راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

صفحاتی از جنبش جهانی کارگری
انقلاب اسپانیا
و درک مراحل انقلاب

ف. م. جوانشیر
(12)

 

یکی از دو آتشه های دوران انقلاب اسپانیا خطاب به انگلس: "راستی شما نمی فهیمد که دیگر نباید صبر کرد؟ انقلابی باید همیشه آماده باشد که مردم را به قیام دعوت کند."
 

ف. م. جوانشیر

 

درسنامه 12

انقلاب اسپانیا
در سال 1873 در گرماگرم نبرد شدید آنارشیست ها علیه مارکسیسم، فرصت بسیار مناسبی به دست آنان افتاد که "صحت" نظریات خویش را در عمل نشان دهند. موضوع اینکه در آن سال اسپانیا در آستانه انقلاب قرار گرفت؛ زمینه ای برای انجام انقلاب اجتماعی آماده شد، و از آنجا که اکثریت شعبه انترناسیونال در اسپانیا از اعضای وابسته به آلیانس باکونین بود، آنها بودند که می بایست تئوری خود را به موقع عمل بگذارند. اما درست در عرصه انقلاب بود که آنان عجز کامل خود را نشان دادند، مدتی سردر گم شدند و بالاخره به یک "جناح بورژوازی مرکب از آوانتوریست ها، خودپرست ها و غیره که خود را جمهوری خواه می نامیدند" کمک کردند.
انگلس روش با کمونیست ها را در انقلاب اسپانیا مورد بررسی قرار داده و به نکات بسیار مهمی اشاره می کند که از آن جمله است مراحل انقلاب. در واقع آنارشیست های هوادار باکونین در عین حال که از انقلاب دم می زنند نمی دانند که انقلاب چیست و چگونه از مرحله ای به مرحله دیگر می گذرد. آنان تفاوت میان انقلاب های بورژوائی، دمکراتیک،، دمکراتیک- ملی، سوسیالیستی و غیره را درک نمی کنند و در نتیجه وقتی در برابر واقعیت زندگی قرار می گیرند که باید شعار درست و متناسب با اوضاع واقعی تنظیم کنند سردرگم می مانند. انگلس می نویسد:

"اسپانیا "از نظر صنعتی چنان کشور عقب افتاده ای بود که در آنجا حتی حرف آزادی فوری و کامل طبقه کارگر را هم نمی شد زد. قبل از اینکه کار به آنجا برسد اسپانیا ناگزیر می بایست از مراحل مقدماتی گوناگون بگذرد و یک سلسله موانع را از سر راه بردارد. گذار از این مراحل مقدماتی در کوتاه ترین فاصله زمانی ممکن- چنین بود شانسی که جمهوری به دست می داد."

اما آنارشیست ها نه مراحل مقدماتی می فهمیدند چیست، و نه تصوری از قانونمندی تکامل و حرکت واقعی به سوی انقلاب داشتند، و نه نیروهای واقعی انقلابی و طرز آرایش درست قوا را می شناختند. کار آنان در حرف عبارت بود از گنده گوئی مسخره در باره انقلاب و در عمل عبارت بود از همکاری با ضد انقلاب. یکی از روزنامه های آنارشیست در همان زمان می نویسد:
"جنبش انقلابی با سرعت برق در سرتاسر شبه جزیره گسترش می یابد... در بارسلون هنوز اتفاقی نیفتاده ولی در میدان ها و اماکن عمومی انقلاب دائمی (پرمانان) در جریان است."
توجه می فرمائید؟ در بارسلون اتفاقی نیفاده! در اماکن عمومی؟! انقلاب دائمی در جریان است. انگلس بحق در مقام سخریه می گوید:
"ولی این انقلاب آلیانسی است- انقلابی که به طور دائم آنرا در شیپور می دمند و درست به همین دلیل به طور دائم (پرمانان) در جا می زنند.
باکونین با روسیه ارتباط نزدیک داشت و به طوری که بعدها افشاء شد وی از نام انترناسیونال و اعتبار عظیم بین المللی آن برای پیشبرد هدف های خود استفاده می کرد؛ و تحت نام انترناسیونال سازمان توطئه گر آلیانس را توسعه می داد و از این طریق به اعتبار جنبش کارگری و انقلابی به شدت لطمه می زد.
بعد از باکونین نیز هواداران او در روسیه باقی ماندند. در این کشور که هنوز سرمایه داری در آن رشد نکرده بود، پرولتاریا تکامل یافته ای وجود نداشت؛ جنبش های انقلابی ابتدا با نظریات آنارشیستی آمیخته شده و امکان رشد سرمایه داری را انکار می کردند. دنباله روان باکونین در روسیه، همچنان شب و روز از انقلاب سخن می گفتند، هر لحظه و هر روز صحبت از تفنگ بود و قیام. اما در عمل هیچ کار مثبتی انجام نمی دادند. گروه های اپوزیسیون خارج از کشور که در مهاجرت به سر می بردند روزنامه هائی با همین اندیشه ها منتشر می کردند و مدعی می شدند که مارکس و انگلس انقلابی واقعی نیستند. فیلسوف اند، خواستار تکامل مسالمت آمیز انقلابند، می خواهند انقلاب را تدارک کنند در حالی که تدارک انقلاب به قول آنان یعنی فرار از انقلاب، یکی از این گروه های مهاجر روسی در روزنامه خود می نویسد:
"کسی که فکر تدارک انقلاب باشد اصولا انقلابی نیست، بلکه هوادار ترقی مسالمت آمیز است، یعنی مرتجع است. خواستار انقلاب های بدون خونریزی باب طبع آلمانی هاست. انقلابی واقعی معتقد است که مردم همیشه آماده انقلابند... انقلابی واقعی این فرق را با فیلسوف- خیرخواه دارد که همیشه خود را محق می داند که در لحظه دلخواه مردم را به انقلاب دعوت کند... مردمی که زیر بار خودکامگی له شده اند، از استثمار به جان آمده اند، بنا به شرایط محیط زندگی خویش هر لحظه می توانند و می خواهند که انقلاب کنند. ما نمی توانیم صبر کنیم... حالا وقت جمع کردن مردم، وقت تدارکات پایان ناپذیر نیست. بگذار هر کس توشه اش را بردارد و به راه افتد پرسش چه باید کرد نباید ما را به خود مشغول کند. این مسئله مدتهاست حل شده است. باید انقلاب کرد. چگونه؟ هر کس هر طور می تواند!"
بخشی از این مطالب در نامه سرگشاده ای که یکی از این بچه انقلابیون خطاب به انگلس نوشته، آمده است. وی در این نامه انگلس را به وقت تلف کردن متهم کرده و می گوید: "راستی شما نمی فهیمد که دیگر نباید صبر کرد؟ انقلابی باید همیشه آماده باشد که مردم را به قیام دعوت کند."
انقلابیون پخته تر روس در مهاجرت حاضر نبودند به اینگونه مطالب جواب دندان شکن بدهند. آنها که خود از زمره نارودنیک ها بودند (هنوز مارکسیسم در روسیه جان نگرفته بود) و در ته دل با این نظریات موافقت داشتند و یا لااقل خطر آنرا جدی نمی گرفتند، موضوع را با کدخدامنشی حل می کردند؛ معتقد بودند که دارندگان این نظریات جوانند، بچه های خوبی هستند و لذا باید نسبت به آنها گذشت کرد. انگلس با چنین برخوردی اصلا موافق نیست. او گذشت به اشخاص را درک می کند اما گذشت نسبت به نظریات خرابکارانه را کاملا نادرست می داند و به خاطر انقلاب و به خاطر خود همان جوان ها لازم می شمارد که با این نظریات به طور آشکار و جدی مبارزه شود.

پس از مارکس و انگلس رهبران انترناسیونال دوم و از جمله پلخانف با آنارشیسم مبارزه کردند و این نظریه انحرافی را برای مدتی تقریبا به طور کامل از جنبش راندند. اما مبارزات آنان اولا توام با درک اس اساس نظریه آنارشیستی نبود؛ ثانیا به علت اینکه خود حامل انحرافات راست و سازشکاری بود میدان را برای گسترش انحراف «چپ» نیز عملا باز میکرد. آنارشیسم بعدها به صورت آنارشوسندیکالیسم، به یاری «چپ روی»، کمونیسم "چپ"، تروتسکیسم، مائوئیسم، "چپ نو" وارثینی یافت که ما در صفحات بعد در جای خود از آنان یاد خواهیم کرد.

ک – فعالیت انترناسیونال اول در عرصه سیاست بین المللی و دفاع از صلح- چنانکه مارکس در اعلامیه مؤسسان انترناسیونال اول نوشت، طبقه کارگر می بایست بیاموزد که در امور بین المللی دخالت کند و سیاست طبقاتی خود را پیش ببرد. با تاسیس انترناسیونال، از همان روزهای اول این فعالیت در عرصه سیاست بین المللی آغاز شد و انترناسیونال با وزنه ای روزافزون در مناسبات بین المللی اثر گذاشت. اساس فعالیت انترناسیونال اول را در سیاست جهانی، دو موضوع عمده تشکیل می داد: دفاع از حقوق ملی ملل اسیر و دفاع از صلح میان ملت ها یعنی جلوگیری از اینکه دولت های بورژوائی به حساب ملت ها حمام خون و بساط غارتگری به راه انداختند.
از اولین اقدامات انترناسیونال در عرصه مناسبات بین المللی دفاع از حقوق ملی مردم لهستان بود که برای آزادی خویش می رزمید. هنوز کنگره اول انترناسیونال تشکیل نشده بود که بنا به دعوت شورای کل انترناسیونال در بسیاری از کشورها میتینگ های وسیع دفاع از لهستان برگزار شد و از آن پس دفاع از حقوق ملت ها همچنان و همواره در دستور کار شورای کل باقی ماند.
کنگره ژنو علیه وجود ارتش های دائمی رای داد. در این کنگره گفته شد که این ارتش ها علیه مردمند و به جای آنها باید نیروئی از مردم مسلح به وجود آید.
انترناسیونال با جنگ هائی که دولت های سرمایه داری اروپائی به راه می انداختند مخالف بود. در سال 1866 جنگ میان پروس و اطریش پیش آمد. انترناسیونال این جنگ را محکوم کرد و اعلام نمود که هیچیک از دو طرف جنگ شایسته پشتیبانی نیست. پس از این جنگ ارتجاعی، خطر جنگ میان پروس و فرانسه به وجود آمد و همچنین خطر جنگ میان انگلستان و ایالات متحده آمریکا وجود داشت.
کنگره های انترناسیونال در بروکسل و لوزان قطعنامه هائی علیه جنگ صادر کردند. در قطعنامه کنگره بروکسل گفته می شود:
"کنگره جمعیت رفاقت بین المللی کارگران که در بروکسل گرد آمده است علیه جنگ ها به شدت اعتراض می کند. کنگره همه شعب جمعیت را در هر کشوری و همچنین همه مجامع و گروه های کارگری را، صرفنظر از خصلت آنها، دعوت می کند که برای جلوگیری از جنگ میان خلقها، که در حال حاضر باید به منزله جنگ داخلی در نظر گرفته شود- زیرا برخورد تولید کنندگان با یکدیگر چیزی نیست جز مبارزه میان برادران و همشهریان- فعالانه بکوشند."
البته مارکس و انگلس دفاع از صلح را به معنای حرف های توخالی پیرامون صلح و دوستی تلقی نمی کردند و با هر جنگ مخالف نبودند. مخالفت آنها با جنگ هائی بود که سرمایه داران برای غارت ملل دیگر و یا تقسیم غنایم میان خویش به راه می انداختند.
انترناسیونال اول نسبت به جنگ داخلی ایالات متحده که در آن زمان جریان داشت، از همان ابتدا ابراز علاقه کرد و از مبارزات ضد بردگی به طور فعال پشتیبانی نمود. طبقه کارگر انگلیس زیر رهبری انترناسیونال با مقاومت جدی خود مانع از آن شد که هیئت حاکمه آن کشور به سود برده داران آمریکا در جنگ داخلی آن کشور دخالت کند.
از اولین کنگره انترناسیونال که در 1866 در ژنو تشکیل شد، موضوع دفاع از منافع جنبش رهائی بخش ملی و همچنین موضوع نظامیگری و ارتش دائمی در دستور کنگره های انترناسیونال قرار گرفت و از آن پس تقریبا هرگز از دستور خارج نشد.
اندیشه دفاع از صلح میان خلق ها و نمونه های درخشانی که مارکس و انگلس از طریق فعالیت انترناسیونال اول به دست دادند، در سال های بعد که جنگ های غارتگرانه سرمایه داری به جنگ های امپریالیستی بدل شد، اهمیت ویژه ای در جنبش کارگری کسب کرد.
انترناسیونال اول، که نخستین سازمان وسیع جهانی طبقه کارگر بود، در عین حال نخستین مدافع راستین صلح و دوستی میان ملت ها نیز بود.

راه توده 243 16.11.2009
 


                                                                                                     بازگشت