راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

یورش به
حزب توده ایران
همیشه
نسخه ای واحد داشته!
جنبش کمونیستی و کارگری ایران
عبدالصمد کامبخش – 22

 

در مبارزه با حزب توده ایران و به طور کلی برای خاموش کردن ندای آزادی و جنبش دمکراتیک همکاری منظم و نزدیک بین همه نیروهای ارتجاعی و امپریالیسم برقرار بود و با نقشه مشترک عمل مى کردند. اسناد جسته گریخته اى که در اخبار جرائد آن زمان به آن برمى خوریم نمونه هاى روشنى از این همکارىها و توطئهها به دست مى دهد:

روزنامه "نبرد" در تاریخ 15 تیر 1324 خبر داد که سید ضیاءالدین با ژنرال پاپت انگلیسى در آبعلى با حضور آقاى "فتح اله فرود" ملاقات محرمانه اى داشته است.

روزنامه "رهبر" در شماره 942 اطلاع داد که دو شب قبل اتومبیل آقاى "خادم آزاد" از تهران به سوى اصفهان حرکت کرد و در کهریزک سیدضیاء که قبلأ با اتومبیل دیگرى به آنجا آمده بود سوار آن شده به طرف اصفهان عزیمت نمودند. در همان خبر ذکر شده است که از کهریزک شخص سومى با آنها بوده است و گفته مى شود این شخص کلنل انگلیسى است که در منزل خادم آزاد زندگى مى کند و مطابق اطلاع مطلعین مشاور سیاسى سید ضیاء است.

باز "رهبر" در شماره 1324/1/23 از منبع موثقى اطلاع مى دهد که سرلشگر "رزم آرا" در منزل سپیهبد احمدى با مشارالیه ملاقات نموده هم قسم شدند که نسبت به یکدیگر وفادار بمانند. آقاى سرهنگ علوى مقدم آجودان اعلیحضرت هم وسیله ملاقات این دو نفر را سه روز ییش با آقاى سید ضیاءالدین طباطبائى فراهم آورده و ملاقات در اطاق آئینه کلوپ ایران به عمل آمده است. در این ملاقات سرتیپ هدایت، دکتر طاهرى (یکى از متولیان مجلس- نگارنده) و سید محمدباقر حجازى نیز شرکت داشته اند."

و نیز در همان روزنامه به تاریخ 1324/9/28 تحت عنوان "اجر زحمات " مى حوانیم:

"یکى از کنسول هاى بیگانه به اتفاق آقاى فریدون خان صمصام به وسیله اتومبیل جیپ عازم شهرکرد شده و در آنجا آقاى کنسول (منظور کنسول انگلیس است- نگارنده) به پاس خدماتى که خان بختیارى در تسلیح و اتحاد عشایر نموده و دستورات کنسولگرى را به نحو احسن انجام داده معظم له و دو نفر از فرزندانشان را از طرف امپراطورى به ترتیب پایین مورد مراحم مخصوص قرار داد:

به آقاى مرتضى قلى خان یک کاپ مرصع، به آقاى جهانشاه خان یک سینى نفیس، به آقاى امیربهمن خان یک قوطى سیگار جواهرنشان... "

باز هم یک گزارش رسمى از بندر پهلوی براى ریاست کل شهربانى که در آن نوشته شده است:

"ریاست کل شهربانى کشور محترما به عرض عالى مى رساند... براى سوزانیدن (خوانده نشد) کلوپ توده و اتحادیه نقشه ماهرانه اى ترسیم شده است که در موقع مقتضى عملى خواهد شد. براى ربودن اوراق توده و اتحادیه در موقع مقتضى اقداماتى خواهد شد. به طور خفیه تبلیغات مؤثرى به افراد روشنفکر شده است و تا حال چندین  نفر از کلوپ توده استعفا داده اند. ییشرفت حزب توده چندان نیست و براى مانع ییشرفت آن به طور خفیه بنا به دستور جنابعالى تاکنون اقداماتى شده است.

کپی این نامه به آقاى سیدضیاءالدین طباطبائى تقدیم شده است.

با تقدیم احترامات محمود اکبرى سلطانی"

 

این مشتها نمونه خروارها همکارى است که میان عمال امپریالیسم و ارتجاع علیه حزب توده ایران انجام مى شد و حزب توده ایران همواره بر روى پاى خود ایستاد و از مبارزه باز نماند. ارتجاع و عمال خائن امپریالیسم بارها به ترور افراد و رهبران حزب متوسل شدند: کتک زدن وکلاى حزب، انداختن بمب به منازل و کلوپ حزب و غیره.

روزنامه "رهبر " به تاریخ 25 تیر 1324 (1945/7/16) چنین اطلاع داد:

"دیشب در حدود 8 بعدازظهر در کافه کلوپ مرکزى حزب توده ایران مقدارى مواد منفجره ناگهان مشتعل مى شود. فورا اعضاء حزب که در کافه حضور داشتند متوجه شده قبل از آنکه زیانى وارد آید آتش را خاموش مى نمایند."

در همین موقع در منازل برخی از وکلاء حزب نیز نارنجک هائى پرتاب و انفجارهائى به وجود آورده بودند. در همان شماره چنین مى خوانیم:

"عمال ارتجاع که اخیرا عصبانیت شدیدى در اثر شکست هاى متوالى دامنگیرشان شده است دواى درد خود را توسل به اقدامات تروریستى و خرابکارى تشخیص داده به این قبیل عملیات آنارشیستى دست مى زنند. اینها غافل از آنند که با این قبیل مانورهاى احمقانه نه تنها کوچکترین خللى در نیرومندى حزب پرافتخار ما وارد نمى آید بلکه خود را بیش از ییش مفتضح کرده و به اضطرار ناشى از شکست خود اعتراف مى نمایند."

ارعاب و ترور تنها حربه ارتجاع و امپریالیسم نبود. مقابله ایدئولوژیک از طریق مطبوعات اجیر، دادن شعارهاى چپ و حتى دست زدن به تشکیل "حزب کمونیست " و کوشش براى جدا کردن نیروهایى که گرایش به چپ داشتند به بهانه اینکه حزب توده حزب واقعى طبقه کارگر نیست، و غیره از اقداماتى است که به آن دست زده مى شود.

حزب توده ایران در معرض کوهى از اتهامات قرار گرفت، ولى لکه اى بر دامنش ننشست. سیاست روشن حزب در دفاع از زحمتکشان، سیاست عارى از نوسان آن در دفاع از آزادى و استقلال کشور موجبات رشد روزافزون آنرا فراهم مى ساخت.

از آنجا که احزاب ارتجاعی موجود و به ویژه حزب "وطن " سیدضیاء موفقیتى در مبارزه علیه حزب توده ایران به دست نیاورده بودند، سیدضیاءالدین با کمک مادى دستگاه حاکمه و به ویژه امپریالیسم انگلیس دست به تشکیل حزب نوینى زد. در نظر گرفته شده بود که حزب جدیدالتأسیس "اراده ملى " برنامه خود را از مواد ارتجاعی برنامه حزب "وطن" پاک کند و خود را حزبی دمکراتیک معرفى نماید و بکوشد تا همه نیروهاى ارتجاعی را در یک حزب مقتدر گرد آورد- کارى که چنانکه در آینده خواهیم دید انجام نشد و "دبیر کل " حزب آقاى سید ضیاءالدین که در سرلوحه مرامنامه حزب، خود را از جمله رجالى معرفى کرد که هر چه اراده کند خدا نیز اراده خواهد کرد مجبور شد مفتضحانه بازى را به دیگرى تحویل دهد.

در جریان زمامدارى حکیمى که پس از بیات سر کار آمد تحریکات علیه حزب توده ایران آنى تخفیف نیافت. در تمام شهرستان هاى شمالى دستجات مسلح علیه حزب تشکیل شده بود. بیش از دویست نفر در اصفهان بازداشت شدند، در جنوب مسترگلد کنسول انگلیس در اصفهان و مستر ترات دبیر سفارت انگلیس با خوانین مرتجع به توطئه چینى ادامه مى دادند.

با اینحال ارتجاع کابینه حکیمى را براى اجراى مقاصد خود ضعیف تشخیص داد. در تاریخ 13 خرداد 1324 (3 زوئن 1945) حکیمى رفت و در 21 همان ماه مجلس در نتیجه ائتلاف همه فراکسیون هاى مرتجع به محسن صدر (صدرالاشراف) رأى تمایل داد.

محسن صدر خدمتگزار شناخته شده ارتجاع و مستنطق بازداشت شدگان صدر مشروطیت بود که به دست دژخیمان محمدعلى شاه جان سپردند.

صدر به عنوان دژخیم باغشاه معروف بود و اکنون نقش تازه اى به عهده مى گرفت. آزادیخواهان ایران، مخالفین دیکتاتورى و به ویژه حزب توده ایران نمى توانستند زیر بار چنین حکومتى بروند.

روزنامه "رهبر" پس از شرح جنایات صدر نوشت:

"... محسن صدر کسى است که داوطلبانه بنا به ییشنهاد محمدعلى میرزا پادشاه جابر خیانتکار حاضر شد شرع و قانون را به خدمت ظلم و استبداد گذارد و فداکارترین فرزندان این آب و خاک را به نام مقدس اسلام به دست دژخیمان باغشاه به سپارد...."

"جبهه آزادى " اعلام خطر کرد و همه ایرانیان را دعوت نمود علیه جلادان آزادى و دوستاق بانان باغشاه برخیزند و مشروطیت را نجات دهند. در قطعنامه "جبهه آزادى " گفته مى شد:

"شوراى عالى جبهه آزادى به نام 44 روزنامه عضو جبهه و سازمان هاى وابسته به تمام افراد وطن پرست و آزادیخواه و طرفداران حکومت ملى اعلام مى دارد که با تشکیل کابینه از طرف صدرالاشراف دژخیم باغشاه و دوستاقبان جهانگیرخان صوراسرافیل و ملک المتکلمین و عامل استبداد محمدعلى شاه مخلوع بزرگترین دسیسه بر علیه آزادى و حق حاکمیت ملت ایران در شرف اجراست... "

در مجلس فراکسیون حزب توده ایران باتفاق 16 نفر اعضاء فراکسیون آزادى، 12 نفر طرفداران دکتر مصدق و 18 نفر از فراکسیون ملى و منفردین تصمیم به ابستروکسیون جلسات مجلس گرفتند تا مانع معرفى کابینه صدر گردند.

ابستروکسیون کابینه صدر مهمترین حادثه دوره چهاردهم مجلس شوراى ملى است. اهمیت آن به ویژه براى نیروهاى مترقى بود که ثمربخشى همکارى و زیانمندى تفرقه را بیازمایند. طى چهل و پنج روز مجلس جلسه خود را براى معرفى کابینه صدر تشکیل نداد، زیرا براثر ابستروکسیون حد نصاب لازم به دست نمى آمد. با بکار بردن فریب و نیرنگ بود که کابینه معرفى شد. بنا به تقاضاى صدر تحریم کنندگان جلسات مجلس سواى فراکسیون توده که به توطئه پی برده و به دیگران نیز هشدار لازم را داده بود حاضر شدند در جلسه اى که صدر تعهد نموده بود براى استعفاى دولت حاضر خواهد شد حضور یابند. ولى صدر به جاى استعفا از موقعیت استفاده نمود و دولت خود را معرفى کرد.

در اعلامیه فراکسیون توده در این مورد گفته مى شود:

"... اگرچه ما اصولأ مقاومت منفی براى پیشبرد هدف هاى سیاسى کافى نمى دانیم... لیکن از لحاظ همکارى با سایر نمایندگان و جلوگیرى از تفرقه... تصمیم ابستروکسیون  از طرف فراکسیون توده اتخاذ گردید.

ابستروکسیون 45 روزه، حکومت صدر را چنان دچار بحران نمود که براى جلوگیرى از سقوط خویش به انواع وسائل تشبث کرد و حتى از هیج گونه پیشنهاد سازش مضایقه ننمود لیکن پافشارى و استقامت ما اقدامات وى را در این زمینه با عدم موفقیت مواجه ساخت و ناگزیر به وسیله نمایندگان اکثریت دست به خدعه و نیرنگ زد تا آنجا که با وعده استعفاى خویش و قول متولیان اکثریت، موفق به تشکیل جلسه و معرفى کابینه سراپا ارتجاعی خویش گردید.

نمایندگان توده چون به طرز تفکر این سیاست بافان تربیت یافته پلیس رضاخانى آشنایى داشتند... همچنان از حضور در جلسات امتناع نمودند. حوادثى که بعدا واقع گردید صحت تشخیص ما را ثابت نمود و تجدید ابستروکسیون بهترین دلیل این مدعاست... "

بدیهى است که تجدید ابستروکسیون درحالى که کابینه از وضع غیرقانونى خود بیرون آمده بود نمى توانست تاثیر سابق را داشته باشد و حکومت صدر تا مدتى توانست دوام آورد و با تعویض تمام استانداران و فرمانداران و گماردن طرفداران سید ضیاء و وکلاى اکثریت فشار را به نیروهاى آزادیخواه مضاعف نمود، تا آنکه به تدریج همه جرائد حزب توده ایران و جبهه آزادى توقیف و مراکز حزب توده ایران حتى کلوپ مرکزى تهران تحت اشغال نیروى نظامى درآمد و در حقیقت حزب در حالت نیمه علنى فعالیت مى نمود و تنها نمایندگان مجلس بودند که با استفاده از مصونیت پارلمانى هنوز به فعالیت علنى ادامه مى دادند.

در ارتش نیز سرلشکر ارفع همکار نزدیک صدر به تعقیب افسران آزادى خواه و هر کسى که تصور مى رفت به حزب توده تمایلى داشته باشد آغاز نمود. حزب "نهضت ملى " که به دست سرلشگر ارفع و رهبرى مستقیم سرهنگ منوچهرى (سیهبد آریاناى کنونى) در ارتش تشکیل گردید، دامى بود براى افسران جوان که هر کس از عضویت آن سر مى ییچید در معرض تعقیب و در لیست تبعیدى هاى جنوب قرار مى گرفت.

عکس العمل فشار به افسران جوان قیام افسران خراسان بود. اول شب 24 مرداد 1324 بیست نفر که سواى چند نفر سرباز بقیه از افسران پادگان خراسان بودند تحت فرماندهى سرگرد اسکندانى با مقدار مهمات کافى به وسیله اتوموبیل هاى ارتش از مشهد خارج شده در مراوه تپه پادگان ارتش را خلع سلاح کردند و به طرف ترکمن صحرا روى آوردند که در آنجا پایگاهى براى خود به وجود آورند.

از آنجا که مجلس به واسطه اوبستروکسیون نمى توانست تشکیل جلسه بدهد عده اى از نمایندگان اکثریت بنا به تقاضاى صدر تشکیل جلسه خصوصى دادند و صدر پس از شکوه از عدم تشکیل جلسات علنى به واقعه خراسان اشاره کرد و گفت هر دستورى نمایندگان بدهند آنرا متابعت خواهم کرد.

درجه اضطراب دولت را از این واقعه و ترس از عواقب آنرا مى توان از توضیح رسمى که وزیر جنگ وقت، روز 28 مرداد 1324 در جلسه خصوصى مجلس داد به خوبى حس کرد. این توضیح که در کلیه جرائد آنروزى منتشر شد به قرار زیر بود:

"درباره واقعه یریشب یک  تلگرافى از مشهد رسید که عده اى از افسران که تعداد آنها در حدود 20 نفر بوده است و عبارت از... سرگرد اسکندانى و 15 نفر افسر جزء دیگر مى باشد در نیمه شب دو کامیون دولتى را تصرف کرده و دو دستگاه بى سیم و مقدارى اسلحه در حدود صد قبضه تفنگ و تعدادى فشنگ برداشته از سمت بجنورد حرکت کردهاند و حدس زده مى شود که به ترکمن صحرا مى روند. الساعه نیزبه وسیله تلفن به من اطلاع دادند که این عده در مراوه تپه خودشان را بازرس معرفى کرده و اسلحه یک اسواران را که حدود 100 نفر بودهاند نیز گرفته اند. به علاوه افسران این اسواران به این عده ملحق شدهاند ولى افراد اسواران به سمت بجنورد حرکت کرده اند. به طورى که اطلاع پیدا کردهایم در ترکمن صحرا دو هزار ترکمن مسلح هستند که این افسران قصد دارند به آنها ملحق شوند. "

اعلامیه اى به امضاء سرگرد اسکندانى در آنموقع در جراید تهران درج گردید و مطالبى در این باره نوشته شد که ما براى روشن شدن مطلب قسمتى از مقاله روزنامه رهبر شماره 637 به تاریخ 1324/6/1 را که به آن تخصیص یافته است در اینجا نقل مى کنیم:

"ارفع کوشش بسیار کرد که افسران را به حزب قلابی نهضت ملى خود بکشاند. لیکن مشت محکم افسران جوان دعوت او را دهان شکست... براى اینکه از شر اینگونه افسران که با خیانت و دزدى و فساد در ارتش دشمنى مى کردند خلاص شود از مدتى ییش دستور داده بود صورتى از این قبیل افسران تهیه کنند تا براى آنها پاپوش بدوزند... ارفع تصمیم گرفت افسران پاکدامن و آزادى خواه را تبعید کند. تبعیدگاه نیز معین بود: جنوب، تبعیدگاه ملت ایران، تبعیدگاه آزادى خواهان و وطن پرستان، آنجا که تحت حمایت سرنیزه جهانجویان و استعمارطلبان مى توان جوانان غیور و شرافتمند میهن را محکوم به انزوا، خفقان و فراموشى کرد و در صورت لزوم به دست دژخیم سیرد... از چند هفته ییش مأمورین ارفع دست به کار توقیف و تبعید آنها به طور تحت الحفظ به نواحى جنوب زده بودند... عکس العمل منطقى این اوضاع در خراسان یدید آمد..."

در قیام خراسان افرادى از سربازان نیز شرکت کردند. عده اى از افسران تهران در صحراى ترکمن به آنها پیوستند.

درباره انگیزه این افسران که در نظریات خود راه حزب توده ایران را انتخاب کرده بودند سخنانى را که خود سرگرد اسکندانى در جلسه محاکمه سروان فخرائى و افسران پادگان مراوه تیه ایراد کرده است در اینجا مى آوریم. توضیح اینکه پس از خلع سلاح اسواران مراه تیه، قیام کنندگان افسران این واحد را با خود به صحراى ترکمن آوردند. گرچه این افسران رضایت داده بودند که به قیام کنندگان مى پیوندند ولى از آنجا که سوابق و نیات آنها کاملأ روشن نبود پس از تشکیل دادگاه و رسیدگى به وضع آنان آنها را مرخص کردند. سرگرد اسکندانى پس از پایان محاکمه سروان فخرائى فرمانده اسواران در این دادگاه اظهارات مفصلى کرده بود که برخى از قسمت هاى آنرا از روى یادداشت یک افسر حاضر در دادگاه براى نخستین بار به منظور ثبت در تاریخ منتشر مى کنیم. سرگرد اسکندانى خطاب به سروان فخرائى ازجمله مى گوید:

"شما روزى که در دانشکده افسرى فارغ التحصیل مى شدید سوگند یاد کردید که تمام عمر حافظ منافع ملت باشید... آیا ببینیم تا حال به این سوگند عمل کرده اید... در این کشور 80% مردم را دهقانان تشکیل مى دهند، مالک آنها را غارت مى کند، پس از غارت مالک ژاندارم به عنوان تحقیقات به محل رهسپار مى شود و در مقابل "حق القدم " و "حق الزحمه " آخرین بشقاب را از کلبه محقر دهقان مى برد... 81% بودجه کشور به وسیله مالیات هاى غیرمستقیم از زارعین و کارگران گرفته مى شود و به مصرف اسلحه مى رسد تا اینکه بتوان همین مردم را در قید اسارت نگاه داشت... مگر ما و شما در دانشکده افسرى اولین بند آئین نامه پادگانى را نخواندهایم که قشون حافظ امنیت ملت از دشمنان خارجی و دزدان داخلی است؟ ما که جزء قشون هستیم علاوه براینکه با میلیونرهاى آمریکائى و انگلیسى که دشمنان مردم ما هستند مبارزه نمى کنیم بلکه با عمال آنها که هیئت حاکمه به نام مستشار آورده است همکارى مى نمائیم. کى و کجا ملت را از دزدان و غارتگران حفظ کرده ایم؟ ما خود براى ملت از هرگونه دزدى دزدتر و از هر غارتگرى غارتگر هستیم.

ملت ما کاخ نشینان نیستند. توده هاى زجرکشیده هستند، توده هاى غارت شده هستند. حال ببینیم در اثر این خیانتها از اموال غارت شده از ملت به ما چه مى دهند؟ به قول خود شما افسران و گروهبانان اسواران شما سه ماه حقوق نگرفته بودند، پول علیق را حواله نمى کردند و شفاها مى گفتند آنها را در مزارع زارعین بچرانید یعنى یک بار دیگر دست به غارت آنان بزنید. شما بیش از من از این مطالب اطلاع دارید. کارى که ما شروع کردهایم براى مبارزه با این خیانت هاست و اگر امثال شما به ما کمک کنند ما موفق خواهیم شد... "

این افسران به علت بى احتیاطى غافلگیر گشتند، عده اى از آنان (ازجمله سرگرد اسکندانى) کشته و برخی دستگیر شدند و بازماندگان توانستند در صحراى ترکمن پناهگاهى براى خود بیابند (در اطلاعیه ارتش گفته شد که 7 نفر کشته و دو نفر زخمی شده انده). حزب توده ایران، که این افسران از نظر افکار خود راه این حزب را برگزیده بودند، توانست افسران بازداشت شده را از زندانها فرار دهد و همه بازماندگان این قیام را پس از آغاز جنبش آذربایجان براى کمک به آنجا بفرستد.

پس از این قیام، ارفع در کار خود تعجیل نمود و عده زیادى از افسران جوان را به جنوب تبعید کرد و در کرمان بدون هیج گونه مدرک و محاکمه اى زندانى نمود.

روزنامه "رهبر" در مقاله تحت عنوان "منشاء وقایع خراسان کجاست " نوشت:

"... افسرانى که در حزب نهضت ملى شرکت نمى کنند و یا در دزدىها و جنایات اغلب افسران ارشد دوره دیکتاتورى همکارى نمى نمایند محکوم به اخراج یا تبعید بنام انتقال مى باشند. چنین روشى بدون شبهه در ارتش تزلزل و وحشت ایجاد مى کند و طبق اظهار خود ستاد ارتش که چند نفر از افسران مشهد هم باید به کرمان منتقل مى شدند ناجار منجر به حوادث ناگوار مى شود..."

 وقایع خراسان به دست ارتجاع بهانه جدیدى داد تا فشار خود را تشدید سازد. در تاریخ اول شهریور  1324 در تهران حکومت نظامى اعلام گردید. چهارم شهریور جلوى کلوپ مرکزى حزب توده ایران چندین مسلسل گذارده شد و رفت و آمد به آنجا قدغن گردید. ینجم شهریور مراکز حزب و اتحادیه به یغما رفت و روزنامه "ظفر" ارگان شوراى متحده توقیف گردید.

حمله نوینى در سراسر کشور آغاز شد.

شدیدتر از همه فشار در آذربایجان و به ویژه تبریز بود. به هیچیک از صدها تلگراف که از نواحى مختلف آذربایجان دائر به ستم مأموران دولتى و مجازات آنها به مرکز مخابره گردید یاسخى داده نشد. بالاخره در تاریخ 21 مرداد 1324 (1945/8/12) در تلگراف حضورى که رییس مجلس، علاء وزیر دربار، مستشارالدوله، دکتر مصدق، وکلاى فراکسیون توده و وکلاى آذربایجان احضار شده بودند، نمایندگان آذربایجان مطالبى به شرح زیر مخابره نمودند:

"فجایعى که اخیرا در آذربایجان روى مى دهد از روى یک نقشه ارتجاعی است و به منظور کشتن و خفه کردن آزادى اجرا مى شود. آزادى خواهان قادرند که در هر موقع مرتجعین خونخوار را به زانو درآورند... ولى ییش از چنین اقدامى مردم حساب خود را با مأمورینى باید پاک کنند که موظفند جان و مال و آزادی  و حقوق مردم را حفظ نمایند و نمى نمایند... پانصد نفر دهقان با پرونده سازى امنیه در زندان... بلاتکلیفند ... شهربانى و آقاى سرتیپ درخشانى این روزهاى تاریک حبس را براى آنان کافى ندانسته توطئه قتل عامى را در زندان فراهم آوردهاند و به بهانه اینکه زندانیان در صدد فرارند در داخل زندان محبوسین را به مسلسل بسته 7 نفر را مقتول و 11  نفر را بنابر احصائیه خود شهربانى مجروح کرده اند... "

سپس در تلگراف، آمارى از اعضاء حزب که در دهات مختلف به دست ملاکان و مأموران کشته شدهاند ذکر شده و تقاضاى مجازات مرتکبین شده است.

در یاسخ این تلگراف که رئیس مجلس و وزیر دربار هم در حین مخابره حضور داشتهاند صدرالاشراف در جلسه خصوصى مجلس اظهار نمود:

"بنده خدمت آقایان عرض مى کنم که نه به این تلگراف و نه به صد یک از این تلگرافها اهمیت نمى دهم. "

روزنامه "رهبر" سرمقاله شماره 631 خود را به شرح جنایات و روش نخست وزیر غیرقانونى و مأموران و اختصاص داد که عنوان آن این بود: "پس از فریاد ملت مشت ملت ".

این مشت در آذربایجان گره شد- در آذربایجانى که بارها در پیشاییش جنبش رهائى بخش مردم ایران قرار گرفته بود و خود زیر بار فشار مضاعف بدبختىهای همه  مردم ایران به علاوه تبعیض ملى قرار داشت.

 

 

 

 

   راه توده  359      4 اردیبهشت ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت