راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

گفتگوی "اندیشه پویا"

 با محمد علی عمویی

به جرم

دفاع از انقلاب

چه بهای سنگینی

در زندان دادیم!

 
 

 

در پاییز سال 57 دبیر اول حزب توده ایران تغییر کرد: ضرورت این تغییر چه بود؟ متعاقب با آن تغییرات وسیع تری نیز در اسفند ماه 57 در پلنوم شانزدهم حزب توده ایران در کمیته مرکزی اتفاق افتاد: از جمله شما به همراه پنج عضو دیگر سازمان افسری حزب که با انقلاب از زندان آزاد شده بودید به عضویت در کمیته مرکزی درآمدید. همه این ها نشان از آماده شدن حزب برای بازگشت و فعالیت در داخل کشور بود. سیاست حزب توده ایران پس از پیروزی انقلاب در خصوص نحوه مواجهه با انقلاب اسلامی و عوامل اصلی آن یعنی نیروهای مذهبی به چه صورت تعریف شد؟

 

عموئی: تغییراتی که در رهبری حزب در چند ماه قبل از پیروزی انقلاب به وجود آمد، دگرگونی قابل ملاحظه ای بود. می دانیم که در دوره دبیر اولی دکتر رادمنش، مسئله نفوذ ساواک در تشکیلات حزب توده ایران از طریق عباسعلی شهریاری پیش آمد. دکتر رادمنش به رغم این که حتی رفقای شوروی به او در مورد ناسالم بودن عباسعلی شهریاری تذکر داده بودند، کل تشکیلات حزب داخل ایران را به شهریاری سپرد و او نیز ماموریت خود برای ساواک را انجام داد. در این وضعیت حزب تصمیم به تغییر دبیر اول گرفت و در سال 51 ایرج اسکندری به عنوان دبیر اول حزب انتخاب شد. البته روال کار اسکندری به قدری نرم و ملایم بود که حزب لازم دانست یک تقسیم کار به وجود بیاید؛ از یک سو هم عبدالصمد کامبخش در هیئت دبیران حضور داشت و از سوی دیگر مسئولیت شعبه غرب و شعبه درون کشورهای سوسیالیستی حزب دست رفقای دیگر بود تا تشکیلات کارآمد باشد، زیرا رفیق اسکندری بیش تر در حوزه اندیشه قدرتمند بود و نه در خوره تشکیلات. این روند حاکم بر حزب از سال 51 تا پاییز 57 بود. در این زمان با توجه به رخدادهای درون ایران و بازتاب وسیع آن در خارج، ضرورت موضع گیری سریع و قاطع از سوی حزب احساس می شد. به نظر می رسید حضور رفیق اسکندری در راس حزب در این بازه زمانی مناسب نبود؛ چرا که آن ماه ها نیاز به تحرک زیاد، فعالیت مستمر و همچنین نگاهی انقلابی داشت. به همین علت دکتر کیانوری به دبیر اولی انتخاب شد.

 

یک سوال قدیمی که وجود دارد این است که آیا اتحاد شوروی در انتخاب آقای کیانوری به دبیر کلی نقش داشته است یا خیر؟

 

من تردید ندارم که در این زمینه رفقای شوروی هم نظر مساعد داشتند. اما این تغییرات دستور آن ها نبود، بلکه آن ها به این تصمیم حزب نظر مساعد داشتند. من بعدها که برای جشن های انقلاب اکتبر به اتحاد شوروی دعوت شده بودم، دیداری با مسئولین شعبه روابط بین الملل حزب کمونیست اتحاد شوروی "پاناماریوف" و "اولیانوفسکی" داشتم. اولیانوفسکی نظر خیلی مساعدی نسبت به تغییراتی که در رهبری حزب صورت گرفته بود داشت که در واقع بازتاب نظر رفقای شوروی بود. البته من برای او توضیح دادم که خیلی قبل از این که رفقای ما اواخر سال 57 و اوایل سال 58 از مهاجرت به ایران بازگردند و بر لزوم اتحاد با نیروهای دیگر انقلابی از جمله مذهبی ها پی ببرند، موضع ما در زندان در این خصوص مشخص شده بود. ما آن قدر در زندان شاهد نیروهای غیر مارکسیستی، حتی معمم ها بودیم که به این جمعبندی رسیدیم که به جز چپ، نیروهای مخالف دیگری هم در ایران وجود دارند که اتفاقا خیلی نیرومند هستند و ضرورت تعامل میان این نیروها برای پیشبرد مبارزه وجود دارد. خاطره ای را در این خصوص از آقای هاشمی رفسنجانی نقل می کنم. سنت ما در زندان شاه این بود که آن زندانیانی که در آستانه آزادی بودند شب آخر زندان شان به شام دعوت می کردیم و ضمن صرف شام خاطره نقل می شد و صحبت هایی هم در می گرفت. آقای هاشمی به اتفاق آقای محمد جواد حجتی کرمانی مهمان ما بودند. بعد از شام ایشان از این دعوت اظهار تشکر کردند. من به عنوان نماینده کمون خودمان در پاسخ آقای هاشمی ضمن ابراز علاقه به آقای هاشمی و رفتارش در مدت چند ماهی که با ما همبند بود، اشاره کردم که امیدوارم این آشنایی اثرات نیکویی در روند مبارزات شما و ما داشته باشد و به مرحله اتحاد عمل برسد. به آقای هاشمی گفتم ما هر دو جریان سیاسی بر ضد استبداد می جنگیم و در این دوره این هدف مشترک می تواند اتحاد عمل نیروهای گوناگون را فراهم کند. آقای هاشمی بلافاصله اشاره کرد که ما نمی توانیم با شما وحدت کنیم، چرا که ایدئولوژی شما مارکسیستی است و ایدئولوژی ما اسلامی است و چنین وحدتی میان ما و شما امکان ندارد. من به ایشان گفتم کسی به دنبال ایجاد وحدت نیست، اما در مبارزه اصطلاحی به نام اتحاد عمل وجود دارد که با وحدت فرق دارد. در یک مقطع زمانی معین با یک هدف مشخص بین نیروهای مختلف اتحاد عمل به وجود می آید. به ایشان گفتم در مسیری که داریم می رویم، دیواری برسر راه داریم و شما کلنگ خود را بر این دیوار می زنید، چه بهتر که با هم کلنگ هامان را به دیوار بزنیم.

در زندان حضور تعداد کثیری افراد متدین و معمم از دهه چهل به این طرف مشهود بود. به خاطر دارم عصرهای زندان که برای هواخوری به حیاط می رفتیم، به چشم می دیدیم که چقدر روحانی در حیاط زندان است. من به رفقایم در زندان می گفتم که وضعیت حیاط زندان در واقع برشی از جامعه و مبارزات جاری در جامعه است. حضور چنین نیروهایی در زندان نشان از مبارزه در لایه های دیگری از جامعه هم بود که نمایندگان آن ها را به زندان می آوردند. ما در زندان به این نتیجه رسیده بودیم که نگرش به نیروها باید یک نگرش فراگیر باشد. از همان موقع فکر همکاری با گروه های دیگر مبارز حتی مذهبی ها در ما وجود داشت. در وهله اول احساس می کردیم که ما با چپ های دیگر راحت تر نزدیک می شویم تا مذهبی ها، اما گروه هایی مانند مثلا حزب ملل اسلامی را خیلی می پسندیدیم. افرادی مانند آقایان حجتی کرمانی، سرحدی زاده و کاظم بجنوردی به ما نزدیک بودند. یگانه روحانی بسیار روشنی که با دیگران تعامل می کرد آقای حجتی کرمانی بود. یادم است مهندس بازرگان در مجالسی که برپا می شد و من و حجتی کرمانی غایت بودیم، می گفت هر جا حجتی کرمانی باشد عمویی هم همانجاست و برعکس! واقعیت هم همین بود که من و آقای حجتی کرمانی به رغم تفاوت عمیق در ایدئولوژی، رفقای نزدیکی بودیم. بعدها که رفقا از مهاجرت آمدند، ایده همکاری با تمامی نیروهای پخته تر شد و رفقای ما آن را به صورت «جبهه متحد خلق» مطرح کردند. در این جبهه از نظر ما حزب توده ایران، سازمان چریک های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق و هم چنین نیروهای مترقی مذهبی اطراف آقای [امام] خمینی منظور شده بودند.

 

در این جبهه بندی، نهضت آزادی که دولت موقت انقلاب را تشکیل داده بود چه جایگاهی داشت؟

می بینید که از همین جا تکلیف نهضت آزادی ایران روشن بود! نهضت آزادی نیروی مبارزی بود اما موضعش به مراتب پایین تر از موضع آقای خمینی بود. آقای خمینی در نوفل لوشاتو صریحا به اوریانافالاچی گفت ما جمهوری می خواهیم و فالاچی پرسید چه نوع جمهوری؟ ایشان جواب داد همین جمهوری که مردم رای می دهند و نماینده خود را تعیین می کنند، حتی مارکسیست ها هم می توانند بیایند حرف خود را بزنند. اما آقای بازرگان به عنوان راس دولت موقت و راس نهضت آزادی ایران در اولین صحبت خود حزب توده ایران را براساس قانون سال 1310 که رضاخان گذاشته بود غیر قانونی دانست. این مسئله برای ما خیلی تعجب آور بود. همچنین ترکیبی که دولت موقت داشت مورد انتقاد ما بود. البته زنده یاد فروهر و دکتر سامی مورد تائید حزب بودند. فروهر سال 57 دیگر فروهر دهه 20 نبود. او آنقدر مورد اعتماد بود که پیام کمیته مرکزی حزب را از خارج برای من به تهران آورد. فروهر در به در پی من می گشت تا این که از طریق سیاوش کسرایی مرا یافت و در منزل آقای به آذین دیدار کردیم و ایشان پیام رفقا را برای ما آورد.

 

البته رابطه دولت موقت حاکی از بی توجهی کامل نبود، آقای ابراهیم یزدی به دعوت از حزب توده ایران به وزارت خارجه جهت شرکت در جلسه بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی اشاره می کنند. از این دعوت و جلسه چیزی در ذهن دارید؟ آیا همین دعوت نمی توانست سوء ظن میان حزب و دولت موقت را کم کند؟

بله! به خوبی به خاطر دارم. زنده یاد منوچهر بهزادی و من از طرف حزب در این جلسه در وزارت خارجه شرکت کردیم. این دعوت کار مثبتی بود که به نظرم با ابتکار آقای یزدی، وزیر خارجه وقت، انجام شده بود. حضور نمایندگان جریان های گوناگون هم مورد تایید بود. این کار درست و اصولی بود و انتظار می رفت این روند ادامه پیدا کند و در عرصه های دیگر هم دیده شود، اما با شناختی که رفقای ما از مهندس بازرگان داشتند، می دانستند که ایشان اصلا میانه ای با حزب توده ایران ندارد و اگر دستش برسد از همان ابتدا حزب را غیر قانونی می کند. ما واقعا ضد دولت موقت نبودیم، اما با شناختی که از نگاه ها و جایگاه طبقاتی مهندس بازرگان داشتیم، می دانستیم که او به عنوان فردی برخاسته از بورژوازی بازار به دنبال سیاست های لیبرالیستی است. اصلا نهضتی ها خود را مفتخر به لیبرال بودن می دانستند، غافل از این که در آن شرایط انقلابی، لیبرال بودن یک ناسزا بود. ضمنا به خاطر داشته باشیم بیانیه به شدت موهن و غیر منصفانه نهضت آزادی پس از ضربه به حزب (بهمن 61 و اردیبهشت 62) ژرفای دشمنی این جریان سیاسی با حزب را برملا ساخت؛ در حالی که ما با نهضت آزادی دشمنی نداشتیم جز آن که نسبت به مواضع سیاسی اش انتقاد داشتیم.

 

آقای عمویی! دولت موقت در مجموع هشت ماه برسر کار بود. درست است که مهندس بازرگان حزب توده را غیر قانونی می دانست اما نوع عملکرد حزب در نشریاتش در این هشت ماه به گونه ای است که به شکلی تمام عیار دولت موقت را می کوبد. حزب توده ایران نهضت آزادی را به عنوان نماینده لیبرال ها معرفی می کند و تبلیغ می کند که خط دولت موقت با خط امام و انقلاب تباین دارد. الان که به گذشته نگاه می کنید آیا هیچ راهی برای تعامل با بازرگان و کابینه اش وجود نداشت؟ آیا امروز شما انتقادی نسبت به حملات بی امان حزب به دولت موقت و شخص مهندس بازرگان ندارید؟ آیا این که روزنامه میزان را توده ای ها «میزان با امپریالیسیم نامیزان با خط امام» توصیف می کردند درست بود یا می توان امروز با دید انتقادی به آن نگریست؟

موضع حزب توده ایران دفاع از دموکرات های انقلابی و سد کردن راه لیبرالیسم بورژوایی تعریف شده بود. به عنوان مصداق بیرونی این تعریف، لاجرم نیروهای دموکرات اطراف آقای  خمینی را در موضع دموکرات های انقلابی و نهضت آزادی را در موضع لیبرال های بورژوایی قرار می دادیم. من قبول دارم که در بیان این مطالبی که گفتید در آن هشت ماه افراط و تفریط هایی شد. امروز که به گذشته نگاه می کنم معتقدم نه نیروهایی که به عنوان دموکرات انقلابی مابه ازای بیرونی تحلیل حزب بودند با آن غلظت دموکرات و انقلابی بودند و نه در مورد نهضت آزادی، که مابه ازای بیرونی لیبرال های بورژوایی قرار گرفته بود، آن شکل نفی و نظرات تند صحیح بود. من البته نهضت آزادی را به رغم تمامی کاستی های لیبرالی اش که دیروز در دوران مهندس بازرگان داشت و امروز در دوران آقای یزدی دارد، نیروی مبارزی می دانم. اگر بخواهیم نگاه انتقادی داشته باشیم، باید بپذیریم که نهضت آزادی هدف مبارزه حزب توده ایران نبود. این ها جزوی از نیروهای انقلاب بودند و البته کاستی لیبرالی داشتند و باید روی این کاستی ها صحبت می شد. من به صراحت می گویم ما نباید از توقیف شدن روزنامه میزان ابراز خوش حالی می کردیم. اگر جریانی اصولی دارد، این اصول باید گسترده و همه جانبه باشد. فراموش نمی کنم که در یکی از تظاهرات حزب بعد از انقلاب شنیدم که بلندگو به نفع شیخ صادق خلخالی شعار می دهد. من گوشم زنگ خورد و عصبانی به سمت رفیقی که بلندگو در دست داشت رفتم. گفتم: «چه می گویید؟» گفتند: «رفیق آصف رزم دیده گفته» گفتم: «نگویید. چنین شعاری ندهید؛ ایشان چیزی که ندارد روحیه دموکرات است» اگر چه در مجله دنیا و نامه مردم مفهوم دموکرات های انقلابی و ویژگی های آن تعریف می شد اما در مصداق بیرونی این نیروها خطاهایی رخ می داد. آن قدر از این خطاها رخ می داد که شعبه ای در کنار کمیته مرکزی با عنوان شعبه بازرسی و رسیدگی تشکیل دادیم. من مسئول این شعبه بودم. ما به این نتیجه رسیدیم که رهنمودهای رهبری حزب به درستی به حوزه ها نمی رسد و سلیقه ای عمل می شود. واقعیت این است که عمر فعالیت علنی حزب خیلی کوتاه بود. البته حزب ظاهرا علنی بود. ولی از وقتی که دفتر حزب در پاییز 58 اشغال شد، فعالیت علنی بسیار سخت شده بود. بنابراین ضمن این که اصول این تحلیل را درست می دانم، معتقدم در اعمال سیاست «اتحاد و انتقاد» که در حزب تصویب شده بود افراط و تفریط هایی هم صورت گرفت.

 

این سیاست چه چارچوبی داشت و چه کسی آن را مطرح کرده بود؟

همان طور که از اسم این شعار پیداست منظور این است که حزب توده ایران با نیروهای دموکرات اطراف آقای [امام] خمینی اتحاد دارد اما انتقاداتش به این جریان را نیز مطرح می کند. این رویه در هیئت سیاسی تعریف شده و هیئت دبیران مجری پیشبرد آن بود. به اعتقاد من هم در باره اتحاد و هم در باره انتقاد در اجرای افراط صورت گرفت. ما آن چنان که لازم بود به برخی روندها آشکارا انتقاد نکردیم. البته حزب طی نامه های خصوصی انتقادات خود را از طریق آقای سید هادی خسروشاهی و دیگر کانال هایی که داشت به رهبر انقلاب می فرستاد.

 

آقای عمویی! آیا فکر نمی کنید بعضی موضع گیری های حزب در سال 57 و 58 در جهت برخی تندروی ها موثر بوده است؟ مثلا نامه مردم مرتب به دولت موقت طعنه می زد که دنبال تعطیلی دادگاه انقلاب است و یا در نامه مردم به دنبال اعدام فرخ رو پارسا آمده است که «فرخ روپاسا با وقاحت از محضر دادگاه طلب عفو می کرده که اعدامش نکنند!» یا در مسئله محدودیت های اعمالی به زنان، آیا سیاست رسمی این نبود که چون روند کلی شکل گرفته بعد از انقلاب مخالف امپریالیسم است، پس کارهای دیگر را می توان به دیده اغماض نگریست؟ آیا درون رهبری حزب با این نگرش مخالفتی صورت نمی گرفت؟

بله! می توان با دیده انتقاد نگریست. همین مسائلی را که شما به آن اشاره کردید و امروز به شکل بارزی روی آن ها انگشت گذاشته می شود باید با دیده انتقاد نگریست. اما ما بحث های درونی رهبری حزب پس از انقلاب را هیچگاه علنی نکردیم. من به شما فقط اشاره می کنم بعضی وقت ها بحث های درونی هیئت دبیران بسیار تند بود. مسائلی حاد به وجود می آمد و دو طرف نظرات مختلف داشتند. اما من صلاح نمی دانم که این بحث های درونی علنی شود؛ چرا که تمامی اعضای کمیته مرکزی به جز من، اکنون در میان ما نیستند.

 

در منابع مختلف و همچنین خاطرات منتشر شده، از ارتباط کمیته مرکزی حزب توده ایران با شخصیت های برجسته روحانی انقلاب سخن گفته می شود و این که حزب توده ایران اخباری را در اختیار این افراد قرار می داده است که این اخبار در جهت مبارزه با مخالفان انقلاب نیز بوده است. مشخصا از ارتباط حزب با شخصیت هایی چون آقای هاشمی، مرحوم بهشتی و مرحوم منتظری سخن گفته می شود. آیا مواردی از این تعاملات در ذهن دارید؟

مثلا به خاطر دارم که زنده یاد دکتر سامی قصد داشت طب ملی در کشور پیاده کند. ما یک طرح جامع برای دکتر سامی تهیه کردیم و به او دادیم. در مورد قانون کار در کابینه مهندس میرحسین موسوی اختلافی به وجود آمده بود. آن زمان احمد توکلی وزیر کار بود و روی قانون کار دو دستگی در کابینه وجود داشت. ما از طریق واسطه هایی که داشتیم پیش نویس قانون کار را به کسانی که مسئول تهیه این قانون شده بودند، پیشنهاد دادیم. همچنین به خاطر دارم ما طی نامه ای به مقامات نوشتیم که رفقای آلمان شرقی ما اطلاع داده اند که دستگاه اطلاعاتی ایران با دستگاه اطلاعاتی آلمان غربی همکاری می کند. ایران لیستی از اسامی به دستگاه امنیتی آلمان غربی داده بود و خواسته بود که سرویس امنیتی آلمان غربی مشخص کند این افراد چه زمانی به آلمان رفته اند و از آنجا به کجا رفته اند. در آن نامه به رئیس جمهور نوشتیم که برای ما حیرت آور است که چگونه دستگاه اطلاعاتی برخاسته از یک انقلاب باید به دنبال دستگاه اطلاعاتی آلمان فدرال برود که در ردیف سی.آی.ای. و دیگر دستگاه های جاسوسی امپریالیستی است؟ آقای میرسلیم که رئیس نهاد ریاست جمهوری بود دنبال فردی در حزب توده ایران می گشت تا با او در این خصوص صحبت کند. سراغ دکتر شایورد که داروساز و معاون نهاد ریاست جمهوری بود، رفت. میرسلیم به او گفته بود تو کسی از توده ای ها را می شناسی؟ به یکی از آن ها بگو به دیدار من بیاید. خلاصه پیام از طریق شایورد به زنده یاد احسان طبری رسید. طبری در کمیته مرکزی مطرح کرد و من به دیدار آقای میرسلیم رفتم و در خصوص این نامه و همکاری دستگاه اطلاعاتی با آلمان فدرال حرف زدم. آقای میرسلیم می گفت این همکاری چه ایراد و عیبی از دیدگاه شما دارد؟ گفتم آقای میرسلیم وقتی شما از نیروهایی که ضد این انقلاب هستند اطلاعات بخواهید آن ها اطلاعات غلط به شما می دهند. این با سیاست های ضد امپریالیستی همخوان نیست.

به هر حال حزب اطلاعات ارزشمندی را در اختیار مقامات مسئول قرار داد که خیلی موثر بود. کودتای نوژه یک نمونه آن است. در خصوص رهبری انقلاب هم ما مایل بودیم که اخبار را مستقیم در اختیار رهبر انقلاب قرار دهیم. چون برخی موارد بود که ما اطلاعاتی به مسئولان داده بودیم و بعد مشخص شده بود این اطلاعات درز کرده است. ما گفتیم باید اطلاعات را به جایی بدهیم که درز نکند و تا حد امکان دست به دست نشود. فردی تعیین شد که مستقیما با من ارتباط داشت. من با عنوان مستعار دکتر تبریزی تماس می گرفتم، به جماران می رفتم و با آقای حمید انصاری دیدار می کردم. همین آقای انصاری که محافظ شخص آقای خمینی بود. طرفه این که تمامی این پایبندی ما به مبانی انقلاب، پس از ضربه به حزب به صورت «اتهاماتی» نابخشودنی درآمد و رفقای ما چه هزینه ای پرداختند!

 

 

 

                        راه توده  433     23 آبان ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت