راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جبهه مغشوش
ضد دیکتاتوری

 

دو هفته نامه "نامه مردم" در شماره 892 مقاله‌ای دارد با عنوان "پیش به سوی جبهه گسترده ضد دیکتاتوری". عنوان مقاله حکایت از آن دارد که باید عناصر تشکیل دهنده جبهه "گسترده" ضددیکتاتوری معرفی و شناخته شوند. ولی محتوای مقاله نشان‌‌ می دهد که نویسنده آن نه تنها جبهه ضددیکتاتوری را درک‌‌ نمی کند، نه تنها به این شعار هم وفادار نیست، بلکه عملا همه نیروهای تشکیل چنین جبهه‌ای را پیشاپیش از آن حذف کرده است.

مقاله مدعی تحلیل "علمی"، "مارکسیستی"، دیالکتیکی" اوضاع ایران و جهان است و مملو از واژه‌ها و اصطلاحاتی نظیر "تضاد آشتی ناپذیر"، "روبنای سیاسی"، "کانون‌های قدرت پیچیده و سیال"، "تغییرات کمی و کیفی"، "جهش انقلابی"، "قانون دیالکتیک"، "هدف تاکتیکی" و انواع اصطلاحات دیگری از این قبیل است که هدف از آن از یکسو پنهان کردن سردرگمی و کمبود تحلیل عمیق با واژه پردازی است و از سوی دیگر ارائه مقاله همچون یک سند برای آموختن و یاد گرفتن است تا خواننده باوجود دیدن انبوه تناقضات تصور کند که مشکل از خود او و کمبود دانش و اطلاعات اوست و نه از سردرگمی نویسنده مقاله

نویسنده مقاله معتقد است که روبنای سیاسی رژیم ولایت فقیه در سه سال اخیر و در پی کودتای انتخاباتی دچار تغییر شده است که آن را "اولین موج تغییر در عمل کرد، ترکیب نیروها و شکل رابطه بین جناح ها"‌‌ می نامد که تا حد خرد کردن برخی یاران پیشین "مانند حسن خمینی و رفسنجانی" پیش رفته و محتوای آن تمرکز بیشتر قدرت در دست ولی فقیه به موازات تقویت نقش و قدرت نظامی – اقتصادی سپاه در حال تغییر است... ژرفش اختلاف‌ها و شکاف‌های درون رژیم، برآمده از رویارویی بسیارسنگین میان منافع اقتصادی ـ سیاسی کانون‌های قدرت متصل به سرمایه‌های کلان است."

اولا که تقویت نقش و قدرت نظامی سپاه از حداقل یک دهه پیش آغاز شده و ربطی به سه سال اخیر ندارد. در این مورد‌‌ می توان به مقاله‌های راه توده حتی پیش از انتخاب محمد خاتمی مراجعه کرد. حمله به هاشمی رفسنجانی نیز پدیده‌ای است که حداقل 6 سال از آن می گذرد و نخستین موج بزرگ آن در انتخابات دور دوم 1384 بود که به پیروزی احمدی نژاد بر هاشمی انجامید، انتخاباتی که در آن نامه مردم مانند بسیاری دیگر تماشاچی پیروزی احمدی نژاد شد. البته معیار نویسنده در قرار دادن هاشمی رفسنجانی در کنار حسن خمینی هم معلوم نیست.

ثانیا انچه پس از کودتای انتخاباتی 1388 رخ داده تمرکز بیشتر قدرت در دست ولی فقیه نیست، برعکس چالش قدرت "ولی فقیه" بقول شما یا "رهبر" بقول ماست. این چالش قدرت رهبر خود ناشی از تضعیف موقعیت وی در جامعه و نزد توده‌های مردم از یکسو و دست بالا پیدا کردن نیروهای نظامی و پیاده نظام اوباش از سوی دیگر است.

ثالثا ژرفش اختلاف‌ها عمدتا نه ناشی از رویارویی منافع اقتصادی در بالا بلکه ناشی از مقاومت مردم در پایین است. این مقاومت در پایین است که اختلاف‌ها را در بالا به منتهای درجه تشدید کرده است.

مقاله ادامه‌‌ می دهد:

"چالش اصلی دیکتاتوری ولایی با مردم است و نه با انچه که آن را ”مبارزه با استکبار جهانی ”‌‌ می نامد. بنابراین، حل بحران روابط بین المللی رژیم نیز تابعی از کنش‌های درونی و تضاد آن با کل جامعه خواهد بود. "

اولا "دیکتاتوری ولایی" یعنی چی؟ یعنی یک نفر بنام ولی فقیه در حال دیکتاتوری است؟ یک مجموعه‌ای است که در حال دیکتاتوری است؟

ثانیا "بحران روابط بین المللی رژیم" در واقع همان سیاست جنگی حاکمیت است. یعنی بخشی از سیاست حکومتی است. بنام همین سیاست جنگی احمدی نژاد به کشور ما تحمیل شد و کودتای 1388 برای حفظ او انجام شد. بنابراین سیاست جنگی خود جزیی از سیاست داخلی و پایه آن است. به همین دلیل حل مسئله دمکراسی و دیکتاتوری به عقب نشینی حاکمیت از سیاست جنگی پیوند خورده است و نه برعکس.

مقاله‌ای که قرار است درباره گستردگی جبهه ضددیکتاتوری باشد سپس به اصلاح طلبان حمله کرده و‌‌ می نویسد:

"عملکرد و واکنش‌ها پیرامون مضحکه انتخابات اخیر مجلس در اسفندماه گذشته، و تحلیل‌های ضعیف و بازی با کلمات در مورد ”تحریم“ و شرکت نکردن اما رای دادن ... نشان دهنده موقعیت متزلزل و ضعیف این دسته از اصلاح طلبان است. نظرهای مماشات گرایانه این بخش از اصلاح طلبان در سطح جامعه و جنبش مردمی، با بی اعتباری روبه رو شده است."

اولا اصطلاحات تحریم یا طرد یا شرکت نکردن در انتخابات و غیره بازی با کلمات نیست. هرکدام از اینها دارای بار سیاسی معینی است که بازتاب شرایط سیاسی پیچیده جامعه ایران و آرایش نیروهای سیاسی داخلی است.

ثانیا به فرض که بخشی از اصلاح طلبان دارای گرایش‌های "مماشات گرایانه" باشند و مانند سلطنت طلب‌ها خواهان سرنگونی بدون مماشات جمهوری اسلامی نباشند، آیا بالاخره جای انها در جبهه ضددیکتاتوری مورد ادعای شما هست یا نه؟ هدف جمع کردن همه نیروهای بالقوه و بالفعل در زیر چتر جبهه ضددیکتاتوری است یا بیرون کردن همه نیروها از این جبهه؟

نامه مردم ادامه‌‌ می دهد:

"همین طور شکل‌های مختلف تلاش به صورت ”آلترناتیو سازی“ از خارج برای سازمان دهی نیروهای اپوزیسیون از طریق ”کلاس‌های دموکراسی“ اینترنتی و یا نشست‌ها و مصاحبه با صدای آمریکا و بی بی سی فارسی هیچ گونه محصول چشمگیری برای جنبش مردمی به همراه نداشته و نخواهد داشت. زیرا انان با برخورد انتزاعی به دموکراسی، آن را مشروط به وجود ”اقتصاد بازار“‌‌ می دانند"

اولا اینکه چه روشی "محصول چشمگیر" دارد یا ندارد چه ربطی به جبهه ضددیکتاتوری دارد؟ مگر قرار است همه نیروها و همه روشها "محصول چشمگیر" بدهند تا در یک جبهه در کنار همدیگر جای گیرند؟

ثانیا بفرض که عده‌ای با دموکراسی برخورد انتزاعی داشته و آن را مشروط به "اقتصاد بازار"  

بدانند، مگر همه باید به اعتقاد مارکسیستی داشته باشند تا در جبهه ضددیکتاتوری جای گیرند؟ مگر معیار حضور در جبهه ضددیکتاتوری مخالف با دیکتاتوری با هر عنوان و به هر دلیل و انگیزه نیست؟

ادامه: 

"دموکراسی‌یی که از بالا به پایین و سپس با پذیرش پایمال ساختن حقوق مادی و صنفی زحمتکشان اصل ”انتخابات آزاد“ را محور اصلی مبارزه و چارچوب ایجاد اتحاد نیروها قرار‌‌ می دهد. این درست است که انتخابات آزاد به طور واضح یکی از مبانی بسیار مهم دموکراسی در روند گذر کشور ما از استبداد است، اما آیا‌‌ می توان رژیم ولایی را با پند و اندرز و نامه نویسی و یا اعلامیه‌ها و مقاله‌های منفرد وادار به ”انتخابات آزاد“ کرد؟

اولا اینکه کسی طرفدار انتخابات آزاد باشد به چه دلیل به معنای آن است که‌‌ می خواهد "رژیم ولایی" را از طریق پند و اندارز و اعلامیه به انتخابات آزاد وادار کند؟ هستند کسانی که مدعیند چون این رژیم ظرفیت برگزاری انتخابات ازاد را ندارد با این خواست‌‌ می توان آن را افشا و حتی سرنگون کرد.

ثانیا ربط انتخابات آزاد با دمکراسی از بالا و پایین در کجاست؟ و چرا هرکس طرفدار انتخابات ازاد باشد حتما باید معقتد به پایمال شدن حقوق مادی و صنفی زحمتکشان باشد؟

ثالثا بالاخره اگر کسی طرفدار انتخابات آزاد بود در جبهه ضددیکتاتوری جای‌‌ می گیرد یا او هم از این جبهه خارج است؟

ادامه‌:

"به باور ما، در شرایط کنونی تاریخ مصرف سیاست‌های انفعالی مانند مماشات با دیکتاتوری و یا الگوبرداری مبتذل از جامعه کشور‌های غربی همراه با لازم ملزوم ساختن آزادی به الگوی اقتصادی نولیبرالیستی، به سر رسیده‌ است. زیرا همه این نوع راهبردهای مبارزه با دیکتاتوری ولی فقیه، بر بی اعتنایی به منافع زحمتکشان و حذف نقش مستقیم انان مبتنی ‌است."

اولا منظور دقیق نویسنده مقاله از مماشات با دیکتاتوری چیست و چرا بطور مشخص و روشن‌‌ نمی گوید کدام نیروهای سیاسی داخل ایران و خارج کشور با دیکتاتوری "مماشات"‌‌ می کنند و کدامیک‌‌ نمی کنند؟

ثانیا مگر همه باید راهبردهای ما در مبارزه با دیکتاتوری را بپذیرند تا در جبهه ضددیکتاتوری جای گیرند؟ اگر‌‌ می پذیرفتند دیگر فرق ما با انها چه بود و چه نیازی به تشکیل جبهه بود؟ جبهه دقیقا از کسانی تشکیل‌‌ می شود که هدفی واحد ولی راهبردهای مختلف دارند و در کنار هم قرار‌‌ می گیرند تا این راهبردهای مختلف در کنار یکدیگر نیرویی بزرگتری را بوجود اورد برای رسیدن به آن هدف.

ثالثا کسانی که با الگوی اقتصاد نولیبرالی مخالفند‌‌ می توانند در کنار یکدیگر جبهه دیگری مثلا برای عدالت اجتماعی تشکیل دهند. این تناقضی با تشکیل جبهه ضددیکتاتوری ندارد و‌‌ نمی توان به این عنوان عده‌ای را از چنین جبهه‌ای حذف کرد.

ادامه:

"طرد رژیم ولایی و گذر به مرحله ملی دموکراتیک، نخستین مرحله است که برپا داشتن اتحادها بین نیروهای اجتماعی در یک جبهه وسیع ضد دیکتاتوری را به ضرورتی عینی تبدیل کرده است. این امر حیاتی تنها با کار صبورانه سازمان یافته در میان مردم و در جهت بالا بردن آگاهی طبقاتی با برجسته کردن مخرج مشترک‌های منافع طبقاتی و نیروهای اجتماعی امکان پذیر است."

طرد رژیم ولایی یعنی چه؟ یعنی مثلا اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی برداریم؟ چنین سخنی آیا به معنای حذف کل جنبش اصلاحات و جنبش سبز از جبهه ضددیکتاتوری نیست؟ مگر شعار این جنبش و رهبران آن مانند موسوی و کروبی یا خاتمی"اجرای بدون تنازل قانون اساسی" نیست؟  همین قانون اساسی که شما آن را "رژیم ولایی"‌‌ می نامید؟

با این محتوای "علمی و مارکسیستی و دیالکتیکی" است که قرار است "جبهه گسترده ضددیکتاتوری" تشکیل شود! محتوایی که نشان‌‌ می دهد طرح کنندگان جبهه ضددیکتاتوری حتی محتوا و ملزومات انچه را بنادرست طرح کرده‌اند هم نفهمیده‌اند و در خواست تشکیل همین جبهه هم پیگیر نیستند و دچار تناقضند. تناقض بزرگ انها در انجاست که عناصر تشکیل دهنده این جبهه را‌‌ نمی توانند معرفی کنند. با معیارهای مورد ادعای انان سلطنت طلب‌ها و حزب کمونیست کارگری و مجاهدین خلق باید در راس جبهه ضد دیکتاتوری باشند ولی امثال خاتمی و موسوی و کروبی و حتی بخشی از اپوزیسیون اصلاح طلب و طرفدار انتخابات آزاد در خارج کشور از این جبهه بیرون هستند.

مشکل بزرگتر در انجاست که خواست جبهه ضددیکتاتوری رونویسی از شعار حزب در رژیم شاه است که چارچوب آن رژیم چه در سطح حکومتی و چه در رابطه آن با مردم شباهتی به ساختار جمهوری اسلامی ندارد. در شرایط جمهوری اسلامی همان سیاست‌های "مماشات گرایانه" یا خواست "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" دارای محتوای ضددیکتاتوری، مترقی و حتی انقلابی است زیرا با طرفداران رژیم پیشین و سرنگونی جمهوری اسلامی از موضع ارتجاعی مرز روشن می کشد. هر تحول مثبت ابتدا باید از این مرحله عبور کند.

 

 

 

   راه توده  360      11 اردیبهشت ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت