راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

33 سال طول کشید

تا بتوانند بگویند: سلطنت فقیه

 

از همان ابتدای انقلاب و سالهای اول پس از انقلاب دو برداشت در زیر پوست تحولات جریان داشت. یک جریان که انقلاب را دارای ماهیت و نیازها و خواست های اقتصادی و سیاسی میدانست و پس از انقلاب نیز در پی تحقق این آرمان های واقعی انقلاب بود. و جریان دیگری، که از همان ابتدا در پی مسلط ساختن برداشت های خود از اسلام بر جامعه بود و با نظام اقتصادی دوران شاه و سرکوب آزادی ها در آن دوران اختلافی نداشت و حتی مخالف برخی گشاده دستی های حکومت وقت برای تحمل روشنفکران غیر مذهبی و حتی مذهبی هم بود. نظام شاهنشاهی و استبداد که اخیرا احمد خاتمی عضو هیات رئیسه مجلس بی خاصیت خبرگان و امام جمعه برکشیده شده از سوی آقای خامنه ای برای تهران نیز گفته است (به نظام ولایت فقیه، نظام سلطانی هم می توان گفت!) با حکومت فردی و سلطنتی موافق بود.

 

آیا وضع فاجعه بار اقتصادی و فقر و اختلاف فاحش طبقاتی که اکنون شناسنامه جمهوری اسلامی است، از همان سالهای اول پس از انقلاب چنین بود؟ آیا مجلسی که پس از انقلاب برپا شد، چنین بی هویت بود که اکنون هست؟ از همان ابتدای کار، سرمایه داری تجاری و بازار بر حکومت مسلط بودند؟ ارکان اقتصادی کشور در دست فرماندهان سپاه بود و سرمایه تجاری – نظامی حاکم بود؟ سمت گیری اقتصادی کشور از همان ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی نوکری صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بود؟ ارتجاع مذهبی و عقب مانده ترین اقشار روحانی از نظر درک اجتماعی بلافاصله پس از انقلاب توانستند بر کشور حاکم شوند؟ این غارت و چپاول و اختلاس و دزدی و رشوه و فحشاء، بیکاری و سرکوب و سانسور از همان اول کار جمهوری اسلامی وجه غالب بود؟

اینها سئوالاتی است که برای یافتن پاسخ آنها باید سرگذشت 33 ساله جمهوری اسلامی و مسیری که طی کرد و همچنین ماهیت انقلاب 57 و دلیل افتادن رهبری آن بدست روحانیون را مرور کرد. در یک کلام می توان گفت: جمهوری اسلامی آن نبود که اکنون هست. انقلاب هم بدنبال اهداف دیگری غیر از اهدافی که حاکمیت کنونی دنبال می کند بود.

از همان ابتدای انقلاب و سالهای اول پس از انقلاب دو برداشت در زیر پوست تحولات جریان داشت. یک جریان که انقلاب را دارای ماهیت و نیازها و خواست های اقتصادی و سیاسی میدانست و پس از انقلاب نیز در پی تحقق این آرمان های واقعی انقلاب بود. جریان دیگر، از همان ابتدا در پی مسلط ساختن برداشت های خود از اسلام بر جامعه بود و با نظام اقتصادی دوران شاه و سرکوب آزادی ها در آن دوران اختلافی نداشت و حتی مخالف برخی گشاده دستی های حکومت وقت برای تحمل روشنفکران غیر مذهبی و حتی مذهبی هم بود. نظام شاهنشاهی و استبداد که اخیرا احمد خاتمی عضو هیات رئیسه مجلس بی خاصیت خبرگان و امام جمعه برکشیده شده آقای خامنه ای برای تهران نیز گفته است (به نظام ولایت فقیه، نظام سلطانی هم می توان گفت!) با حکومت فردی و سلطنتی موافق بود. بخشی از مخالفت آنها با مرحله اول اصلاحات ارضی در زمان شاه نیز برخاسته از همین مسئله بود. یعنی آنها موافق نبودند که بجای نماینده فلان روحانی در روستا، یک سپاهی دانش در روستا تدریس کند و یا یک سپاهی بهداشت کنترل جمعیت، درمان ابتدائی مردم و نقش برآب کردن دعا و اسفند و دخیل بستن به امام زاده ها را برای علاج بیماری ها بپذیرند. این سلسله اقدامات می توانست و تا حدودی هم در مراحل اولیه که شاه هنوز آن را به لجن استبداد و خودمحوری خود آلوده نکرده بود توانست به پایگاه روحانیت در روستاها لطمه بزند و آن را محدود کند. روحانیتی که امروز از ولایت مطلقه و بقول احمد خاتمی از "سلطنت ولایت" دفاع می کند، همان است که در زمان شاه نیز خواهان تمرکز قدرت در یک نظام سلطنتی بود با این شرط که شاه اسلام پناه باشد، دست روحانیت را در اوقاف و آموزش و پرورش و .... باز بگذارد و مراجع طرف مشورتش باشد. (1)

انقلاب چنین اهدافی را نداشت و به همین دلیل جدال و ستیز بر سر آرمان ها و ماهیت انقلاب از همان ابتدای سرنگونی شاه آغاز شد. حزب توده ایران روحانیت را تقسیم کرد به دو گروه طرفدار انقلاب و مخالفان انقلاب با مفهوم اقتصادی و سیاسی آن. همچنان که نیروهای سیاسی غیر مذهبی را به این دو گروه تقسیم کرد. حساب آیت الله خمینی و روحانیون طرفدار و مقلد او از حساب روحانیون قشری و مرتجع و طرفدار نظام سلطنتی از همان ابتدا جدا بود و در اساس نیز توده مردم ایران او را به همین دلیل به رهبری انقلاب برگزیدند نه بخاطر لباس و عمامه اش. چرا که در همان زمان، روحانیون دیگری در قم و نجف و مشهد و اصفهان بودند که سابقه مذهبی آنها از آقای خمینی بیشتر هم بود و عمامه ای بزرگتر و ریشی پهن تر هم داشتند.

این ساده ترین و خلاصه ترین آدرسی است که می توان برای بررسی 33 سال گذشته جمهوری اسلامی داد. همچنان که ساده ترین تعریفی است که می توان از سیاست حزب توده ایران در دفاع از انقلاب و تلاش سالهای پس از انقلابش برای تحقق آرمان های انقلاب ارائه داد.   

در سالهای نخست جمهوری اسلامی، مجلس کانون نبرد بین دو خط اقتصادی بود. نبرد میان طرفداران حفظ سیستم اقتصادی نظام شاهنشاهی سرنگون شده و طرفداران آرمان های اقتصادی مردمی که انقلاب کرده بودند. وزنه سنگین آیت الله خمینی در صف طرفداران آرمان های اقتصادی انقلاب، فرصت تاثیر گذاری قاطع به طرفداران نظام شاهنشاهی را نمی داد، گرچه آنها با استفاده از شریعت اسلام به مقابله بر می خاستند و دست به انواع مانورها می زدند.

این دو خط، درحالیکه در عرصه طرح های اقتصادی در برابر هم قرار داشتند، در زمینه انحصار طلبی سیاسی- مذهبی با یکدیگر توافق نسبی داشتند. توافقی که ماجراجوئی ها و حادثه آفرینی های امثال مجاهدین خلق و برخی گروه ها و سازمان های غیر مذهبی و جنجال آفرین، گام به گام کفه ترازو را به نفع ارتجاع مذهبی سنگین تر کرد. آغاز جنگ عراق و سپس اعلام قیام مسلحانه مجاهدین خلق و اوج گرفتن انفجارها و ترورها و اعدام ها، خون بسیاری از بدن طرفداران خط اقتصادی طرفدار آرمان های انقلاب گرفت و شرایط سیاسی را در جامعه هرچه بیشتر به سود ارتجاع مذهبی و طرفداران حفظ نظام اقتصادی پیش از انقلاب تغییر داد. آنها ابتدا بر شرایط سیاسی جامعه حاکم شدند و توانستند به آزادی ها و بویژه آزادی نیروهای دگراندیش طرفدار آرمان های انقلاب و مطبوعات و دفاتر آنها – در راس آنها حزب توده ایران- حمله ببرند و بعد از تثبیت این دستاورد، برای دوران بعد از آیت الله خمینی سنگربندی کنند. ادامه جنگ با عراق کمک بزرگی بود به این روند. بویژه که جنگ علاوه بر دستاوردهای سیاسی، برای این گروه، دستاوردهای اقتصادی نیز داشت. آنها هم توانستند مانع تصویب قوانین مترقی و منطبق با خواست ها و آرمان های انقلاب 57 شوند و هم توانستند با بهره گیری از شرایط جنگی، بازرگانی خارجی را گام به گام در دست گرفته و سرمایه داری تجاری را بر کشور حاکم کنند.

ما، در مجلس اول که به میدان نبرد شبیه بود؛ شاهد این کشاکش سنگین بودیم. میدانی که حزب توده ایران با استفاده از حداقل امکاناتی که برایش باقی مانده بود، همچنان به سود طرفداران انقلاب و ضرورت تثبیت دستاوردهای انقلاب و به عقب راندن طرفداران خط احیای نظام شاهنشاهی در دل  جمهوری اسلامی تلاش و مبارزه کرد. سالهای 1360- 1361 اوج این مرحله از نبردها و تنگناهاست. در پایان سال 1361 توانستند سنگین ترین و مخوف ترین یورش به حزب توده ایران را به کمک سازمان های جاسوسی انگلستان و عوامل آن در دستگاه حاکمه وقت (از جمله " جواد مادرشاهی" از رهبران انجمن حجتیه، بعنوان مشاور امنیتی و ضد جاسوسی آقای خامنه ای که پس از انفجار و ترور رجائی و باهنر و بهشتی سکان ریاست جمهوری را به چنگ آورده بود) سازمان بدهند و خط انقلاب را از این حامی آگاه و فعال محروم کنند. این یورش را در آخرین ماه های حیات آیت الله خمینی توانستند با قتل عام زندانیان سیاسی و بویژه رهبران با تجربه حزب توده ایران کامل کنند و آماده دوران پس از آیت الله خمینی شوند. در همین یورش و در تدارک یورش های بعد از درگذشت آیت الله خمینی، آنها توانستند، تا قبل از درگذشت آیت الله خمینی، آیت الله منتظری را نیز از صحنه حذف کنند.

بلافاصله پس از درگذشت آیت الله خمینی، یورش سازمان یافته و از پیش تدارک دیده شده به طرفداران مذهبی خط انقلاب که تا آن زمان تحت حمایت آیت الله خمینی بودند آغاز شد. این یورش نزدیک به دو دهه طول کشید و ما در جریان انتخابات 22 خرداد 1388 و دستگیری رهبران و کادرهای دو تشکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی و همچنین حملات سنگین تبلیغاتی به دو کانون مذهبی "مجمع روحانیون مبارز" و "مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم" شاهد آخرین گام های آن بودیم. تا جائی که به حسینیه جماران (حسینیه آیت الله خمینی) نیز یورش برده شد. همه حوادث بعد از انتخابات 22 خرداد، ادامه همان سیری بود و هست که در بالا به آن اشاره کردیم و آگاهی نسل جوان کشور برای حضور آگاه تر در جنبش ضروری است. آنها باید بدانند جمهوری اسلامی کنونی، یکباره متولد نشده، سلطنت آقای خامنه ای یک شبه ممکن نشده، احمدی نژاد یکباره از آسمان نیفتاده، دهها نماینده مجلس اول تا سوم که امروز یا در زندان اند و یا لباس از تنشان در آورده اند و یا در محاصره نظامی و امنیتی اند، یکباره در چنین موقعیتی قرار نگرفته اند، خیانت به آرمان های انقلاب ریشه های33 ساله دارد. آنها باید بدانند در آن سالهای سرنوشت ساز اولیه جمهوری اسلامی، حزب توده ایران چه می گفت و چه می کرد. این که در این مقطع سیاسی و یا فلان موضع گیری سیاسی در باره این فرد یا آن فرد چه گفته تعیین کننده نیست، بلکه اساس یک سیاست، اساس شناخت انقلاب، اساس حمایت از مدافعان مذهبی انقلاب، اساس هشدارها و... چه بوده و چرا بوده است؟

---------

1- برای آشنائی بیشتر با واقع بینی ها و نرمش های سیاسی حزب توده ایران لازم است دانسته شود که حزب ما، علیرغم همه مخالفتی که با شاه و نظام شاهنشاهی داشت، از اصول اولیه اصلاحات ارضی که "علی امینی" نخست وزیر شاه و "ارسنجانی" وزیر کابینه علی امینی اجرای آن را برعهده گرفته بودند حمایت کرد و زیر بار فشار سنگین تبلیغاتی چپ روها و چپ نماهای جمع شده در کنفدراسیون دانشجوئی خارج کشور و بویژه مائوئیست های طرفدار انقلاب از روستا به شهر نشد. همچنان که درجریان دفاع از تاسیس "ذوب آهن" از این اقدام حمایت کرد و همین طیف چپ نما و بی خبر از ریشه های تحولات اجتماعی آن را به حساب بسته شدن قرارداد ذوب آهن با اتحاد شوروی وقت و حمایت حزب ما از اتحاد شوروی گذاشته و بر طبل مخالفت با ذوب آهن می کوبیدند. همچنان که وقتی امروز از فن آوری اتمی و از استقلال نظامی ایران دفاع می شود، عده ای مانند همان سالهای اصلاحات ارضی و تاسیس ذوب آهن تصور می کنند این دفاع از جمهوری اسلامی است! درحالیکه سیاست های حاکم بر جمهوری اسلامی به این هر دو نه تنها ضربه می زند بلکه در جهت نابودی آن به سود قدرت های بین المللی عمل می کند. درک این ظرائف و مرزبندی های دقیق است که ما را می تواند در کوران سنگین ترین تبلیغات ضد توده ای کمک کند تا سیاست اصولی خود را پیش ببریم.

 

 

 

                        راه توده  391     18 دی ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت