راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دست های پنهان

در پشت حوادث

تروریستی

برای مردم

رو شده اند؟

روزنامه ساویتسکایا راسیا

ترجمه آزاده اسفندیاری

 

 

آن چه در پاریس روز هفتم ژانویه اتفاق افتاد آیا درسی خواهد شد برای اروپا؟

در بستر بیماری تمدن اروپائی، که یکی نشانه های فاجعه آمیز آن حادثه ترور هیأت تحریریه "چارلی ابدو" در پاریس بود، بهت و حیرت جهانیان را به همراه داشت. تحمیل سیاست های نئو لیبرالی، سیاست های چند فرهنگی و نرد عشق و همکاری با اسلامیست های تند رو به بیماری هائی منجر شده است و هیچ کس هم در پی آن نیست  تا داروئی شفا بخش برای معالجه آن اندیشه  کند.

یکی از علائم فروپاشی سیستم های اجتماعی بیمار، باز تولید بحران های دوره ای است. هر اقدام  سطحی و غیر اساسی برای پرده پوشی و عبور موقت از مشکلات اجتماعی ابعاد آن ها را وسیع تر خواهد کرد. در چنین شرایطی حاکمان برای کنترل هر چه بیشتر عوارض ناشی از بحران های ادواری  دست به محدود کردن آزادی ها می زنند و در نهایت متوسل به سیاست سرکوب می شوند که دره بین خود و مردم را عمیق تر می کنند. ادامه چنین سیاست هائی یا منجر به انفجارهای اجتماعی خواهد شد و یا زمینه ساز دخالت نیروی نظامی خارجی.

تاریخ مثال های فراوانی از چنین روند هائی را به یاد دارد. اصلاحات دیرهنگام لوئی شانزدهم که انقلاب کبیر فرانسه را در پی داشت و یا سر سختی تزار روسیه در مقابل خواسته های مردم که منجر به انقلاب روسیه شد.

در یک نظر کوتاه می توان تمدن اروپائی را که درگیر بحران های پیچیده و بیماری مهلکی است مشاهده نمود. نمونه های فراوانی را می توان مثال زد، اما کشتار هیات تحریریه نشریه "چارلی ابدو" که روز هفتم ژانویه در پاریس اتفاق افتاد را باید سرآمد بحران ها دانست. خبر این کشتار در وسیع ترین شکل خود توسط رسانه های جهانی پوشش داده شد اما کمتر کسی این اعلان خطر را ناشی از بیماری خطرناک تمدن اروپائی و غربی می داند.

انعکاس این جنایت هولناک در اروپا و جهان و بی توجهی به دلایل آن، تبعات وحشت آوری داشت که منجر به گروگان گیری در یک فروشگاه یهودی در پاریس و یا آتش زدن مساجد در برخی از شهر های اروپائی و یا حمله به کلیسا ها در بعضی از کشور های مسلمان شده است.

بحران عمیقی که دامنگیر سراسر اروپا است با فریاد های "وا چه کنم؟" حل نخواهد شد.

باید به دلایل آن پی برد و ریشه آن ها را شناخت.

دلیل اول معضلات جوامع اروپائی، اتخاذ سیاست های لیبرالی تحت لوای خدعه آمیز "آزادی و دمکراسی" است. یعنی آزادی بورژوازی راه را برای مهاجرین- عمدتا آسیائی و آفریقائی- با تفاوت های فرهنگی و سنت های قومی باز گذاشته است. آمدن مهاجرین به کشورهای اروپائی عمدتا دلائل تاریخی دارد که به دوران سلطه کشورهای استعمارگر مربوط می شود. کمیت قابل توجه مهاجران، در فرانسه حدود ده درصد جمعیت و در انگلستان و آلمان با قدری تفاوت، تاثیری انکار ناپذیر بر روند اجتماعی این کشورها داشته و خواهد داشت. تضادهای فرهنگی و قومیتی مهاجرین با شهروندان کشورهای اروپائی در همه ابعاد خود را نشان می دهند، خاصه آن که مراجع تصمیم گیری کشورهای میهمان شرایط مساوی را برای "میهمانان" فراهم نمی کنند. بخش قابل توجهی از مهاجرین در آمارهای بیکاران این کشورها ثبت است و یا عمدتا به شغل های غیر تولیدی و انگلی روی می آورند. دولت های اروپائی همواره از حقوق بشر دم می زنند در حالی که منشور حقوق بشر حق کار را برای همه شهروندان توسط دولت ها به رسمیت شناخته است.

رهبران و احزاب حاکم در اروپا تحت عنوان آزادی و دمکراسی بی هویتی و هرج و مرج را رواج داده و از مرز توهین به اعتقادات دگر اندیشان و یا معتقدان به ادیان نیز عبور می کنند. 

در یک کلام این نیروی وسیع مهاجر انسانی اجبارا به حاشیه رانده شده است و لاجرم برای حفظ هویت خود به اعتقادات دینی و سنتی پیشینیان خود برمی گردد.

بر بستر چنین زمینه هائی تند روهای مذهبی و یا سیستم های جاسوسی و خرابکاری به راحتی می توانند از میان جوانان مهاجر برای نیات خود سرباز گیری کنند. کافی است نگاهی به آمار تروریست های اروپائی در صفوف القاعده و داعش انداخته شود تا ابعاد تحقیر مهاجران توسط دولت های اروپائی روشن شود. رهبران احزاب حاکم و دولت ها در حرف صحبت از ادغام و درآمیختگی خارجی ها با شهروندان خود می کنند اما این آمیختگی ها با روش های آن ها جواب منفی می دهد.

دلیل دوم مشکل جوامع اروپائی که خود را در فاجعه پاریس نشان داد هماهنگی و دنباله روی از سیاست های ایالات متحده آمریکا در بوجود آوردن فجایع دهشت بار در کشورهای اسلامی است.

حمله های نظامی به افغانستان، عراق و لیبی و اشغال این کشورها و سعی در ساقط کردن حکومت سوریه، با متلاشی شدن ساختار اجتماعی این کشور ها سیل مهاجران برای دستیابی به سر پناه امنی راهی کشورهای اطراف و در نهایت  کشورهای اروپائی می شوند.

آمریکا به کمک همدستان اروپائی خود از یک طرف گروه های شبه فاشیستی را سازمان میدهند، مانند القاعده و داعش و از سوی دیگر گروه های تند رو اسلامی و از طرف دیگر بر آن ادعا دارند که چه در کشورهای خود و چه در کشورهای اسلامی با"اسلامیست های تند رو" در حال مبارزه هستند! این یک شوخی بیرحمانه و خطرناکی است که همانند آتش سوزانی هم خود و هم دیگران را خواهد سوزاند.

امروزه در کشورهای اروپائی گروه های زیر زمینی تروریستی با ایده های دگم اسلامیستی سازمان داده شده اند که آماده رفتن به جبهه های مختلف جنگ هستند. طبق آمار برخی از سران اروپا، بیش از سه هزار شهروند این کشورها در خاورمیانه در حال جنگ هستند. گروه های دیگری نیز هستند که در برابر چشم مقامات امنیتی و پلیس به طور آزاد افکار خود را تبلیغ می کنند و پشت جبهه ای هستند برای گروه های زیر زمینی.

اروپا راهی را انتخاب کرده است که به بن بست ختم خواهد شد و راه فرار از آن بعید بنظر می رسد.

راه حل های لیبرالی و بازی کردن با واژه های زیبا، بیماری در جوامع اروپائی را نه تنها درمان نمی کند، بلکه شیب راه خشونت را تند تر خواهد کرد.

خون هائی که در پاریس ریخته شد، میلیون ها تن را برای آزادی به خیابان ها آورد اما در میان آنها چه شماری از کس و یا کسانی که پشت پرده گرداننده این فجایع اند با خبرند؟

یک سوال اساسی به جا می ماند و آن این که به میدان آوردن این سیل عظیم انسانی آیا همبستگی با قربانیان ترور بود و یا به رسمیت شناخته شدن چنین عملیاتی؟ عکس های رهبران به صف شده در راه پیمائی پاریس خیلی گویا بودند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  49 9 بهمن 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت