راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اصفهان، نصف جهان

هر کدام  از ما

یک رسانه ایم!

 
 

 

برای تبلیغ شرکت در انتخابات به دیدار دوستی رفتم که مدرک فوق لیسانس از یک دانشگاه دولتی و معتبر دارد.

میگفت : برای تدریس به عنوان استاد به یکی از دانشگاهها مراجعه کردم . رئیس دانشگاه ضمن مصاحبه, بدون پرسش حتی یک سوال اختصاصی در رشته تحصیلی ام، از من پرسید " به فیس بوک هم میروی؟" شب که شنیدم حسن روحانی گفت باند اینترنت را می خواهد پهن کند، با خودم گفتم من هم باید خودم را جمع و جور کنم و برای انتخابات آماده شوم.

امروز، تصمیم " نگهدار " در مورد انتخابات خوشحالم کرد. در سالهای دور رهبر من بود. روی سخنش با دوستان قدیمی بود. انگار بعضی از آدم ها در تاریخ مانده اند. برخی از دوستان هنوز در جنگلهای سیاهکل دنبال هویت می گردند. بعضی در 57 و گروهی در 88 . حال آنکه ما در امروز زندگی می کنیم. اصلاحات از دوران خاتمی عبور کرده است. توانمندی, بالندگی، رشد و پویایی جنبش اصلاحات در طی سالهای پس از دوم خرداد در گستره ای به بزرگی میهن با پرورش فرزندانی شجاع و با تدبیر همراه بوده است. مردم ما با درک سیاسی شگرف و بی نظیر خود برای ایجاد تغییرات و بیرون رفتن از شرایط فعلی حاکم بر کشورمان تنها و تنها اصلاحات را برگزیده اند.

بعد از ظهر سه شنبه است. انگار که دقیقه نود عادتمان شده حتی در تبلیغات انتخاباتی. در تقسیم این دقایق, به اجبار کم تبحر نداریم. در این چند روز باقیمانده تبلیغ انتخاباتی عین تنفس دهان بدهان شده است . از همه روش های تیلیغی استفاده می کنیم. اول صبح امروز به یکی از ستادهای روحانی رفتم. چند جوان مشغول آب و جارو و مرتب کردن وسائلشان بودند. تعدادی تراکت و برگه های تبلیغی گرفتم و بحث نیم ساعته خوبی داشتیم در مورد برنامه های روحانی و استفاده از ساعت های باقیمانده. از ستاد آمدم بیرون و سر راهم به فروشگاهها و سوپرهایی که روزنامه هم داشتند تعدادی برگه تبلیغی دادم. با فروشنده یکی از سوپرها که مردی حدود 28 ساله بود صحبت کردم. بدون مقدمه پرسیدم به کی رای میدهی؟ گفت در انتخابات شرکت می کنم حتما؛ اما هنوز انتخاب نکرده ام. برگه تبلیغی روحانی و کاندیداهای منتخب اصلاح طلبان در شورای شهر را مقابلش گذاشتم و گفتم: روحانی کاندید مردم است. مورد تایید آقای خاتمی ست. این هم نمایندگان شورا . فقط به روحانی باید رای داد. سایر کاندیداها را می شناخت و نظر خوبی روی هیچکدام نداشت. در مورد عدم شناختی که در مورد کاندیداهای شورای شهر داشت حرف زدیم . فرصت خوبی بود که در مورد ضرورت حزب و تشکلهای سیاسی حرف بزنیم . احزاب و تشکلهای سیاسی برنامه خاص خود را دارند و تو میتوانی کاندیدای مورد نظرت را از بین کاندیدای حزب مورد نظرت برای شورای شهر انتخاب کنی. تایید کرد . تشکر زیادی کرد و گفت دانستن چقدر خوب است . واقعا مانده بودم به چه کسی رای بدهم! به روحانی رای میدهم.

از آنجا رفتم به یکی دیگر از ستادهای آقای روحانی . حدود 20 تا 30 جوان آنجا بودند. خسته نباشید گفتم و کمی گپ و گفتگو. برای خرید میوه به یک میوه فروشی رفتم. اینجا هم بدون مقدمه برگه تبلیغی روحانی را در آوردم . پرسیدم به کی رای میدهید . گفتند نمیدونیم. گفتم: به روحانی رای بدهید. قبل از اینکه پاسخ بدهند در مورد سایر کاندیداها حرف زدیم . جالب است که سایر کاندیداها را بخوبی می شناختند. جلیلی رو کاندید مصباح و قالیباف را کاندیدای سپاه. در مورد خطری که رئیس جمهوری این کاندیداها برای امنیت کشور میتوانند ایجاد کنند حرف زدم. پرسیدند روحانی را خاتمی تاییدش کرده؟ جواب دادم بله. هر دو پذیرفتند با خانواده شان به روحانی رای بدهند. به خنده گفتم اگر نمی روید که صبح جمعه بیام دنبالتون. به خنده جواب دادند مطمئن باش به روحانی رای میدهیم.خریدار دیگری که مهندس صدایش میکردند وارد مغازه شد. گفتم: آقای مهندس به آقای روحانی رای میدهید؟ جواب داد: البته که رای میدهم. شرکت در رای گیری حق شهروندی من است و از این حقم بخوبی استفاده می کنم. من نمی خواهم کشورم بیشتر از این به لحاظ سیاسی اقتصادی و بین المللی آسیب ببیند. 17 نفر را هم از بستگان آماده کرده ام که صبح جمعه برای رای گیری بروم دنبالشون . چند تا برگه بهش دادم و به امید پیروزی اصلاح طلبان از آنان جدا شدم.

نگهبان مهربان آپارتمانی که در آن زندگی میکنم را بسیار دوست دارم. از خانه که بیرون میزنم آنقدر به اتاقکش نگاه میکنم تا مرا ببیند . آنگاه با لبخند بگویم سلام. صبح بخیر. نمیدانم کوچکی یا بزرگی این آرزو را, اما میدانم که پر ارزش است برایم. از ظهر گذشته که رسیدم به خانه. رفتم به سمت اتاقکش سلام کردم و احوالپرسی. با مهربانی پاسخم داد و یک خسته نباشید گفت. پرسیدم اقای امینی به چه کسی رای میدهید و همزمان برگه روحانی را روی میزش گذاشتم. گفت : حتما رای میدهم اما نمیدانم به چه کسی رای بدهم. صحبت از قالیباف کردم . رادیوی کوچکش را به من نشان داد و گفت: به قالیباف رای نمیدهم خانم چون گاز انبری عمل میکند. او یک چماق بدست است. تازه فهمیدم که آقای امینی بازنشسته ژاندارمری هست و زمانی قالیباف رئیسش بوده است. و پرونده خوبی در بین کارکنان ژاندارمری ندارد. به جلیلی هم رای نمیدهم چون مسئله اتمی را حل نکرد ..و... به تعجب نگاهش کردم . گفت: همه مناظره ها را با این رادیوی کوچک گوش کردم . هیچکدامشان طرفدار مردم نیستند . شاید فقط روحانی اما اگر بگذارند! در مورد روحانی حرف زدیم . تشکر کرد و گفت همراه باخانواده ام که در یکی از شهرهای کوچک اطراف زندگی میکنند به روحانی رای خواهم داد. چشمانم پر اشک است. می اندیشم, مردم سرزمین من درک و شعور سیاسی شگرفی دارند. می آموزم از آنان آداب زندگی . دوستشان دارم ! ساده, بی پیرایه.

این گوشه ای از زندگی دو روز به رای گیری من بود . ساده و بدون کم و کاست انگونه که خواندید. گزارش نویسی را تنها اینجور بلدم . مرسی از بردباری شما.

اصفهان- نصف جهان

 

 

 

                        راه توده  41    23 خرداد ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت