راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مروری بر آنچه راه توده در دهه 1370 گفت- 2
سرنوشت به هم گره خورده
انقلاب 57 و حزب توده ایران

آنچه بر حزب توده ایران در این سه دهه گذشته را نمی توان خارج از روند انقلاب و تحول جامعه ما بررسی کرد. حزب توده ایران در آستانه انقلاب 57 سرنوشت خود را به سرنوشت انقلاب پیوند زد. هنوز اهمیت این گزینش به اندازه کافی شناخته نشده است. بدینسان بود و بدینسان شد که فراز و فرودهای انقلاب بازتاب مستقیم خود را در فراز و فرودهای حزب توده ایران یافت.

 

پیش از ادامه وعده ما بر مرور و بازخوانی "راه توده" 17 سال گذشته یادآوری چند نکته ضروریست.

1- تلاش ما در این بازخوانی بر آن بود که بتوانیم بطور همزمان، دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها و نوشته‌های دیگر گروه‌ها و نشریات سیاسی را برای مقایسه در اختیار خوانندگان قرار دهیم. این تلاش متاسفانه بدلیل آنکه دیگر سازمان‌ها و نشریات سیاسی، بدلایل روشن، از دسترس قرار دادن آرشیو و نوشته‌ها و گفته‌های گذشته خود امتناع می‌کنند به نتیجه نرسید. بنابراین آنچه از دیگر نشریات در اینجا می‌آید همان است که راه توده در زمان خود نقل کرده و ما از همان استفاده کرده ایم.

2- در این مرور تنها به حوادث و رویدادها و تحلیل های ایران نظر داریم. در 17 سال گذشته انبوهی از مقاله و تحلیل در زمینه مسایل جهانی و تئوریک در راه توده منتشر شده که اگر قرار بر بررسی و مرور آنان نیز باشد باید به هر شماره جدید راه توده یک ضمیمه نیز افزود!

3- در همین مرور رویدادهای ایران نیز اساس ما بر این نیست که در هر شماره جدید یک شماره قدیم راه توده را بررسی کنیم که با چنین روشی 5 سال طول می کشد که بیش از 250 شماره راه توده را بررسی کنیم و به امروز برسیم و تازه آن موقع همچنان 5 سال عقب هستیم!

هدف ما بررسی خطوط کلی و نکات گرهی و ترسیم آن شرایط و مسیری است که راه توده در پیوند با تحولات داخل کشور در آن قرار داشت و طی کرد تا بتواند جو غالب را بشکند و به یک شناخت هربار تازه تر و منسجم تر از اوضاع ایران دست یابد. طی این مسیر قطعا و بناگزیر بدون فراز و نشیب نبوده است. راه توده نمی‌توانست این مسیر را طی کند درصورتی که حرکت خود را در روند انقلاب قرار نمی داد و این روند و تحول واقعیت‌ها به کمک آن نمی آمد. اگر ادعا کنیم آنچه امروز از انقلاب ایران و فراز و نشیب های آن درک می کنیم عینا همان چیزی است که 17 یا 20 یا 30 سال پیش می فهمیدیم به معنای آن است که معتقدیم بین شناخت ما و تحول واقعیت بیرونی هیچ رابطه ای وجود ندارد. هم تحول حوادث و هم انتشار انبوه خاطرات و ناگفته ها، از یکسو درک ما را از دوران انقلاب غنی تر و روشن تر کرده و از سوی دیگر یقین ما را به درستی خطوط بنیادین راهی که رفته ایم و طی می‌کنیم مستحکم تر. پایه اشتباه نامه مردم در دهه های 70 و 80 - از دیگر گروه‌ها و نشریات سیاسی صرفنظر می‌کنیم - در آن بود که زیر فشار سنگین جو حاکم از یکسو و بیگانگی با واقعیت های ایران از سوی دیگر، کوشید با کنار گذاشتن درک حزب از انقلاب و سیاست‌های آن در قبال انقلاب، حوادث کشور را تحلیل کند. البته این اشتباه دلایل عمیق تری هم داشت که ریشه در سیر انقلاب داشت و به آن هم خواهیم پرداخت. از این نظر تمایز آشکار راه توده با دیگر نیروهای سیاسی در آن نیست که همه چیز را از قبل دانسته و پیش بینی کرده است. این تمایز در آنجاست که خود را متکی بر شناخت کهن ترین حزب سیاسی ایران کرده و کوشیده براساس این شناخت - و نه با پشت کردن به آن - حوادث کشور را تحلیل کند و پیش رود. یقینا اشتباه در سیاست حزب در دهه شصت یعنی از سال 1362 ببعد و پس از ضربه به حزب نیز در مجموعه حزب توده ایران در خارج از کشور وجود داشت. اما آنچه اشتباه دهه‌های هفتاد و هشتاد را از اشتباه پس از 1362 کلاملا متمایز می‌کند آن است که در دهه شصت، در حزب، سیاست آلترناتیو و جایگزین روشنی وجود نداشت (منظور ما جایگزین سیاسی است و نه تشکیلاتی که راه توده هرگز بدنبال آن نبوده و نیست) در حالیکه در دهه هفتاد و هشتاد این سياست جایگزین در سیمای راه توده وجود داشت و مجموعه حوادث و اوضاع و احوال درستی این آلترناتیو و منافع آن را برای حزب نشان می‌داد. اما شرایط دهه هفتاد و هشتاد و ترکیب رهبری حزب دیگر شرایط و ترکیب دهه شصت نبود.   

همه اینها نشان می‌دهد که آنچه بر حزب توده ایران در این سه دهه گذشته را نمی‌توان خارج از روند انقلاب و تحول جامعه ما بررسی و درک کرد. واقعیت آن است که حزب توده ایران در آستانه انقلاب 57 به یک گزینش تاریخی دست زد؛ گزینش پیوند زدن سرنوشت خود به سرنوشت انقلاب. هنوز اهمیت این گزینش به اندازه کافی بررسی و شناخته نشده است. این گزینش، یک برش تاریخی، یک نقطه عطف در تاریخ حزب بود، با همان اهمیت و همان ابعادی که انقلاب ایران یک برش و یک نقطه عطف در تاریخ ایران بود.  بدینسان بود و بدینسان شد که فراز و فرودهای انقلاب بازتاب مستقیم خود را در فراز و فرودهای حزب توده ایران یافت. اگر عقب نشینی انقلاب در صف نیروهای مذهبی مدافع انقلاب به کنار زدن و خانه نشین کردن کادر مذهبی اولیه انقلاب و جریان موسوم به خط امام انجامید، این عقب نشینی در صفوف حزب توده ایران، بصورت کشتار رهبران حزبی، کنار زدن کادرهای قدیمی حزب و رویش کسانی – بویژه دردهه 80- انجامید که اغلب پیوند مبارزاتی، تاریخی و عاطفی نه با گذشته حزب داشتند، نه با انقلاب 57. خط امام درست به همان دلیل از حاکمیت بیرون شد که خط دفاع از انقلاب از حزب بیرون شد. موسوی درست به همان دلیل متهم است كه "ضدانقلاب" است که راه توده متهم است "ضدتوده ای" است. همه اینها پیامد عینی و ناگزیر روند انقلاب در همه آن نیروهایی است که سرنوشت خود را با این انقلاب پیوند زده بودند.  

در اواخر دهه 60 و ابتدای دهه 70 بسیاری از توده ای‌ها، حزب را - یا دقیق تر بگوییم از نظر خود، آن تشکیلاتی را که بنام حزب سخن می گفت - ترک کردند. بسیاری هم که خود نمی‌خواستند حزب را ترک کنند، از آن بیرون شدند. آنها که حزب را ترک کردند و غالبا خود نیز خانه نشین و منفعل شدند معتقد بودند که شیوه‌های رهبری حزب باعث ایجاد بحران در حزب شده است. در حالیکه توجه نداشتند آن جریانی که به ترک حزب توسط آنان منجر شد و جریانی که به تثبیت آن شیوه های رهبری بر حزب انجامید هر دو، خود پیامد یک روند دیگر، یعنی روند عقب نشینی و سقوط انقلاب بود. بنابراین اگر آنچه را در حزب در این دوران گذشت تنها ناشی از رهبری یک یا دو نفر بدانیم نادرست است. این یا آن فرد، با روحیات و شیوه های مثبت یا منفی، می‌تواند براثر یک تصادف به رهبری دست یابد ولی تصادف همیشگی نیست. رهبری حزب همان سرنوشتی را پیدا کرد که انقلاب ایران در مسیر عقب نشینی و انفعال طی ‌کرد.

اگر امروز بار دیگر این مسایل در حزب مطرح شده و مطرح می شود نیز درست بدلیل پیوند سرشتی حزب توده ایران با انقلاب ایران، بدلیل آن است که جامعه ایران و انقلاب سبز مردم ما این مسایل را به میان کشیده است و ما نمی توانیم از جامعه خود عقب بمانیم. توده‌ای‌ها امروز دربرابر مسایلی قرار گرفته‌اند که انقلاب سبز مردم ما در برابر آنان قرار داده است: اگر دوران فصل الخطاب در انقلاب ایران پایان یافته، دوران فصل الخطاب یک روش و نگرش غلط که با انفعال جنبش انقلابی کشورما پیوند داشت در حزب توده ایران نیز باید رو به پایان برود. اگر جامعه ایران رهبری پاسخگو می‌طلبد، طبیعی است که توده ایها نیز رهبری پاسخگو بخواهند. اگر رهبری امروز ایران باید پاسخ دهد چرا کادرهای قدیمی انقلاب را حذف کرده و یک مشت رویش کرده بی ریشه را بجای آنان گذاشته و از خط انقلاب منحرف شده، آیا رهبری دو دهه گذشته حزب توده ایران می‌تواند برای حذف و اخراج‌ها و انحراف از خط و مشی شناخته شده حزب توده ایران و نوسان‌های پیاپی دو دهه اخیر بر سر پیچ‌های تند رویدادهای ایران و در دفاع از انقلاب پاسخگو نباشد؟

بدینسان ما در نقطه شروع راه توده قرار می‌گیریم. نزدیک به 18 سال پیش مسئله برای راه توده به این شکل بتدریج مطرح شد: جدال درونی حزب توده ایران راه حل درونی ندارد. راه حل آن در بیرون از حزب و در سرنوشت انقلاب است. سرنوشت "که بر که" در حزب توده ایران را سرنوشت "که بر که" در انقلاب ایران روشن خواهد کرد و نه بر عکس. بنابراین، بیش از آنکه فکر کنیم و جدل کنیم که چگونه می‌توان حزب توده ایران را نجات داد، باید به این بیاندیشیم که چگونه می‌توان انقلاب ایران را نجات داد. این محتوای مبارزه‌ای است که راه توده در این نزدیک به 18 سال پیش برده است. در حالیکه در تمام این دوران، این تلاش برای نجات انقلاب یعنی نجات حزب بعنوان تلاش برای نجات جمهوری اسلامی معرفی شده و می‌شود.

با این اعتقاد، توجه به آنچه در داخل ایران می‌گذرد نه آن بحث هایی که مهاجرت در آن فرو رفته به خط بنیادین راه توده تبدیل شد، تا بتوان به سهم خود و علیرغم کاستی هایش از درون آن روزنه‌ای برای نجات جامعه و انقلاب ایران یافت. دو مقاله "تکرار تراژدی همیشه خنده دار نیست" و "در جستجوی روزنه‌ای برای رهایی" که در سومین شماره راه توده منتشر شده نمونه‌هایی است از همین تلاش و همین احساس مسئولیت 17- 18  ساله در دنبال کردن لحظه به لحظه کلاف حوادث ایران و یافتن روزنه‌ای برای نجات انقلاب. خلاصه ای از آندو مقاله را که براستی می‌تواند سرمقاله همین شماره راه توده نیز باشد در زیر می‌خوانید:  

 

راه توده شماره 3

دوره دوم آذر ماه 1371(در آرشیو راه توده قابل دسترسی است)

تراژدی تکراری همیشه خنده دار نیست؟

ع- عسگر

آیت الله جنتی، از جمله با طرح لزوم ایجاد پایگاه های دفاع اسلامی در سراسر جهان، با مناسبت و یا بی مناسبت، به مبارزه طلبی ادامه می دهد. شیخ (حسن) صانعی، در سمت رئیس بنیاد 15 خرداد، خاکستر اجاق ولرم ماجرای سلمان رشدی را فوت کرده و روی آن نفت می ریزد. خبرگزاری ها، که پیش تر ورود زیردریایی ایران به خلیج فارس را گزارش داده بودند، حالا خبر در پی خبر منتشر می کنند، که رژیم ایران سر زیردریایی را زیر آب برده است و باید رد آن را پیدا کرد.

کارگزاران و سخنگویان رسمی دولت سعی می کنند جانب احتیاط را حفظ کنند، اما کارگزارانی که برای تصرف کاخ سفید امریکا خود را آماده می کنند، با انکار مرز "تندرو" و "میانه رو"، از رئیس جمهور ایران هم در کنار به اصطلاح تندروها نام می بردند.

رئیس جمهور تازه انتخاب شده آمریکا، از حفظ ارتش پر قدرت برای امریکا صحبت می کند و تماس های تلفنی را با برخی از سران کشورهای عربی آغاز کرده است. از جمع این تماس ها، خبرگزاری رویتر جمله ای را از تماس تلفنی پادشاه عربستان سعودی با پیشکار رئیس جمهور جدید امریکا نقل می کند که تکیه بر خطر ناشی از رژیم ایران برای صلح و ثبات منطقه و غرب دارد. سران رژیم تهران از تمام مفهومی که در این گزارش رویتر وجود دارد، نکته خطر برای غرب را قاپیده و سوژه تبلیغاتی برای ضد امپریالیست جلوه دادن خود تبدیل کرده اند.

رئیس جمهور مصر، به دنبال موشک پرانی های حزب الله لبنان به طرف نیروهای اسرائیل و پس از سفر دو ساعته و غیر مترقبه وزیر خارجه اسرائیل به مصر، خطاب به ایران اعلام داشت، که از جهان عرب دفاع خواهد کرد و در دفاع نظامی از کشورهای کوچک عرب به رژیم تهران هشدار داد. روزنامه انگلیسی زبان تهران تایمز به دنبال این هشدار نوشت، که ایران اگر مورد حمله واقع شود، از خود دفاع خواهد کرد. 

مطبوعات غرب از قول سرویس های اطلاعاتی امریکا و برخی ژنرال های همه کاره اسرائیل می نویسند که مرکز اتمی ایران در 160 کیلومتری تهران و در منطقه‌ای به نام "معلم کلایه" قرار دارد و کوره اتمی ایران در اصفهان برپا شده است.

مطبوعات اسرائیل و کارشناسان نظامی اسرائیل، با اشاره به بمباران تاسیسات اتمی عراق توسط هواپیماهای این کشور به عنوان اقدامی پیشگیرانه، در جریان جنگ ایران و عراق، از طرح بمباران به اصطلاح مراکز اتمی و نظامی ایران دفاع می کنند.

به دنبال دیدار صدر اعظم آلمان از انگلستان و گفتگوهای پشت پرده نخست وزیران در در نقطه ای دور از لندن، رئیس ستاد ارتش آلمان برای نخستین بار وارد اسرائیل شد و ضمن بازدید از تاسیسات و پایگاه های نظامی اسرائیل با سران نظامی و غیر نظامی اسرائیل به گفتگو نشست. این رویداد و گفتگو در شرایطی است، که از طرح متحرک شدن ارتش آلمان به منظور اعزام به مناطق متشنج صحبت است. و ادامه این سفر و مذاکرات وزیر خارجه آلمان نیز وارد اسرائیل شد و به رئیس ستاد ارتش این کشور پیوست.

یاسر عرفات از احتمال به قدرت رسیدن سازمان اسلامی تحت حمایت ایران (حماس) در اجلاس آینده شورای ملی فلسطین می گوید.

 و... در تهران، مردم بی اعتناء به سرود "عن جز، عن جز..." و شعار "بر صف دشمنان حمله می بریم..." که هم چنان پیش از بخش های بلند خبری تبلیغاتی رادیو و تلویزیون رژیم، پخش می شود، با نگرانی به بخش های خبری رادیوهای فارسی زبان خارج از کشور گوش می کنند.

رئیس جمهور چند وجب به عقب رفته و رهبر رژیم چند متر جلو آمده و امور را به دست گرفته است. حجت الاسلام ولی فقیه به طرح "دفاع از جلو"، به منظور داشتن ابتکار در تبلیغ و شانتاژ اعتقاد دارد و "جنتی" نقش سخنگوی غیر رسمی او را به عهده گرفته است. ناطق نوری رئیس جدید مجلس اسلامی با حمله به سیاست های رفسنجانی، اعلام می دارد، که او گوش به فرمان رهبر است و پشتیبانی روزهای اول ریاستش بر مجلس از دولت، نباید این تصور را به وجود آورد، که او وکیل الرعایه کسی است. یعنی که رفسنجانی باید ماست ها را کیسه کند!

در این میان، و پس از انتخاب "موسوی  خوئینی ها" به سمت  مشاور سیاسی خامنه‌ای، یک حکم ابقایی از سوی مقام رهبری با تائید و تفسیر مکرر در مکرر وسائل ارتباط جمعی رژیم همراه شده است. این حکم مربوط است به ابقای اعضای "شورای مصلحت نظام" (یکی از نهادهای حکومت در حکومت) است، که از ماه ها پیش از انتخابات دوره چهارم مجلس اسلامی، از آن یادی نمی شد و مردم اعضای آن را فراموش کرده بودند. رادیو- تلویزیون و مطبوعات رژیم لیست اعضای این "شورا" را، همراه با تفسیر و تائید اختیارات مافوق مجلس اسلامی و شورای نگهبان قانون اساسی آن، چاپ کرده اند. در این لیست اسامی "موسوی خوئینی ها" و "میر حسین موسوی" قرار دارد، که اولی به رهبر دانشجویان اشغال کننده سفارت امریکا (خط امام) معروف است و اکنون روزنامه پرطرفدار و منتقد "سلام" را در تهران منتشر می کند و دومی سال ها نخست وزیر دولت جنگ بود. انتشار این لیست و این اسامی را نوعی تحبیب باید قلمداد کرد یا حاصل تفاهم؟ و یا... دندان نشان دادن به امریکا؟

مقلدین هرگز آینده نگر نبوده اند، بویژه در کسوت دین. چاره ای از سر وطن پرستی و مردم دوستی باید جستجو کرد. رژیم تهران در تلاش نجات خویش و ادامه فریب مردم به هر نیرنگی ممکن است متوسل شود. این تلاش و نیرنگ می تواند به قیمتی گزاف برای ایران تمام شود. خطاب به خود و سپس به همه نیروهای اپوزیسیون باید گفت، که چاره جوئی برای کوتاه کردن دست این رژیم از ایران، حتی امروز هم دیر است. و فردا دو چندان دیرتر.

در جستجوی روزنه ای برای رهایی

ع - الهی

در تهران هنگام بحث بر سر نجات از بن بست، بی وقفه از تجربیات رژیم شاه در سال های 56 – 57 مثال آورده می شود. یک نظر اینست که شاه اگر در ابتدای اعتراضات سیاسی روشنفکران و سیاستمداران ملی، که با نامه های جسورانه، افشاگرانه و معترضانه دکتر علی اصغر حاج سید جوادی آغاز شد، دست به یک رفرم واقعی زده بود، می توانست رژیم سلطنتی را نجات دهد.

این که چنین رفرمی آیا به حذف خود او از قدرت و تصفیه اعضای فاسد و گروه دربار و کوتاه شدن دست هزار فامیل از شریان اقتصادی کشور و احتمالا بازپس گیری اموال آنها و تسلیم شدنشان به رای دادگاه صاحب اختیار ختم می شد یا نه، از جمله مسایل پیرامون این دیدگاه است. بیان کنندگان این نظر در درون و پیرامون حکومت اسلامی، موارد متعدد مشابه را مثال می اورند و اعتقاد به مانورهای مقطعی برای به تعویق انداختن رفرم تا شرایط مناسب تر را ندارند.

گروه دوم اعتقاد دارد، شاه اشتباهی کرد که باید از آن درس گرفت و آن را تکرار نکرد. آنها اعتقاد دارند، که اگر شاه از ابتدا با قدرت با جنبش اعتراضی به مقابله برخاسته بود و مردم فهمیده بودند، که رژیم سلطنتی قصد عقب نشینی ندارد و از گرفتن و کشتار هم هراس ندارد، کار به سرنگونی سلطنت نمی رسید. همین گروه معتقد است که می توان رفرم اقتصادی را با ریتمی آهسته شروع کرد، اما در زمینه سیاسی بدون درنگ با هر جریان مخالفی مقابله کرد و آن را چنان با صراحت گفت و نوشت که کسی دنبال تشابه دوران فضای باز سیاسی سال 56 – 57 با شرایط کنونی ایران نگردد.

این بحث‌ها در چه سطحی ادامه دارد و کدام نتیجه از آن حاصل خواهد شد؟، هنوز مشخص نیست، اما رد تقاضای نهضت آزادی برای فعالیت آزاد از یکسو و انتشار تکذیب ضمنی اخبار و شایعات مربوط به تماس مقامات کلیدی رژیم با سران نهضت آزادی و حزب ملت ایران، بمنظور جلب موافقت انها به همکاری با رژیم از سوی دیگر، خود تاییدی است بر نطفه های درک بن بست اقتصادی – سیاسی در میان طرفداران دوراندیش تر جمهوری اسلامی.

محافل سیاسی در تهران معتقدند، که اگر بررسی حوادث و رویدادهای مملکتی در آخرین سالهای حکومت شاه، این درس را برای حکومت اسلامی همراه داشته باشد، که با گذشت زمان، فرصت‌ها از دست می رود، کار مفیدی است. اما اگر هدف مقایسه موقعیت کنونی ایران با سال های 56 – 57 باشد، این بررسی‌ها مبتکران آن را از هر دو سو به بیراهه می برد. نخست آنکه وضع اقتصادی ایران در سال های 56 – 57 بکلی با موقعیت امروز اقتصادی جمهوری اسلامی متفاوت بود. دوم اینکه در حکومت شاه تمرکز قدرت و حکومت و از همه مهمتر تمرکز نیروهای مسلح وجود داشت و مملکت "ملوک الطوایفی" نبود، و سوم آنکه موقعیت امروز جهان و موقعیت جغرافیایی امروز ایران با سال های 56 – 57 تفاوتی در حد فروپاشی اتحاد شوروی سابق و تغییر نقشه جهان دارد. 

این تفاوت‌ها هیچیک نمی تواند مانع وقوع حوادث بدفرجام برای ایران و ایرانی شود و در ادامه بن بست کنونی روزنه ای وجود ندارد، که بتوان در انتظار یافتن آن، هر نوع چاره جویی را به تاخیر انداخت و به آینده موکول کرد.

 

 

            راه توده  257    3 اسفند ماه 1388
 

بازگشت