راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

حزب توده ایران و جنبش ملی

پرت و پلا گوئی ملیون

واقع بینی

مطبوعات امپریالیستی

 عبدالصمد کامبخش

 
 

3- کودتای 28 مرداد 1332

موفقیت‌‌های جنبش آزادی بخش ملی و اتحاد نیروهای ضدامپریالست که در جریان مبارزه تحقق می‌یافت، موجبات نگرانی ارتجاع را فراهم می‌آورد. امید اینکه مسئله نفت به دست دولت مصدق حل شود، در نتیجه تحولاتی که در حیات اجتماعی روی داده بود، در هم ریخت. نامه توأم با اتمام حجت آیزنهاور رئیس جمهور امریکا به مصدق آخرین کوششی بود که در این راه به عمل آمد. آیزنهاور در این نامه عملا شرایط توافق با انگلستان را به ایران دیکته می‌کرد و به خصوص از ایران طلب می‌کرد که برای اختلاف با انگلستان، ایالات متحده امریکا را بمثابه "حکم" بپذیرد. ولی این کوشش نیز به جائی نرسید، زیرا هدف‌‌های آزمندانه ایالات متحده اکنون دیگر آشکارتر شده بود.

به این ترتیب وضع ایران صورت جدی به خود گرفته بود. مسئله تغییر رژیم سلطنت تکیه گاه داخلی امپریالیسم در دستور روز قرار داشت. جهت ضد امریکائی جنبش نیز آشکارتر می‌شد. روزنامه "به سوی آینده" می‌نو یسد:

"...امروز از سرتاسر ایران این فریاد به گوش می‌رسد: "یانکی گو هوم"... بر در و دیوار شهرهای دور و نزدیک، روی دیوار خانه‌‌های امریکائی‌ها، روی اتوبوس و حتی روی البسه آنها این شعار دیده می‌شود. موج نفرت و غضب مردم جاسوسان امریکائی را همه جا دنبال می‌کند. جاسوسان امریکائی حتی در دورترین دهات ایران هم ایمنی ندارند..."

امپریالیسم امریکا از پیشرفت جنبش انقلابی هراس داشت. مصطفی فاتح در باره حوادث مربوط به جریان رفراندم می‌نویسد:

"در خلال این احوال در امریکا نگرانی بسیاری راجع به وضع ایران پیدا شده بود و محافل سیاسی امریکا معتقد شده بودند که نفوذ حزب توده رو به تزاید می‌باشد و اگر وضع همین طور ادامه یابد، مخاطراتی در پیش است که ایران در پشت پرده آهنین قرار گیرد و ضربت بسیار عظیمی به سیاست کلی کشورهای غرب وارد آید."

این نگرانی در تمام مطبوعات غرب نیز انعکاس یافته بود. مجله "تایم" در ماه ژوئیه نوشت:

"هنگامی که به دکتر مصدق گفته می‌شود که روش ناسازگار او کشورش را به کمونیسم سوق می‌دهد، وی این اتهام را مسخره کرده و انکار می‌کند. ولی ارباب بصیرت آگاه هستند که رخنه حزب توده ایران در ادارات دولتی به اندازه‌ای پیشرفت کرده است که اکنون در برخی از موارد سیاست دولت را آنها تنظیم می‌کنند."

مجله امریکائی "نیوزویک " در 9 اوت مقاله جالبی نوشت که در آن گفته می‌شد:

"حزب توده موقعیت خاصی پیدا می‌کند. تظاهرات منظم افراد این  حزب در روز سی‌ام تیر که در آن بین 35 تا 50 هزار نفر شرکت کردند و شماره آنها از تظاهر کنندگان دیگر که طرفدار دولت بودند، فزونی داشت، نشانه قوت گرفتن کمونیست‌ها در ایران می‌باشد. این حوادث نشان می‌دهد که ممکن است دکتر مصدق نخست وزیر ایران به زودی یا کمونیست‌ها را در اداره امور دولتی شرکت دهد و یا در مقابل آنها با شکست مواجه شود. یکی از هدف‌‌های حزب توده از بین بردن نفوذ غرب در این کشور می‌باشد ... ناسیونالیسم ضدانگلیسی دکتر مصدق و حملات او علیه استعمارگران خارجی با برنامه کمونیست‌های ایران مطابقت داشت. صرف نظر از اینکه مصدق با حزب توده موافق یا مخالف باشد، این حزب از وی پشتیبانی کرد ولی ضمنا حق انتقاد از وی را نیز برای خود محفوظ نگاه داشت... مصدق چندین بار در لحظات بحرانی پشتیبانی حزب توده را مورد قبول قرار داد و البته حزب توده نیز از این موفقیت‌ها حداکثر استفاده را کرده است."

این مقاله که حقایق را نسبتا با واقع بینی ذکر کرده است، از سرنوشت نفوذ حزب در ایران به شدت ابراز نگرانی می‌کند.

مقامات رسمی و رجال دولتی امریکا نیز به همین نحو اظهار نظر می‌کردند. مثلا در نامه دولت امریکا به مصدق در باره اینکه اگر ایران در مسئله نفت با انگلستان به توافق نرسد، امریکا از دادن "کمک" اقتصادی به ایران خودداری خواهد کرد، همچنین به علت آزادی عملی که گویا دولت ایران برای به اصطلاح "فعالیت کمونیستی" قائل شده، "ابراز نگرانی" می‌شود.

روز 29 ژوئیه، وزیر خارجه امریکا در مصاحبه مطبوعاتی خود بار دیگر اعلام کرد که:

"تشدید فعالیت حزب غیر قانونی توده در ایران و اغماضی که دولت ایران نسبت به فعالیت حزب مزبور روا می‌دارد، باعث نگرانی امریکا گردیده و موجب شده است که اعطاء کمک از طرف امریکا به ایران را مشکل‌تر سازد."

و سرانجام، آیزونهاور در مصاحبه مطبوعاتی 15 مرداد 1332 از توسعه نفوذ کمونیست‌ها در آسیا ابراز نگرانی جدی نموده گفت: موفقیت مصدق در رفراندم نتیجه استفاده او از کمونیست‌ها بود و امریکا برای جلوگیری از توسعه نفوذ کمونیسم در کشورهای آسیا و از جمله در ایران باید اقدامات لازم به عمل آورد. آیزنهاور تأکید کرد که "ما مصمم به این کار هستیم".

این تصمیم پس از ملاقات ایدن و آیزنهاور اتخاذ شد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که زمان برکنار کردن مصدق از مقام نخست وزیری و تعویض او با آدم "مناسب تر" فرا رسیده است.

مسئله راهی که امپریالیست‌ها و ارتجاع داخلی برای اجرای این تصمیم در پیش خواهند گرفت، ایجاد تردید نمی کرد. این فقط یک راه بود و آن هم کودتای نظامی با کمک مستقیم امریکا. آلن، مفسر روزنامه "نیویورک پست" در مقاله خود اشارات مستقیمی در این مورد دارد. او می‌گوید:

"دولت مصدق امسال سقوط خواهد کرد... این دولت به احتمال به وسیله ارتش سرنگون خواهد شد... ارتش ایران، ارتش دلاوری است که به خصوص با ایالات متحده امریکا پیوند نزدیک دارد. امریکا ارتش ایران را با سلاح‌‌های معاصرتجهیز می‌کند و افراد آنرا  را تعلیم می‌دهد."

در این مقاله سپس پاسخ دالس به این پرسش که سقوط مصدق چه تأثیری در روابط ایالات متحده با ایران خواهد داشت، ذکر می‌شود. دالس به این سؤال پاسخ می‌دهد:

"هر دولتی که در ایران کمونیستی نباشد، برای ما بهتر از این دولت خواهد بود..."

به این ترتیب تدارک کودتای نظامی که از مدتها پیش طرح شده بود، در دستور فوری روز قرار گرفت. محافل دمکراتیک ایران، آمدن ژنرال شوارتسکف را در 18 مرداد به ایران و ملاقات او را با شخص شاه با تدارک کودتا مربوط می‌دانستند. شوارتسکف سابقا رئیس مستشاران امریکائی در ژاندارمری ایران بود.

مصدق در 21 مرداد اعلام کرد که بر پایه رفراندم، مجلس را منحل می‌کند. شاه نمی توانست با این کار موافقت کند، زیرا صدور فرمان انحلال مجلس را از حقوق خود می‌دانست. فردای انحلال مجلس شاه فرمان عزل مصدق و نخست وزیری سرلشکر فضل الله زاهدی را صادر کرد. ابلاغ فرمان به مصدق می‌بایست همزمان با حمله ناگهانی واحدهای آماده نظامی، بازداشت فاطمی وزیر خارجه و برخی از وزرا و سرلشکر ریاحی رئیس ستاد و عده‌ای دیگر انجام گیرد.

سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی مأمور ابلاغ فرمان شاه و بازداشت مصدق بود. ولی رهبری حزب توده ایران که از جزئیات این توطئه اطلاع حاصل کرده بود، دکتر مصدق را متوجه جریان کرد. روزنامه "شجاعت" منتشره به جای "به سوی آیند ه" در باره این کودتا نوشت:

محافل دولتی در باره تدارک کودتا از طریق عناصر آزادیخواه مطلع شدند و زمانی که سرهنگ نصیری به معیت کامیون‌‌های حامل سربازان مسلح و زره پوش برای بازداشت نخست وزیر آمد، خود او به وسیله محافظانی که در اقامتگاه مصدق مستقر بودند، بازداشت گردید. به این ترتیب کودتا تحقق نیافت. کسانی نظیر وزیر امور خارجه و وزیر راه که به وسیله قسمت دیگری از گارد سلطنتی توقیف شده بودند، آزاد شدند. خود شاه که برای احتیاط قبلا به رامسر رفته بود، همراه با ملکه با هواپیمای شخصی به بغداد گریخت.

ساعت پنج بعد از ظهر 25 مرداد، طرفداران مصدق در میدان بهارستان میتینگی برپا کردند. در این میتینگ شعارهائی علیه دربار داده می‌شد: دربار خائن، دشمن مردم است! کسانی را که با شوارتسکف‌ها ملاقات می‌کنند، باید از سر راه مردم برانداخت!

کمی بعد جمعیت عظیم تظاهرکنندگانی که به دعوت "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" دمونستراسیونی تشکیل داده بودند، وارد میدان بهارستان شدند. آنان شعار می‌دادند: "مرگ بر توطئه گران دربار!"، "زنده باد جبهه واحد مردم ایران در مبارزه با استعمار!" ، "مردم ایران خواستار اخراج جاسوسان امریکائی از کشور است!"، "زنده باد توده مردم!"

ولی کشور آبستن حوادث جدید بود. امپریالیسم امریکا تصمیم داشت کار را یکسره کند. چندی بعد مجله "خواندنیها" خبر داد که هندرسن سفیر امریکا که یک روز پس از فرار شاه وارد تهران شد، چند ساعت پس از ورود خود با مصدق ملاقات نمود و به او رسما اعلام کرد که امریکا با تمام نیرو از ادامه زمامداری او جلوگیری خواهد کرد و به مصدق توصیه کرد که استعفا بدهد. به طرفداران شاه در واحدهای ارتش استانها دستور داده شده بود که مراکز استانداری را اشغال کنند. در خود پایتخت نیز توطئه جدیدی تدارک می‌شد.

این بار حزب توده ایران و سازمان های دمکراتیک فریب خورده و از خود هشیاری نشان ندادند. ارتجاع با تمام وسایل وارد میدان شد. شب 27 مرداد تمام دار و دسته‌‌های فاشیستی و اوباش بسیج شده به بیدادگری پرداختند. رهبری حزب توده ایران که نمی خواست در چنین لحظاتی به پرووکاسیون کشانده شود و موجبات مداخله نیروهای ارتش و پلیس را فراهم آورد، به اعضای حزب دستور داد پراکنده شده به خانه‌‌های خود بروند و بهانه‌ای برای زد و خورد و تصادم به دست ندهند. کودتا روز 28 مرداد انجام گرفت. این بار نیز کودتا با شبیخون و چپاول عناصر فاشیست و اوباش آغاز شد. این وضع باعث شد که نتوان به ماهیت اقداماتی که تدارک شده بود، پی برد. فقط در حدود ساعت 10 صبح، حرکت مشکوک واحدهای نظامی این فکر را به وجود آورد که تمام این اقدامات تدارکی برای کودتا بوده است.

وضع در این روز با وضع 30 تیر 1331 یا حتی 9 اسفند 1331 تفاوت اساسی داشت:

1- در آن زمان، به خصوص در 30 تیر مسئله مبارزه علیه قوام و ابقای مصدق مطرح بود و در آغاز علیه شاه شعار داده نمی شد. شعارهای ضد شاه فقط در پایان این حوادث پدید آمدند و در عین حال شعارهای اصلی نبودند. به این جهت عناصر طرفدار شاه با آن که بازگشت مصدق را نمی خواستند، خطر مهلکی نیز متوجه خود نمی دیدند. ولی اکنون لبه تیز جنبش علیه شاه و طرفداران او متوجه بود و مسئله هست و نیست آنان در میان بود.

2- در آن زمان "جبهه ملی" یکپارچه بود و تمام نیروی این جبهه با نیروهای سازمان‌های دموکراتیک و حزب توده ایران، با آنکه میان آنان اتحاد رسمی وجود نداشت، واحد کلی را تشکیل می‌دادند. ولی اکنون نه فقط "جبهه ملی" تجزیه شده بود، بلکه قسمتی از آن به طور فعال علیه مصدق مبارزه می‌کرد. این مبارزه هم از طریق مطبوعات (مثلا روزنامه "شاهد" ارگان "حزب زحمتکشان ملت ایران" در روز کودتا فرمان شاه را در باره انتصاب زاهدی به نخست وزیری منتشر کرده و به سود او به تبلیغ پرداخته بود) و هم به وسیله نیروی افراد انجام می‌گرفت.

3- این بار گروههای فاشیستی که تمرین و تجربه فراوان داشتند، در اختیار ارتجاع بودند. این عاملی بود که در 30 تیر وجود نداشت و در 9 اسفند به میزان کمتری خود نمائی می‌کرد.

4- در آن زمان وسعت دامنه اقدامات نیروهای دموکراتیک برای ارتجاع تا حدودی غیرمنتظره بود. ولی اکنون ارتجاع در این مورد تجربه لازم به دست آورده بود.

5- این بار امپریالیسم امریکا مستقیما وارد میدان عمل شده بود. و در این مورد، چنان که دیدیم قبلا اخطارهای جدی به مصدق کرده بود و با این کار حتی پرستیژ خود را به خطر انداخته بود. چنین وضعی، با وجود پشتیبانی معنوی امریکا از ارتجاع، در موارد دیگر وجود نداشت.

6- و سرانجام در 30 تیر 1331 خود مبارزه تا درجه معینی به ابتکار "جبهه ملی" به عمل آمده و در 9 اسفند حمایت از مصدق به دعوت نمایندگان "نهضت مقاوت" انجام گرفته بود. ولی اکنون چنین نبود.

در این شرایط جدید که هر اقدامی با دشواری و مسئولیت خاصی توأم بود، رهبری حزب توده ایران به این نتیجه رسید که لااقل موافقت مصدق را برای دعوت از مردم به مبارزه با توطئه ارتجاع جلب نماید، تا بدین وسیله حزب و سایر سازمان‌‌های دموکراتیک بتوانند شعار "دفاع از دولت قانونی منتخب مجلس" را اعلام دارند.

این احتمال وجود داشت که اگر حزب توده ایران مستقلا وارد عمل می‌شد، از دو سو در معرض آتش قرار می‌گرفت. و این ترس بی‌پایه نبود. نکته عمده‌ای را که باید درنظر داشت، این است که مصدق می‌ترسید ابتکار و قدرت را از دست بدهد. این تصور که حزب توده ایران با استفاده از شرایط ممکن است قدرت را به دست بگیرد، مصدق را نگران می‌ساخت. در اینجا نقش خائنانه رویزیونیست‌‌های انشعابی به اصلاح "نیروی سوم" نیز تاً ثیر خود را باقی گذاشت. آنان که هوادار مصدق باقی مانده و اعتماد او را به دست آورده بودند، نقش تفرقه افکنی به عهده گرفته و میان نیروهای دموکراتیک و مصدق جدائی می‌انداختند. مطبوعات این گروه اکنون تا حدود معینی نقش هدایت کننده داشتند و به مثابه بیانگر تمایلات مصدق و اطرافیان او خودنمائی می‌کردند. به این جهت این واقعیت که مطبوعات این گروه و سایر مطبوعات بورژوائی همزمان با نظامیان وارد میدان شدند، ایجاد شک و بد گمانی می‌کرد. صبح 28 مرداد این مطبوعات با شعارهائی علیه حزب توده ایران انتشار یافتند. به علاوه روزنامه‌‌های انشعابیون از طرفی مردم را به آرامش و آسوده خیالی دعوت می‌کردند و از طرف دیگر بورژوازی رادیکال را علیه حزب توده ایران تحریک می‌نمودند.

مثلا روزنامه "نیروی سوم" که به وسیله خلیل ملکی منتشر می‌شد در روز کودتا سرمقاله‌ای منتشر کرد که در آن به صراحت گفته می‌شد که اکنون دیگر از طرف شاه خطری وجود ندارد، خطر عمده از جانب حزب توده ایران است. روزنامه دیگر این دار و دسته، یعنی روزنامه "رهائی کار و اندیشه" که به وسیله انور خامه‌ای یکی دیگر از انشعابیون انتشار می‌یافت، نوشت: پس از سرکوب دربار، باید حزب توده، این مرکز خیانت را ریشه کن کرد. این مقاله‌ها نسبت به شعار حزب توده ایران در باره ایجاد جبهه واحد عدم اعتماد به وجود می‌آوردند و ایجاد نفاق می‌کردند.

رهبری حزب توده ایران با توجه به مراتب مذکور تصمیم گرفت با مصدق تماس بگیرد، در باره فعالیت خود با او توافق کند، آمادگی خود را برای اقدام اعلام دارد و به او توصیه کند که از رادیو مردم را برای مبارزه دعوت نماید. ولی مصدق اظهار داشت که او بر وضع مسلط است، نیازی به اقدام نیست و هر اقدامی می‌تواند فقط بهانه‌ای برای پرووکاسیون گردد.

 

 

 

                        راه توده  381     8 آبان ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت