راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"بربال بحران" نوشته ایرج امینی

دیدار علی امینی

با آیت الله خمینی

سالها پیش از

انقلاب 57

 

به بخش دیگری از کتاب "بر بال بحران" رسیده ایم. کتابی که ایرج امینی فرزند علی امینی بنام نخست وزیر آغاز دهه 40 نوشته است. دو نکته دراین بخش قابل توجه بود و به همین دلیل نیز برای انتشار انتخاب شد. نخست شباهت بی بدلیل سانسور و کنترل مطبوعات و دراز شدن سردبیران روزنامه ها که از دوران شاه برای جمهوری اسلامی به ارث رسیده است و شما آن را در یادداشت خاطره گونه دکتر مهدی سمسار می خوانید. دوم زیرکی امینی برای ایجاد پل پیوند و حمایت با روحانیون و ساختن جبهه ای در اینسو و در برابر جبهه شاه و ژنرال های ارتش. مشکل در این زمینه آن بود که روحانیت در آن دوران با اصلاحات ارضی موافق نبود و آن را ضربه به مالکیت می دانست و ضمنا بیم داشت که پایگاه خود را در شهرستان ها و روستاهای ایران از دست بدهد. این مسئله در دیدار امینی با آیت الله بروجردی مطرح شد که می خوانید. نکته دیگر ملاقات وی با آیت الله خمینی است که در آن دوران هنوز مرجع تقلید نبود و اعتبار او در حوزه علمیه قم به جسارتی بود که وی برای بیان نظرات سیاسی اش داشت. چنان که او را آخوند سیاسی می نامیدند که فلسفه هم درس می دهد و به همین دلیل بسیاری از مراجع و روحانیون از او فاصله می گرفتند. آقای خمینی در دیدار با امینی سخنانی می گوید که 15 سال بعد مشابه همان سخنان تبدیل به بیانیه های انقلاب 57 از سوی وی شد. حتی کلمات و اصطلاحاتی که او در دیدار با امینی به کار می برد مشابه کلمات و اصطلاحاتی است که در بیانیه های دوران انقلاب به کار برد و یا در سخنرانی های پس از انقلاب به کار گرفت.

حال از کتاب "بربال بحران" بخوانید:

 

 

در دوران نخست وزیری علی امینی مطبوعات برای مدتی با محدودیت کمتر و آزادی بیش تری برخوردار بودند. اما این به معنای آن نبود که ساواک فی الفور از سیاست های گذشته خود نسبت به مطبوعات دست بر داشته بود. دکتر مهدی سمسار، سردبیر وقت روزنامه کیهان، - که پیش از آن دبیر بخش سیاسی همین روزنامه بود- به یاد می آورد: ...یک روز به گمانم چهار نفر یا بیش تر از نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه ی ملی به روزنامه کیهان آمدند و با آقای دکتر مصباح زاده، صاحب موسسه، مسائل و مطالب خود را در میان گذاشتند و از جمله از ایشان ایراد گرفتند که چرا نظرات دانشجویان در روزنامه منعکس نمی شود و دکتر مصباج زاده نیز که لابد گمان می کرد دوران آزادی مطبوعات است، صاف و ساده به دانشجویان پاسخ داد که ما دلمان می خواهد نظریات شما را چاپ کنیم ولی سازمان امنیت نمی گذارد و بعد هم مطلب را برای سردبیر روزنامه یعنی نویسنده ی این سطور آوردند تا در روزنامه چاپ شود. البته کار جناب دکتر مصباح زاده در همین جا تمام شده بود و باقی مطلب، یعنی دردسر چاپ و گفت و گوی ایشان با دانشجویان در روزنامه و برعهده گرفتن عوارض و پی آمدهای آن و در صورت لزوم پس از احضار به سازمان امنیت، بازداشت شدن و به زندان رفتن در حوزه ی مسئولیت و اختیارات سردبیر قرار می گرفت... اما من در آن روز مطلب را چاپ کردم... و بعد هم چون می دانستم پس از انتشار روزنامه در آن دوران آزادی کامل مطبوعات چه سرنوشتی در انتظارم است، بعد از ظهر را به روزنامه نیامدم... و پس از پرسه زدن در خیابان ها ساعت یک بعد از نیمه شب به خانه ی خود در شهرآرا رسیدم که خواهرم هراسان خبر داد تا همین چند دقیقه ی پیش سرهنگی با یک جیپ دم در خانه در انتظار من بوده است و چون نیامده ام رفته و یادداشتی گذاشته است. در این یادداشت "سرهنگ شاهین" (رئیس یا معاون اداره ی مطبوعات سازمان منیت در آن زمان) خواهش کرده بود صبح فردا اول وقت به آدرسی که نوشته بود به دیدن او بروم... او پیرامون مطلبی که در کیهان شب پیش چاپ شده بود به بازجویی پرداخت و نتیجه را تلفنی به اطلاع سرلشکر پاکروان – ریاست وقت ساواک- رساند. البته من آن روز با پادرمیانی همین سرهنگ ... و حسن نیت سرلشکر پاکروان که شاید به دلیل تربیت فرنگی و خوی دموکرات خود با این سانسورها و بگیر و ببندها چندان میانه ای نداشت و از آن دلخوش نبود، از حبس و بازداشت که بعدها انواع چندین ساعته و یک روزه ی آن به کرات اتفاق افتاد معاف شدم... (دکتر سمسار پس از انقلاب بازداشت و بمدت یکسال در زندان جمهوری اسلامی ماند.)

محاکمه صنفی

در دوران علی امینی دادگاه صنفی مطبوعات به تصویب رسید که گام مهمی در راه آزادی مطبوعات از قید و بندهای امنیتی بود. دکتر امینی معتقد بود کار کنترل مطبوعات و تخلفات آن را به خود آنها باید واگذار کرد، البته با ابلاغ قوانین و مقررات.

دکتر امینی شاید بدلیل پرگوئی و حاشیه پردازی سخنران خوبی نبود اما علیرغم این هنر نداشته، هم زیاد مصاحبه می کرد و هم زیاد سخنرانی! در همین سخنرانی ها و مصاحبه اغلب به حاشیه هائی می رفت که هم برای خودش مسئله ساز می شد و هم سوژه ای می شد برای مطبوعات وقت و البته رنجش ها، کدورت ها، عداوت ها را هم مزید می ساخت.

در مجموع مناسبات او بامطبوعات- حداقل در ماه های ابتدای نخست وزیری خوب بود. در باره روحانیت نیز او، بویژه برای اجرای اصلاحات ارضی که روحانیت با آن مخالف بود، تلاش زیادی کرد تا به آنها نزدیک شده و حمایت آنها را جلب کند.

تا زمانی که آیت الله العظمی بروجردی در قید حیات بود، مخالفت وی با اصلاحات ارضی موجب شد که لایحه ی اصلاحات ارضی مصوب بیستمین دوره ی مجلس شورای ملی اجرا نشود. آیت الله طاهری خرم آبادی به یاد می آورند که «آقای بروجردی علمایی را که اهل فکر و نظر بودند، دعوت کرد و در خصوص مسئله ی اصلاحات ارضی با آن ها مشورت کرد و بعد هم کسی را خواست و پیام های تندی داد. از جمله ی چیزهایی که معروف بود آقای بروجردی به رژیم گفت، یکی هم این بود که کشورهایی که این کارها را انجام داده اند اول به جمهوری تبدیل شدند و بعد دست به چنین کارهایی زدند. در واقع معنای این حرف، این بود که ابتدا باید سلطنت از ایران برچیده شود و بعد چنین کاری (اصلاحات ارضی) صورت پذیرد..»

پس از در گذشت آیت الله بروجردی در فروردین ماه 1340، زمنیه برای جلب نظر مساعد مراجع تقلید برای اجرای اصلاحات ارضی تا حدودی فراهم شد. دکتر امینی، چندی پس از تصدی مقام نخست وزیری، به اقدام بی سابقه ای در تاریخ مشروطیت ایران دست زد و در اواسط مرداد ماه 1340، اقای ابوالحسن شریف العلمای خراسانی، رئیس کانون سردفتران و دکتر سیف الدین نبوی، متخصص قلب و پزشک مرحوم آیت الله بروجردی را که هر دو با روحانیون ارتباط نزدیکی داشتند به ترتیب به سمت مشاور مذهبی و مشاور عالی بهداشتی نخست وزیر منصوب کرد.

درباره سفر امینی به قم و دیدار با مراجع در شماره 13 خرداد 1382 روزنامه جام جم تهران نوشت. امینی در این سفر علاوه بر ملاقات با مراجع وقت، به دیدار آیت الله خمینی هم رفت که در آن زمان هنوز مرجع مذهبی هم نبود. جام جم می نویسد:

...پس از تعارفات معمولی و صرف چای و شیرینی، با حضور آیت الله پسندیده برادر آیت الله خمینی و جمعی از فضلا و طلاب، آیت الله گفت: «...اکنون که شما عهده دار دولت هستید، باید طوری به نفع مردم و اجتماع گام بردارید و خدمت نشان دهید که در پیشگاه خداوند متعال و وجدان خود احساس مسئولیت و تقصیر ننمایید. مملکت ایران تاکنون صدراعظم ها و نخست وزیران فراوانی به خود دیده است. امیر کبیرها، قائم مقام ها و نخست وزیران دیگر. برخی از آنان خاطره ای خوب در تاریخ به جا گذاشته اند و برخی خاطره ای بد، یا به تعبیر دیگر برخی مرحوم بوده اند و مورد استرحام مردم و برخی ملعون بودند ومورد نفرت. آنان که به این ملک و ملت خدمت کرده اند و مسئولیت خود را درست انجام داده اند، هرگز از خاطره ها بیرون نمی روند. مثلا مردم همیشه از امیر کبیر ذکر خیری دارند و در حق او طلب رحمت و مغفرت می کنند، ولی نخست وزیرانی هم بوده اند که همیشه مورد لعن و نفرین مردم بوده و هستند. شما سعی کنید از آن گروه دوم نباشید...»

پس از پایان گفت و گو، نخست وزیر و همراهان به عنوان ناهار، عازم سالاریه بودند. به هنگام خداحافظی که درست موقع ناهار بود، آیت الله خمینی تعارف نمود که می توانید ناهار را هم این جا تشریف داشته باشید و به غذای طلبگی اکتفا نمایید. دکتر امینی اظهار داشت: بسیار خوشوقت می شدیم که در محضر شما باشیم، ولی چون وعده کرده ایم و منتظر هستند، معذرت می خواهم.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 502  -  10 اردیبهشت 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت