راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

صادق هدایت
در ایران دق کرد
در پاریس خودکشی!

 

رسم بر این شده که از سالگرد خودكشی صادق هدايت سخن بگویند. چرا از تولد او سخن نمی گویند؟
این که در یک زمستان سرد و پر برف - بهمن‌ماه 1281- در تهران بدنیا آمد و با استبداد خوفناک رضاشاهی را در جوانی تجربه کرد.
هم در زمان شاه و هم در جمهوری اسلامی، بيشترين تبليغ و تاكيد روی خودكشی هدايت و آن هم به گونه ای که او را متاثر از رسيدن به فلسفه "پوچی” معرفی کنند، متمرکز بوده است. از اين پوچی هم، بيهودگی زندگی تبليغ شده است. اين درحالی است كه هم آثار هدايت و هم شخصيت فردی و ادبی او بكلی مغاير اين فلسفه و تبليغ است. نثر پرخاشگر و تند هدايت كه در بسياری از داستان‌های اجتماعی او با طنزی تلخ آميخته است، بيانگر اين واقعيت است. حاجی آقا، علويه خانم و ولنگاری، سگ ولگرد، توپ مرواريد و... نمونه‌های برجسته اين نثراند. آن‌ها كه هم دوره هدايت بوده و با او نشست و برخاست داشته اند نيز از اين روحيه مهاجم او بسيار گفته و نقل كرده اند. حتی در خاطراتی که از او در کافه فردوسی و یا سپس "کافه نادری" نقل کرده اند. اين كه او وقت و فرصت صرف شبگردی و چانه زنی‌های شبانه با اين و آن نمی كرد و دايره دوستانش را محدود نگه ميداشت، پيش از آنكه ناشی از روحيه انزوا جوئی هدايت باشد، ناشی از احترام و ارزشی بود كه او برای وقت خويش قائل بود. به همين جهت است كه در سالهايی اندك، او به دانشی وسيع در علوم سياسی، زبان شناسی، تكنيك داستان نويسی، ترجمه و تحقيق دست يافت. ترجمه‌های او از زبان پهلوی و اوستائی و حتی آشنائی اش با زبان سانسكريت، تسلط او بر فلسفه هندوستان، شناخت كامل از دوران سياسی خود ( که هم در زمان شاه و هم در جمهوری اسلامی تلاش می شد و می شود از آن چیزی نگویند و ردپای آن را گم کنند)، تحقيق بی‌نظير او روی رباعيات خيام، اسلام شناسی، نقاشی ها و طراحی های او مويد اين نظر است. بعدها، اردشير محصص بزرگترين طراح و كاريكاتوريست معاصر ايران كه با كمال تاسف دوراز ميهن و گرفتار یک بيماری بی علاج سرانجام در گوشه ای از امریکا خاموش شد، طرح‌های سیاه قلم و یا به تعبیری "قلمدانی" او را پی گرفت و آن را در حدی كه از محصص چهره‌ای جهانی ساخت تكامل بخشيد. نمونه هائی از اين طرح‌های هدايت در بوف کور- از جمله روی جلد بوف کور- منتشر شده است. بخشی خیال انگیز از داستان بوف کور شرح همین طرح های قلمدانی است. گوئی هدایت خود را هنگام کشیدن این طرح های زمینی برابر آینه قرار داده و وصف کرده است.
طرح هائی كه مانند نوشته‌های او در حاجی آقا، علويه خانم و ولنگاری و توپ مروارید... عمدتا عليه خرافات مذهبی و بویژه اختناق سياسی دوران رضاشاه است. و اتفاقا بی‌مهری حكومت ها با هدايت نيز از همينجا ناشی می‌شود، همانگونه كه سانسور و تحريف حکومتی نوشته‌های او پیوسته ريشه در همين امر دارد. یعنی مقابله او با استبداد و تحجر مذهبی.
درجمهوری اسلامی جلال آل احمد را بر صدر نشاندند و خسی در ميقات او را هديه‌ای آسمانی توصيف كردند، و از آن طرف هدايت را گوشه گيری كه گويا خودكشی سرنوشت محتوم او بود. در حاليكه، نه تنها هدایت در داستان نويسی و سياست شناسی با امثال آل احمد فاصله‌ای نجومی دارد، بلكه امثال آل احمد و کسانی که بعدها نثر شکسته و تلگرافی را پی گرفتند خود از آن مجموعه اي به حساب می آیند كه نثر شكسته و اجتماعی هدايت را پی گرفتند و تبديل به بخشی از سبك نگارش خود كردند. همين است كه نه در زمان شاه و نه در جمهوری اسلامی، نگفتند و نمی گويند كه صادق هدايت روزنامه نويسی چيره دست نيز بود. همانگونه كه ميرجعفرپيشه وری، صدر حكومت ملی آذربايجان نامش در جمع چيره دست ترين روزنامه نويسان معاصر ايران ثبت است. روزنامه "آژیر" که پیشه وری آن را اداره و سردبیری می کرد از جمله غنی ترین و سیاسی ترین روزنامه های تاریخ مطبوعات ایران است و سرمقاله های میرجعفر پیشه وری در آن خود شرح تاریخ سیاسی در یک فصل پر رویداد سیاسی در ایران است. نه تنها آذربایجان، بلکه ایران.
هرگز اجازه گسترش این شناخت را نداده و نمی دهند که بخشی از شخصيت اجتماعی صادق هدايت، فعاليت‌های سياسی اوست. نه تنها در حد انديشه و اعتقاد، بلكه در حد اقدامات عملی. او به وقت خود، از نفوذ خویش روی سپهبد رزم آراء كه شوهر خواهرش بود برای نجات رهبران زندانی حزب توده ايران که پس از باصطلاح ترور شاه در 1327 دستگیر شده بودند بارها استفاده كرد. از رزم آراء خوشش می‌آمد زيرا افسری با شرف و پاك بود. سپهبدی كه بدست فدائیان اسلام و در يك توطئه انگليسی - امريكائی از ميان برداشته شد.(نوار گفتگوی مریم فیروز که بصورت اختصاصی در راه توده منتشر شد و مربوط به آخرین ماه های حیات اوست، شاهد تاریخی این مسئله است. زنده یاد مریم فیروز در این گفتگو با صراحت و شیفتگی درباره این بخش از شخصیت هدایت صحبت می کند. این گفتگو را می توانید در اینجا نیز بشنوید و ببینید.)

شكست خونين جنبش ملی آذربایجان و سقوط دولت ملی و خودگردان آن، همان ضربه دردناكی بود كه بر اميدهای بزرگ هدايت وارد آمد و پشت او را شکست. چند سالی با اين زخم زيست و برخلاف آل احمد و خليل ملكی كه رفتند دنبال حزب سازی و سياست بازی تلخ سرانجامی كه به دستبوسی شاه و یا به خسی در میقات انجامید، او به خويشتن خويش پناه برد و روح و روان ضربه ديده و دق کرده خويش را به پاريس بُرد.
شاید بسیاری ندانند که هدايت از جمله مقاله نويسان روزنامه "مردم"، ارگان مركزی حزب توده ايران در سالهای پيش از يورش به حكومت ملی آذربايجان، در سال‌های پيش از كودتاي28 مرداد بود. اخيرا تحقيق ارزنده‌ای از سوی ناصر پاكدامن نويسنده و محقق معاصر در اين ارتباط منتشر شده است كه مطابق آن، هدايت حداقل با چهارنام مستعار “رجبعلی خوش باور”، “راستگو”، “خداداد كلميری” و "امام قلی تهی پا" برای روزنامه "مردم" مقاله می‌نوشته است. همچنين، تعدادی از نوشته‌ها و ترجمه‌های وی بدون ذكر نام وی در اين روزنامه منتشر شده است.

هدايت نه فقط از دوستان، بلكه از مريدان "نوشين" پايه گذار تئاتر نوين ايران و عضو برجسته حزب توده ایران بود. پس از آنكه به بهانه تيراندازی به شاه جمعی از رهبران حزب توده ايران- از جمله عبدالحسين نوشين- دستگير شده و خطر اعدام آنها می‌رفت، با كوشش بسيار و به كمك سپهبد رزم آراء شوهر خواهرش و برادر خود "تيمسار هدايت" توانست پرونده نوشين را از ديگران جدا كند و همين جدائی، از نظر حقوقی شرايطی را در پرونده اتهامی دستگير شدگان بوجود آورد كه بموجب آن نتوانستند بيش از 10 سال زندان برای آنها حكم صادر كنند. هدايت اينگونه در ميدان سياسی سالهای پر حادیه پس از اختناق رضاشاه- یعنی از 1320 تا 1332- ايستاد و درحاشيه حرفه و هنرش، هنر ياری رساندن به بنديان دوران یورش حکومت و عقب نشينی اهل سیاست را نيز فراموش نكرد. ريشه آن تبليغاتی كه هم رژيم شاه و هم در جمهوری اسلامی پيرامون "پوچی” و "ياس" هدايت می کردند و می کنند همین است. این که انديشه ها، خوی آزادی طلب و ارتجاع ستيز هدايت پنهان بماند.

روز واقعه:
دو سال پیش از کودتای 28 مرداد؛ صبح 19 فروردين 1330، سفارت شاهنشاهی در پاريس، با خونسردی کامل، با خانه رحمت الله مقدم مراغه‌ای كه او نيز در آن زمان در پاريس بود، تماس تلفنی گرفت و خبر خفگی هدايت بر اثر گاز را به او داد. رحمت مراغه‌ای در آن سالها با مجلات داخلی كشور همكاری داشت و عكاسی نيز می‌دانست. بعدها مراغه ای خود نيز در مجله سپيد و سياه اين ماجرا را شرح داد. مراغه‌ای که از خويشاوندان هدايت نيز بود، با دوربين خود وارد آپارتمان هدايت شد و از فاجعه عكس گرفت. اين يگانه عكسی است كه از هدایت، ساعاتی پس از مرگ گرفته شده است. شايد پليس فرانسه عكس‌های ديگری دراختيار داشته باشد، اما آنچه كه تاكنون از هدايت جان از جسم رها شده منتشر شده همان عكسی است كه رحمت الله مراغه‌ای گرفته است. به نوشته رحمت الله مراغه ای، شمار عكس‌ها بيشتر بوده، اما از بين رفته است.
سرگذشت و سرنوشت رحمت الله مراغه‌ای نيز در جمهوری اسلامی با حزب خلق مسلمان آذربايجان در ابتدای تاسيس جمهوری اسلامی و همچنین آيت الله شريعتمداری گره خورد که این خود ماجرائی جداگانه و یکی از فصول پرتشنج تاریخ جمهوری اسلامی است. او که در جمهوری اسلامی بنيانگذار حزب خلق مسلمان شد، در سال انقلاب 56-57، از جمله فعالان انقلاب و بویژه 10 شب شعر كانون نويسندگان در انستيتو گوته بود. رویدادها، شخصیت ها و سرگذشت ها در 50 سال گذشته اینگونه در هم تنیده است و حیرت آور!
 

 

 

 

                                راه توده  341        30  آبان ماه  1390

 

بازگشت