راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

شاهپور بختیار
نخست وزیر برگزیده شاه و صدام

در ورای ستایشنامه‌‌‌ای که برای بختیار در بی بی سی ترتیب داده شد، نوعی شبیه سازی تاریخی با وضعیت امروز دیده می‌شود. یعنی خامنه‌‌‌ای همان شاه است، جنبش سبز همان انقلاب 57 با مردم ناآگاهی که بالای پشت بام‌ها شعار می‌دهند و در خیابان‌ها به راه افتاده‌‌اند. موسوی همان خمینی است که لجاجت می‌کند و می‌خواهد قانون اساسی را که "ولایت فقیه" در آن است بدون تنازل اجرا کند و بالاخره بختیار هم ... همان مشایی و باند احمدی نژاد است که می‌خواهد ایران را "لاییک" کند. بنابراین، مردم! مبادا مشایی – بختیار این لحظه - را کنار بگذارید و دنبال موسوی و کروبی – خمینی‌های این لحظه - بروید. ظاهرا لافزنی و دروغگویی از احمدی نژاد و آقای خامنه‌‌‌ای گذشته و از راس حکومت به راس برخی منتقدان آن و از صدا و سیما تا بی بی سی رواج یافته است.

 

 

مرداد ماه سالگرد قتل شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر رژیم شاه در فرانسه است. نام بختیار در تاریخ ایران همچون سیاستمداری قدرت‌ طلب، و کم خرد باقی مانده که جامعه خویش و مردم آن و جنبش و انقلاب آنان را هیچگاه نشناخت و تلاشی هم برای شناخت آن نکرد. بختیار دوبار در سودای قدرت و نخست وزیری تن به خودکشی سیاسی و مردم کشی داد. بار نخست در دی ماه 57 که نخست وزیر شاه شد، بار دوم در شهریور 59 که خواست نخست وزیر صدام حسین شود و هر دو بار شکست خورد. اگر تلاش اول وی برای نخست وزیری نتوانست علیرغم خواست وی هزینه سنگینی برای ملت ایران برجای گذارد، تلاش دوم وی به یک جنگ هشت ساله انجامید که صدها هزار کشته و میلیاردها دلار خسارت بر دست ملت ایران گذاشت. شاید قضاوت ابوالحسن بنی صدر نخستین رئیس جمهور اسلامی در این مورد از همه گویاتر باشد که نظرش را درباره بختیار چنین خلاصه می‌کند:

"کسی که به یک قدرت خارجی رو می‌آورد برای اینکه به وطن او حمله نظامی بکند... چه می‌شود راجع به او گفت؟ همین! نظر من این است"

تا اینجای مسئله چیز عجیبی در خود ندارد و از بختیار هم می‌شود مانند بسیاری دیگر نظیر او یاد کرد یا یاد نکرد. عجیب ولی اینجاست که رسانه‌‌‌ای نظیر بی بی سی که ادعای حرفه‌‌‌ای بودن و بی طرفی دارد در سالگرد درگذشت چنین فردی ستایشنامه عجیب و مفصلی ترتیب داد و وی را بزرگترین سیاستمدار کل تاریخ ایران، اگرنگوییم جهان، معرفی کرد.

جمع دست‌چین شده‌ای که بی بی سی برای ستایش از بختیار گرد هم آورد حرفی جدی برای گفتن نداشتند، جز کاخی از "اگر"‌ ساختن و در آن نشستن و از ایوان آن به مردمی که گویا قدر بختیار را نشناختند ناسزا گفتن و عقده‌های خود را بر سر نیروهای مترقی ایران که حکومت بختیار را نپذیرفتند خالی کردن. "اگر" دولت بختیار مانده بود، اگر سرنگون نشده بود، اگر روشنفکران دنبال او رفته بودند، اگر روزنامه نگاران وعده‌های او را باور کرده بودند، اگر طبقه متوسط سخنان او را متوجه شده بود، اگر مردم علیه او برنخاسته بودند و اگر و اگر و اگرهای دیگر... و همه این اگرها که رخ نداده اگر رخ داده بود ایران گویا اکنون بهشت برین شده بود.

ستایشگران بختیار در بی بی سی او را رهبری سوسیال دمکرات، مبارزی آزادیخواه، دانشمندی که تاریخ ایران بخود ندیده، مخالف سرسخت خونریزی، کسی که تنها برای ثبت در تاریخ نخست وزیری شاه را قبول کرد، آگاه به ماهیت ارتجاعی روحانیت، نماینده مدرنیسم، پرچمدار لائیسیته، قهرمان سکولاریسم و ... معرفی کرده‌‌اند. این همه تعریف و تمجید خود نشاندهنده آن است که یک جای کار در مورد شاهپور بختیار می‌لنگد واگرنه برای تعیین جایگاه تاریخی شخصیت‌ها و قضاوت عادلانه در برابر آنان نیاز به این همه یکطرفه دیدن و بزرگ نمایی و دروغگویی نیست. ظاهرا لافزنی و دروغگویی پدیده‌‌‌ای فراگیر شده و کار از احمدی نژاد و آیت الله خامنه‌‌‌ای گذشته و از راس حکومت به راس برخی منتقدان آن و از صدا و سیما تا بی بی سی رواج یافته است.

شاهپور بختیار را باید در دو فصل زندگی‌اش دید. فصل نخست آن تا زمان پذیرش نخست وزیری آخرین روزهای حیات رژیم سلطنتی است. این فصلی است که باید تاریخ نگاران آن را بیشتر روشن کنند ولی فعلا اینقدر می‌دانیم که وی با وجود آنکه در تمام دوران پهلوی تقریبا هیچ زجر و آزاری ندید و بهترین و مرفه‌ترین زندگی را هم داشت ولی همین مقدار که برخلاف بسیاری دیگر با آن رژیم نساخت و شخصیتی مستقل باقی ماند، نقطه‌‌‌ای مثبت در کارنامه زندگی او محسوب می‌شود. ولی کارنامه بخش دوم زندگی بختیار یعنی پس از پذیرش نخست وزیری شاه جز خیانت چیزی دیگر نیست. خیانتی که او را تا مرز دستور بمباران همافران و مردم در روزهای 21 و 22 بهمن، دخالت در کودتای نوژه و تصمیم به بمباران تهران، تشویق صدام حسین به حمله به ایران و استقرار در عراق برای تشکیل حکومت در خوزستان، دریافت مبالغ هنگفت از عربستان و عراق و بذل و بخشش آن میان جمع دور و بر خویش پیش برد. (1)

در آنچه درباره دلایل پذیرش نخست‌وزیری توسط وی گفته می‌شود که گویا برای نجات ایران یا جلوگیری از خونریزی یا برای ثبت در تاریخ بوده است ذره‌‌‌ای حقیقت وجود ندارد. بختیار بدلیل نشناختن جامعه و انقلاب ایران، در توهم خویش به ماندن ولو به قیمت هرگونه خونریزی نخست وزیری را پذیرفت. خاطرات دکتر کریم سنجابی که درستی آن توسط سیروس آموزگار از ستایشگران بختیار نیز تایید شده است کاملا نشان می‌دهد که بختیار به حساب خود به سنجابی رودست می‌زند و نخست وزیری را از چنگ او می‌رباید.(2) بختیار روی پشتیبانی امریکا حساب می‌کرد و تصور می‌کرد قدرت‌های جهانی و ارتش می‌توانند جلوی انقلاب را بگیرند. او در محاسبات خویش رشد سریع انقلاب و فروپاشی ارتش و طغیان در پادگان‌ها را در نظر نگرفته بود و خودداری فرماندهان ارتش از اجرای دستورهای او برای بمباران و احتمال اعلام بیطرفی ارتش را بنا به اقرار صریح خود "پیش بینی" نکرده بود.(3) مجموعه این توهم‌ها بود که او را به پذیرش نخست وزیری واداشت. کسی که به دوستان و رفقای خود در جبهه ملی نارو می‌زند، کسی که نخست وزیری را به حساب خود از چنگ سنجابی می‌رباید، فردی که به اقرار خود وی دستور داده که با همه کسانی که حکومت نظامی را نپذیرند و پس از ساعت هشت به خیابان‌ها بیایند "نه با دستمال ابریشمین که با خشونت" برخورد شود و شکست خود را بدلیل عدم اجرای دستور بمباران مردم می‌داند، چنین فردی اگر با این روش‌ها در حفظ مقام خود کامیاب می‌شد چیزی از روزنامه و روزنامه نگار منتقد باقی می‌گذاشت؟ هنوز جمهوری اسلامی پس از سه دهه جرات انجام آن کاری را ندارد که بختیار برای ماندن خود در قدرت می‌خواست انجام دهد!

حقایق و فاکت‌های تاریخی اینهاست نه آن جملات شاعرانه و بی محتوایی که ستایشگران وی در بی بی سی بر قلم رانده‌‌اند. ولی همه اینها یک سوال دیگر و بزرگ‌تر را بوجود می‌آورد: چه عاملی موجب شده که رسانه‌‌‌ای نظیر بی بی سی حیثیت حرفه‌‌‌ای خود را در ترتیب دادن ستایشنامه از فردی همچون شاهپور بختیار به خطر اندازد؟ بنظر می‌رسد در ورای اهدافی که این ستایشنامه در تحریف انقلاب در خود دارد، مسئله‌‌‌ای بزرگتر قرار دارد.

گردانندگان بی بی سی به خاطر عشق بی شائبه به حقیقت یا اصرار در تحریف آن ناگهان به یاد بختیار نیفتاده‌‌اند. در ورای ستایشنامه‌‌‌ای که برای بختیار ترتیب داده شده نوعی شبیه سازی تاریخی با وضعیت امروز دیده می‌شود. در واقع براساس این ستایشنامه، خامنه‌‌‌ای همان شاه است. جنبش سبز همان انقلاب 57 با مردم ناآگاهی که بالای پشت بام‌ها شعار می‌دهند و در خیابان‌ها به راه افتاده‌‌اند. موسوی همان خمینی است که لجاجت می‌کند و می‌خواهد قانون اساسی را که "ولایت فقیه" در آن است بدون تنازل اجرا کند و بالاخره بختیار هم ... همان مشایی و باند احمدی نژاد است که می‌خواهد ایران را "لاییک" کند. بی بی سی همه حیثیت حرفه‌‌‌ای خود را نه در دفاع از بختیار بلکه در دفاع از مشایی و احمدی نژاد گذاشته است و در پوشش دفاع از بختیار به مردم هشدار می‌دهد که مبادا مشایی – بختیار این لحظه - را کنار بگذارند و دنبال موسوی و کروبی – خمینی‌های این لحظه - بروند.

این بار روح بختیار هم مانند خود او در دهه آخر زندگی اش، بر ضد انقلاب و مردم ما و جنبش سبز آنان به یاری گرفته شده است.  

-----------------------------------------------

(1)

عباس میلانی می نویسد:

"بختیار ... در تبعید مجددا کابینه خود را از کسانی که با موفقیت به غرب فرار کرده بودند تشکیل داد. کابینه به طور مرتب جلسه داشتند و بختیار به آنها حقوق پرداخت می کرد. بختیار به طور مشخص مبلغ قابل توجهی پول در اختیار داشت که با سخاوت آن را خرج می کرد...

تعدادی از روشنفکران مهاجر از شاعران و روزنامه نگاران، محققین و نویسندگان از بختیار حقوق ماهیانه دریافت می کردند. وی همچنین حداقل به سه تن از سران ایلات و عشایر ایران که در آوارگی به سر می بردند مبالغ هنگفتی پول به صورت ماهیانه پرداخت می نمود. ...

درحالی که شایعات مربوط به منابع مالی که به گفته عده‌ای صدام یا عربستان سعودی بودند، مشروعیت بختیار را زیر سوال می برد، جدال بر سر این پول و همین طور بر سر نزدیک شدن به بختیار باعث ایجاد درگیری و تنازعاتی بین همراهان و اطرافیان او شد. با این وجود تشکیلات بختیار موفق به چاپ یک روزنامه و تهیه یک برنامه رادیویی در قاهره و بعد در بغداد و پاریس شد." (نقل از بی بی سی)

(2)

دکتر کریم سنجابی درباره چگونگی نخست وزیر شدن بختیار با اشاره به سوابق موضوع و ملاقات خود با شاه می‌نویسد:

"بختیار به من گفت دیروز به همان کیفیت که شما را دعوت کرده بودند به من خبر دادند که خدمت اعلیحضرت برسم. از اینکه قبلا با شاه ارتباط داشته و شاه در خاطراتش می‌نویسد که بختیار قبلا بوسیله آموزگار با من ارتباط داشت، مطلقا چیزی نگفت. علاوه برآن من خود خبر داشتم که بختیار با سناتور خواجه نوری و آموزگار هم مرتبط بود، ولی از این ارتباطاتی که در خارج داشته کلمه‌ای به میان نیاورد. فقط گفت آمدند و مرا خدمت اعلیحضرت بردند و ایشان از من پرسیدند به چه کیفیت ممکن است که حکومت جبهه ملی تشکیل بشود؟ دکتر بختیار در این جلسه حتی یک کلام راجع به حکومت شخص خودش نگفت. اوگفت من به ایشان گفتم شرایطی که بنده خدمتتان عرض می‌کنم همان هاست که در چندی پیش آقای دکتر سنجابی خدمتتان گفته است. اعلیحضرت گفتند مشکل عمده ایشان در آن موقع بودن من در ایران و مسافرت من به خارج بود و من با فکرهایی که کرده‌ام، هم برای معالجاتی که احتیاج دارم و هم برای استراحت حاضر هستم که به خارج بروم و این محظور رفع شده است. ما همه خشنود شدیم. من به ایشان گفتم و رفقا همه تایید کردند که پس مشکل ما ازطرف شاه رفع شده است. باید مشکل ازطرف آقای خمینی را رفع بکنیم. به نظرمن، برای این کار لازم هست که بلافاصله همین امروز یا فردا من، یک نفر یا دو نفر از رفقای ما مثلا داریوش فروهر با وجود اینکه او در آن جلسه نبود، برویم پاریس و با آقای خمینی صحبت کنیم و موافقت ایشان راهم جلب کنیم که مواجه با اعتراض و مخالفت روحانیون و تحریکات آنها نشویم و یک حکومت مورد قبول همه بر سر کار بیاید. علاوه بر این، به ایشان گفتم شما بوسیله همان واسطه بخواهید که شاه مرا امشب احضار بکند و شخصا با من صحبت کند. ایشان هم قبول کردند." (ص ۳۱۰)

"بعدازظهربود که بنده به منزل برگشتم... خبرنگارروزنامه لوموند یا خبرنگار خبرگزاری فرانسه به من تلفن کرد و پرسید این موضوع نخست وزیری آقای دکتر بختیار چیست؟ گفتم موضوع نخست وزیری ایشان در بین نیست. مذاکره‌‌‌ای با جبهه ملی شده و فعلا هم تصمیمی به طور قطع گرفته نشده است. اگر خبری باشد، بعدا به شما خبر می‌دهم. دو ساعت بعد، همان شخص دوباره به من تلفن کرد و گفت، آقا چه می‌فرمایید؟ خبر نخست وزیری بختیار منتشر شده و همه خبرگزاری‌ها نقل کرده‌‌اند. بنده فورا تلفن به بختیار کردم و گفتم خبرگزاری فرانسه خبر از نخست وزیری شما می‌دهد. گفت خوب، چه اشکالی دارد؟ گفتم اشکال مطلب بر سر این نیست که شما باشید یا نباشید، اشکال بر این است که تا زمانی که زمینه را فراهم نکرده ایم، چنین کاری به منزله خودکشی ما خواهد بود." (ص۳۱۱)

 (3)

بختیار بعد از انقلاب و در مصاحبه‌‌‌ای می‌گوید که در ۱۹ بهمن ۵۷ و در پی شورش همافران و مسلح شدن مخالفان، از سرلشگر ربیعی خواسته بود تا منطقه را نظامی اعلام کند و اگر ظرف یک ساعت محوطه خالی نشد، اقدام به بمباران کند. مصاحبه بختیار در مورد روزهای 21 و 22 بهمن با صدای خود وی وجود دارد.

 

 

 

                                راه توده  329        31  مرداد ماه  1390

 

بازگشت