بررسی شعر
نادرپور- احمد قاسمی
نه زبان خویش
که زبان یک ملت باید بود
اینکه با وجود محیط تیره و خفقان آور کنونی ایران باز قریحههایی همچون نادرپور و دیگران میشکفند خود بهترین مایه امید به فردای ملت ماست. ما انتظار داریم که شاعری چون نادرپور بیش از پیش زبان گویای زمان خود باشد و آنچنان پیوندی میان شاعر با مردم به وجود آید که شعر فقط بیان شادی و اندوه، خشم و فریاد خود او نباشد، بلکه بیش از پیش شادی و اندوه، خشم و فریاد میلیونها انسان را منعکس کند.
این بخش چهارم و پایانی مقاله تحلیلی زنده یاد
احمد قاسمی عضو ارشد رهبری حزب توده ایران در سالهای جنبش ملی ایران در دهه
1320 تا 1332 در باره شعر نادر نادر پور است. این مقاله در سالهای مهاجرت
ناخواسته احمد قاسمی از ایران انتشار یافت و به همین دلیل، وی در پایان
مقاله، آرزو می کند نادر پور و نادرپورهائی که درایران اند فرزند زمانه خود
باشند. نه تنها خواندن هر چهار قسمت این مقاله را به همگان- اعمم از
سیاسیون و یا اهل هنر و بویژه شعر ایران- توصیه می کنیم، بلکه بر این توصیه
می افزائیم که آن را برای دیگران نیز پست کنند و بویژه نسل جوانی را که صف
در صف چیزهائی در این سالها می گویند و می نویسند که تصور می کنند شعر است،
تشویق به خواندن دقیق این مقاله کنند.
سخنی در باره عرصه شعر و هنر
بمناسبت بررسی شعر نادرپور، اشاره به نکتهای در باره شعر و ادبیات و
هنر ضروری است و آن این که ما از شاعر و هنرمند انتظار داریم که فرزند
دوران خود باشد، از زندگی و مبارزه مردم دور نماند و نیروی خویش را در حل
مسائل عمده اجتماعی به کار اندازد. لزوم مداخله شاعر و هنرمند در سیاست از
همین جا سرچشمه میگیرد. اما از این اصل درست نباید نتیجه گرفت که پس هر
شعر شاعر و هر اثر هنری باید ارتباط مستقیم با سیاست داشته باشد. البته
اهمیت مسائل سیاسی از همه بیشتر است و سایر مسائل اجتماعی را در سایه خود
میگیرد. البته بدون حل مسائل عمده سیاسی نمیتوان مسائل دیگر اجتماعی را
حل کرد. ولی در عین حال پدیدههای اجتماعی منحصر در مسائل سیاسی نیستند و
رابطه آنها با مسائل سیاسی گاهی آنقدر غیر مستقیم و نامرئی است که مستقل و
منفرد جلوهگر میشود. شاعر و هنرمند اگر شعر و هنر را به مسائل سیاسی
منحصر گرداند خود را از عوالم پهناوری محروم میسازد و اگر بین کلیه
پدیدههای اجتماعی و مسائل سیاسی بخواهد رابطه مستقیم برقرار کند گرفتار بن
بست میشود و کارش به ابتذال میکشد. عشق، تنهائی، بیماری، اندوه فراق، لذت
وصال، حسد، ترس، سخاوت، از خود گذشتگی، بُخل، شوق و صدها معنای دیگر در
اجتماع وجود دارد که شاعر باید آنها را نیز ببیند و تصور کند. استادی شاعر
و هنرمند در هر یک از این زمینهها به جای خود ارزش دارد. طبیعت نیز عرصه
پهناوری برای طبع آزمائی شاعر است. از این جهت خطاست اگر به قطعاتی از
نادرپور که مصروف به چنین معانی و چنین پدیدههائی است، کم اعتنا باشیم، به
خصوص که برخی از آنها مقام بلندی دارد. برای نمونه میتوان از این قطعات
نام برد: "رقص اموات"، "دیوانه"، "در چشم دیگری"، "بر گور بوسه ها"، "راز"،
"شب بیمار"، "یاد دوست"، "ناشناس"، "انتظار"، "آشتی"، "عطش"، "بت تراش"،
"مسافر"، "حسرت"، "در پایان"، "شامگاه"، "زنبق"، "فالگیر"، "کوچه میعاد".
نوآوری در مضمون
بیشتر کوشش نادرپور متوجه یافتن مضامین تازه است، و باید انصاف داد که
چنین مضامینی در اشعار وی فراوان دیده میشود. از همان نخستین روزهایی که
نادرپور به شاعری آغاز کرد کوشید که دنیا را با چشم خودش ببیند و با زبان
خودش تصویر کند و از تقلید دیگران، اگر چه سخنواران بزرگ، بپرهیزد. از این
جهت نخستین اشعار او نیز حاکی از دید تازهای است. این ابیات در وصف شب
مهتابی قبرستان و وحشت و اندوه آن از اولین اثر چاپ شده او (رقص اموات)
است:
اینجا سکوت و خاطرهها خفته بود و یاد
در دود شب توهم و رویا دمیده بود
کم کم دهن زخنده تهی کرده بود ماه
غمگین در آسمان کبود آرمیده بود
اندام بیشه در شمد نرم ماهتاب
چون زخمیان پیر به بستر لمیده بود
در پای چشمهای که مه آید در آن برقص
از خستگی چنار نحیفی خمیده بود
"فالگیر" از آخرین ساختههای چاپ شده نادرپور است (در مهر ماه 1338)،
نادرپور غروب پائیز را در آنجا این طور توصیف میکند:
کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود
زنبورهای نور زگردش گریخته
در پشت سبزههای لگدکوب آسمان
گلبرگهای سرخ شفق تازه ریخته...
نادرپور نشان میدهد که چگونه میتوان مضامین نوین غرب را به ذهن ملتی که
قرنهاست با مضامین قدیم آشناست نزدیک ساخت، و از این حیث نمونههای موفقیت
آمیزی که به دست داده کم نیست.
نادرپور آنقدر از تقلید بیزار است که اگر هم در جائی مضمونی قدیم را تکرار
میکند میکوشد لااقل چاشنی تازهای بدان بزند و عنصر نویی وارد آن کند.
مثلا دل را در اشعار فارسی به شیشه و آینه تشبیه میکنند، چنانکه سعدی
گوید:
دلم شکستی و رفتی خلاف عهد مودت
به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی
و یا حافظ :
کفر است در طریقت ما کینه داشتن
آئین ماست سینه چو آئینه داشتن
نادرپور این مضمون را گرفته ولی به آن اکتفا نکرده و بالاخره چیز تازهای
از آن ساخته است:
دل من آینهای بود و پر از نقش تو بود
دیگر آن آینه کز نقش تو بود شکست
بدیهی است که در روزگار ما دیگر تشبیه عاشق گریان به شمع تشبیه کهنهای
است. نادرپور در یک جا این تشبیه کهنه را گرفته ولی به بینید چه جان نوی در
آن دمیده است:
سیمای من سیمای آن شمع غریب است
کز اشک، باری میکشد بر گرده خویش
من نیز چون او در سراشیب زوالم
با کوله بار روزهای مرده خویش
اینک نادرپور از تقلید شعر قدیم فارسی میگریزد، به آن معنی نیست که از این
منبع لطف الهام نمیگیرد. قدرت ساختههای نادرپور فقط در قریحه او نیست
بلکه این قریحه با تتبع در ادبیات فارسی تکمیل شده است. دقت در اشعار
نادرپور نشان میدهد که او با ادبیات قدیم ایران کاملا آشناست و از آنها به
خوبی بهره برداری میکند. به طوری که در اشعار نادرپور گاهی چاشنی اشعار
قدیم به مذاق میخورد. آیا شما در این دو بین او:
من کوهم و من سینه سوزان کویرم
از هم بشکافید دلم را و سرم را
تا در دل من صد هوس گمشده ببینید
وندر سر من پیکرههای هنرم را
آثاری از قصید معروف منوچهری نمیبینید:
آزاده رفیقان منا من چو بمیرم
از سرخترین باده بشوئید تن من
اینک چند بیت از سخنوران گذشته را با ابیاتی از نادرپور در کنار هم به
گذاریم:
سعدی:
چنان بدام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد مینکند عهد آشیانهای دوست
نادرپور:
چنان به حسرت پرواز خو گرفته دلم
که سرنوشت خود از خاکیان جدا بینم
سعدی:
چه روزها بسر آورده ام در این امید
که با وجود عزیزت شبی بروز آرم
نادرپور:
چه شامها بسر آورده ام در این امید
بدین امید که از عشق بهرهای گیرم
حافظ:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
نادرپور:
دریغ و درد کزین بیشتر ندانستم
کزآن سیاه شبم سرنوشت پیدا بود
حافظ:
دیدم بخواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سرآمدی
یادش بخیر ساقی سیمین عذار من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی
نادرپور:
همچون "ونوس" کز صدفی سر برون کشد
دامن کشان زجام شرابم برآمدی
یک لحظه چون حباب شراب آمدی برقص
وانگاه کف زنان بلب ساغر آمدی
برای رفع سوء تفاهم باید تکرار کرد که منظور ما به هیچ وجه آن نیست که
نادرپور در سرودن این گونه اشعار خواسته است تقلیدی بکند و یا به شعر خاصی
از قدما نظر داشته، بلکه منظور آن است که آشنایی عمیق وی با ادبیات کهن و
پر از غناء ایران آثار مثبت خود را در اشعار نادرپور گذاشته و بین آنها
پیوندی به وجود آورده است. این خاصیت در کلیه آثار شعرا و نویسندگان در هر
عصر و زمانی است. سخنوران نابغهای چون سعدی و حافظ و فردوسی نیز سخن خود
را بر بنیاد سنتهای گذشته برپا کرده اند با این تفاوت که در دایره گذشته
محدود نمانده و راهی به سوی آینده گشوده اند. نادرپور نیز به جای خود در
چنین تلاش و کوششی است.
نوآوری در لفظ و قالب سخن
نادرپور در برگزیدن کلمات و وزن و قافیه اشعار بصیرت و دقت دارد ولی همه
اینها را تابع بیان مضمون میگرداند. از این لحاظ برای او هیچ کلمهای مقدس
و هیچ کلمهای مطرود نیست، هیچ وزنی اصالت خاصی ندارد و هر وزنی را به
اقتضای معنی میتوان شکست و در اختیار گرفت، هر قافیهای را هم بتوان از
مقام اجل خود پائین کشید و در پای معنی انداخت. در دیباچه "سرمه خورشید"
کاملا به درستی میگوید: "هرگز برای اینکه نوپردازی" کرده باشم در قالب سخن
دست نبردهام زیرا به گمان من "قالب" و "مضمون" کودکان تواماند و باهم به
دنیا میآیند و بدین سبب "قالب طبیعی" را به تکلف دگرگون کردن شاید عملی
"شاعرانه" بنماید اما کاری "صمیمانه" به شمار نمیآید. در قالب سخنی که از
سر نیاز سرودهام هرگز احساس ناتوانی نکردهام و اگر گاهی وزنی چند را بهم
آمیخته و یا قافیهای چند را درهم شکستهام از سر ضعف نبوده است". از این
جهت در ساختههای نادرپور در بسیاری جاها وزن به آخر نمیرسد و یا با وزن
نزدیک به خود عوض میشود، قافیهای به مسامحه برگزار میگردد و یا اصولا از
نظر شاعر میافتد.
در اینجا نکتهای جلب نظر میکند و آن این است که گوئی یکی از اوزان شعری
توانسته است نادرپور را- با همه آزادگی او از بند وزن و قافیه- پای بند خود
سازد و این همان وزنی است که نخستین اثر شاعر به آن ساخته شده است:
سوت ترن بگوش رسد نیمههای شب
آهسته از کرانه دریای بیکران
برای مثال باید گفت که از 35 قطعه شعر مجموعه "چشمها و دست ها" 13 قطعه به
این وزن ساخته شده است.
با این شرح آیا نمیتوان گفت استفاده نادرپور از اوزان مختلف و ممکن شعری
استفاده تمام و کمال نیست؟
چند نکته ناموزون
قسمتی از بهترین ساختههای نادرپور اشعار عاشقانه اوست، و آن چه مایه
لطف این اشعار شده عبارت است از عشقی که از واقعیت زندگی سرچشمه میگیرد،
احساسات عالیهای که زائیده عشق حقیقی است، و صداقت در بیان. نادرپور فقط
در یکی دو مورد از این زمینه خارج شده است. ولی کاش این یکی دو مورد هم در
دیوان او نبود. در "شعر انگور" قطعهای دارد با عنوان "کینه" که در خطاب به
زنی این طور آغاز میشود:
ای که با مردن من زنده شدی
چه از این زنده شدن حاصل تست
کینه تلخ مرا کم مشمار
که بخونخواهی من قاتل تست
و این طور پایان مییابد:
من ترا باز بخود خواهم خواند
من ترا از تو رها خواهم کرد
تا کنارم بنشینی همه عمر
بندت از بند جدا خواهم کرد
از این اشعار بوی کینه قرون وسطائی میآید، اصلا شایسته شاعر نیست.
در همین مجموعه قطعهای دیده میشود بنام "بی تاب"، اما منظور از آن
بیتابی عاشق نیست، بیتابی معشوقه است:
تکیه ببالش زند حریص و هوسناک
در دل خود پرورد امید گناهم
تا بگدازم بداغ بوسه تنش را
مانده و ماند همیشه چشم براهم
این خود خواهی و غرور در عشق با خود خواهی و غرور در عالم سیاست و سایر
عوالم زندگی چه تفاوتی دارد؟ همه به یک اندازه ناپسند است.
قطعه "نیشخند" در "سرمه خورشید" هم در دیوان نادرپور تک افتاده است. این
قطعه انعکاسی از واقعیت نیست. نادرپور نخست ساحل را در یک شب مهتابی توصیف
میکند. کلبهای برسر انبوه ماسهها میلرزد. مرد صیاد آماده رفتن به دریا و
در آویختن با ماهیان است:
بدرود میکند نفسی چند با زنش
زن گرم گرم بردل خود میفشاردش
این شیردل زنی است که او در شب دراز
تنها درون کلبه خود میگذاردش
مرد میرود و "اشک از شکاف دیده زن جوش میزند". شب به نیمه میرسد و به صبح
روی میآورد. زورق نشین هنوز در آغوش آبهاست. کم کم سپیده میدمد:
لختی دگر سپیده دمیده است و از نسیم
دریا شنیده بوی خوش آفتاب را
مردی درون کلبه صیاد خفته است
در بازوان فشرده زنی کامیاب را
آیا این شعر واقعا منظرهای از زندگی صیادان است؟ نه این که چنین حادثهای
در زندگی صیادان هیچگاه روی نمیدهد ولی نمیتوان گفت که چنین حادثهای
نموداری از زندگی صیادان و عشق آنهاست. نظیر این حادثه نمود از زندگی طبقات
دیگری است، طبقاتی که پیوند زندگیشان پول و دروغ است.
نکته دیگر این که قسمتهای مختلف این قطعه باهم درست نمیخواند. وقتی که
مرد از زن جدا میشود "اشک از شکاف دیده زن جوش میزند" و انسان به صمیمیت و
وفای او جلب میشود. ولی همین زن یک لحظه دیگر در انتظار مرد دیگری است که
از راه میرسد!
انتظار و آرزو
اینکه با وجود محیط تیره و خفقان آور کنونی ایران باز قریحههایی همچون
نادرپور و دیگران میشکفند خود بهترین مایه امید به فردای ملت ماست. ما
انتظار داریم که شاعری چون نادرپور بیش از پیش زبان گویای زمان خود باشد و
آنچنان پیوندی میان شاعر با مردم به وجود آید که شعر وی نه فقط بیان شادی و
اندوه، خشم و فریاد خود او باشد بلکه بیش از پیش شادی و اندوه، خشم و فریاد
میلیونها انسان را منعکس کند. قریحه نادرپور آن نیرو را دارد که عرصه
پهناورتری را در زیر پر به گیرد. ما برای او آرزومند چنین پروازی هستیم.
10 آبان 1340
1- در این مقاله چهار مجموعه از نادرپور مورد مطالعه قرار گرفته است:
"چشمها و دست ها" شامل آثار شاعر از اردیبهشت 1326 تا دیماه 1332
"دختر جام" اسفند 1332 تا مهر 1333
"شعر انگور" فروردین 1334 تا دی 1336
"سرمه خورشید" فروردین 1337 تا بهمن 1338
راه توده 334 4 مهر ماه 1390