راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

چهار پایه

تق و لقی

که کنگره

 روی آن نشست!

 

 

 

در باصطلاح سندی که کنگره ششم ارائه داده، کوشیده اند به علل وضع ناگوار و نابسامان کنونی و گروهی خود بپردازند. استنادات این سند هم مانند موارد دیگر الگوبرداری ازتوجیه‌‌های جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نیز هرگاه راجع به وضع نابسامان اقتصادی و اجتماعی می خواهد سخن بگوید، آن را به سی سال پیش، به جنگ تحمیلی دیروز و تحریم‌‌های خارجی امروز وصل می‌کند. بدون آنکه بگوید که ادامه این جنگ تحمیلی دستپخت سیاست‌‌های نادرست حکومت بود. چنانکه تحریم اقتصادی امروز نیز ناشی از کودتا علیه رای مردم و تبدیل کردن جمهوری اسلامی به رژیم منزوی از مردم و علیه انقلابیون واقعی است.

ادعاهای سند کنگره نیز چیزی در همین حدود است. آنان چهار دلیل برای بحران و وضع نابسامان کنونی خود در خارج کشور می‌آورند.

1- ضربه سی سال پیش رژیم به حزب توده ایران

2- اعدام‌‌های سال 1367

3- فروپاشی اتحاد شوروی

4- راه توده و به اصطلاح توطئه حزب سازی رژیم

 

این دلایل را بررسی کنیم.

1- یورش به حزب توده ایران البته ضربه وحشتناکی به حزب در داخل ایران وارد اورد. خارج کشور را نیز از امکان داشتن یک رهبری صاحب اندیشه و تجربه و کارآمد محروم کرد.

یورش رژیم به حزب توده ایران موجب افزایش وسیع شمار اعضای سازمان‌‌های حزبی در خارج کشور شد. مثلا سازمان حزبی تنها در فرانسه در دوران بعد از یورش بیش از 200 عضو داشت. در حالیکه امروز حتی یک عضو ندارد. بنحوی که برای شرکت در جشن اومانیته از آلمان و بلژیک  چند نفر فرستاده می شوند و ناگزیر شده اند فردی را با پیشینه راه کارگری و اتحاد فداییان خلق به مسئولیت سازمان حزبی در فرانسه بگذارند. کنار کشیدن این 200 عضو خارج کشور از حزب، آن هم در سال‌های بعد از یورش چه ربط مستقیمی به آن یورش دارد؟ مگر اینکه بپذیریم که با این یورش، حزب توده ایران از رهبران آزموده خود محروم شد و محروم شدن حزب از آن رهبران موجد تلاشی حزب در خارج کشور گردید که نظر ما هم دقیقا همین است. یعنی محروم شدن حزب از یک رهبری آزموده موجب در پیش گرفتن سیاست‌ها و روش‌های نادرستی شد که به فروپاشی تشکیلات در خارج کشور انجامید. این رهبری چون ظرفیت تحلیل و مقابله با منتقدان و مخالفان خود را نداشت به دنباله روی و رقابت فرصت طلبانه با آنان کشیده شد که به تجزیه در حزب انجامید. بنابراین، این سیاست‌ها و روش‌‌های فرصت طلبانه را باید بررسی و نقد کرد تا بتوان به ریشه بحران و فروپاشی تشکیلاتی دست یافت. در حالیکه سند کنگره دقیقا در رقابت باجمهوری اسلامی با هدف عدم بررسی گذشته و توجیه سیاست‌‌ها و روشهای نادرست پیشین تنظیم شده است.

2- کشتار سال 1367 هم هیچ ارتباطی به تشکیلات خارج کشور ندارد. اتفاقا پس از این کشتار شماری از توده ای های زنده مانده و آزاد شده به خارج کشور آمدند و جذب دوباره حزب شدند. چرا همین نیروها دوباره از دست رفتند و چرا بزرگترین ریزش در تشکیلات خارج کشور حزب درست در سال‌‌های 67 و 68 رخ داد؟ دلیل آن مربوط به اعدام‌‌ها نمی‌شد، بلکه مربوط به سیاستی بود که روی سرنگونی رژیم در پایان جنگ شرطبندی کرده بود. این سیاست نه تنها به انفعال و انتظار برای سرنگونی منجر شد بلکه با پایان جنگ و عدم سرنگونی موجی از ناامیدی را بوجود آورد که به کنار کشیدن بسیاری از هواداران حزب انجامید. بنابراین، ریشه موج دوم ریزش که در مقطع سال 1367 روی داد باز هم در سیاست نادرستی بود که منتشر کنندگان نامه مردم می‌کوشند به بررسی آن نپردازند.

3- سومین دلیلی که برای بحران و خالی شدن تشکیلات خارج کشور حزب ارائه می‌شود عبارتست از فروپاشی اتحاد شوروی. فروپاشی اتحاد شوروی نمی‌تواند بخودی خود موجب کنار کشیدن اعضای یک حزب باشد، مگر انکه آن حزب سمتگیری و رویکرد درستی نسبت به حوادث دوران نداشته باشد. در اروپا دو نمونه بارز و گویا وجود دارد. حزب کمونیست ایتالیا که با فروپاشی شوروی از هم پاشید و به کلی نابود شد. حزب کمونیست فرانسه که در جریان فروپاشی حتی یک عضو در سطح رهبری یا اعضای خود را نیز از دست نداد. اینکه فروپاشی اتحاد شوروی ضربه بزرگی به تشکیلات خارج کشور حزب توده ایران وارد کرد دلیل سیاسی داشت و آن در شعار و سیاست "طرد ولایت فقیه" بود. این شعار ماهیت جمهوری اسلامی را یک رژیم دیکتاتوری ایدئولوژیک و مذهبی معرفی می‌کرد و آگاهانه یا ناآگاهانه میان جمهوری اسلامی با اتحاد شوروی که تبلیغات جهانی آن را رژیم دیکتاتوری ایدئولوژیک معرفی می‌کردند در ذهن اعضای حزب شباهت ایجاد کرد. نتیجه این شد که اولا هواداران حزب در برابر تحولات منفی اتحاد شوروی منفعل شدند و ثانیا فروپاشی اتحاد شوروی برای بسیاری از آنها به حادثه فرخنده نابودی یک نظام دیکتاتوری ایدئولوژیک از نوع جمهوری اسلامی تعبیر شد. همان برداشتی که اکنون درباره سوریه وجود دارد. بنابراین اینکه فروپاشی اتحاد شوروی بر تشکیلات خارج کشور حزب تاثیری منفی بر جای گذاشت ریشه سیاسی داشت و ناشی از سیاست نادرستی بود که در آن دوران در پیش گرفته شده بود. 

4- راه توده و انگشت شمار رهبران حزبی آزاد شده نظیر نورالدین کیانوری، مریم فیروز و محمد علی عمویی و ملکه محمدی.

راه توده که کنگره ای ها در ابتدا آن را یک نشریه "یک نفره" و بعدها چند نفره معرفی کردند چگونه می‌تواند موجب ضعف و بحران در یک تشکیلات حزبی بقول خودشان منسجم و آبدیده شود؟ مگر اینکه بپذیریم این تشکیلات اتفاقا منسجم و آبدیده نیست و سیاست نادرستی بر آن حاکم است که اصولا اجازه انسجام را نمی‌دهد. اگر آقایان در برابر راه توده دچار بحران شده اند، بنحوی که امروز گویی زندگی و مرگشان در حمله به راه توده خلاصه شده است بدان دلیل است که سیاست نادرستی را در پیش گرفتند. همان سیاستی که شرکت در انتخابات را مشروعیت بخشی به رژیم تبلیغ می‌کرد و با انتخابات دوم خرداد 76 و انتخاب 20 میلیونی محمد خاتمی بسیاری از اعضای تشکیلات خارج کشور حزب را به شوک دچار کرد و به کناره گیری آنان منجر شد. در واقع برای هواداران تشکیلات حزبی خارج کشور این پرسش مطرح شد که اگر واقعا شرکت در انتخابات آنگونه که نامه مردم تبلیغ می‌کند مشروعیت بخشی به رژیم بوده است پس حداقل 30 میلیون تن از مردم ایران مشروعیت رژیم را قبول دارند. در این شرایط ادعای "طرد ولایت فقیه" دیگر چه محلی از اعراب دارد؟ بنابراین موج چهارم خالی شدن تشکیلات حزبی در سال‌‌های 1376 و پس از آن ربطی به راه توده یا کیانوری و عمویی نداشت، بلکه به سیاست نادرست حاکم بر این تشکیلات ربط داشت. چنانکه انتخابات سال 1376 که راه توده با استواری از شرکت در آن دفاع و آن را توصیه کرد جایگاه راه توده  را تقویت کرد.

نقش راه توده و شخصیت‌‌هایی نظیر کیانوری و عمویی اتفاقا و برعکس دفاع واقعی از حزب توده ایران و نشان دادن میزان و چگونگی ایستادگی بر سر نظرات آن و ریختن یک پایه برای بازگشت و جمع کردن دوباره همه نیروهای جدا شده و کنار کشیده شده بود. امروز می‌توانیم بگوییم که فعالیت راه توده در بیست سال گذشته پایه‌ای را ریخته است که اعضای حزب بتوانند بر اساس آن سر خود را بالا بگیرند و با سربلندی از حزب خود سخن بگویند. همین مسئله است که گردانندگان به اصطلاح کنگره ششم را ناراحت کرده است و کوشیده اند اسنادی را طرح و تصویب کنند که حداقل بتواند اطرافیان خودشان را حفظ کند. سیاست حاکم بر نامه مردم که حالا جنبه کنگره ای نیز به  خود گرفته، سیاستی به غایت نادرست است که جز ریزش آخرین نیروها در آینده ثمری نخواهد داشت. کنگره ششم با عدم نقد واقعی سیاست‌‌های سی سال گذشته و پافشاری بر ادامه آنها، آخرین گام را برای فروپاشی کامل باقیمانده تشکیلات خود برداشت. گناه این فروپاشی نه به گردن راه توده است و نه توده‌ای‌‌های داخل کشور، فقط و فقط برعهده کسانی است که نتوانستند درک کنند حزبی با پیشینه تاریخی حزب توده ایران اجازه چنین سیاست ها و روش‌‌هائی را نمی دهد و آنها را همراه با تحمیل کنندگان این روش ها و سیاست ها از حزب می روبد.

 

 

 

                        راه توده  400     21 اسفند ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت