رمز بی اعتباری سخنان تکراری آقای خامنه ای در کجا نهفته؟
|
آیت الله خامنهای امسال هم مانند 26 سال گذشته در سالگرد درگذشت آیت الله خمینی رهبر انقلاب 57 سخنرانی کرد و نسبت به تحریف "خط امام" هشدار داد. این هشدار، آن هم از جانب آقای خامنهای که پس از رسیدن به رهبری جمهوری اسلامی همه آنانی را که به "خط امام" مشهور بودند حذف کرده و کنار گذاشته و رد صلاحیت کرده و علیه شان کودتا و سرانجام حصر و زندانی و ممنوع الخروج و ممنوع التصویر کرده نمی تواند بُردی در جامعه و در میان حکومتی ها داشته باشد. بنابراین سخنان وی در تفسیر "خط امام" را، آن هم پس از 26 سال، باید بازتاب نگرانی وی از آن دانست که در جامعه بعنوان مخالف و منحرف از آن خط شناخته شده است. اما صرفنظر از این نکته، سخنرانیهای آقای خامنهای بتدریج به بیان حرف های تکراری تبدیل شده که دیگر مثل اینکه نه خودش آن را جدی می گیرد، نه دولت، نه جناح راست، نه چپ، نه اصلاح طلب و نه مردم. آنچه در این سخنان جنبه ثابت یافته تناقضی است که بین حرفهای ایشان با واقعیت های جامعه همواره وجود داشته است. مثلا در شرایطی که در دولت احمدی نژاد تحت حمایت ایشان بزرگترین فسادها، رشوه خواری ها، نابرابریها و اشرافی گریها روی داد و ایشان برای حفظ این دولت از مرز کودتا علیه رای مردمی که آن را می خواستند طرد کنند عبور کرد؛ در سخنرانی خود پرچم مبارزه با اشرافی گری و مستضعف پروری را برداشته است! مردم و نزدیک به سی میلیون تنی که علیه احمدی نژاد به میرحسین موسوی یا مهدی کروبی رأی دادند این تناقضها را بخوبی می فهمند و می دانند که حداقل در این سالهای اخیر عامل اصلی بوجود آمدن اشرافی گری کودتای آقای خامنهای علیه رأی آنان است. این مردم چگونه می توانند اعتباری برای سخنان آقای خامنه ای قائل باشند؟ آقای خامنهای سخنرانی میکند، صدا و سیما زنده پخش میکند، نمایندگان مجلس آن را تکرار میکنند، روزنامه کیهان و رسالت و جوان و سیاست روز آنها را تیتر میکنند، سرداران و سپاهیان آمادگی خود را برای اجرای "اوامر و منویات مقام معظم رهبری" اعلام می کنند و در نهایت هیچکس آنها را جدی نمی گیرد و هرکس راه خود را می رود و کار خود را می کند. آیا همه اینها نشانه آن نیست که آقای خامنه ای اعتبار خود را در جامعه ایران به کلی از دست داده است؟ چنین است، گرچه همه مسئله این نیست. در واقع مشکل تنها این نیست که شخص آیت الله خامنهای اعتبار خود را از دست داده است. مشکل در آنجاست که سخنان آقای خامنهای با واقعیت های فضای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران همخوانی ندارد. بی اعتباری شخص او ناشی از تناقض سخنان وی با واقعیت های جامعه است. درک جامعه یک سمت را دارد و درک آقای خامنهای و فضای سیاسی و تبلیغاتی حکومتی سمتی دیگر. در حالیکه جامعه خواهان صلح و آرامش و اعتدال و پرهیز از تنش است؛ سخنرانی های آقای خامنه ای مدام تنش و درگیری را به جامعه وارد می کند. در حالیکه جامعه خواهان بیرون رفتن ایران از گرداب تحریم هایی است که دولت تحت حمایت آقای خامنهای ایران را در دام آن گرفتار کرده است؛ آقای خامنه ای مدام خط قرمز و مانع در برابر آن می گذارد تا مبادا پایان تحریم ها بسود دولت روحانی تمام شود. جامعه خواهان مناسبات عادلانه و برابر با جهان و از جمله ایالات متحده امریکا مانند همه کشورهای دیگر جهان ست؛ اما آقای خامنهای بدون توجه به منافع درازمدت جامعه ایران آمریکا ستیزی را وسیله تقلید از آقای خمینی گرفتن و بهانه تهمت زدن و سرکوب مخالفان داخلی سیاست هایش کرده است. جامعه خواهان برخورد قاطع با اختلاس کنندگان و غارتگران ثروت های ملی است؛ آقای خامنهای می گوید که این مسائل نباید "کش" داده شود. جامعه از چاپلوسی و بازسازی اصطلاحات و مناسبات شاهنشاهی نفرت دارد؛ آقای خامنهای اصرار در بازسازی همین اصطلاحات و مناسبات درباره شخص خود دارد. جامعه خواهان بهره گیری از همه ظرفیت هایش برای رشد و پیشرفت است؛ آقای خامنه ای خواهان حذف و غلبه یک گروه و یک جناح بر کشور و خاموش کردن و حذف و حصر و ممنوعیت منتقدان سیاست هایش است. جامعه خواهان همسویی و همگرایی و وحدت ملی است؛ آقای خامنه ای به بزرگترین مانع وحدت ملی تبدیل شده و کین توزیها و قدرت طلبیهای شخصی خود و کاخ خود را بر فراز منافع کشور قرار داده است. مسئله این نیست که آقای خامنه ای هر چند روز بطور یکطرفه سخنرانی می کند یا نمی کند. صدا و سیما سخنان او را در صدر اخبار قرار می دهد یا نمی دهد. روزنامه های از بودجه بیت المال چقدر درباره اش چه می نویسند. چاپلوسانش تا چه اندازه او را به مقام شاهنشاهی می رسانند.... مسئله این است که آنچه او می گوید و می کند با واقعیت های جامعه، با خواست های مردم، با نیازهای کشور نه تنها همخوانی ندارد که غالبا در تقابل و تضاد است. رمز بی اعتباری رهبری در جامعه کنونی ایران در اینجاست.
|
راه توده 507 - 21 خرداد 1394