راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برای آشنائی با "داعش"

به دهه 1960 و حکومت پل پت

باید بازگشت!

دفاتر مارکسیست - دفتر ششم 2014   

نوشته John Pilger

ترجمه و تدوین -  رضا نافعی

 

 

بعنوان کسی که  شاهد پیامدهای سبعیت فروریخته از آسمان – از جمله قطع  سر قربانیانی که بقیه  اعضای بدن آنها آویزۀ درختان و پراکنده بر کشتزار ها بود، متعجب نیستم از این بی اعتنائی به حافظه و به تاریخ ، که یکبار دیگر به  نمایش گذاشته می شود. یک نمونه  بارز آن احراز قدرت توسط  پل پت و "خمر های سرخ " او بود، که در بسیاری از موارد قابل قیاس با کشور "اسلامی در عراق و سوریه" ( داعش) است. آنها هم وحشیانی بی رحم بودند که در آغاز کارشان فرقه ای کوچک  بودند. آنها نیز فرآورده جهنمی بودند که آمریکا در آنزمان در جنوب شرقی آسیا  بوجود آورده بود.

بنا به گفته پل پت اعضای جنبش او به پنج هزار نفر هم نمی رسید. چریک هائی با تسلیحاتی نارسا که نه به استراتژی و تاکتیک آنها اعتمادی بود، نه  به وفاداری خود و سرکردگانشان. ولی وقتی بمب افکن های B52 نیکسون و کیسینجر کار خود را در "عملیات منو " شروع کردند، بزرگترین شیطان غرب (پل پت)،  به  شگفت آمد از بختی که به او روی آورده بود.

قدرت تخریبی بمب هائی که امریکائی ها بین سالهای 1969 تا 1973 بر سرزمین کشاورزی کامبوج فرو ریختند پنج برابر قدرت  بمب اتمی بود که بر هیروشیما افکندند. روستاها را یک به یک با خاک یکسان می کردند، می رفتند و باز می گشتند تا ویرانه ها و اجساد را یکبار دیگر بمباران کنند. حفره هائی که در اثر بمباران روی زمین  ردیف شده بودند مملو از خون و جسد بودند، آنچنان که حتی از فراز آسمان نیز دیده می شدند.  ابعاد ترور قابل تصور نبود . یک فرمانده سابق خمر سرخ می گفت آنها که زنده مانده بودند "از درون یخ زده بودند". "روزهای متوالی، خاموش، بی هدف،  به اینسو و آنسو می رفتند. تحت تاثیر شوکی که به آنها وارد آمده بود،  نیمه دیوانه، حاضر بقبول هرچیزی بودند که به آنها گفته می شد، همین وضع سبب شد که  کار جلب نفرات برای  خمر سرخ آسان گردد".

طبق تخمین یک گروه کار فنلاندی، درسالهای پس از جنگ داخلی، درحدود 600 هزار نفر در کامبوج

از پای در آمده اند. کمیسیون اولین بمباران آمریکا را "نخستین مرحله از یک دهه خلق کشی "

توصیف کرده است. کاری را که نیکسون و کسیسنجر آغاز کردند، بسود پل پت  تمام شد و او کار آنها

را کامل کرد. در زیر رگبار بمب های آمریکا  خمر سرخ تبدیل به یک ارتش قابل اعتنای 200 هزار

نفری شد.

 

دیروز و امروز داعش

 

دیروز و امروز "کشور اسلامی"  با  خمرسرخ قابل سنجش است. با اشغال عراق در سال 2003، که  به رهبری جورج بوش و تونی بلر صورت گرفت، تخمینا700 هزار نفر کشته شدند، در کشوری که تا آن زمان، سابقه جهاد گرائی نداشت. حدود و ثغور مرزی و سیاسی کردها مشخص شده بود، گرچه  سنی ها و شیعیان اختلافات اجتماعی و مذهبی داشتند، ولی با هم در جنگ نبودند و ازدواج میان آنها نیز مجاز نبود. سه سال قبل از اشغال عراق من به آن کشور سفر کردم. از جنوب به شمال، از شرق به غرب، بدون ترس و وحشت. در بین راه با آدم هائی برخورد داشتم که به عراقی بودن خود افتخار می کردند، افتخار می کردند که وارث یکی از کهنسال ترین تمدن ها هستند.

بوش و بلر همه چیز را با خاک یکسان کردند. امروز عراق گهواره جهاد گرائی شده است.  با استفاده از موقعیتی که " ترس و وحشت" ناشی از اشغال عراق و بعد جنگ داخلی در آن  کشور بوجود آورد.

هدف تاکتیکShock and Awe   یا ایجاد" ترس و وحشت " آنست که با یک یا چند عمل نظامی حریف جنگی و یا مردم   چنان ترس خورده و متزلزل  و مضطرب گردند که دیگر قادر به دست زدن به اقدامات دفاعی موثر نباشند. امپریالیسم آمریکا با علاقه این تاکتیک را بکار می بندد، مثلا در سال 2003 این تاکتیک را در عراق نیز بکار بست.  القاعده نیز امروز، چون پل پت در آنزمان، "مجاهد" دارد –  شورش در سوریه حتی امکانات بیشتری را هم وعده می داد – با دریافت بی وقفه کمک های تسلیحاتی، لجیستیک و پول های سیا و کشورهای خلیج از طریق ترکیه. ورود اجیر شدگان خارجی به صحنه اجتناب ناپذیر بود. یک سفیر سابق انگلیس بنام Oliver Miles اخیرا نوشت: "بنظر می رسد  دولت (کامرون) از سرمشق تونی بلر پیروی می کند که با یکدندگی توصیه های وزارت خارجه، MI5 و MI6 را نادیده گرفت که  سیاست ما در خاورنزدیک – و بویژه جنگ های ما در آنجا – یکی از دلائل اصلی اجیر کردن  مسلمانان در بریتانیا برای انجام عملیات تروریستی است".

"کشور اسلامی" بدست کسانی در واشنگتن و لندن ساخته شده که عراق را بمثابه یک جامعه نابود کردند و با این توطئه مرتکب جنایتی علیه بشریت گشتند. "کشور اسلامی" هم مانند "پل پت" و "خمر سرخ" حاصل ترور دولتی غرب است، که گروهی از نخبگان فاسد امپریالیستی بدون در نظر گفتن عواقب اعمال خود، در مناطقی که از لحاظ فرهنگی و جغرافیائی  از آنها بسیار دور است مرتکب این جنایت علیه بشریت شده اند. اما در جامعه  "ما " سخن گفتن از جنایت آنها ممنوع است.

 

خلق کشی غرب در عراق

 

23 سال از خلق کشی بزرگ در عراق گذشته است – بلافاصله پس از جنگ دوم خلیج - ، هنگامی که آمریکا و انگلستان سازمان ملل را زیر فشار نهادند و اقدامات تنبیهی علیه مردم عراق را به اجرا گذاشتند ـ  با این عمل در واقع  اتوریته صدام حسین را در داخل تقویت کردند. این کار شبیه به محاصره های قرون وسطی بود. تقریبا جلوی فروش تمام چیزهائی که یک کشور مدرن به آن نیاز دارد گرفته شد: از کلُر برای پاکیزه نگه داشتن آب مصرفی گرفته تا مداد، قطعات دستگاههای رونتگن و قرص های معمولی ضد درد و داروهائی که برای مقابله با اشکال ناشناخته سرطان، که حاصل آمیختن مواد اتمی  تغلیظ شده با غبار میدانهای جنگ جنوب و پراکنده شدن در فضا بود.

اندک زمانی پیش از عید مسیحی کریسمس در سال 1999 وزارت اقتصاد انگلستان صدور واکسن ضد دیفتری و تب زرد را به عراق ممنوع کرد.Kim Howells  وزیر پارلمانی کابینه تونی بلر در توضیح علت این تصمیم چنین گفت: "از واکسن های مخصوص کودکان می توان سلاح های کشتار انبوه ساخت" . دولت انگلیس از آنرو توانست  این ادعای حیرت انگیز را به کرسی بنشاند، که  گزارش های خبری رسانه ها در باره عراق – که اغلب بوسیله وزارت خارجه دستکاری می شد – چنان بود که  همه چیز را  تقصیر صدام می دانست.

پس از برنامه سازمان ملل "نفت در برابر مواد غذائی " که ادعا می شد یک برنامه انسان دوستانه است، سهم هر عراقی در سال 100 دلار بود، یعنی یک سهم " بخور و نمیر". این رقم باید برای هزینه مجموع زیر ساخت اجتماعی و خدمات ضروری دیگر – مانند تامین برق و آب – کافی باشد. "هانس کریستف فن اسپونک" که در آن زمان معاون دبیر کل سازمان ملل بود، به من گفت "فکرش را بکنید این مبلغ مسخره برای  مردمی است که آب آشامیدنی ندارند، مردمی که اکثر آنها بضاعتی ندارند که مخارج مداوای خود را تامین کنند و هر روز باید ترس جانشان را داشته باشند، اگر این را در نظر مجسم کنید، خواهید دانست کابوس یعنی چه. نباید اغفال نشوید . همه این ها حساب شده است. من در گذشته هیچگاه واژه خلق کشی را بکار نبرده ام، ولی  حالا دیگر نمی شود خود داری کرد".

"فن اسپونک" که هماهنگ کننده مسائل انسانی در عراق بود با خشم تمام از کار استعفا داد. "دنیس هالیدی" که او هم  یکی از صاحب منصبان سازمان ملل بود و  قبل از او این سمت را داشت نیز پیش از او استعفا داده بود. هالیدی می گوید: " به من گفته بودند سیاستی را پیش ببر که نامش خلق کشی بود: سیاستی بود آگاهانه که در نهایت سبب مرگ یک میلیون نفر – بچه و بزرگ – شد."

تحقیقات "اونیسف" سازمان حمایت از کودکان، وابسته به سازمان ملل، به این نتیجه رسید که بین سالهای 1991 تا 1998،  یعنی در بحبوحه محاصره عراق، 500 هزار کودک عراقی زیر پنجسال تلف شده اند. مجری یکی از برنامه های تلویزیونی آمریکا شهامت به خرج داد و از  نماینده آمریکا در سازمان ملل ـ با ذکر این رقم -   پرسید " آیا ارزش این را داشت؟" مادلن اولبرایت پاسخ داد: "ما فکر می کنیم به این قیمت می ارزید."

  Carne Ross مسئول   سیاست تحریم اقتصادی انگلستان علیه عراق  که به "مستر عراق " معروف بود، در سال 2007  به  یک هیئت پارلمانی گزارش داد که دولت های آمریکا و انگلیس وسائل و امکانات  برای ادامه زندگی را از تمام مردم سلب کرده بودند. سه سال بعد که من با او مصاحبه کردم او از این امر بی نهایت متاسف و پشیمان بود. گفت:" من شرمنده هستم" . او امروز یکی از نادر افرادی است که حقیقت را می گوید. او می گوید که دولت ها چگونه  ما را فریب می دهند و چه نقشی  روزنامه های گوش بفرمان در فریب دادن ما با پخش اخبار نادرست و  زنده  نگه داشتن  دروغ ها بازی می کنند. او می گفت  " ما روزنامه ها را با نیمه حقیقت هائی که با دقت فراهم شده اند تغذیه می کنیم" و ادامه می دهد  و " یا خبر را ( بکلی)  کنار می گذاریم".

 

غرب ترور را با ترور پاسخ می گوید

 

سر تیتر روزنامه  " گاردین" در 25 سپتامبراین بود:

 

“ Faced  with horror of Isis we must act”

( با خشونت  ایسیس برخورد کنید باید کاری بکنیم )

 

 این "ما باید کاری بکنیم" هشدارهولناکی است که می گوید باید خاطرات، دلائل، درس های آموخته، شرم و پشیمانی را سرکوب کرد. نویسنده مقاله پتر هاین  Hain نام دارد، او در زمان حکومت تونی بلر در وزارت خارجه انگلیس مسئول امور عراق بود. در سال 1998 وقتی که دنیس هالیدی شدت درماندگی   مردم عراق را   افشا کرد، مصیبتی که دولت تونی بلر از مقصران عمده  بوجود آوردن آن بود، " هاین" در برنامه " Newsnight " بی بی سی به او توهین کرد و او را " مداح صدام حسین" نامید. اما در سال 2003، هاین اشغال عراق را توسط  دولت تونی بلر علنا و با تکیه بر دروغ تایید کرد. هم او، اندک زمانی پس از آن، در یک  کنفرانس  حزب کارگر انگلیس، با اشغال عراق   بعنوان "موضوعی در حاشیه" ، برخورد کرد.

امروز همین هاین خواستار "حمله هوائی، فرستادن پهباد، فرستادن سلاحهای نظامی  و دیگر کمک ها" برای جنگیدن با کسانی است که علیه "خلق کشی" در عراق و سوریه به میدان آمده و مبارزه می کنند.  او می گوید برای پیش راندن "این هدف داشتن یک "راه حل سیاسی مبرم ضروری است ". اوباما هم همینطور فکر می کند. او بمباران ها وحملات پهبادی را "محدود" می خواند. این محدودیت باید کنار گذاشته شود. معنی واقعی این سخن اینست که راکت ها و بمب های 500 پاندی باید خانه های روستائیان را با خاک یکسان کنند، همان طور که بدون "محدودیت" در یمن، پاکستان، افغانستان وسومالی می کنند، همان طور که در کامبوج، ویتنام و لائوس کردند. روز 23 سپتامبر یک موشک کروز Cruise missile در روستائی در منطقه عدلیب در سوریه  فرود آمد و عده ای افراد غیر نظامی از جمله چند زن و کودک را به قتل رساند. هیچکدام از آنها پرچم سیاه در دست نداشتند .

در روزی که مقاله "هاین" منتشر شد "دنیس هالیدی" و "هانس فن اسپونکن" در لندن به دیدن من آمدند. آنها به هیچ وجه از ریاکاری مرگ آور این سیاستمدار شگفت زده نبودند، شکایت آنها از این بود که به چه علت اصلا گامی عاقلانه برای استقرار آتش بس برداشته نمی شود. در همه جای جهان از ایرلند شمالی گرفته تا نپال، دشمنانی که متقابلا یکدیگر را تروریست و مرتد می دانستند توانستند سر یک میز بنشینند و با هم گفتگو کنند؛ چرا حالا این کار در عراق و سوریه رخ نمی دهد؟ همانطور که ویروس "ابولا" از آفریقای غربی آمد ویروسی هم بنام "جنگ دائمی" از اقیانوس اطلس گذشته و به خاور نزدیک رسیده است. لرد ریچاردز که تا چندی پیش سرفرمانده ارتش انگلیس بود خواستار

 Boots on ground now”"  " نیروی زمینی، هم اکنون " است .

این همان حرف سطحی کامرون، اوباما و "ائتلاف موافقان" است، کسانی که نه حس همدردی دارند و نه قادر به تشخیص عواقب کارهائی هستند که می کنند – بویژه تونی آبوت ( نخست وزیر مهاجم و عجیب و غریب استرالیا) که حالا می خواهند همراه با او از ارتفاع چند هزار متری مناطقی را بمباران کنند که گذشت زمان هنوز نتوانسته است خون های "ماجرای" قبلی را در آنجا بخشکاند. خود این ها   هیچگاه  زیر بمباران قرار نگرفته اند، آنها نمی دانند بمباران شدن یعنی چه، ولی خیلی دوست دارند، تنها همپیمان قابل اعتماد احتمالی را هم زیر رگبار بمباران قرار دهند : سوریه را.  

اینک بخشی از یک سند از یک سازمان اطلاعاتی انگلیسی – امریکائی را که  هک شده است، ارائه می کنیم تا نشان دهیم نقشه حمله به سوریه تازگی ندارد "برای آن که اجرای عملیات را برای نیروهای آزادیبخش آسان کنیم (....)  برای این که سردرگمی در سوریه ادامه پیدا کند باید شخصیت های کلیدی حذف شوند .  CIA آماده شده است و SIS( MI6) تلاش خواهد کرد تا خرابکاری های کوچک و بزرگی  را در سوریه به انجام رساند، برای  انجام این کار می توان از تماس با افراد رابط  استفاده کرد (...) ایجاد ترس تا حد ضروری، صحنه سازی اختلاف مرزی بهانه برای دخالت را بدست خواهند داد. برای آن که هیجان به حد اعلا ارتقاء یابد، سیا و سیس باید چه در سطح روانی و  چه در سطح عملیاتی   تمام منابع را بکار گیرند".

این جملات در سال 1957 نوشته شده اند- ولی می توانند همین دیروز هم نوشته شده باشند. در جهان امپریالیستی تغییرات اساسی رخ نمی دهد. سال گذشته  "رولاند دوما" وزیرخارجه اسبق فرانسه افشا کرد که " دوسال قبل از بهار عربی " در لندن به او گفته می شود که نقشه ای برای جنگ در سوریه تدارک دیده شده است. او در گفتگوئی با فرستنده  "فرانسوی  LPCمی گوید "برایتان حرف ها خواهم زد، دوسال قبل از آغاز  خشونت در سوریه من در انگلستان بودم. در آنجا با ماموران برجسته انگلیسی دیدار داشتم، آنها در آن دیدار اعتراف کردند که مشغول تدارک کاری در سوریه هستند (...) انگلستان مشغول سازمان دادن اشغال سوریه توسط شورشیان بود. گرچه من دیگر وزیر خارجه نبودم  ولی آنها حتی از من پرسیدند  نمیخواهی همراهی کنی( ...) سابقه  این عملیات خیلی به گذشته بر می گردد. این عملیات(  از قبل)  تدارک دیده شده بود ، در باره آنها فکر شده بود و با نقشه بود.

 

 برای پایان دادن به ترور چه باید کرد؟

 

 تنها هماوردان لایق در برابر کشور اسلامی، که در غرب به چشم  ابلیس به آنها نگریسته می شود، عبارتند از سوریه، ایران و حزب الله . یکی از  موانع در این راه ترکیه است هم بعنوان "همپیمان" و هم عضو ناتو که با سیا و ام آی 6 و فئودالهای حوزه خلیج فارس همدست است و به شورشیان قوای کمکی می رساند. از جمله  گروهی را  که  نام "دولت اسلامی" به خود داده اند. آن کس که از ترکیه و تلاشهای دیرینش برای  تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای حمایت می کند – هدفی که شرط مقدماتی رسیدن به آن سقوط سوریه و حکومت اسد است- به استقبال یک جنگ متعارفی بزرگ و معدوم کردن هراسناک کشوری  می رود که مجمع متنوع ترین گروههای قومی و مذهبی  در خاورنزدیک است .

اعلام آتش بس – برغم تمام دشواری هایی که در این راه هست – یگانه راه خروج از این دیو لاخ هزار توی امپریالیستی است. در غیر اینصورت سر بریدن ادامه خواهد یافت. این که  "گاردین" می نویسد مذاکره با سوریه " پرسش برانگیز" است ، حکایت از اعتقاد به برتری اخلاقی کسانی دارد که از جنایت جنگی تونی بلر حمایت کردند، این اعتقاد هنوز بدور افکنده نشده است.

همزمان با آتش بس باید بلافاصله ارسال هرنوع اسلحه به اسرائیل ممنوع گردد و کشور فلسطین برسمیت شناخته شود. مسئله فلسطین بزرگترین زخم التیام نیافته منطقه است و همانطور که بارها تاکید شده است، منشاء پیدایش اصولگرائی اسلامی نیز همین است. بن لادن این را روشن ساخت. فلسطین امید بخش نیز هست. هر گاه عدالت را به فلسطینی ها عرضه دارید، آغاز به تغییر جهان پیرامون کرده اید.

چهل سال پیش نیکسون و کیسینجر با بمباران کامبوج  چنان مصائبی برای مردم آن کشور بوجود آوردند که هنوز که هنوز است از  زیر بار آن مصائب کمر راست نکرده اند. حاصل جنایات بوش و بلر در عراق نیز جز این نیست. اخیرا کیسینجر کتاب قطوری در همین مورد منتشر کرد که در آن به تمجید از خود پرداخته است. عنوان کتاب "نظم جهانی" است. همین عنوان خود گویای  کلی نگری نویسنده است. در نقد  پای بوسانه ای  که بر این کتاب نوشته شده از کیسینجر بعنوان معمار اصلی یک نظم جهانی یاد می شود که "یک ربع قرن  به جهان ثبات بخشید". اگر این سخنان بگوش مردم کامبوج، ویتنام، لائوس، شیلی، تیمورشرقی و دیگر قربانیان "هنر دولتمداری" او برسد خواهند گفت فقط آنزمان  که "ما " این جنایتکار جنگی را  در میان خود ببینیم، آنگاه است که  خون  آغاز به خشکیدن خواهد کرد. 

 

Marxistische Blätter

 

2014  Heft 6

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  483   13 آذرماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت