آیا ایرانی ها برای دور زدن انحطاط ناتوان بودند؟ دکتر سروش سهرابی
|
ایران در یک دوران معین از تاریخ خود دچار انحطاط و عقب ماندگی گردید که برونرفت از آن بتدریج ناممکن می شد. اگر پایان این دوران٬ در این مرحله٬ برای ایران همزمان با شکل گیری عصر استعمار یعنی در پایان سده هفدهم و طول سده هجدهم قرار داشت، باید بتوان آغاز این دوران را نیز معین کرد. چنانکه می دانیم ایران بر اثر حمله مغولان و سپس تیموریان دچار یک رکود و انحطاط طولانی و در نتیجه نوعی عقب ماندگی نسبی در برابر کشورهایی مانند چین، عثمانی، مصر، برخی جمهوری های ایتالیا یا امپراتوری هابسبورگ گردید. پیامدهای این یورشها موجب پسرفت عمومی و انهدام نیروهای مولده، ویرانی روستاها و خرابی شهرها شد. براساس مقایسه های پژوهشگران، شهرها و بویژه روستاهای ایران در سده شانزدهم میلادی و اوج صفوی همچنان عقب تر از دوران پیش از یورش مغول بودند. در واقع دیگر عملا قلمرویی بنام ایران وجود نداشت و ما شاهد قلمروهای کوچک و پراکنده هستیم. شکلگیری دولت صفوی در چنین وضعی انجام شد. برخی پژوهشگران گرایش بدین نظر دارند که چون ایران بطور نسبی بر اثر یورش مغولان و تیموریان دچار سکون و عقب ماندگی شد، دلایل انحطاط بعدی ایران را نیز باید در ناتوانی در جبران این عقب ماندگی جستجو کرد. ولی مشابه حمله مغول و تخریب آن٬ در مقیاسی محدودتر٬ در دوران اعراب هم روی داد که در آنجا هم به نابودی شهرها و روستاها انجامید ولی پس از مدتی کوتاه ایران دوباره توانست سر برآورد به نحوی که پس از دو سده از رستاخیز و دوران طلایی شرق و تاریخ ایران سخن می رود. بنابراین نفس یورش و تخریب الزاما موجب عقب ماندگی نمی تواند باشد. در واقع عواملی که موجب عقب ماندن نسبی ایران براثر انهدام ها و به هر دلیل دیگر شد ربطی به دلایل انحطاط بعدی ایران ندارد. بدین دلیل ساده و روشن که همه کشورها یا قلمروهایی که در همان زمان دچار این لطمات و انهدام ها و عقب ماندگی نشده بودند خود در تحولات پس از سده شانزدهم دچار انحطاط شدند و در مقابل کشورهایی که در سده نوزدهم همچون کشورهای پیشرفته جهان سر برآوردند در آن زمان خود نسبت به بسیاری از دیگر کشورها که نام بردیم و حتی نسبت به ایران دچار عقب ماندگی بودند. به عبارت دیگر درست است که ایران بر اثر یورش مغول ها دچار عقب ماندگی شد، ولی مصر و اسپانیا و پرتغال و جمهوری های ایتالیا که دچار حمله مغول یا یورش دیگری نشدند. ولی آنها نیز در جریان کالایی شدن اقتصاد جهانی عقب ماندند. از اینرو دلیل پیشرفت بعدی کشورهایی مانند انگلستان و فرانسه و انحطاط کشورهایی مانند چین و عثمانی و هند و ایران و ایتالیا و اسپانیا و پرتغال آن نبود که این دو دسته از دو پایه متفاوت آغاز کردند و گروه نخست با پایه ای نیرومندتر نسبت به گروه دوم شروع کرد و به پیش رفت و گروه دوم نتوانست عقب ماندگی خود را جبران کند. برعکس در آغاز و در مبدا حرکت٬ یعنی در دوران پس از یورش مغولان٬ غالب یا همه کشورهای گروه دوم نسبت به انگلستان و فرانسه برتر بودند. معنای دیگر این سخن آن است که دلایل انحطاط و عقب ماندگی بعدی ایران را نمی توان در پیامدهای یورش مغولان و تیموریان جستجو کرد. پیشتر نیز به نادرستی نظریاتی که می کوشند دلایل انحطاط ایران را به عوامل فراتاریخی و حتی ماقبل تاریخی نسبت دهند اشاره کردیم. ولی آغاز روند انحطاط ایران مبدایی در تاریخ دارد که باید آن را دقیقا مشخص کرد. این مبدا را می توان در پیوند با تحولات اقتصاد جهانی از سده های پانزده و شانزده به بعد یعنی در واقع از آغاز دوران صفوی جستجو کرد. معنای این سخن آن نیست که گناه انحطاط ایران به گردن سلسله صفوی یا پیآمد اشتباهات پادشاهان آن است. به قدرت رسیدن این سلسله در ایران همزمان با تحولاتی در عرصه جهان شد که نه تنها پادشاهان صفوی بلکه تقریبا هیچ پادشاه و رهبر و سیاستمدار و اندیشمندی در جهان قادر نبود محتوای عمیق آن را بشناسد و سرنوشت آن را پیش بینی کند. اگر جز این بود، این همه کشورهای پیشرو دچار انحطاط نمی شدند. تفاوت این مرحله با مراحل قبلی در آن بود که انحطاط در این مرحله به فرایندی تبدیل شد که مدام خود را - یعنی انحطاط را- بازتولید می کرد و می کند. تاریخ جهانی تا پیش از آن نشان داده بود که اصولا در روند تحولات تاریخی شکاف پرناشدنی میان کشورها و سرزمین ها هرگز وجود نداشته است. بعبارت دیگر در مراحل مختلف، ملت هایی پیشرو بوده اند و بعد ملت های دیگر از دستاوردهای آنها بهره گرفته و گاه جای آنها را گرفته و بر آنها غلبه کرده و سپس خود مغلوب ملت های دیگر می شدند. ولی انحطاط مستمر و فاصله ای غیرقابل جبران در جهانی که در رابطه با یکدیگر قرار داشت هیچگاه بوجود نیامده بود. تاریخ مصر، بین النهرین، ایران، یونان، رم، اعراب، عثمانی و اروپا همه همین را نشان می دهد. در حالیکه فاصله ای که از سده های شانزده به بعد و بویژه پس از انقلاب صنعتی بوجود آمد عملا و به سادگی جبران شدنی نبود، چرا که بر یک دینامیسم انحطاطی خودباز تولید کننده مبتنی بود. یعنی برخلاف دوران های قبلی که عناصر حاکم می کوشیدند عقب ماندگی را جبران و بر انحطاط غلبه کنند، در این مرحله عناصری در نظم اقتصادی و قشرهایی در ساختار طبقاتی جامعه شکل گرفتند و به طبقه حاکم تبدیل شدند که در انحطاط و بازتولید آن ذینفع بودند. نمونه بخش مهمی از سردمداران ایران دوران قاجار و پهلوی یا نقش تاجر – مالکان و امروز تاجر – سرداران در تداوم انحطاط ایران و قدرت و نفوذ عظیم سیاسی و اقتصادی آنان از جمله در دستگاه دولتی شاهد روشنی بر این واقعیت است. آنان توانستند انقلابی به عظمت انقلاب بهمن 57 را خفه کنند و اصل ملی بودن بازرگانی خارجی کشور را که در قانون اساسی نیز تصریح شده واژگونه کرده و به فروش نفت و دیگر مواد خام و مصرف درآمد آن در واردات صدها میلیاردی تبدیل کردند که دوران احمدی نژاد نمونه بارز آن است؛ وارداتی که قشر تاجر- سردار را ثروتمند و قدرتمند کرد ولی به نابودی پیشه وری و صنعت و تولید داخلی یعنی همان روند انحطاطی منجر شد که ایران از دوران صفوی بدینسو گرفتار آن است.
|
راه توده 519 12 شهریور 1394