راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

از کتاب پیر پرنیان اندیش

احسان طبری

دائره المعارف

موسیقی ایران وجهان

باز تایپ و ارسال از "سروش"

 
 

 

م: مقاله ای درباره تاریخچۀ چاووش خواندم. نکته هایی به سایه نسبت داده شده بود. این نکته ها را با سایه در میان گذاشتم . خیلی تمایلی به گفتگو در این موضوع نشان نداد . استدلالش این بود که :

س: امروز (23 تیرماه 1390) ، اوضاع و احوالیه که وجداناً شما نمی تونین حتّی حقایق رویگین ، برای اینکه وارد دعوایی می شین با گفتن این حقایق و هر جا که دست بذارین یه جای دیگه خراب می شه.

م: کلی با سایه کلنجار رفتم تا حاضر شد به سوالهای من جواب بدهد. مجملی بی آب و رنگ از گفتگویمان  را  نقل می کنم . ان شاءالله که به کسی برنخورد.

 م: لطفاً دربارۀ کنسرت ِ دانشگاه ملی ( = نوار ِ سپیده ) و ضمیمه های سیاسی این کنسرت توضیح  بدید:  

 س :در آذر 58، این کنسرت معروف برگزار شد. ما رفتیم تو سالن ، بچه های دمکرات دانشگاه این کنسرتو برگزار کرده بودند. رفتیم تو سالن و دیدیم که شعارهای حزب تودۀ ایران هست.

 م:آیا شما خبر داشتین از این قضایا؟ 

 س:نه ،واقعاً هیچ خبری نداشتم. واقعاً خبر نداشتم. ببینید من دربارۀ این کنسرت هیچ قراری با هیچ کس نذاشتم . تا اونجایی که من می دونم آقای لطفی سرپرستی این کارو داشت. من همون وضعی رو که در چاووش داشتم دربارۀ این کنسرت هم همین نظرو داشتم ... من دیدم آدمها می آن به چاووش و روزنامه شونو جا می ذارن ، من این طوری تعبیر می کنم و نمی گم که روزنامه شونو می آوردن و برای تبلیغ روی میز هال چاووش می ذاشتن. من گفتم کسی روزنامه اش رو جا نذاره ، اگه جا بذاره و بره ، ما این روزنامه رو جمع می کنیم . من نمی خواستم که چاووش آلودۀ سیاست روز باشه. هیچ فرقی هم نمی کرد که از چه حزب و گروهی باشه.

آقای عظیمی ! برکنار نگه داشتن چاووش از سیاست روز، تو اون فضای اجتماعی کار خیلی سختی بود...

 م:پوزخندی می زند و چند لحظه ای سکوت می کند...

یه روز ما طبری رو دعوت کردیم به چاووش ، طبری هم اومد و راجع به موسیقی صحبت کرد نه راجع به مسائل سیاسی . من اونجا با اینکه می شناختم این آدمو ، اصلاً حیرت کردم از اطلاعات این آدم . مثل یه دایرة المعارف موسیقی جهان و ایران بود. خیلی هم با تواضع حرف می زد. یه دفعه یکی از بچه های که اون موقع جزو چپهای چریکی بود و خیلی هم بچه خوبی بود، پا شد سر مارکسیسم با طبری یکی به دو کردن!... طبری که چهرۀ جهانی مارکسیسم بود یعنی در مجمع جهانی که مارکسیست های درجه اول  دنیا  جمع می شدن به  حرف  طبری  توجه  می کردن. بعد این بچه شروع کرد که مارکس اونجا چنین گفت و چنان گفت .

من دیدم که طبری سرخ شد و یک نگاهی کرد به من و گفت من اینجا نیومدم که برای حزب خودم تبلیغ بکنم . دوستان – باز من و لطفی رو نگاه کرد – از من دعوت کردن و من هم غنیمت دونستم که بیام با اهل موسیقی از نزدیک آشنا بشم. کارهای شما رو شنیده بودم و فلان... من یه فعال سیاسی هستم ولی اینجا برای کار سیاسی نیومدم. شما دارید منو می کشونین به چیزی که دلخواه من نیست و مصلحت هم نمیدونم که در این کانون هنری مسائل روز سیاسی مطرح بشه ولی اگه اصرار دارید من جوابتونو می دم. حالا همین چند تا جمله رو مگه اون رفیق ما که طبری بگه ، پشت سر هم جمله شو می برید: نخیر آقا فلان شد ، حزب اونجا در سال هزار و سیصد و فلان ، فلان حرفو زد. من دیدم طبری داره بی تاب میشه! از محدود مواردی بود که من بی تابی طبری رو می دیدم . اما خیلی زود افتاد رو همون غلطک خودش و مثل همیشه با آرامش و مهربانی شروع کرد به حرف زدن و حرفهای پراکندۀ رفیق ما رو طبقه بندی کرد و جواب داد. در عین حال معلمی هم می کرد و آداب مباحثه رو به او یاد می داد که تو باید به حرف حریف گوش کنی ، خیلی هم دقیق گوش کنی تا بتونی اشکالهاشو بگیری ، بعد هم آخر حرفهایش عذر خواهی کرد که ببخشید من پر حرفی کردم و توضیح اضافی دادم.

 م :چند لحظه ای سکوت می کند ... گرمای هوا باعث شده که شرشر عرق بریزد.

 س:طبری خیلی خصوصیات اخلاقی عجیب و غریبی داشت ، خیلی با احترام و محبت با آدمی که باهاش مخالفت می کرد رفتار می کرد ، اصلاً یک سرشت مهربان غیر متجاوزی داشت ... شما نمیدونید اون دوست ما اون روز چه رفتاری با طبری کرد!... یه فضای سیاسی عجیب و غریبی بود! به هر حال در این کنسرت دانشگاه ملی اصلاً من دخالتی نداشتم . ولی در تمام تمرینها بودم.

----------------

 

محال اندیشی

چند پک عمیق به سیگار می زند و با حرارت ادامه می دهد...

آه ، هنگامی که یک انسان

می کُشد انسان دیگر را

 می کُشد در خویشتن

انسان بودن را

این شعر منه اما حرف فقط من نیست . تو قرآن هم اومده. فاجعۀ بشریت اینه اگه نکُشی کشته می شی و اگر بکشی قاتلی. شوخی هم نداره. همه جای این بازی غلطه ولی متاسفانه کار سیاست اینه، واسه همین طبری می گفت از سیاست به معنای خوب و بدش بیزارم. راست هم می گفت . اصلاً ذات سیاست تراژیکه ، وقتی رستم رو در مقابل اسفندیار قرار می دین نتیجه اش چاه شغاده. اما ازش در هم نمی شه رفت ... بدی ِ کار اینه... نمی شه بی طرف موند ... از بچگی ، از نوجوانی این اعتقاد در من شکل گرفت که اگه دو نفر دارن دعوا می کنن ، زد و خورد می کنن و یکی گردن کلفته یکی ریقونک، شما چه کار می خواهی بکنی؟ .. می گی من بی طرفم. معنایش اینه که اون قویه هرچی دلش خواست بکنه دیگه. خُب می زنه این ضعیفه رو لت و پار می کنه. بی طرفی تو یعنی حمایت از اون گردن کلفته. از اون ور شما اگه وارد ماجرا بشین باید گاز بگیرین، چنگ بزنین... یه عبارتی هست که " انسان اگه چنگ و دندان گرگو به خودش نبنده دریده می شه " ولی  وقتی چنگ و دندان گرگو به خودتون ببندین گرگ می شین... دو سر قضیه معیوبه ، چی کار باید بکنیم؟ بدریم یا دریده بشیم؟ قانون جنگ و جنگله دیگه :

مرد چون با مرد رو در رو شود

مردمی از هر دو سو یکسو شود

فاجعه در اینه که شما انسان رو در مقابل انسان قرار بدین. بحث  انسان خوب و انسان بد نیست ، انسان محق و غیر محق نیست. اصل قضیه اینه که یک انسان در مقابل انسان دیگه قرار می گیره.

خُب چی کار بکنیم ، هر طرف رو بگیریم ، خراب می شه ، ولی این سرنوشت ماست ...

)انتخاب عنوان ازسروش است ، مفهوم متن بنظرم با این شعر حافظ همخوانی دارد که :

خیال حوصله بحر می پزد هیهات

چه هاست در سر این قطره محال اندیش

یا

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند

دور با عاشقان افتد تسلسل بایدش

تسلسل دوُر در در فلسفه باطل است ، ولی در مورد عاشقان جایز می داند)

 

 

 

                        راه توده  40    26 اردیبهشت ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت