راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

براندازی
هدف است
یا وسیله؟
عزیز ناصریان
 

 

  انسان ها تاریخ خود را می سازند اما نه به شیوه ای که دلخواه آنان است و نه تحت شرایطی که خود برگزیده اند" کارل مارکس.

کسانی که شعار سرنگونی ی جمهوری ی اسلامی سر می دهند به گونه ای نظرات خود را بیان می کنند که گویا بر اندازی رژیم هدف نهایی است نه وسیله ای برای استقرار یک جمهوری ی ملی و دمکراتیک. این استنباط از آنجا ناشی می شود که آنها نسبت به موقعیت های موجود در جهت به دست آوردن ابزار لازم برای ایجاد چنین حکومتی بی توجه بوده و فرصت ها را از دست می دهند. یکی از این فرصت ها در تصمیمی نهفته است که دولت یازدهم در فراهم کردن شرایط و دادن امکانات برای ایجاد و فعالیت آزاد احزاب و اتحادیه های صنفی و سندیکاها و شوراهای غیر دولتی و مستقل گرفته است. با کمال تاسف شاهد آنیم که این دوستان به جای بهره گرفتن از زمان، از چپ و راست وقت خود را صرف تاختن به رئیس دولت منتخب مردم کرده و از هم اکنون شکست کاملش را پیش گویی می کنند. یعنی پیش گویی شکست کارهایی که حتی هنوز برنامه ی اجرایی ی آنها تدوین و اعلام نشده است.
بسیار مشکل است که بتوان با این دوستان وارد یک گفتگوی سازنده شد. به همین جهت است که می گویم فرض کنیم که حق با دوستان است و هیچ راه کاری جز بر اندازی ی رژیم نیست! آیا حق ندارم سوال کنم که این بر اندازی وسیله است یا هدف نهایی؟
چه کسی و با کدامین استدلال می تواند ادعا کند که هم اکنون شرایط لازم وکافی در ایران برای جایگزینی یک حکومت ملی و دمکراتیک آماده است؟
من وارد بحث با سلطنت طلبان نمی شوم و روی سخنم با کسانیست که رژیم سلطنت را به تاریخ سپرده و امید و خواستشان بر پایی ی جمهوری ی ملی و دمکراتیک است.
منصفانه بیندیشیم که برای رسیدن به چنین هدفی شرایط جامعه چگونه باید باشد؟
ما تجربه انقلاب 57 را داریم که نه تنها آرزوی مردم بلکه رهبران انقلاب و کسانی که سکان قدرت را به دست گرفتند این بود که پس از برچیدن بساط سلطنت یک جمهوری ی ملی و دمکراتیک جایگزین شود. ولی نتیجه چه شد و چرا چنین شد؟ کسانی که به دنبال یافتن پاسخ های ساده برای رویدادهای بغرنج تاریخی هستند تا آن را دستاویز گفتمان امروز خود قرار دهند، به سادگی ادعا می کنند که انقلاب بد بود و مقصر هم رهبران سیاسی و روشنفکران است که از خمینی پیروی و دفاع و به او کمک کردند تا مردم را فریب دهد و انقلاب را مصادره کند.
با همین تز بی پایه است که امروز ادعا دارند که گویا نمی خواهند مردم را فریب داده و به اصلاحات و تغییر دلخوش سازند! ولی همین ها به دو پرسش اساسی در این مورد پاسخ نمی دهند.
اول اینکه آن رهبران و روشنفکران سابق با کدام نیرو و پایگاه اجتماعی می توانستند در برابر خیل عظیم هوا داران گوش به فرمان خمینی مقاومت کنند؟
سوال دوم اینکه در شرایطی که در کشور ما هنوز هیچ حزب و سازمانی که مورد پذیرش شما باشد و هیچ اتحادیه ی صنفی و سندیکای آزاد و مستقل وجود ندارد، شما با کدام ابزار می خواهید وارد عمل شوید؟
اینکه نیروهای ملی و دمکرات و ترقی خواه پس از پیروزی ی انقلاب چه وظیفه ای داشتند موضوعی است بسیار مهم و ضرورت دارد تا جداگانه مورد گفتگو قرار گیرد و اکنون مجال آن نیست، ولی اکنون اشتباه اینست که تصور می کنیم رهبران انقلاب از ابتدا قصد فریب مردم را داشته و روشنفکران نیز به وظیفه ی تاریخی خود عمل نکردند. به نظر من آنچه که در واقعیت عمل کرد و مسیر انقلاب را رقم زد را بایستی فقط در توازن قوای اجتماعی جستجو کرد نه در اندیشه و عمل این و آن. تاریخ به ما می آموزد که صرفا براندازی یک نظام، جایگزین شدن نظام دلخواه را تضمین نمی کند. امروز نیز وقایع مصر و تونس را در پیش رو داریم. بنا بر این بایستی با دقت مواظب باشیم که وسیله را به جای هدف ننشانیم. برای هدف نیز برنامه روشن باید داشت. اجرای هر برنامه ای نیز ابزار خود را می طلبد. اگر ابزار انقلاب تفنگ بود و گردان های جان بر کف و خیزش توده ها، ابزار جایگزین کردن حکومتی ملی و دمکراتیک وجود احزاب ملی و آزاد است و اتحادیه های صنفی و سندیکاها و شوراهای مستقل و غیر دولتی.
اکنون چه باید کرد؟
بی شک برای یافتن راه آینده خود بایستی تاریخ را ورق زد.
می دانیم که پس از کودتای 28 مرداد32 ،نه تنها همه احراب سیاسی ی کشور سرکوب و فعالیتشان ممنوع گشت بلکه، اتحادیه های صنفی و سندیکاها و شوراها نیز اغلب تعطیل و یا عمدتا دولتی شدند. کودتایی که مسیر حرکت جامعه را به کلی دگرگون و استبداد سلطنتی را تثبیت کرد. با خشن ترین ابزار، آزادی اندیشه سرکوب و کوچکترین انتقاد از حکومت با تهدید و زندان و شکنجه و اعدام مواجه گردید. احزاب ملی و ترقیخواه، مانند احزاب توده ایران و جبهه ی ملی علاوه بر سرکوب از حق برقراری ی کوچکترین ارتباط علنی با مردم محروم شدند. آنچه که میدان ظهور و فعالیت یافت از یک سو ناسیونالیسم کهن گرای پهلوی بود و از سوی دیگر اسلام که پایگاه های وسیعی چون مساجد، تکایا، امامزاده ها و حوزه های علمیه را در اختیار داشت. اگر چه رویدادهای دیگری مانند واقعه سیاهکل، عملیات چریکی مجاهدین خلق و نظایر آن نیز وجود داشت ولی آنچه که واقعا تاثیر گذار بود وحرکت جامعه را سمت می داد جدال پنهان و آشکار ناسیونالیسم کهن گرای پهلوی با نقاب مدرنیسم و اسلام سیاسی بود. سرانجام آن جدال نیز بر کسی پوشیده نیست و جمهوری ی اسلامی حاصل همان جدال است.
اکنون از خود سوال کنیم که اگر در زمستان سال 57 احزاب ملی و ترقی خواه به همراه سندیکاها و اتحادیه های صنفی به همان قدرتی که در دهه ی بیست در ایران وجود داشتند و یا با قدرتی که اکنون در تونس دارند باز هم سرنوشت انقلاب بهمن 57 به همین گونه که رفت رقم می خورد؟
اگر واقعا می خواهیم تاریخ تکرار نشود وظیفه عاجل ما اینست که در جستجوی ابزار کارامدی باشیم تا راه ما را به هدف که نه الزاما براندازی که حاکمیت حکومتی ملی و دمکراتیک است هموار کند. اکنون که دولت روحانی بارها قول فراهم کردن زمینه برای تشکیل احزاب و اتحادیه های مستقل و آزاد را داده است می بایستی به این فرصت کم بها نداد و از آن بهره گرفت. نیروهای سیاسی می توانند و بایستی با برخورد فعال و نقد همین احزاب و شوراهای موجود - از جمله شوراهای شهر- مردم را به حقوق خود آگاه ساخته و آنان را برای تشکیل احزاب،اتحادیه های صنفی و سندیکاها و شوراهای مستقل و غیر دولتی ی جدید هدایت کنند. چنین دستاوردی و تثبیت بی بازگشت آن درخشان ترین چشم انداز آینده کشور و مردم آنست. آنچه اصلاحات را تثبیت می کند و گسترش می دهد اصلاحات سیاسی و ایجاد نهادهای مدنی مستقل و آزاد است. خوشبختانه خبر هایی که از داخل ایران می رسد مانند چهار درخواست سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی از رئیس جمهور و فعالیت خانه ی احزاب و نظایر آن بسیار نویدبخش است.
باید از این اقدامات و جهت گیری های دولت حمایت کرد.
 

 

 

 

                        راه توده  424     21 شهریور ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت