راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات سایه

(پیر پرنیان اندیش)

مردان بزرگ

خانه نشین اند

مردار خواران

میدان دار!

 

 

 

استاد محمد علی دهقانی

 

 

استا چه خبر؟

 

 

دیشب مهمان شفیعی بودیم. در اون «منزل ویرانه» به قول حافظ. (می خندد) واقعا ویرانه شده. همه خانه شده کتاب؛ از سر پله کتاب ریخته تا... شام هم تدارک دیده بود طفلک. سر شام حرف این آقای دهقانی شما شد. شفیعی عصبانی شد، وایستاد و فریاد می زد. من رضا رو کمتر این طوری دیدم؛ انقدر برافروخته. گفت دیگه آدمی به این شرافت و سواد کجا می شه پیدا کرد... داد می زد. می گفت دیگه هیچ کس نمی تونه اونو برگردونه. چقدر با تمجید از او حرف می زد!... خیلی دوست دارم ببینم این آقای دهقانی رو.

 

- در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران استادی بود بنام محمدعلی دهقانی؛ مردی بلند بالا و تکیده که نگاهی غمگین و گریزان داشت... دهقانی آخوند بود. متون تفسیری و عرفانی درس می داد؛ مثنوی، منطق الطیر، کشف المحجوب. خوره کتاب بود و احاطه ای چشمگیر بر متون صوفیانه-  فارسی و عربی- داشت. تازه ترین کتاب ها را می خواند و سر کلاس در باره آن ها صحبت می کرد. وقتی چیزی می پرسیدی، هفته بعد با انبوهی «فیش» به کلاس می آمد و زیر و بم موضوع را می شکافت. فضل و دانش به کنار، شخصیت عجیب و تاثیر گذاری داشت. مرد با شکوهی بود. سربلند بود. شریف بود. نجیب بود. درستکار بود. راستگو بود... چه طنینی داشت صدایش، وقتی می گفت: «هیچ نمی دانم!» کبریایی داشت.

او را به رکود عملی متهم کردند! "نیکا شهرا، که بدش بایزید است"! مرد یکی دو بار به روی خود نیاورد و... ناگهان رفت که رفت...

 

دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول

چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت

 

استاد شفیعی نامه ماندگاری به دهقانی نوشت. نامه را در کلاس و پیش چشم دانشجویان نوشت. از او خواست که به مقتضای «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» عمل کند و برگردد که دانشجویانش چشم انتظارند اما...

 

آن آب رفته باز نیابد به جوی خشک

با چشم تر ز تشنگی نسترن بگو

 

یاد رنگینت در خاطر من، گریه می انگیزد...

 

 

 

کامران فانی

 

 

به سایه گفتم امروز که به کتابخانه ملی رفتم تا با خانم پوری سلطانی صحبت کنم، آقای کامران فانی را هم دیدم و با او هم چند دقیقه ای در باره شما و شعر شما صحبت کردم. سایه فانی را دوست دارد و به خصوص شخصیت متواضع، آرامش و التزام به سکوت او را می پسندد.

 

آقای عظیمی! شخصیت فانی خیلی مخفیه در حالی که آدم فوق العاده با سوادیه. آدم مخصوصیه، بی هیچ خودنمایی... نمی دونم شما چقدر با او آشنا هستید. می دونید فانی چقدر با موسیقی آشناست؟ (با تحسین و اعجاب) ظاهرش، حرف زدنش هیچ نشون نمی ده که چقدر می دونه... من خیلی دوستش دارم. خیلی مغتنمه؛ اگه سعی کنین بیشتر این آدمو ببینین خیلی مفیده.

من چند وقت پیش چند تا سی دی برای فانی کپی کردم از جمله دو تا کوارتت بتهوون که ظاهرا آخرین کوارتت بتهوونه، به خصوص کوارتتی که لئونارد برینشتاین برای ارکستر تنظیم کرده و فوق العاده شده؛ یعنی اگه خود بتهوون اونو می شنید می گفت کاش عقلم می رسید و اونو برای ارکستر می نوشتم. در اون اجرا آدم می فهمه که این کوارتت چه غنایی داره... دفعه بعد که فانی رو دیدم گفتم شنیدید اون سی دی رو و بعد فانی شروع کرد به صحبت کردن؛ انگار یک متخصص درجه یک داره صحبت می کنه. شما فانی رو ببینید، می فهمین که این آدم چقدر پره. چقدر عمیقه.

 

- اشخاصی چون ایرج افشار، کامران فانی، دکتر محمد اسلامی، محمد باقری، مسعود جعفری که خاموش و بی پیرایه اند و حتی به اندازه بود هم نمود ندارند، محبوب سایه هستند.

 

یاد استاد افشار به خیر! سایه بارها بر این ویژگی افشار تکیه می کرد که فروتن و بی ریاست؛ اگر او را نشناسی هیچ نمی فهمی که این مرد چقدر دانشمند است و...

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  477  بیست و چهارم مهر ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت