريت را هم با خود بدانسو می‌كشاند. جنبش "آلترموندياليست" يا "دگرجهانی شدن" نيرو می‌گيرد كه خواهان غلبه منطق توسعه ديگری در سطح جهان است كه بتواند به نابرابری‌ها پايان دهد و بحران محيط زيستی كه بشريت را تهديد می‌كند مانع شود. در اينجا و آنجا دوباره انديشه‌های ماركسيستی و احزاب كمونيست رشد می‌كنند و نيرو می‌گيرند. در اين شرايط تشويق به مطالعه آثار ماركس در ورای پيشداوری‌هايی كه درباره آن وجود دارد بمعنای خواست رفتن بسوی آينده در بازگشت بسوی گذشته نيست. برعكس نشان دادن اين امر است كه انديشه ماركس انديشه‌ای است كه برای ديدن واقعيت امروز و پشت سرگذاشتن آن، در روشن بينی و می‌توان گفت در "انسان بينی" آن ناگزير است.


راه توده 158 26.11.2007

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت