راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بمناسبت هفتادمین سالگرد تاسیس حزب توده ایران
فرهنگ و اصطلاح "انحلال"
باید از دامن ایران پاک شود

 
 

مهر ماه امسال 70 سال از تاسیس حزب توده ايران، از هفت دهه مبارزه و تجربه و پیکار، خم شدن و زمین خوردن و برخاستن کهن‌ترین حزب سیاسی ایران گذشت.

حزب توده ایران از یکسو وارث حزب کمونیست ایران و از سوی دیگر ادامه گروه پنجاه و سه تن یاران دکتر تقی ارانی بود. حزبی که توانست در طی هفت سال نخست فعالیت علنی خود شمار بزرگی از سازمان‌های زنان، جوانان، کارگران و دهقانان، هواداران صلح را گرد آورد. در همین دوران شورای متحده مرکزی کارگران ایران که به ابتکار حزب توده ايران پای گرفته بود به بزرگترین تشکل کارگری تاریخ ایران تبدیل شد. فعالیت‌های فرهنگی حزب و ماهنامه مردم به محل شکوفایی خلاقیت و ابتکار نسلی از روشنفکران تبدیل شد که بعدها پایه فرهنگ و زبان و ادبیات و هنر ایران شدند.

حزب در طی همین دوران توانست "جبهه آزادی" را با چند حزب سیاسی و "جبهه مطبوعات ضددیکتاتوری" را با مشارکت شماری نشریات دهه بیست بوجود آورد که خود نخستین پایه‌های همکاری، احترام و فعالیت مشترک احزاب در ایران را گذاشت.

این روند با حادثه 15 بهمن 1327 یعنی تیراندازی به شاه متوقف گشت. حزب توده ايران به این بهانه غیرقانونی اعلام شد. برخی با خوشنودی از این فاجعه استقبال کردند. برخی دیگر دربرابر آن سکوت کردند. با همه اینها واقعیت آنست که حادثه غیرقانونی شدن حزب توده ايران آغازگر چنان ویرانی در تاریخ ایران شد که میهن ما تا به امروز نیز از زیر آوار آن بیرون نیامده است.

با غیرقانونی شدن حزب توده ايران یک ادبیات تازه، مناسبات تازه فکری در جامعه ایران برقرار شد. برای توجیه غیرقانونی شدن حزب اصطلاحاتی اختراع شد که پیش از آن در فرهنگ سیاسی ما وجود نداشت: "منحله"، "بیگانه پرست"، "خائن"، "وابسته" و ... اصطلاحاتی که هر کدام از آنها برای ویرانی فرهنگ سیاسی یک ملت کافی است، به نقل و نبات دستگاه تبلیغاتی رژیم شاه تبدیل شد و حتی به مخالفان آن نیز سرایت کرد. ادامه همین فرهنگ بود که بعدها آیت‌الله خمینی را هم خیلی ساده "هندی" (یعنی وابسته به انگلیس) و "ارتجاع سیاه" لقب داد و بعدها گریبان مجاهدین و چریک‌های فدایی و ملیون و همه سیاسیون ایران را گرفت. پس از انقلاب همین فرهنگ، همین اصطلاحات راه همکاری میان نیروهای انقلاب را سد کرد. تا جایی که کار به سرکوب همه احزاب و گروه‌های سیاسی اعم از ملی و مذهب و چپ کشیده شد. همه شدند "منحله" و "جاسوس" و "خرابکار" و "فتنه گر". و ادامه همین فرهنگ را امروز در مورد موسوی و کروبی، اعلام انحلال جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب و جنبش سبز می بینیم.

کافیست به نمایشگاه‌های حکومتی که در حاشیه نماز جمعه‌ها برپا می‌شود سری زد و عکس‌های موسوی و کروبی را که با پرچم‌های امریکا و انگلیس مونتاژ کرده اند دید تا متوجه شد که فرهنگ سیاسی حکومتی ما تا چه اندازه زیر بار ادبیات شاهنشاهی و عناوینی است که از سال 1327 در فرهنگ کشور ما وارد شد. شریف‌ترین مهین پرستان ایران را به همین عناوین طی چندین دهه از ابتدایی‌ترین حقوق سیاسی و اجتماعی و حتی حق اولیه زیستن محروم کردند.  

شصت سال پیش برای غیرقانونی کردند حزب توده ايران نیاز به بهانه‌ای در حد سوقصد به شاه بود. اکنون با یک اصطلاح "کودتای نرم" و "انقلاب مخملی" همان روش‌ها و همان اتهامات و اصطلاحاتی را که در مورد حزب توده ايران بکار گرفتند در مورد هرکس که سر زیر بار قدرت خم نمی‌کند بکار می‌گیرند. با همان شقاوت و ساده لوحی و کوته بینی که 63 سال پیش حزب توده ايران را به خیال خود "منحله" کردند اکنون مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت را "منحله" اعلام می‌کنند و برای اعلام انحلال "مجمع روحانیون مبارز" نیز خیز برداشته اند.

ولی این تنها یک روی سکه بود. نتیجه غیرقانونی کردن حزب توده ايران این شد که حزب مخفی و زیر زمینی شد. بخشی از رهبری آن به بیرون کشور و اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی پناهنده شد، زیرا اگر به اروپای غربی رفته بودند توسط سازمان اطلاعاتی آن کشورها و سازمان امنیت و ترور شاه شکار می شدند. همین دو عامل خود نوعی بازتولید ناگزیر استبداد به درون قربانی آن بود. حزبی که در طی هفت سال دو کنگره علنی در داخل کشور و با رای اعضا و در طی یک سال سه پلنوم – باز هم در داخل کشور- برگزار کرده بود دیگر نتوانست کنگره‌ای تشکیل دهد. امکان انتخاب ارگان‌های رهبری در شرایط مخفی از بین رفت. به پیوند حزب با توده مردم لطمه وارد شد. زندگی مخفی رابطه پنهانکاری و تبعیت را ناگزیر می‌کرد و این تبعیت مانع شکوفایی حزب و اعضای آن بود. حزبی که مخفی بود و خطر زندان و اعدام اعضایش را تهدید می‌کرد در شرایطی که ارگان‌های امنیتی می‌کوشیدند به درون آن رخنه کنند، به هر عضو حزب باید مشکوک می‌بود. شک جای اعتماد نشست. همان تفکر سیاه و سفید و جاسوس و خائن دیدن وارد حزب هم شد. نگرانی بحق از نفوذ ارگان‌های امنیتی درون حزب، به سوظن و گاه وسیله‌ای برای بیرون کردن و اتهام زدن به عناصر شریف در دست عده‌ای تبدیل شد. در نتیجه این شرایط و این روش و طرز تفکر، امکان نفوذ واقعی به درون حزب فراهم شد. پدیده عباس علی شهریاری نتیجه این وضع بود. شهریاری بدین دلیل توانست در داخل حزب ما رخنه کند که اعتماد اعضای رهبری حزب به یکدیگر از بین رفته بود.

رهبری حزب که به خارج کشور پناهنده شده بود نیز از سوی دیگر زیر ذره بین ارگان‌های امنیتی این کشورها که - نه بی‌دلیل- نگران امنیت خود و حضور انبوه مهاجران ایرانی در سرزمین خود بودند قرار گرفت. این وضع امکان دخالت‌های نابجا در امور داخلی حزب را بوجود آورد. در این میان انگشت شماری به این عنوان که گویا صاحب اطلاعات و مناسبات ویژه هستند و از "پشت پرده" با خبرند عرصه را بر دیگران تنگ کردند. ضایعه اخراج احمد قاسمی و غلامحسین فروتن یا کناره گیری 9 ساله نورالدین کیانوری از رهبری حزب در دهه 40 نتیجه ایجاد چنین شرایطی بود.  

انقلاب 57 به این دوران سیاه در تاریخ ایران برای مدتی پایان داد. امید بوجود آمدن مناسباتی نو، فرهنگی نو، زبانی نو میان نیروهای انقلاب قوت گرفت. ولی آن فرهنگ، آن زبان، آن اصطلاحاتی که از زمان غیرقانونی کردن حزب توده ايران حکومت در جامعه ما رواج داده بود به همین راحتی عقب نشینی نمی‌کرد و نکرد. به ویژه اینکه اقتصاد نفتی موجب رشد قشرهای اجتماعی معینی شده بود که برای رسیدن به نتیجه عجول بودند، بدون آنکه فرهنگ سیاسی لازم برای آن را داشته باشند. این قشرها آلت دست سرمایه‌داری نوخاسته، فاقد اعتماد به نفس و بی‌ریشه‌ای شده بودند که هر گونه تشکل سیاسی و صنفی طبقه کارگر را همچون مرگ خود می‌دید و امروز هم می‌بیند. نتیجه این شد که فرصت ایجاد یک "جبهه متحد ملی"، یک حکومت وحدت ملی از دست رفت. نفاق و دشمنی میان نیروهای انقلاب حاکم شد و دشنام و اتهام جای مبارزه سیاسی را گرفت. ما نمی‌گوییم که در فضایی که پس از انقلاب بوجود آمد هر چه گناه است به گردن دیگران است و هیچ لکه‌ای به دامان ما نیست. ولی می‌گوییم و می‌توانیم نشان دهیم که ما نه خواهان چنین فضایی بود و بوجود آورنده آن. ما تا آخرین لحظه خواهان تشکیل یک جبهه متحد بودیم. جبهه‌ای که فقط اهمیت سیاسی نداشت، اهمیت فرهنگی و اخلاقی داشت. ولی مخالفان سیاسی ما فرهنگی جز تکرار زبان شاه و ابزاری جز همان ابزارها نمی‌شناختند. مراجعه کنید به روزنامه‌های دوران انقلاب اعم از جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، میزان، پیکار، کار و نامه مردم ... حتی به همان مناظره‌های تلویزیونی نورالدین کیانوری و احسان طبری با دکتر محمد بهشتی و عبدالکریم سروش و مصباح یزدی تا ببینید فرهنگ ما چه بود و فرهنگی که روبروی ما ایستاده بود چه بود! زبانی که ما با آن سخن می‌گفتیم چه بود و زبانی که با ما سخن می‌گفتند چه!

ما هرگز نگفته ایم و امروز هم نمی‌گوییم که هرکس مخالف حزب توده ايران است دشمن مردم ایران هم هست. زیرا می‌دانیم که فرهنگ اعتماد و احترام در میان نیروهای سیاسی ایران از بهمن 1327 بدینسو رخت بربسته است، فرهنگ اتحاد که جای خود دارد. از این نظر نقطه عطف تاریخ ایران 28 مرداد نیست، 15 بهمن است. 28 مرداد ادامه و نتیجه 15 بهمن بود.

 

اکنون هفتادمین سالگرد حزب توده ايران است و سخن بر سر هفت دهه تاریخ و پیکار و تجربه اندوزی از آن. سخن بر سر آمادگی برای شنیدن و گوش دادن و گفتگو و برقراری یک مناسبات تازه توام با احترام میان نیروهای سیاسی ایران است. این احترام نافی نقد نیست، برعکس مشروط به نقد است. زیرا که جایگزین نقد، یا کرنش و تسلیم است و یا تهمت و دشنام و غالبا نوسان میان این دو. این احترام و انتقاد را باید هم درون خود حزب و میان توده‌ای‌ها بوجود آورد و هم در مناسبات میان توده‌ای‌ها با دیگر نیروهای سیاسی.

در این عرصه نیز توده‌ای‌ها باید پیشاهنگ باشند زیرا تجربه مبارزه هفتاد ساله به ما آموخته است که پیشاهنگ بودن عنوان یا لقبی نیست که برای همیشه به کسی اعطا کرده یا برچسبی که بر پیراهنی همیشه دوخته شده باشد. چنین نیست که اگر حزبی زمانی پیشاهنگ بود همیشه پیشاهنگ خواهد ماند. بیش از پیشاهنگ بودن باید به پیشاهنگ ماندن اندیشید و از آن بدتر به پس نیفتادن، و این یک روند است. پیشاهنگ ماندن کار یک تن و دو تن نیست کار جمعی همه اعضای حزب است. باید با دقت و موشکافی هر عنصر نویی را که در جامعه و در اطراف ما در سمت پیشرفت اجتماعی جوانه می‌زند و می‌شکفد دید و شناخت و نماینده و پرچمدار فردی و جمعی آن شد. پیشاهنگ ماندن یک امر مشخص، یک روند، یک مبارزه بی‌پایان است. 

امروز در هفتادمین سالگرد حزب توده ايران ما توده‌ای‌ها با غرور به گذشته حزب خود نگاه می‌کنیم. به حزبی کهنسال که خم شد و سرخم نکرد. با احترام عمیق به پدران و مادران معنوی مان که با همه هستی خود در دشوارترین شرایط این راه پرسنگلاخ را پیمودند، در هرکجا که هستید به پا خیزید، حتی اگر نمی توانید بگوئید به چه دلیل. بپاخیزید و یک دقیقه سکوت کنید.

این سکوت، نباید معنای دیگری جز آن داشته باشد که ما به ستیز با هر دستگاه جبار و هر قدرت و در عین حال زبونی که به کار لکه دار کردن خاطره آنان است سر آشتی نداریم.

راه توده در این هفتادمین سال یاد و خاطره همه این عزیزان و این مبارزان را گرامی می‌دارد.

 

 

 

 

                                راه توده  335        11  مهر ماه  1390

 

بازگشت