راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تفاوت است

میان انقلابی بودن

با سرنگون طلب بودن!

 

 

 

درصفحات متنوع فیس بوک، گاه مطالبی یافت می شود و حاوی نقطه نظراتی گاه درست و گاه – به زعم ما- نادرست است. و یا شاید بهتر باشد بنویسم که نظرات نقد پذیر است. از جمله مقاله ای که در زیر می خوانید و آن را در فیسبوک کنگره یافتیم. در معرفی این مقاله نوشته شده که محتوای آن جمعبندی یک بحث است.

 

نویسنده می نویسد:

 

"مخالفان حکومت ایران به دو شق عظیم الجثه‌ای از هم تفکیک می‌شوند: سرنگون طلبان و انقلابی‌ها. شاید این نوع تقسیم به مذاق بسیاری از چپ‌‌ها خوش نباشد اما حقیقت این است که کمونیست‌‌ها به هر شیوه غایت مدارانه و با تنوعی از ابزارهای تغییر جمهوری اسلامی را تعقیب نمی‌کنند. باید امکان های تغییر وجود داشته باشد. انقلابی با سرنگون طلب این تفاوت ظریف و قابل اهمیت را دارد که به ایدئالیسم آفریدن امکان تغییر بیرون از عینیت واقعا موجود ساختارهای سیاسی، اجتماعی گرفتار نیست. انقلابی قادر است بزنگاههای تاریخی را تشخیص دهد اما سرنگون طلب اساسا بیرون از واقعیت اجتماعی بر جامعه فشار وارد می‌آورد. یعنی به تعبیری همیشه دنبال ایده‌‌هایی فراتر از امکان می‌گردد و قدرت تاریخ را با مهمیز ایده می‌سنجد. تحلیل بردن کمونیست‌‌ها خود را تا وضعیت ضربه خوردگان، انتقام جویان فرقوی، زخم خوردگان سیاسی، مالباختگان و قدرت از کف دادگان اساسا آنها را به آغوش سرنگون طلبان دست راست سوق می‌دهد چنان که در یک دهه اخیر چپ خارج از ایران ذوب سرنگون طلبان شده اند. کمونیست‌‌ها حکومت ایران را یک واقعه استثنائی، یک وضعیت اتفاقی برآمده از ناکجاآباد تاریخ با سرشتی غیر اصیل و تحمیلی و ناهمگون با تاریخ و فرهنگ و بینش سیاسی نمی‌پندارند. سرنگون طلبان حکومت جمهوری اسلامی را چون پدیده‌ای غیرمتعارف با ساختارهای سیاسی و اقتصاد و روابط بین المللی می‌شناسند و در اساس خواهان بازگشت ایران به دامان قابل تعریف و قابل درک ساختارها و قیود بین المللی هستند. اکثر سرنگونی طلب‌‌ها در گذشته‌ای نه چندان دور اصلاح طلب بوده اند. از حزب توده گرفته تا بعضی طیف رادیکال موج سبز. سرنگون طلب‌‌ها در یک نقطه با حکومت اشتراک حساسی دارند: هر دو مردم را از سرشت سیاسی خود اخراج کرده اند. شعارهایشان از مردم ایران به پا خیزید، آینده ایران را باید مردم ایران رقم بزنند، مردم ایران به دشمنان نشان دهید ... به شدت مشابه و مصرف دوجانبه دارد. سرنگون طلب‌‌ها با لابی و اعتراض و تبلیغ و تشدید کنوانسیونهای خارجی و حکومت با لابی و اعتراض و تبلیغ و لغو کنوانسیونهای بین المللی با یکدیگر مذاکره می‌کنند. هر دو در خفا نیک می‌دانند که بیرون از میدان مردمی در حیاط خلوت خود حساب از عمل یکدیگر تصفیه کنند. خواهند گفت ما از امکانهای موجود مجبور به استفاده هستیم. خواهند گفت چون شماها گرفتار ایدآلهای انقلاب آخرالزمانی نمی‌مانیم . به طبقه‌‌ بی شکل کارگران منفعل به عنوان تنها نیروی سیاسی امید نمی‌بندیم. خواهند گفت " یک قدم هر چند کوچک برای سرنگونی به نفع آینده مردم ایران است " همین جاست که مردم نمی‌توانند بین این همه شعار مشابه، سلطنت طلبان، مشروطه خواهان، مجاهدین، اصلاح طلبان، ملی مذهبی ها، حکمتیست‌‌ها و ... را از یکدیگر تشخیص دهند. مردم اخراج شده خود بار دیگر از انها کنار می‌کشند. غولها (سرنگون طلب‌‌ها و حکومت) می‌جنگند و کوتوله‌‌ها (مردم) گود مبارزه را ایستاده می‌نگرند ."

 

راه توده: این متن دارای یک فکر درست و قابل تامل است. این فکر که میان انقلابی با سرنگونی طلب تمایز وجود دارد. سرنگونی طلب خارج از زمان و مکان و امکانات می‌خواهد نظر و فکر خود را به واقعیت تحمیل کند. در حالیکه انقلابی در فکر تغییر است و شیوه تغییر برای او مسئله‌ای مربوط به لحظه و امکان هاست. سرنگونی طلبی در نتیجه شکلی ازایدالیسم است و همین موجب می‌شود که سرنگونی طلبان چپ و راست به هم بپیوندند یعنی سلطنت طلب و مشروطه خواه و مجاهد و حکمتیست و غیره.

ولی چند فکر بسیار نادرست نیز در این متن وجود دارد ازجمله اینکه حزب توده ایران و اصلاح طلبان و ملی مذهبی‌‌ها و "رادیکال"‌‌های جنبش سبز را چسبانده به سرنگونی طلبان و این دقیقا ادعای حکومت است. در حالیکه هیچکدام از اینان سرنگونی طلب نیستند. مواضع راه توده در این زمینه کاملا روشن است. ما خود را انقلابی می‌دانیم و انقلابی بودن را در شرایط کنونی هم دقیقا در همین تلاش برای پیشبرد تحول و تغییر با تکیه به مردم از درون کشور می‌بینیم. بنظر ما همسویی میان سلطنت طلبان و بخشی از "چپ"‌‌ها از نوع حزب کمونیست کارگری یا راه کارگر به هیچوجه تنها دارای منشا ذهنی و ناشی ازایدالیسم نیست. این همسویی در واقع بازتاب این واقعیت است که رژیم سلطنتی موفق شده بود بخشی از لایه‌‌های بالای طبقه متوسط را تحت عنوان "اقشار مدرن" به سوی خود جلب کند. این قشرها در جریان انقلاب بخشی از امتیازاتی را که در دوران سلطنت داشتند از دست دادند و به همین دلیل با انقلاب 57 دشمن هستند. بنابراین مسئله این نیست که میان سلطنت طلبان و "چپ"‌‌های سرنگونی طلب همسویی بوجود امده است. مسئله فراتر از این است. مسئله این است که چپ‌‌های سرنگونی طلب به ذخیره سلطنت برای بازگرداندن ارتجاع به کشور تبدیل شده اند. سرنگونی طلبی در این شرایط شکلی از ارتجاع سیاسی است و همدست با بخش ارتجاعی حکومت است.

در آنچه به نامه مردم مربوط می‌شود این درست است که آنان نیز با طرح طرد ولایت فقیه و رژیم ولایی درصدد جلب همین قشرهای متوسطی هستند که عمدتا مشکل مذهبی و سبک زندگی با رژیم کنونی دارند و همین نیز مرز میان آنان با سرنگونی طلبان را تا حدودی آشفته کرده است. اصطلاح "رژیم ولایی" هم توسط رضا پهلوی بکار گرفته می‌شود، هم حزب کمونیست کارگری، هم راه کارگر، هم فداییان خلق اقلیت و اکثریت، هم نامه مردم. ولی با وجود این به هم ریخته شدن مرزها، نامه مردم هنوز سردرگم در میان دو جبهه طرفدار اصلاحات و طرفدار سرنگونی است و همین میان دو صندلی نشستن هم قاطعیت را از آن گرفته و هم آن انسجام فکری و سیاسی لازم برای ایجاد یک اتحاد وسیع درون و بیرون از حزب را. با اینحال نامه مردم همچنان سرنگونی طلب محسوب نمی‌شود.

در مورد اصلاح طبان داخل کشور و ملی مذهبی‌‌ها و جنبش سبز هم اعم از رادیکال و غیررادیکال آن هیچکدام سرنگونی طلب نیستند. جنبش سبز برآمده از یک انتخابات در چارچوب جمهوری اسلامی است که با شعار "رای من کو" آغاز شده است. پس از این جنبش چه به لحاظ خاستگاه، چه به لحاظ رهبری، چه به لحاظ شکلی نمی‌تواند سرنگونی طلب باشد. سرنگونی طلب البته می‌تواند فرصت طلبانه خود را به جنبش سبز بچسباند ولی جزیی از جنبش سبز شناخته نمی‌شود مگر از طرف حکومت که می‌خواهد بدینوسیله جنبش سبز را‌‌ بی اعتبار و‌‌ بی چشم انداز کند.

در ورای همه اینها آنچه بیش از همه در این متن چشمگیر و آزارنده است آن زبان مغلق و پیچیده‌ای است که نویسندگان آن برای بیان اندیشه خود برگزیده اند. این زبان بیش از انکه نشانه دانش و تسلط نویسندگان متن باشد، نشانه عدم اعتماد به نفس آنان است. شرط پیوند خوردن با مردم آن است که به حد امکان زبانی را برگزینیم که برای بخش وسیعتری قابل درک باشد. از این نظر نویسندگان متن خود مبتلا به ان عارضه‌ای هستند که می‌خواهند نقد کنند.

 

 

 

 

                        راه توده  40    28 اسفند ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت