راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پاسخ به سئوالی گروهی از
دانشجویان دانشگاه اهواز
سیاوش کسرائی
توده ای بود
توده ای ماند
و توده ای درگذشت!

 

از میان صفوف جوان ایران، هفته گذشته پیامی روی فیسبوک راه توده دریافت شد، تحت عنوان سئوال عده ای دانشجویان دانشگاه اهواز. در این سئوال، از ما خواسته شده بود بدون حاشیه بنویسیم که آیا سیاوش کسرائی توده ای بود؟

ما پاسخ این سئوال را صریح و فورا از طریق فیسبوک نوشتیم و دراینجا نیز آن را برای آگاهی دیگرانی که این سئوال را دارند منتشر می کنیم:

سیاوس کسرائی توده ای بود و از پیش از 28 مرداد هم توده ای بود. پیش و پس از انقلاب 57 هم توده ای بود و تا آستانه مرگ هم توده ای بود و توده ای مرد.

شعر سیاسی و سیاسی- عاشقانه او را از دوران پرحادثه پیش از کودتای 28 مرداد باید دنبال کنید که بسیاری از شعرای هم عصر او همین سبک را در شعر داشتند. مانند اسماعیل شاهرودی، فریدون توللی، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج و دیگران.

پس از کودتا این صف از هم پاشید و عده ای به راه خویش رفتن، د رحالیکه تا پیش از کودتا همه آنها تحت تاثیر شرایط بشدت سیاسی ایران و پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم هیتلری و انقلاب اکتبر قرار داشتند. شما در بسیاری از کارهای نیما و حتی میرزاده عشقی نیز شوق و امید نسبت به پیروزی انقلاب اکتبر را می توانید پیدا کنید. از جمله در شعر "قوقولی قو، خروس می خواند" و اشعاری دیگری مانند "یکشب درون قایق" و .... نیما. کسرائی پس از کودتا نیز روی موج شعر سیاسی و شعر مبارز باقی ماند. البته امثال سایه و دیگرانی هم به نوعی باقی ماند، اما کسرائی سیاسی تر و یا بهتر است بنویسم صریح تر و بی پرواتر.  شعر "آرش کمانگیر" کسرائی حاصل همین دوران خمودگی و خفتگی پس از کودتای 28 مرداد است. دهه 1340 دهه عصیان علیه استبداد شاه است و دهه سیاهکل و جانبازی جوانان در خیابان ها و خانه های تیمی . در این دهه نیز کسرائی شعرهائی دارد در باره وقایع خونین همین دوران و درد ناشی از اعدام و کشته شدن جوان های عاصی و سر به قیام علیه استبداد برداشته. از جمله در مجموعه " به سرخی آتش به طعم دود " که در ایران امکان چاپ و انتشار نداشت و در خارج از سوی حزب توده ایران چاپ و بصورت ریز شده به ایران ارسال و پخش شد. همین عصیان را در شعر "خانگی" کسرائی می توانید بخوانید.

حتی شاملو نیز در همین دوران اشعاری تحت تاثیر وقایع این دهه دارند که زبان شاملو شاعرانه تر و خواه نا خواه کمتر قابل فهم برای غیر سیاسی ها و آشناتر برای روشنفکران و سیاسیون فعال بود. در همین دوران کوش آبادی، گلسرخی، سلطانپور، م آزاد، منوچهر آتشی، یدالله رویائی و دیگران نیز به عرصه شعر سیاسی و سیاسی- عاشقانه وارد شدند. این دوران، دوران شعر سیاسی است و کسرائی از همه آنها جلوتر است، زیرا زبان ساده تری برای بیان این شرایط دارد.

بدین ترتیب است که ما می رسیم به آستانه انقلاب 57. در این دوران یعنی سال 56 و 57 تقریبا می توان گفت کسرائی یگانه زبان شعری انقلاب بود. لحظه، لحظه انقلاب را در شعر گنجاند و شعر این دوران او تاریخ منظوم است. از جمله در باره راهپیمائی تاسوعا و عاشورای 57 .

در سالهای پس از انقلاب نیز همین روش و منش سیاسی و شعری را کسرائی ادامه داد، بویژه که در ارتباطی تنگاتنگ با زنده یاد طبری هم داشتند. اشعار این دوران کسرائی عمدتا در روزنامه "مردم" و سپس "نامه مردم" ارگان مطبوعاتی حزب توده ایران منتشر شد.

 پس از مهاجرت نیز تقریبا شعر کسرائی همین مسیر سیاسی و سیاسی - عاشقانه را طی کرد، تا پایان ناگهانی عمرش. حماسه مهره سرخ که آخرین شعر بلند کسرائی است نیز لبالب از ترکیب های تغزلی و حماسی و سیاسی است.

با کمال تاسف در دو دهه اخیر، شعر از رویدادهای اجتماعی بسیار فاصله گرفته است و عمدتا مضامین بسیار پیش پا افتاده عشقی پیدا کرده و البته با زبانی که اغلب نیز زبان شعر نیست. بنابراین نباید متعجب بود که نسل جوانی که به میدان شعر آمده به خود زحمت مرور این دفتر قدیمی را ندهد. این برعهده ماست که این دفتر را در برابرشان بگشائیم.

اشعار خانم  "هیلا صدیقی" که متاثر از فضای سیاسی کشور است فصل متفاوتی است از دفتر شعر کنونی، که البته در شعر او نیز شاهد ضعف تکنیکی و حتی ضعف بیان شعری هستیم که قطعا به مرور زبان تکامل خواهد یافت.

شعر و ترانه در آن سالها به این دلیل به اوج رسیدند که توانستند زبان حال و زبان وقایع جامعه باشد. همچنان که در سالهای پس از کودتای 28 مرداد توانستند بیان سیاسی جامعه باشند. شعر زمستان اخوان ثالث و یا برخی ترانه های "بیژن ترقی" و "اسماعیل نواب صفا" دراین زمینه نمونه اند.

در سقوط کنونی شعر و ترانه نباید فراموش کنیم که زبان فارسی در سه دهه اخیر سقوط کرده است. این سقوط از روزنامه ها شروع می شود و از تلویزیون دور می زند و به ادبیات و قصه و رمان و فارسی شکسته و دم بریده رایج می رسد. در همین دوران است که همه نهادهای نظارتی و تاثیر گذار نابود شده اند. حتی ویراستاری انتشاراتی ها. نظیر انتشاراتی امیرکبیر ویا موسسات انتشاراتی مانند فرانکلین، کتاب جیبی و ... که همه از بین رفته اند. بزرگانی که می توانستند دست نسل جوان و تازه را بگیرند، یا خانه نشین شدند و یا مهاجر. تازه اگر زندانی نشده باشند. مجلاتی که بتوانستند ماننده "سخن" و "نگین" یا حتی فردوسی دست نسل جدید را بگیرند اجازه و امکان انتشار نیافتند. حتی امثال شمس لنگرودی را هم فرصت ندادند تا دست نسل تازه به میدان آمده را بگیرد و بگوید شعر چیست و شاعر کدام است؟

ما در این اشاره بسیار بسیار کوتاه که در واقع مروری شتابزده نیز بود، وارد بحث ترانه و ترانه سرائی در دوران اخیر و مقایسه آن با گذشته و بویژه دوران شکوفائی آن در دهه 1350 و اواخر دهه 1340 نشدیم، که سیاست و مبارزه و مقابله با استبداد تا زیر پوست ماندگار ترین ترانه های این دوران نفوذ کرد. برخی از ترانه های جنتی عطائی و شهریار قنبری از جاودانه های این دوران اند. همچنان که برخی ترانه های عارف و سروده های ملک الشعرای بهار که توسط قمرالملوک وزیری و یا عارف خوانده شدند.  این دو، یعنی شعر –بویژه شعر نو- و ترانه سرائی در دو دهه گذشته از اوج به زیر کشیده  شدند که دلائل آن به تفسیر دقیق سیاسی و بررسی جامعه و نقش حاکمیت در این سقوط نیازمند است.

 

 

 

                                راه توده  345        28  آذر  ماه  1390

 

بازگشت