راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

پیر پرنیان اندیش

چگونه موسیقی بشنویم

و کدام موسیقی را بشنویم

 

با فریدون فروغی هم آشنا بودید؟

 

آره... تو رادیو بهش کار دادیم. یه کار از فخرالدینی روی شعر فریدون مشیری.

 

- شروع می کند به آواز خواندن:

 

بوی باران

بوی سبزه

بوی خاک

 

چطور بود فروغی؟

 

استعداد خوبی داشت. صداش هم خوب بود.

 

با فرهاد هم آشنا بودید؟

 

با فرهاد آشنایی نداشتم. اون هم صداش بد نبود ولی نوع خاص خودشو می خوند. اون موقع فرهاد تو رادیو مطرح نبود.

 

الان کارهای فرهاد رو چطور ارزیابی می کنید؟

 

میون این خواننده ها، خواننده خوبی بود. میون خوداشون. شانس بزرگش این بود که مُرد و عزیز شد. شما نمی دونین اگه من بمیرم...!

 

آقای دردشتی چطور خواننده ای بود؟

 

یه خواننده متوسط که صدای غرایی داشت. دردشتی کلیمی بود. تعریف می کنن رفته پیش مرحوم پیرنیا و گفته بود چرا منو دعوت نمی کنید بیام بخونم و بعد گفته که اجازه بدید در اون برنامه «برگ سبز» بخونم.

پیرنیا گفته: آقای دردشتی ما آخر برگ سبز می گیم: علی نگهدارتون. تو رو چی جوری بذارم تو او برنامه بخونی؟

 

تئوری سایه برای شنیدن موسیقی

 

- سایه وقتی موسیقی می شنود، معمولا ساکت و ساکن است و دست روی دست می گذارد- و این اواخر به عصایش تکیه می دهد- و فقط می شنود. تاثراتش صرفا در رخسارش نمود می یابد و در اشکی که از گوشه چشمش شره می کند. در مواردی که با دوستی موسیقی می شنود، نکته هایی را گوشزد می کند. گاه هم به آرامی آهنگ یا آواز را زمزمه می کند... مگر این که مسئول سلب آسایش سایه؛ یعنی میلاد عظیمی حضور داشته باشد و با سئوالات پرت و پلا وقت شیخ را بشولیده سازد...

- کنسرتی تماشا می کنیم. تمام که می شود تماشاگران کف می زنند. سایه حرف عجیبی می زند...

 

عاطفه خانوم! من تا حالا در هیچ کنسرتی کف نزدم!

 

عاطفه: چرا استاد! (با تعجب)

 

ببینید من برای موسیقی شنیدن یه تئوری دارم البته حرف درست علمی نیست... شما وقتی موسیقی گوش می دین و همراه اون سرتونو، دستتونو تکون می دین یا با پاتون ریتم می گیرین، موسیقی رو از خودتون عبور می دین می ره؛ موسیقی در شما نمی تونه انباشه بشه، مثل اینه وقتی سیم رو به برق وصل می کنین، جریان الکتریسیته رو قطع می کنین؛ یا برقو رد می کنه و ول می شه یا لامپو روشن می کنه ولی به هر حال عبور می کنه... وقتی شما بی حرکت – بی حرکت جسمی و حتی ذهنی- موسیقی گوش می کنین موسیقی رو در خودتون انباشه می کنین. البته یه لحظاتی هست که حس می کنین دیگه جا ندارین، ظرفیت ندارین. البته این یه تجربه شخصیه، نمی گم این حرف حتما درسته چون ممکنه ازش نتایج غلط گرفت؛ یه نوع سکوت و بی حرکتی و عکس العمل نداشتن ازش برداشت شه. ولی اگه شما بتونین موسیقی رو در خودتون جا بدین می بینین که چقدر ضرفیت تون زیاد می شه، چقدر تحملتون زیاد می شه. به نظرم قضایای دیگه هم همین طوره؛ همه چیزهای دیگه هم مثل موسیقیه. هر باوری، هر حسی، هر عاطفه ای که داشته باشین اول باید ظرفیتشو داشته باشین.

 

- حالت چهره و آهنگ کلام سایه عوض می شود؛ غمگین می شود و صدایش به زحمت شنیده می شود...

 

از همه هولناکتر این عواطفیه که در شما پیدا می شه و کشیدن این بار خیلی سخته؛ حالا دوست داشتن و همدردی با بچه تونه، زنتونه، معشوقتونه، دوستتونه، یه آدم غریبه است، یه آدم موهومه که تو یه سیاره دیگه زندگی می کنه، فرق نمی کنه... هم دوست داشتن و هم همدردی داشتن با اینها خیلی ظرفیت می خواد، گاهی ظرفیت مافوق طاقت آدمی می خواد... شما یه بادکنکو هی باد کنین! خب یه ظرفیت مشخصی داره دیگه، اگه بیشتر از حد باد کنین می ترکه... برای همین همه ما مثل دیگ بخار یه دریچه های اطمینان داریم، حالا هر کی به نوعی. اگه این دریچه نباشه، حتی اگه فولاد هم باشه این دیگ می ترکه. ما آدم ها حتی بی اون که بدونیم و بخوایم این دریچه رو داریم. گاهی می گیم: دیگه نمی خوام بشنوم. معلومه که فشار بیش از حد داره می شه.

خود من این اواخر پرهیز می کنم از شنیدن موسیقی... اذیتم می کنه: این قدر که موسیقی رو من اثر داره شعر نداره، بخصوص وقتی موسیقی با وجدان اجرا می شه، یعنی بدون خودنمایی اجرا می شه، اصلا یک دنیای دیگه ای می سازه... متاسفانه موسیقی این دوره بی معنی شده، پوچ شده، معلوم نیست چی رو می خواد بگه، مثل اینه که یکی داره خطابه می خونه، هیچ جمله ای سر جاش نیست، هیچ محتوایی نداره، یه سری اصواته که از دهن گوینده خارج می شه. ذوق جامعه رو هم آنقدر خراب کردن که دیگه خیلی ها طاقت ندارن موسیقی خوب بشنون.

 

استاد کامل

 

- استاد لطفی، در مقالاتشان، از تعبیراتی چون «استاد کامل»، «استاد» و «هنرمند گرامی» استفاده می کند و این تعبیرات را با دقت به کار می برد. از استاد لطفی خواستم که «استاد کامل» را برایم تعریف کند. از لبخند سایه معلوم بود که از سئوال خوشش آمده و دوست دارد پاسخ لطفی را بشنود.

 

والله من این اصطلاحو به خاطر این استفاده کردم که در این سال ها ما انقدر «استاد» تو موسیقی پیدا کردیم که ارزش آدم ها لوث شده، در واقع اگه یک لغتی رو بیش از اندازه و نا به جا استفاده کنی، اون لغت دیگه ارزش و حرمتشو از دست می ده. من به این دلیل لقب «استاد کامل» رو استفاده کردم که حداقل تکلیف چند نفر موسیقی ایرانی روشن بشه؛ به آقای برومند، صبا، دوامی، کسایی استاد کامل گفتم... آدم هایی که واقعا تو موسیقی ایرانی کار کردن و زحمت کشیدن؛ افرادی که هم ردیف دان بودند و هم تاثیر گذار بودند و هم از یک بعد هنری پا رو فراتر می ذاشتن. آقای کسایی از مرزی رد شده که کمتر موسیقی دانی رد شده؛ شما اگه نی نایب اسدالله رو گوش بکنی، نی آقای کسایی رو گوش بکنی و نی کس دیگه رو گوش بکنی، می فهمین که نی با آقای کسایی زاییده می شه... مثل حسین تهرانی که می گفت: من در ضرب کاری نکردم، فقط صفرو از این ور عدد برداشتم و گذاشتم اون طرف... خب این کار کمی نیست، کار عظیمیه این کار. من به این آدم ها استاد کامل می گم. اما وقتی به کسی می گم «هنرمند گرامی»، هنرمند بودن اون ادم زیر سئوال نمی ره، فقط حد و حدودها معلوم و معین می شه.

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  469   30 مرداد ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت