راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"نامه مردم" سرانجام باید

پاسخ ها را منتشر کند!

ریشه های

شعار سرنگونی

 ج. اسلامی

 
 

در گزارش اخیر موسوم به "آسیب شناسی" ضربات سال 1365 به سازمان فداییان خلق – اکثریت اشاره‌‌هایی به برخی مسایل مربوط به حزب توده ایران و رهبری آن در خارج کشور شده است که برای توده‌ای‌‌ها نیز پراهمیت است. از جمله چند کلامی هم درباره "کمیته داخلی" حزب سخن رفته است که ای کاش در این زمینه بیشتر سخن گفته می شد یا کسانی که در این زمینه اطلاعاتی دارند بدون بردن نام افراد و اشخاص، برای ثبت در تاریخ، آن را در دسترس اعضا و هواداران حزب قرار دهند.

ولی نکته بسیار مهم این گزارش مربوط به چگونگی اتخاذ شعار سرنگونی جمهوری اسلامی است. در آنجا پس از اشاره به نظر مخالفت حمید صفری با شعار سرنگونی جمهوی اسلامی در پلنوم مهر ماه 1363 سازمان گفته می‌شود که چند ماه بعد حزب توده ایران تغییر نظر داد و خود پیشنهاد بیانیه مشترکی را در این باره مطرح کرد. به نوشت گزارش : "در فروردین ماه سال ١٣٦٤ هیئت نمایندگی حزب توده ایران، متشکل از علی خاوری و حمید صفری برای مذاکره با سازمان به تاشکند می‌روند و طرح یک بیانیه مشترک را که آماده کرده بودند، را برای تصویب و انتشار به هیئت سیاسی سازمان پیشنهاد می‫کنند. استدلال اصلی هیئت نمایندگی حزب توده ایران این بوده است، که منشعبین از حزب (بابک امیرخسروی و معترضین) بر علیه رهبری حزب توده تبلیغ می‫کنند، که آنها غیر انقلابی، سازشکار و غیره هستند. در این مرحله ضروری است، که ما با تصویب این بیانیه مشترک که مضمون انقلابی و رادیکال و در برگیرنده شعار "سرنگونی جمهوری اسلامی" است، جلوی تبلیغات منفی منشعبین علیه حزب را بگیریم."

ما نمی‌دانیم ادعاهایی که در اینجا مطرح شده همه درست است یا نه ولی دلیلی بر نادرستی آن نداریم زیرا همه می دانیم که چنین بیانیه مشترکی در سال 1364 واقعا صادر شده است. دو پرسش در اینجا مطرح است:

1- واقعا چه تحولی در فاصله شش ماهه روی داد که رهبری خارج کشور حزب توده ایران از مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی به پشتیبان و پیشنهاد کننده آن تبدیل شد؟

2- آیا مبنای طرح شعار سرنگونی واقعا بر چنین بنیاد سست و فرصت طلبانه‌ای قرار داشته که مثلا علیه رهبران حزب بعنوان سازشکار تبلیغ نشود؟ آن هم در شرایطی که رهبری حزب در داخل ایران و در زندان قرار داشته است ؟ سازشکار قلمداد شدن یا نشدن چند تن در خارج کشور بیشتر اهمیت داشته یا سرنوشت چند هزار تن در داخل ایران؟

قبلا تصور می‌شد که مبنای طرح شعار سرنگونی براساس این ارزیابی بود که جمهوری اسلامی قادر به پایان دادن به جنگ نیست و با ادامه جنگ و دخالت مستقیم امریکا رژیم سرنگون و حتی خطر تجزیه کشور وجود خواهد داشت.

این دیدگاه هم البته چنانکه حوادث نشان داد محقق نشد و آیت الله خمینی در زمان حیات خود توانست جنگ را خاتمه بخشد.

هر نقدی که به رهبری یا به گزارش فداییان خلق – اکثریت داشته باشیم در یک نکته نمی‌توانیم تردید کنیم و آن تعهد و احساس وظیفه در دادن یک گزارش است. متاسفانه در این زمینه چنین احساس مسئولیتی در خارج کشور نمی‌بینیم. بجای این همه سند و مقاله که در نقد خط مشی پلنوم هفدهم حزب نوشته می‌شود آن هم از جانب کسانی که اطلاع درستی از آن خط مشی ندارند، آیا بهتر نیست اندکی هم توضیح درباره شعار سرنگونی و دلایل و زمینه‌‌ها و دستاوردها و پیامدهای آن ارائه داد؟ چگونه است که ارزیابی مخالف نظرات پلنوم هفدهم از انقلاب را حتی وارد به اصطلاح طرح برنامه حزب کرده اند یعنی هرکس از این پس بخواهد عضو حزب باشد باید این برنامه را بپذیرد و با خط مشی 4 ساله دوران پس از انقلاب حزب مخالف باشد. ولی درباره خط مشی 29 سال بقیه سکوت می شود؟

البته پیدا کردن پاسخگو در "نامه مردم" دشوار است. حمید صفری فوت کرده است. رفیق خاوری شخصا در جریان این مسایل بوده و نام وی نیز در گزارش فداییان هم آمده است و علی الاصول ایشان باید به این پرسش‌‌ها پاسخ بگوید. ولی با تجربه قبلی که داریم دچار چنین خوش بینی نباید شد. درغیر اینصورت آقای محمد امیدوار که در جریان فعالیت علنی حزب در داخل کشور نبوده و تا آستانه درگذشت صفری هم چندان در جریان تصمیم گیری ها نبوده اما اکنون بعنوان "سخنگوی حزب توده ایران" معرفی شده و علاقه زیاد به انتقاد از خط مشی دوران رهبری نورالدین کیانوری دارد می‌تواند در این مورد پاسخگویی کند. یا لااقل باب بحث و گفتگو و تبادل نظر را باز کند. البته، همانطور که نوشتیم آقای امیدوار در سال 1364 در زمره رهبران حزب نبوده و احتمالا نمی‌تواند از مسایل آن دوران اطلاع دقیقی داشته باشد. ولی از سال 1367 ببعد زمانی که شعار سرنگونی کنار گذاشته شد و "طرد ولایت فقیه" جانشین آن شد، ایشان با توجه به رابطه بسیار نزدیکی که با حمید صفری پیدا کرد قاعدتا پرسیده یا برایش این پرسش باید مطرح شده باشد که چطور شد طرفدار سرنگونی شدیم و چطور شد از آن دست برداشتیم و دستاوردمان چه بود. اگر هم آن زمان نپرسیده، اکنون می تواند از رفیق خاوری در این باره پرسش کند و نتیجه را در اختیار هواداران حزب و افکار عمومی قرار دهد. البته هدف در این عرصه باید روشن شدن مسایل و تجربه اندوزی باشد، نه خود زنی، نه از خود سلب مسئولیت کردن، نه مچ گرفتن و انداختن گناه به گردن این و آن که همه اینها نقض غرض و رفتن به بیراهه است. نقش افراد آنقدر اهمیت ندارد که شناخت دلایل و پایه های یک بینش نادرست و زدودن رسوبات آن اهمیت دارد. آنقدر اهمیت که روی سیاست ها و شعارهای امروز تاثیر گذار است.   

آقای محمد امیدوار در مقاله‌ای که اخیرا در نشریه آرش نگاشته باز هم از حمید صفری دفاع کرده و به رهبری داخل زندان حزب تاخته که گویا آنها شوی تلویزیونی اجرا می‌کرده اند و البته نگفته که اتخاذ شعار سرنگونی جمهوری اسلامی چه پیامدی در داخل زندان‌‌ها داشت و چگونه زندانیان را به دو دسته تقسیم کرد و چه فشاری را روی رهبری حزب آورد که بکوشد توده‌ای‌‌ها را از این راه باز دارد و چه اتهام هایی را متوجه آن کرد. به این بخش از مسئله هم باید توجه شود. یعنی دلایل اتخاذ شعار سرنگونی از یکسو و پیامدهای آن از سوی دیگر.

امروز می دانیم که برخلاف بخشی از اعضای معمولی حزب در داخل زندان که تصور می‌کردند شعار سرنگونی جمهوری اسلامی حاصل یک تحلیل دقیق از اوضاع است و با احساسات و خشم و سرخوردگی آنان نیز انطباق داشت، رهبری حزب بخوبی از وضعیت خارج کشور اطلاع داشت. این رهبری از نقش حمید صفری که از آغاز با سیاست پشتیبانی از انقلاب مخالف بود مطلع بود؛ همچنانکه مواضع رهبری حزب کمونیست آذربایجان را می‌دانست. همانگونه که نورالدین کیانوری نامه تندی به رهبری آذربایجان نوشت و تهدید کرد که برعلیه رادیو صدای ملی موضعگیری خواهد کرد و سرانجام نیز در نامه مردم تاکید شد که این رادیو هیچ ربطی به حزب توده ایران ندارد. رهبری زندانی حزب از مخالفت‌‌های بخش ایران رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی با سیاست آن در ایران‌‌‌‌ و بنابراین نفوذ معنوی که آنها می توانستند بر رهبری خارج کشور حزب و سازمان داشته باشند نیز بی خبر نبود. آقای نقی حمیدیان از رهبران سابق سازمان فداییان اکثریت در کتاب "بر بالهای آرزو" از سفر رهبری سازمان در سال 1360 به اتحاد شوروی خبر می‌دهد و می‌نویسد: 

"به گفته امیرمومبینی، در روزهای عید سال6۰، او و مجید عبدالرحیم پور به عنوان هیئت نمایندگی سازمان طبق قرار تنظیمی مخفیانه به شوروی می‌روند و مدت یک هفته در باکو با نمایندگان حزب کمونیست شوروی به گفتگو می‌پردازند. مسئولیت اصلی سیاسی از سوی شوروی‌‌ها را دکتر آقایف پژوهشگر شناخته شده مسایل ایران برعهده داشت. قرار بود پروفسور اولیانفسکی، یکی از تئوریسین‌‌های مشهور راه رشد غیرسرمایه داری که مسئولیت شعبه ایران کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی را بر عهده داشت حضور یابد اما به دلایلی نتوانست. هیئت نمایندگی سازمان بعد از یک هفته به ایران باز گشت. در گزارشی که امیر مومبینی از سفر تهیه و در اختیار هیئت سیاسی گذاشت، ذکر شده بود که نظر حزب کمونیست شوروی نسبت به رژیم جمهوری اسلامی به عکس آنچه که حزب توده می‌گوید خوب نیست. دکتر آقایف به نمایندگان سازمان گفته بود که ماه عسل حزب توده و جمهوری اسلامی به درازا نخواهد کشید. او تأکید کرده بود که حزبی‌‌ها متوجه این موضوع نیستند." (ص464)

این آقایف بعدها کتابی نوشت که توسط حمید صفری نیز به فارسی ترجمه شد. در این کتاب وی مدعی شد که خمینی مخالف امپریالیسم نبود، بلکه مخالف تجدد بود.( و لابد رهبری حزب توده ایران این را نفهمید و حتما آقایف و اولیانفسکی آن را فهمیده بودند). به همین دلیل اینگونه افراد طرفدار خط مشی سرنگونی جمهوری اسلامی شدند و حتی آن را به فرخ نگهدار و رهبران فدایی توصیه کردند. (مراجعه کنید به گزارش آسیب شناسی. در حالیکه همین گزارش نشان می دهد که حداقل آقای نگهدار درک بسیار درست تری از اولیانفسکی درباره مسایل انقلاب و تحولات جمهوری اسلامی داشته است).

به هر حال رهبری حزب توده ایران در زندان از این مسایل و نگاهی که در اتحاد شوروی نسبت به خط مشی حزب وجود داشت بی خبر نبود و می‌دانست پشت تغییر سیاست حزب و شعار سرنگونی جمهوری اسلامی چه افرادی با چه تفکرات و بینشی خوابیده اند. به همین دلیل بود که بر سر موضع درست خود در دفاع از پلنوم هفدهم باقی ماند.    

امروز به نظر می‌رسد که زمان انتقاد از رهبری 4 ساله و پلنوم هفدهم حزب به پایان رسیده و زمان پاسخگویی درباره سیاست‌‌ها و خط مشی 29 ساله بعدی و پیامدهای آن فرا رسیده است. پشت انتقاد از آن پلنوم و آن خط مشی درست نمی توان پنهان شد تا خط مشی نادرست بعدی را به فراموشی سپرد. رهبری فداییان خلق – اکثریت حداقل این واقعیت و این ضرورت را احساس کرده است. باید دید نامه مردم تا چه زمان می‌تواند پاسخگویی در این مسئله را به تاخیر اندازد.

 

 

 

 

                        راه توده  393     2 بهمن ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت