راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی ایران
اشتباه مصدق
سرمایه گذاری
روی اختلاف
انگلیس و امریکا بود
عبدالصمد کامبخش

 

از آنجا که دوره مجلس 16 به پایان می‌رسید، دکتر مصدق پس از مراجعت از آمریکا، تصمیم به برگزاری انتخابات دوره 17 مجلس گرفت. در این موقع حزب توده ایران و سازمانهای مربوط به آن خود را چنان نیرومند احساس می‌کردند که شرکت مستقیم خود را در انتخابات امکان پذیر می‌شمردند. اکنون که سه سال از اعلام غیرقانونی بودن حزب می‌گذشت، حزب توده ایران نه فقط چنانکه انتظار داشتند، از صحنه خارج نشد، بلکه برعکس همانطور که روزنامه "به سوی آینده" به مناسبت سومین سال 15 بهمن نوشت، حتی "دشمنان حزب توده ایران مجبور شدند اعتراف نمایند که تشکیلات حزب توده ایران وسیع‌تر، آبدیده‌تر و نیرومندتر شده است". تصمیم حزب به شرکت در انتخابات نه فقط محافل ارتجاعی دربار، بلکه "جبهه ملی" را نیز نگران کرد. برای نگرانی آنها واقعا نیز دلایل کافی وجود داشت. سازمان‌‌های دمکراتیک که در جریان مبارزه خستگی نایذیر متشکل و متحد شده بودند، می‌توانستند رقیب‌‌های جدی برای "جبهه ملی" باشند. به این جهت دولت "جبهه ملی" نیز مانند دولت‌‌های گذشته، به طور وسیع در امر انتخابات مداخله نمود. در عین حال شیوه‌‌های تهدید سازمان‌‌های دمکراتیک از راه حمله مستقیم نیروهای انتظامی و یا دسته هائی که خریداری شده بودند، به کار می‌رفت. در 14 آذر 1331 هنگام تظاهرات دانشجویان علیه مداخله شهربانی در امور دانشگاه و مدارس زد و خورد بزرگی رخ داد. محافل ارتجاعی، از جمله مصطفی فاتح می‌گفتند که حزب توده ایران این تظاهرات را برای نشان دادن قدرت خود در آستانه انتخابات به راه انداحته است. ولی این تظاهرات برای انتخابات نبود. به طوری که فاتح می‌نویسد در این روز 5 نفر کشته و بیش از 200 نفر زخمی شدند. کسانی که به اتفاق پلیس در پراکندن نمایش دانشجویان شرکت داشتند، سپس تاًتر "سعدی" را ویران کرده عازم "خانه صلح" شدند و پس از غارت کتابخانه و قرائتخانه، آنرا آتش زدند. دفتر "جمعیت ایرانی هواداران صلح" نیز دستخوش چپاول و آتش سوزی گردید. در همین روز اداره روزنامه‌‌های "نوید آزادی" و "به سوی آینده" را ویران کردند و چند کیوسک کتابفروشی را که روزنامه‌ها و مجله‌‌های مترقی در آنها به فروش می‌رسید، سرنگون کرده آتش زدند. دولت عده‌ای از عناصر مترقی را بازداشت کرد. طبق خبر روزنامه "کیهان" عده بازداشت شدگان 140 نفر و طبق خبر روزنامه "داد" بیش از 350 نفر بود.

انتخابات این دوره به میزان زیاد انتخاباتی را که در زمان قوام انجام گرفت به یاد می‌آورد. قوام که اکثریت را برای "حزب" خود تاً مین کرده بود، نتوانست به این اکثریت تکیه کند. زیرا پس از تشدید مبارزه میان امپریالیست‌‌های انگلیس و آمریکا این اکثریت دچار تجزیه شد.

مصدق نیز می‌کوشید اکثریت را به سود "جبهه ملی" که از نمایندگان گروه‌‌های مختلف المنافع و حتی از عمال امپریالیسم آمریکا تشکیل یافته بود، تاًمین نماید. ولی او فکر نمی کرد که این اکثریت به محض تشدید مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا می‌تواند دستخوش تفرقه گردد (چنانکه خواهیم دید، دچار تفرقه هم شد.)

مبارزه بسیار شدید دارو دسته هوادار انگلستان برای اینکه حتی الامکان کرسی بیشتری در مجلس به دست آورد و نیز شرکت حزب توده ایران در انتخابات، از مشخصات انتخابات دوره 17 مجلس بود. در نمونه انتخابات این دوره به خوبی می‌توان خصلت دوگانه بورژوازی ملی را مشاهده کرد. اگر "جبهه ملی" در یکی از حوزه‌‌های انتخاباتی ناگزیر بود که از میان کاندیداهای حزب توده ایران و ارتجاع، ولو طرفداران انگلستان، یکی را انتخاب کند، کاندیدای ارتجاع را ترجیح می‌داد. مثلا کاندیدای حزب توده ایران در شهر مهاباد (کردستان)، علیرغم تمام تقلبات، توانست 80 درصد آراء را به دست آورد. ولی فرمانده نظامی، عشایر را بسیج کرده پای صندوق انتخاباتی آورد و رای‌‌های آماده‌ای را که به نام دست نشانده دربار شاه و هوادار انگلستان نوشته شده بود، به دست آنان داد. دولت مصدق با نظر تأییدی این واقعه را نادیده گرفت.

در بسیاری از نقاط، کاندیداهای حزب توده ایران و سازمان‌‌های دمکراتیک مورد ضرب و جرح دسته‌‌های اوباش قرار می‌گرفتند. و میتینگ‌‌های انتخاباتی آنها به زور سرنیزه پراکنده می‌شد. به این ترتیب نامزدهای حزب توده ایران و سازمان‌‌های دمکراتیک عملا از امکان انتخاب شدن محروم گردیدند. ولی مردم از نامزدهای حزب توده ایران با گرمی تمام استقبال کردند. مثلا زمانی که نامزد نمایندگی حزب توده ایران از رشت، عازم این شهر بود، با وجود توطئه چینی‌‌های شهربانی و تهدیدها و بازداشت ها، هزاران نفر از مردم رشت با اتوبوس، سواری یا جیپ و دوچرخه و قریب صدهزار نفر دهقان رودباری با پای پیاده به استقبال او آمدند.

به این ترتیب در نتیجه یک سلسله تضادها، انتخابات در شرایط بسیار متشنجی انجام گرفت. در شهر زابل زد و خورد خونینی رخ داد که در نتیجه آن فرماندار محل، بازرس دولت و نیز دو عضو انجمن نظارت انتخاباتی به قتل رسیدند و عده‌ای از کارمندان دولت به سختی مجروح شدند. در شهر دامغان دو نفر کشته و عده کثیری زخمی شدند. در خرم آباد مأمورین انتظامی به شرکت کنندگان در نمایش اعتراضی علیه عمال انجمن نظارت تیراندازی کردند که در نتیجه آن سه نفر به قتل رسیدند و 50 نفر زخمی گردیدند. در شهرهای خرمشهر، خاش، قم، عجب شیر، خونسار زد و خوردهائی انجام گرفت که به کشته و زخمی شدن عده‌ای منجر گردید. پلیس در نیشابور به سوی جمعیت تیراندازی کرد و ده نفر را کشته و عده زیادی را زخمی نمود. در ورامین، بیرجند، بندرعباس و کرمانشاه زد و خوردهائی روی داد. مأمورین شهربانی و افراد ارتش در 20 دی ماه به سوی شرکت کنندگان در میتینگ انتخاباتی که برای پشتیبانی از نامزد "جمعیت ملی مبارزه با شرکت‌‌های استعماری نفت" تشکیل شده بود، آتش گشودند. در شاهی و سمنان و سایر شهرها نیز چنین حوادثی پیش آمد.

برای نشان دادن مداخله مستقیم دولت در انتخابات کافی است که به اسناد منتشره در روزنامه

 "به سوی آینده" استناد ورزیم.

 

محرمانه- مستقیم. 9/10/1330

جناب آقای رئیس اداره دارائی شهرستان رشت

بنا به امر جناب آقای نخست وزیر توصیه حضرت آیه الله کاشانی به مجرد دریافت این نامه مقرر دارید که کارمندان کلیه دوائر و بنگاه‌‌های تابعه از تبلیغات و فعالیت انتخاباتی که برخلاف مصالح کاندیداهای ملی تشخیص داده شود، جلوگیری و با استفاده از بودجه ترفیعات و اضافات کارمندان دولت توصیه فرمائید که کارمندان آراء خود را به نفع کاندیداهای ملی به صندوق بریزند. از طرف وزیر دارائی، فروزان

 

دستور وزیر جنگ به فرمانده تیپ گرگان در این مورد، صریح‌تر بوده و شکل کاملا فرمان نظامی دارد:

 

خصوصی- مستقیم 2422/32320         17ر10ر1330

فرماندهی تیپ گرگان

بلافاصله پس از وصول این نامه مقرر دارید که کلیه شناسنامه‌‌های افراد وظیفه و احتیاط شهرستان گرگان و حومه جع آوری گردد تا در روز اخذ آراء مورد استفاده قرار گیرد.

جای مهر دفتر وزیر

این بدان معنا بود که با شناسنامه افراد ارتش که طبق قانون حق دادن رأی ندارند، افراد دیگری برای دادن رأی دوباره اعزام می‌شده اند.

در تهران با کمک حزب توده ایران سازمانی به نام "هیئت مؤتلفه ملی انتخابات" تشکیل گردید. در این هیئت نمایندگان سازمان‌‌های زیر شرکت داشتند: "جمعیت ملی مبارزه با شرکت‌‌های استعماری نفت"، "انجمن کمک به دهقانان"، "جمعیت آذربایجانیان مقیم تهران". این هیئت با توافق سایر سازمان‌‌های دمکراتیک علنی برنامه انتخاباتی واحدی را برای دوره 17 تنظیم کرد که نکات عمده آن به قرار زیر بود:

1- مبارزه در راه تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران، تحکیم پیروزی ملت ایران در مورد ملی شدن صنایع نفت، طرد مستشاران امریکائی، خاتمه دادن به فعالیت بانک انگلیس (خاور میانه)  و سایر مؤسسات امپریالیستی مشابه؛

2- کوشش در راه صلح جهانی از راه برکنار نگه داشتن ایران از هر گونه دسته بندی تجاوزکارانه، تنظیم و تهیه طرح قانون مجازات تبلیغ کنندگان جنگ، به رسمیت شناحتن جمهوری دمکراتیک چین؛

3- کوشش در راه بهبود وضع زندگی مردم، افزایش حداقل دستمزد، تجدید نظر در قانون کار.

4 - عملی ساختن تعلیمات عمومی اجباری، تقلیل مدت خدمت نظام وظیفه از دو سال به یک سال، تقلیل نصاب سنی انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان.

5 - تعدیل بودجه کشور و اختصاص قسمت اعظم آن به بهداشت عمومی و عمران و فرهنگ،

6 - وضع قوانین معینه به منظور دفاع از حقوق مادران و کودکان، ممنوع کردن کار اطفال"

7 - اصلاح قانون انتخابات.

سازمانهای دمکراتیک برای انتخاب شدن نامزدهای خود با تمام نیرو فعالیت می‌کردند و توانستند علیرغم تضییقات و محدودیتهای تحمیلی از طرف دستگاه‌های دولتی آرای قابل توجهی که از حد نصاب معمولی نمایندگان تهران در ادوار دیگر بسیار تجاوز می‌کرد، به دست آورند. اما اعمال نفوذ وابستگان به دولت که از آزادی کامل برخوردار بودند سرانجام کار خود را کرد و انجمن‌‌های نظارت بر انتخابات رقمهای باورنکردنی از آراء را برای نامزدهای "جبهه ملی" اعلام کردند. با مداخله مستقیم دولت مصدق کسانی از تهران انتخاب شدند که به اعتراف سید فخرالدین جزائری، عضو انجمن نظارت تهران"از ده هزار نفر یک نفر آنها را نمی شناسد ".

در انتخابات تهران پیروزی واقعی را نامزدهای سازمان‌‌های دمکراتیک به دست آوردند. نامزدهای این سازمانها تقریبا آراء مساوی داشتند که دلیل بر متشکل بودن رأی دهندگان بود. آنان از 29 تا سی هزار رأی داشتند که در صورتی که انتخابات بطور عادی جریان می‌یافت، حداکثر آراء بود. خود نمایندگان "حبهه ملی" در انتخابات دوره قبل (دوره شانزدهم) مجلس، زمانی که پیروزی عظیم خود را جشن می‌گرفتند، تقریبا در همین حدود رأی به دست آورده بودند. به طوری که روزنامه "به سوی آینده" خبر داد عده‌ای از آراء کاندیداهای ائتلافی، حتی قرائت نشده بود.

با وجود تمام این مداخله‌ها و تقلب ها، "جبهه ملی" نتوانست اکثریت لازم را برای خود تأمین کند. عده‌ای از هواداران دوآتشه انگلستان وارد مجلس شدند و اکثریتی هم که مصدق به تصور خود به وجود آورده بود، به زودی پراکنده شد و مصدق مجبور شد که مبارزه علیه مجلسی را که دست پخت خود او بود، با پشتیبانی نیروهای دمکراتیک تحت رهبری حزب توده ایران انجام دهد. مصدق حتی پیش از تجزیه اکثریت، از نتایجی که انتخابات او به بار آورده بود، دچار نومیدی شده بود. او در نامه‌ای که هنگام افتتاح مجلس به نام "رئیس قوه مجریه" به مجلس نوشت، ضمن تاً یید این که انتخاب اکثریت نمایدگان قانونی بوده است، اعتراف کرد که:

"به علت روش غیر قانونی انجمن‌‌های نظارت و اعمال خلاف عده‌ای از مأمورین دولتی، اقلیت فاسدی به مجلس رفته و بر آن اکثریت است که این اقلیت را از بن برکنند و مجلس شورای ملی را آئینه تمام نمای مطالبات و تمایلات ملت ایران سازند و جای گلایه و اعتراض نگذارند."

منظور مصدق این بود که اکثریت، اعتبارنامه آنها را رد کند. مصطفی فاتح در باره این انتخابات می‌نویسد:

"در انتخابات تهران که روز 20 بهمن 1330 به اتمام رسید، تمام وسایلی که دولت‌‌های سابق برای انتخاب نامزدهای خود به کار می‌بردند، اعمال شد... به خصوص که چند نفر از کاندیدا‌‌های دولت اشخاص نسبتآ گمنامی بودند که نام آنها را هم مردم تا قبل از انتخابات نشنیده بودند. دولت کوشش بسیار نمود که کاندیداهای حزب توده در هیج یک از نقاط ایران انتخاب نشوند."

دوران کارزار انتخاباتی و خود انتخابات تا افتتاح مجلس سرشار از حوادث خونین در شهرستان‌ها و تهران بود. گروههای فاشیستی بیش از ییش وارد میدان می‌شدند. آنان زیرحمایت مأموران انتظامی علیه سازمانهای دمکراتیک به تحریک می‌پرداختند، به منظور ایجاد تصادم با پلیس به دمونستراسیون‌ها حمله می‌بردند و سازمان‌‌های علنی را در معرض یورش قرار می‌دادند. بزرگترین این گروه‌ها "حزب زحمتکشان ایران" بود که به وسیله مظفر بقایی ایجاد شده بود. عده‌ای از اعضاء سابق حزب توده ایران نیز که به دنبال خلیل ملکی انشعاب کرده بودند، در این گروه عضویت داشتند. خلیل ملکی در روزنامه "شاهد" ارگان این گروه مقاله می‌نوشت. زمانی که بقایی از مصدق جدا شد، خلیل ملکی نیز این گروه را ترک گفت و گروه "نیروی سوم" را به وجود آورد.

گروه دیگری از انشعابیون، به رهبری انور خامه‌ای که همراه با گروه خلیل ملکی از حزب جدا شده و گروه مستقل خود را به نام "رهائی کار و اندیشه" به وجود آورده بود، به طور فعال علیه حزب توده ایران عمل می‌کرد. مبارزه این گروه که نتوانسته بود عده قابل ملاحظه‌ای را گرد آورد، به نوشته‌‌های روزنامه آنها که به نام خود گروه "رهائی کار و اندیشه" خوانده می‌شد، محدود می‌گردید.

عده‌ای از حزب ایران نیز در مبارزه و تعرض علیه حزب توده ایران شرکت داشتند. گروه شوونیستی "پان ایرانیست" در این مبارزه بیش از دیگران کینه و خشم از خود نشان می‌داد. این گروه‌ها تقریبا در تمام حوادث خونین علیه حزب توده ایران بمثابه واحدهای ضربتی عمل می‌کردند.

در آغاز سال 1331 تصادمات و زد و خوردهای خیابانی فراوانی روی داد. در این تصادمات که بیشتر میان جوانان ترقیخواه و پان ایرانیست‌ها روی می‌داد، ده‌ها نفر زخمی شدند. رشد سریع "کانون جوانان دمکرات" نمی توانست توجه را به سوی خود جلب نکند. "کانون جوانان دمکرات" سازمانی علنی بود و برای خود کلوپ و روزنامه داشت و شایسته‌ترین جوانان را به خصوص از میان دانش آموزان و دانشجویان در صفوف خود متحد کرده بود. برای جلوگیری از فعالیت علنی این سازمان تحریکات و توطئه‌‌های فراوان انجام می‌گرفت.

مهمترین حادثه‌ای که در این زمینه به وقوع پیوست، حادثه هشتم فروردین 1331 بود. در این روز کانون جوانان به مناسبت پایان یافتن مراسم هفته جهانی جوانان و اعتراض به جنگ میکربی میتینگ عظیم و پرشکوهی تشکیل داده بود. شرکت کنندگان در این میتینگ پس از پایان کار در صفوف منظمی عازم کلوپ خود در خیابان نادری شدند. فاتح در کتاب خود می‌نویسد که این جوانان در حال حرکت شعار "امریکائی به کشور خود برگردد! " را تکرار می‌کردند و در برابر سفارت انگلیس بر شدت تظاهرات آنان افزوده شد. در خیابان نادری مأمورین انتظامی دستور دادند که جمعیت متفرق شود، ولی این دستور اجرا نشد. در نتیجه زد و خوردی روی داد که به کشته شدن دو نفر و زخمی شدن 50 نفر منجر گردید. این ارقام از اعلامیه شهربانی احذ شده ولی تعداد قربانیان بیش از اینها بود.

روزنامه "به سوی آینده" شرح واقعه را به تفصیل خبر داده می‌نویسد:

"... صدها نفر از دختران و پسران مجروح و خون آلود را مرتبا از عمارت کانون جوانان دمکرات بیرون آوردند و با کتک کاری و دشنام‌‌های وقیحانه به کامیون‌‌های پلیس ریختند. کلوپ کانون جوانان دمکرات تبدیل به کشتارگاه عزیزترین فرزندان ملت ما شد... پلیس قانون شکن عده‌ای از جوانان شهید را که با گلوله و مسلسل از پای درآمده بودند، در عمارت کانون نگاه داشت تا پنهان از خشم مردم در هنگام شب آنها را نقل مکان دهند."

در دوم اسفند به دمونستراسیون و میتینگی که کارگران و کارمندان مؤسسات نفت و محصلین آبادان و اهواز به مناسبت روز جهانی مبارزه با استعمار تشکیل داده بودند، تیراندازی انجام گرفت.

به این ترتیب با استفاده از انواع تحریکات و دسائس و گاه با استفاده از اشتباهات خود سازمان‌‌های دمکراتیک در راه تضعیف نیروهائی که رشد آنها باعث نگرانی نه فقط محافل ارتجاعی، بلکه بورژوازی ملی نیز می‌گردید، اقدام می‌شد. با این همه، علی رغم تمام این اقدامات،  حزب توده ایران و سازمان‌‌های دمکراتیک علنی‌ای که در فعالیت خود با حزب پیوند داشتند، رشد و استحکام می‌یافتند و متحدتر می‌شدند.

در 30 بهمن 1330، کنگره دوم "جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت" گشایش یافت. این کنگره با حضور عده کثیری از نمایندگان و اعضاء جمعیت و مخبرین روزنامه‌‌های داخلی  و خارجی تشکیل شد. دبیر جمعیت در سخنرانی خود از جمله گفت که:

"یک سال قبل جمعیت ما تحت نام "جمعیت ملی مبارزه با شرکت نفت ایران و انگلیس" به وجود آمد... ما از تمام گروههای مترقی و استقلال طلب دعوت کردیم که در یک جبهه مشترک ضد استعماری متمرکز شوند و بلافاصله عده زیادی از مردم میهن ما، اعم از کارگر و پیشه ور و تاجر و دهقان و روشنفکر و بازرگان الحاق خود را به ما اعلام داشتند. مبارزه متمرکز و عمومی ملت با شدت بیشتری ادامه یافت. در اثر همین مبارزه بود که طرح ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید. قانون ملی شدن نفت به خودی خود صرف نظر از جنبه‌‌های منفی و نواقص آن یکی از ثمرات درخشان مبارزه ملت ایران علیه امپریالیسم و عمال آن بود."

در این سخنرانی فعالیت سازمانی و سیاسی یک ساله جمعیت تشریح شد.

کنگره تصمیم گرفت نام جمعیت را به "جمعیت مبارزه با استعمار" تغییر دهد. پس از پایان کنگره، به اتفاقا سازمان جوانان دمکرات یک میتینگ 30 هزار نفری به مناسبت روز جهانی مبارزه با استعمار برگزار شد. شرکت کنندگان در میتینگ پلاکات هائی در دست داشتند که در آنها شعارهائی برای دعوت مردم به اتحاد نوشته شده بود.

در این پلاکاتها همچنین به اتحاد شوروی و جمهوری توده‌ای چین تهنیت گفته می‌شد و شعارهائی مبنی بر مطالبه انعقاد پیمان صلح میان پنج کشور بزرگ، اعتراض به تحریکات امریکا و انگلیس در ایران و علیه سپردن نفت ایران به بانک جهانی نوشته شده بود.

قرار بود به مناسبت ماه مه نمایش بزرگی در تهران برگزار شود. ولی مقامات شهربانی و ارتش تصمیم داشتند به هر نحوی شده از آن جلوگیری کنند. دولت اعلام داشت که به علت حکومت نظامی در شهر  نمایش و تظاهرات ممنوع خواهد بود. در آستانه اول ماه مه به تمام واحدهای ارتش بخش نامه محرمانه‌ای ارسال شد که در آن گفته می‌شد:

"... چون فردا روز اول ماه مه عده‌ای از توده ای‌ها می‌خواهند تحت عنوان تظاهرات و جشن هرج و مرج و آشوب ایجاد نمایند، لذا بایستی تمام افسران و درجه داران در سر خدمت خود به حال آماده باش حاضر باشند که به محض وصول دستور به محل مأموریت اعزام گردند. "

سازمان‌‌های دمکراتیک که می‌دیدند دولت درصدد تحریک و دسیسه است، از برگزاری جشن در تهران خودداری کردند. ولی در سایر شهرهای کشور به ویژه در مراکز کارگری نظیر آبادان و اصفهان و سمنان و شهرهای مازندران نمایشهای بزرگی برگزار شد. به ویژه باید اقدام کارگران تبریز را که برای اولین بار پس از سرکوب نهضت آذربایجان به طور متشکل اول ماه مه را جشن می‌گرفتند، خاطرنشان ساخت. در تبریز برای جلوگیری از ورود کارگران به محل میتینگ، همه جا واحدهای پلیس گمارده شده بودند. ولی کارگران سدهای پلیس را در هم شکستند و میتینگ چهارهزار نفری خود را تشکیل دادند. هزاران نفر دیگر که نتوانسته بودند از سدهای پلیس بگذرند، در سر گذرها و چهارراه‌ها میتینگ‌‌های موضعی برگزار کردند.

اینکه آذربایجان از نو به طور متشکل وارد جنبش می‌شد، در محافل حاکمه نگرانی خاصی به وجود آورده بود. به این جهت برای جلوگیری از متشکل شدن مردم آذربایجان، دقت خاصی به کار می‌رفت. روزنامه "آخرین نبرد" که به جای روزنامه توقیف شده "به سوی آینده " انتشار می‌یافت، تحت عنوان "آذربایجان زندان خلق ستمکش شده است" نوشت:

"هر روز خبرهای وحشت افزاتری از آذربایجان می‌رسد... زندانهای مهاباد، رضائیه، خوی، اردبیل و تبریز پر است از کارگران و دهقانانی که به جرم آزادیخواهی هنوز گرفتار شکنجه قرون وسطائی باقی مانده و از کار و زندگی خود جدا افتاده اند... خلاصه زندان تبریز لبریز است..."

در روستاها نیز جنبش گسترش می‌یافت. این جنبش به طور عمده زیر شعار اجرای تصمیم دولت در باره 15 درصد تخفیف بهره مالکانه که در زمان قوام اتخاذ شده بود، انجام می‌گرفت. روزنامه "دژ" که به جای "بسوی آینده " انتشار می‌یافت، اخبار زیادی در باره مبارزات دهقانان ملایر و کرمان و ماهان و رفسنجان و سایر روستاها که برای گرفتن 15 درصد تخفیف بهره مالکانه و لغو سیورسات ظالمانه و بیگاری به پا خاسته بودند، درج می‌کرد. در این مبارزه دهقانان ناحیه سنندج شایان توجه بود. روستائیان این ناحیه در سال 1331 علیه مالکان خود برخاستند. آنان زمین‌هائی را که کشت می‌کردند، میان خود تقسیم کردند. این کار به سایر روستاها نیز سرایت کرد. از تهران هیئتی برای رسیدگی اعزام شد. معلوم شد که 50 ده به این طریق تقسیم شده است.

به این ترتیب بنیاد دمکراتیک جنبش توسعه می‌یافت. برای امپریالیسم این خطر پیش آمده بود که تکیه گاه خود را در ایران از دست بدهد. به علاوه دوره موافقتنامه ایران و امریکا در باره کمک نظامی به ایران پایان یافته بود. به این جهت امریکا برای تمدید این موافقتنامه اقداماتی به عمل می‌آورد. دولت مصدق هنوز از تصورات واهی در باره امریکا دست برنداشته بود و به سیاست عقب نشینی در برابر این کشور ادامه می‌داد. مصدق برای اخذ کمک از امریکا موافقت نمود. این موافقتنامه ایران را از لحاظ اقتصادی وابسته امریکا می‌کرد و در عین حال دستهای امریکا را از لحاظ نظامی در ایران باز می‌گذاشت.

در یادداشت دولت شوروی به دولت ایران به مناسبت تبادل نامه میان مصدق و هندرسن و قبول "کمک" امریکا از جمله گفته می‌شد:

"دولت شوروی ضرور می‌شمارد که توجه دولت ایران را به این نکته جلب کند که دولت ایران ضمن موافقت با به اصطلاح کمک امریکا و بدین وسیله قبول تعهدات معینی که جنبه نظامی دارد عملا در تحقق نقشه‌‌های تجاوزکارانه علیه اتحاد شوروی، به دولت ایالات متحده کمک می‌کند."

ولی مسئله نفت هنوز عمده‌ترین مسئله بود. مسئله نفت محوری بود که جنبش عمومی مردم در اطراف آن بسیج شده بود. تعرض سیاسی جدیدی از طرف امپریالیسم آغاز گردید. سیاستمداران امریکا امید خود را به حل مسئله نفت به دست مصدق هنوز قطع نکرده بودند. آنان در این راه مساعی فراوانی به کار می‌بردند از یک سو از تمایلات مساعد مصدق نسبت به امریکا استفاده می‌کردند و از سوی دیگر اقدامات سیاسی و نظامی به عمل می‌آوردند. سیاستمداران امریکا برای استفاده از این تمایلات مصدق از او تمجید می‌کردند. و وعده کمک به او می‌دادند. مثلا ویلیام دوگلاس قاضی معروف که برای مقاصد سیاسی و نظامی زمانی سراسر ایران را زیر پا گذارده بود، در سخنرانی خود در امریکا که بعدا در روزنامه "باختر امروز" درج شد، گفت:

"مصدق یکی از دوستان عزیز من است. من نسبت به او نظری آمیخته با تحسین و تقدیر دارم... به عقیده من او مردی است که باید مورد احترام قرار گیرد و از او پشتیبانی شود... من معتقدم که ما باید از مصدق پشتیبانی کنیم، چون این گونه فرصت‌ها در خاورمیانه کمتر به دست می‌آید. "

این اظهارات که ظاهرا شخصی به نظر می‌رسد، بخشی از کارزارهای عمومی اعمال فشار به دولت ایران را برای حل مسئله نفت تشکیل می‌داد و با اقدامات دیپلماتیک لازم همراه بود. مثلا، بایرود، معاون وزارت خارجه امریکا در ظاهر حین بازدید از مصر، به ایران نیز سفر کرد. روزنامه مصری "المصر" به این مناسبت نوشت که وزارت خارجه امریکا به امکان حل مسئله نفت امید فراوان دارد. ولی محافل مسئول امریکا می‌دانند که در این راه باید مساعی بسیار به کار برده شود.

بایرود در ایران فعالیت شدیدی را آغاز کرد. او بلافاصله پس از ورود با شاه و سیس با مصدق و کاظمی وزیر خارجه به مذاکره پرداخت. روزنامه "کیهان" نوشت که بایرود به مصدق توصیه کرده است که کار را با انگلستان دوستانه حل کند و مسئله نفت را بدون جنجال سیاسی و بین المللی به نحوی مسالمت آمیز فیصله دهد و دولت ایران باید به این مسئله پیش از صدور رأی دادگاه لاهه پایان بخشد.

چند روز پس از خروج بایرود، دریاسالار هیوز، فرمانده نیروی دریائی امریکا در مدیترانه، وارد تهران شد. با آنکه سفارت امریکا می‌کوشید این سفرها را "عادی" و "خصوصی" جلوه دهد، ولی جنبه‌‌های سیاسی و نظامی آن بدون تردید بود.

این اقدامات با نتیجه موفقیت آمیز همراه نبود، ولی مصدق نیز موضع گیری قاطع و نهائی نداشت. در این موضع گیری مصدق علاوه بر تصورات واهی او، این عامل نیز تأثیر جدی داشت که مصدق با اینکه مجلس جدید او را مأمور تشکیل کابینه کرده بود، وضع خود را محکم احساس نمی کرد.

در تمام مدت زمامداری مصدق، در واقع در ایران نوعی حکومت دوگانه وجود داشت: دولت دکتر مصدق (نماینده منافع بورژوازی ملی) از یک سو، و دربار شاه همراه با قشر فوقانی ارتش (نماینده منافع مالکان و کمپرادورها) از سوی دیگر. وجود این حکومت دوگانه، هم در زمان انتخابات (زمانی که ارتش سیاست خود را اجرا می‌کرد)  و هم در تمام حوادث دیگر که اغلب در جهتی نامساعد برای دولت چرخش می‌یافت، بروز می‌کرد. مصدق برای رهائی از مجلسی که برای او چندان و برای شاه اصلا مطلوب نبود، مسئله تفویض اختیارات شش ماهه را در برابر مجلس مطرح کرد (22 تیر 1331). مصدق سپس در 26 تیر در باره واگذاری وزارت جنگ با شاه مذاکره نمود و پس از این مذاکره که سه ساعت طول کشید، استعفا داد. مصدق علت استعفای خود را چنین بیان داشت: تجربه کار نشان داده است که در شرایط کنونی مصالح ایجاب می‌کند که وزارت جنگ نیز در اختیار او باشد. ولی چون شاه راضی به این کار نشد، بهتر است که در رأس دولت شخص مورد اطمینان شاه قرار گیرد. مصدق همچنین گفت که در اوضاع و احوال کنونی مردم ایران نخواهند توانست مبارزه‌ای را که آغاز کرده‌اند با پیروزی به پایان رسانند.

روز بعد جلسه مجلس با عجله تشکیل شد، جلسه اکثریت نداشت و از 42 نماینده حاضر 40 نفر نسبت به قوام ابراز تمایل نمودند، در صورتی که چند روز قبل که در مجلس مسئله کاندیدای نخست وزیری مطرح بود، قوام فقط 2 رأی داشت. در همین روز فرمان شاه در باره نخست وزیری قوام صادر شد.

چنین چرخشی در سیر حوادث، نیازی به تفسیر ندارد. شاه نمی توانست به تضعیف مواضع خود رضایت دهد، صرف نظر کردن از وزارت جنگ برای شاه به معنای از دست دادن مهمترین تکیه گاه او در برابر مصدق بود. این کار برای هیچ یک از کشورهای امپریالسیتی نیز که شاه برای آنان متحد به مراتب مطمئن‌تر بود، نمی توانست قابل قبول باشد. ارتجاع داخلی و خارجی ناچار بود دوباره به تاکتیک آزمایش شده متوسل شود و متحدا عمل نماید. قوام که در مبارزه با نیروهای دمکراتیک مجرب بود، برای نخست وزیری در نظر گرفته شد. تصمیم شاه و مجلس خشم و انزجار مردم را برانگیخت.

سی نفر از وکلای طرفدار مصدق در 29 تیر ییامی برای مردم ایران منتشر کرده خاطر نشان ساختند که تعیین قوام برای نخست وزیری غیر قانونی است، زیرا هنگام رأی گیری اکثریت لازم مجلس وجود نداشته است. این نمایندگان از مردم ایران دعوت کردند که در روز 30 تیر برای اینکه به دنیا اعلام کنند که نهضت ملی ایران را نمی توان سرکوب کرد، دست به اعتصاب عمومی بزنند. در همان روز "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" طی پیامی برای تشکیل جبهه واحد دعوت به عمل آورد.

طبق دستور قوام از 29 تیر حکومت نظامی اعلام شد. حرکت در خیابانها از ساعت 11 شب تا 5 صبح ممنوع گردید. قوام پیامی تهدیدآمیز برای مردم فرستاد. در خیابان‌‌های پرجمعیت و چهارراهها نیروهای نظامی مستقرشدند.

ولی ارتجاع نتوانست از مبارزه مردم جلوگیری کند. تمام شرایط لازم برای چنین مبارزه‌ای آماده بود: هیجان افکار عمومی، آمادگی "جبهه ملی" و تمام هواداران مصدق و تشکل نیروهای ضد امپریالیست که به وسیله سازمانهای دمکراتیک رهبری می‌شدند و حزب توده ایران در رأس آنها قرار داشت.

پیش از 30 تیر در آبادان و سایر نواحی نمایشهای کارگری بزرگی برپا شده بود. در 30 تیر 1331 زحمتکشان تهران نیز به پا خاستند. در این روز شهر تهران شاهد مبارزه ضد  امپریالیستی بی سابقه‌ای بود. کارخانه‌ها اعتصاب کردند، مغازه‌ها بسته شدند، اتوبوس‌‌های شهری از کار ایستادند. اقدام مشترک تمام نیروهای ضد امپریالیست قدرت خاصی به جنبش می‌داد. از ساعت 9 صبح صدای تیراندازی در شهر شنیده می‌شد. دولت تمام نیروهائی را که در اختیار داشت، به کار انداخته بود. تانک‌ها و زره پوش‌ها از نیروهای پیاده و سوار حمایت می‌کردند. توده مردم به استقبال این نیروها رفت. همه جا میان مردم و ارتش تصادم و زد و خورد روی داد. در میان ارتش و شهربانی تزلزل احساس می‌شد. گروهی از مردم پرچم سرخی را که به خون کشتگان و مجروحین تظاهرات آغشته بود، همراه داشتند. عده‌ای روی تانکها رفته و دست برادری به سوی سربازان دراز می‌کردند.

روزنامه "دژ" نوشت:

"روز 30 تیر هنگامی که مردم رشید ضداستعمار به فرمان میلیتاریست‌ها و چند افسر تبهکار و مزدور در خون خود می‌غلطیدند، تعداد زیادی از افسران جوان که به سرنوشت ملت خود علاقه دارند از شروع تیراندازی و اسلحه کشیدن بر روی برادران و خواهران خود سر باز زدند... در موارد فراوانی افسران و سربازان از تیراندازی به جانب مردم خودداری کردند و نشان دادند که پیوندشان با ملت نیرومندتر از قدرت فرامین ارتش است. جائی که سربازان در برابر فریاد خونخواهی مردم اشک می‌ریختند، این حقیقت بار دیگر تاً یید شد که میلیتاریسم در میان توده سربازان و افسران جوان هیج گونه محل اتکائی ندارد."

در میان تظاهرکنندگان شعارهای زیادی علیه شاه داده می‌شد. این تظاهرات تأثیر قطعی در سیر حوادث داشت. در همان روز قوام استعفا داد و از ترس خشم مردم ینهان شد.

در اول مرداد دانشجویان و دانش آموزان تهران به یادبود شهیدان 30 تیر میتینگ بزرگی در میدان مرکزی شهر تشکیل دادند. به طوری که روزنامه "باختر امروز" در اول مرداد خبر داد در روز 30 تیر 90 نفر کشته و 800 نفر زخمی شده بودند.

مصدق شب 31 تیر پیامی خطاب به مردم منتشر کرد و درآن خبر داد که طبق فرمان شاه او مأمور تشکیل دولت جدید شد ه است.

در همین روز خبر رسید که دادگاه بین المللی لاهه رأی خود را در باره شکایت انگلیس صادر کرده است. شرکت نفت بلافاصله پس از تصویب قانون ملی شدن نفت اعلام کرد که کار را به حکمیت مراجعه خواهد کرد. ولی دولت ایران که ملی کردن را ناشی از حق حاکمیت خود می‌دانست، به این کار تن در نداد. لذا دولت انگلستان به دادگاه لاهه مراجعه کرده تقاضا نمود که تا صدور رأی این دادگاه، ایران از اجرای قانون ملی شدن صنایع نفت خودداری نماید. دادگاه بین المللی با این تقاضا موافقت کرد، ولی دولت ایران از قبول آن سر باز زد. کار رسیدگی به شکایت انگلستان در ژوئیه 1952 آغاز شد، ولی دادگاه با اکثریت 9 رأی عدم صلاحیت خود را برای رسیدگی به این شکایت اعلام کرد. این نیز یکی دیگر از پیروزی‌های جنبش آزادی بخش مردم ایران بود. به این ترتیب یورش جمعی امپریالیست‌‌های امریکا و انگلیس و محافل درباری، که می‌خواستند بار دیگر دولت قوام را به مردم ایران تحمیل کنند، با شکست پایان یافت. برای نشان دادن این حقیقت که زمانی که کار به سرکوب جنبش مردم می‌کشد، ارتجاع تا چه حد اصول را زیر پا می‌گذارد، نامه‌ای را که وزیر دربار از طرف شاه به قوام نوشته بود، شاهد می‌آوریم. این نامه در پاسخ اعتراض قوام به دعوت مجلس مؤسسان و تغییر در اصول قانون اساسی نوشته شده بود. در این نامه گفته می‌شد که جای تعجب است که نخست وزیر سابقی که با اشاعه ارتشاء و فساد باعث بدبختی عمومی بود و برای جبران گناهان خود باید باقیمانده زندگی رذیلانه خود را در گوشه زندان به سر برد، حالا به خاطر قانون اساسی اشک تمساح می‌ریزد. شاه در این نامه می‌گوید که دیگر تجربه گذشته تکرار نخواهد شد و قوام هرگز به حکومت نخواهد رسید.

شاه در اینجا آشکارا قوام را بمثابه انسان رذلی که جای او باید در گوشه زندان باشد، توصیف می‌کند. ولی ارتجاع برای سرکوب جنبش مردم به چنین افرادی نیازمند است. علی رغم اینکه شاه اطمینان داده بود، که قوام هرگز زمام حکومت را به دست نخواهد گرفت، ارتجاع در حساساترین لحظات، به ویژه به قوام و افرادی نظیر او متوسل شده بود.

 

 

 

 

                        راه توده  37    16 مرداد ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت