راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

چرا از بررسی واقعی

دوران مهندس بازرگان

طفره می روند؟

 

 

وبسایت تاریخ ایرانی اخیرا مجموعه ای از گفتگوها را درباره مهندس بازرگان منتشر کرده است. در این مجموعه مطابق رویه دو دهه اخیر باز سخن از برخورد "چپ" که منظور حزب توده ايران است با مهندس بازرگان و دلایل "مخالفت"‌ یا ضرورت "پشتیبانی" از وی مطرح شده است. ظاهرا این سوژه ای است که عده ای نمی خواهند از آن دست بردارند یا با آن برخورد دقیق و جدی داشته باشند. البته لحن این گفتگوها با لحن نوشته های خبرگزاری هایی از نوع بی.بی.سی  و صدای آمریکا یا نشریات تئوریک- بازاری از نوع "مهرنامه" ‌یا "اندیشه پویا" متفاوت است. لحن تهاجمی طلبکارانه آن خبرگزاری ها و این نشریات که می کوشد و می کوشید چپ و کوشش آن برای استقلال ملی یا بقول خودشان "مبارزه ضد امپریالیستی" را مسئول فجایع و نارسایی های دوران پس از انقلاب وانمود کند، جای خود را به لحنی دیگر داده است که از چپ می خواهد به "اشتباه" ‌خود در عدم پشتیبانی از مهندس بازرگان اقرار کند. این تغییر لحن تنها ناشی از ناکامی آن شیوه های تبلیغاتی جانبدار و زننده نیست، بلکه ناشی از یک تغییر آشکار در نگرش و ارزیابی در سطح ملی در جامعه ایران درباره نقش حزب توده ايران در انقلاب 57 و تحولات پس از آن تا به امروز نیز هست.  

آن نسلی که انقلاب و دوران بازرگان را به یاد ندارد ولی در کوران تحولات دو دهه اخیر بوده است، دوران محمد خاتمی و جنبش دوم خرداد، دوران احمدی نژاد، جنبش سبز و امروز دولت روحانی، همه یا بخشی از آن، را شاهد بوده و با حزب توده ايران و شیوه و روش و منش آن از نزدیک آشنا شده است، حاضر به پذیرش اندیشه های یکجانبه، ساده نگرانه و سیاه و سفید از تاریخ انقلاب 57 نیست. این نسل شاهد بوده که توده ای ها در همین دو دهه اخیر با چه وسواس، احساس مسئولیت و از خودگذشتگی کوشیده اند در کنار مردم گام بردارند، به تحولات مثبت یاری رسانند و با حوادث منفی مقابله کنند. در این شرایط همه آن تبلیغات علیه حزب توده ايران درباره روش آن نسبت به مهندس بازرگان به ضد خود تبدیل شده و در بخش مهمی از مبارزان و فعالان و علاقمندان تحولات مثبت و مترقی در جامعه ایران و بویژه نیروهای مذهبی این پرسش متقابل شکل گرفته که چه اشکال و ایرادی در سیاست و روش مهندس بازرگان وجود داشته که توده ای ها منتقد آن بوده اند. تغییر لحن امروز و درخواست از چپ ها و توده ای ها که خود به اشتباه در برابر مهندس بازرگان اعتراف کنند ناشی از این تغییر بینش است.

 

برخورد تبلیغاتی

 

با اینحال پرسش و بررسی درباره رابطه حزب توده ايران با مهندس بازرگان از آنجا که همواره تابع نیازهای تبلیغاتی بوده هیچگاه نخواسته به عمق وارد شود و همچنان در چارچوب درکی قدیمی از سیاست قرار دارد. این درک، انسان ها و سیاستمداران را بر مبنای خصوصیات اخلاقی و روحی آنان به خوب و بد و سیاه و سفید تقسیم می کند. گویی سخن نه بر سر سیاست و تاریخ و تحول، بلکه بر سر قهرمانان افسانه‌های قدیمی است که نمونه جوانمردی و پاکدامنی و فضایل اخلاقی معرفی می شوند که باید از آنان در برابر شخصیت های منفی و رذل و ناجوانمرد پشتیبانی کرد. انقلاب ایران به این درک سنتی و کوته بینانه از سیاست برای همیشه خاتمه داده است.

در عرصه سیاسی هیچ فرد و شخصیت سیاسی تنها نیست. او همیشه با عده ای دیگر متحد است و با آنان در یک جبهه قرار دارد و در مقابل گروه ها و جریان ها و شخصیت ها و جبهه های دیگر است. سیاست عبارتست از پشتیبانی از یک جبهه یا یک شخصیت در یک جبهه در برابر جبهه دیگر. مثلا در دوم خرداد 1376 مردم ایران در یک گزینش وسیع و تاریخی از محمد خاتمی در برابر ناطق نوری پشتیبانی کردند. معنای این گزینش سیاسی آن نبود که مثلا آقای ناطق نوری بدترین فرد روی زمین است و تا ابد و در هر جبهه ای که قرار داشته باشد باید با وی مخالفت کرد. کما اینکه همین امروز تا جایی که ناطق نوری از دولت حسن روحانی پشتیبانی می کند، تلاش می شود تا وی جلب جبهه تحولات شود و به پیشرفت آن یاری رساند. معنای این کار هم این نیست که پس انتخاب دوم خرداد 76 نادرست بود و باید آن زمان از ناطق نوری در برابر خاتمی پشتیبانی می شد. آرایش سیاسی ایران در سال 76 و جبهه ای که آقای ناطق نوری در آن قرار گرفته بود در آن زمان پشتیبانی از محمد خاتمی در برابر وی را ایجاب می کرد و آرایش کنونی نیروهای سیاسی و همراهی معین وی با جبهه طرفدار تحولات، تلاش برای جذب وی و پشتیبانی از او در برابر مخالفان سرسخت تحولات را طلب می کند. و این دو هیچ ربطی به خصوصیات اخلاقی و میزان پاکدستی و غیرپاکدستی وی ندارد.

به همین شکل وقتی سخن از ضرورت پشتیبانی از مهندس بازرگان می رود باید روشن کرد که سخن از کدام مهندس بازرگان، در کدام جبهه، در چه دوره ای از حیات سیاسی وی است. طرفداران برخورد غیرجدی با تاریخ و سیاست در ایران، با تبدیل کردن مسئله سیاست به مسئله شخصیت اخلاقی مهندس بازرگان، خوب یا بد، عملا می خواهند ارزیابی از نقش سیاسی و شیوه برخورد با وی را به امری شخصی و غیرتاریخی تنزل دهند. 

 

در فعالیت سیاسی مهندس بازرگان پنج دوره مهم قابل تشخیص است :

1- دوران پیش از انقلاب 57

2- دوران نخست وزیری دولت موقت

3- از پایان نخست وزیری تا برکناری بنی صدر

4 - از برکناری بنی صدر تا درگذشت آیت‌الله خمینی

۵- دوران پس از درگذشت آیت‌الله خمینی

هم نقش سیاسی مهندس بازرگان و هم مناسبات حزب توده ايران با وی در این پنج دوره متفاوت است.

 

1- در دوران پیش از انقلاب 57 حزب توده ايران از مهندس بازرگان و مبارزه وی علیه رژیم شاه کاملا پشتیبانی می کرد. خود مهندس بازرگان نیز در روزنوشت های زندان خود بارها به این پشتیبانی که در اسناد و بیانیه های حزب توده ايران و گفتارها و اخبار رادیو پیک ایران بازتاب می یافت اشاره کرده است. البته بعدها و در دوران انقلاب 57 وی منکر این پشتیبانی شد و مدعی گردید که توده‌ای ها بدلیل ماهیت "الحادی" و کفرآمیز خود با مبارزات اسلامی مخالف بوده اند. ولی این ادعا را بیشتر باید به حساب همان سیاست بازی ها و جبهه گیری های ناشی از شرایط و درگیری های دوران انقلاب گذاشت واگرنه نوشته های بازرگان در مورد پشتیبانی حزب توده ایران از وی در این دوران وجود دارد و در مجموعه آثار وی نیز منتشر شده است.

 

2- دوران نخست وزیری دولت موقت. در این دوران نیز حزب توده ايران در چارچوب مشی خود نسبت به انقلاب 57 از دولت موقت مهندس بازرگان پشتیبانی می کرد. این پشتیبانی البته پشتیبانی انتقادی بود یعنی در چارچوب سیاست اتحاد و انتقاد قرار داشت. جنبه انتقادی این پشتیبانی هم ربطی به مهندس بازرگان و شخصیت وی یا دولت وی نداشت، بلکه جزیی از سیاست عمومی حزب توده ايران نسبت به هر نیروی سیاسی است که از آن پشتیبانی می کند. چنانکه پشتیبانی ما از آیت‌الله خمینی، یا بعدها دولت محمد خاتمی یا امروز دولت حسن روحانی جنبه انتقادی خود را نیز دارد که به معنای حفظ استقلال سیاسی و رای و نظر حزب است.

در این دوران مهندس بازرگان در مجموع در جبهه نیروهای انقلاب فعالیت می کرد. مخالفان وی نیز عمدتا مخالفان انقلاب و سلطنت طلب ها بودند. بنابراین پشتیبانی از دولت بازرگان در واقع به معنای پشتیبانی از جبهه انقلاب دربرابر مخالفان آن بود. البته بخشی از چپ روها نیز سیاست تقابل با وی را در پیش گرفته بودند که نه ناشی از مخالفت آنان با انقلاب بلکه ناشی از بدبینی نسبت به روند انقلاب و کنار گذاشته شدن آنان از این روند بود. 

امروز کسانی که خواهان انتقاد از خود حزب بابت عدم پشتیبانی از مهندس بازرگان در این دوران می شوند فراموش می کنند که برعکس در آن دوران بیشتر فشار و حملات به حزب، چه از جانب عناصر طرفدار سلطنت در خارج و چه از جانب برخی نیروهای "چپ" و "روشنفکری" ‌بابت همین پشتیبانی بود. بارزترین نمونه فشارهای اخیر را می توان در نشریات گروه های چپ آن دوران یا ماجرای اخراج پنج تن از اعضای توده ای کانون نویسندگان از این کانون دید. بنابراین آن کسانی که از عدم پشتیبانی حزب توده ايران از مهندس بازرگان سخن می گویند ظاهرا خودشان هم نمی دانند راجع به چه چیز و چه دورانی سخن می گویند.

 

3- از سقوط دولت موقت تا برکناری بنی صدر. این دورانی است که بتدریج در طی آن مهندس بازرگان با ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت و سازمان مجاهدین خلق متحد می شود. تقابل و درگیری شدید میان حزب توده ايران و مهندس بازرگان و هواداران وی در واقع مربوط به این دوران است. آیا حزب توده ايران باید از مهندس بازرگان در مشیء خود در اتحاد با بنی صدر و رجوی پشتیبانی می کرد و خود به این اتحاد می پیوست؟ بنظر ما پاسخ منفی است. این اتحاد اولا کمترین بختی برای پیروزی و موفقیت نداشت و ثانیا پیروزی آن، بفرض محال، به معنای یک فاجعه برای انقلاب و کشور بود.

اتحاد بازرگان، بنی صدر و رجوی بختی برای پیروزی نداشت زیرا عناصر آن به کلی ناهمگون بودند. در حالیکه مهندس بازرگان از سرمایه داری پشتیبانی می کرد، رجوی شعار جامعه بی طبقه توحیدی می داد. بازرگان خواهان به کارگیری عناصر رژیم سرنگون شده در دستگاه دولتی بود و مجاهدین از "خشم انقلابی خلق" سخن می گفتند و حکومت را متهم به تعلل در مجازات عناصر "خائن" و بقایای رژیم پیشین می کردند. اندیشه های تخیلی بنی صدر و اطرافیان مائوییست او هم نه با منش بازرگان همخوانی داشت و نه با روش مجاهدین. این جمع اضداد بود که فقط در تقابل با آیت‌الله خمینی و با هدف تضعیف موقعیت و موضع وی شکل گرفته بود و بنابراین بختی برای موفقیت نداشت. موفقیت فرضی آن هم به معنای آغاز یک فاجعه و کشت و کشتار در درون نیروهای انقلاب و سپس درون همین جبهه و حذف فیزیکی امثال بنی صدر و بازرگان بود.

 

البته این جبهه ظاهری نیرومند داشت. تصور بنی صدر و رهبری مجاهدین خلق آن بود که بنی صدر دارای یازده میلیون رای است و پشتیبانی ارتش را همراه خود دارد. از مهندس بازرگان هم بخشی از قشریون مذهبی و روحانیان بزرگ و کوچک مخالف آقای خمینی مانند گلپایگانی، مرعشی، شریعتمداری، قمی، مکارم شیرازی و غیره پشتیبانی می کنند. بازرگان پشتیبانی شماری از روشنفکران مذهبی و قشرهای متوسط را نیز همراه دارد. مجاهدین خلق هم در جوانان سراسر کشور نفوذ دارند و دارای دهها هزار عضو مسلح هستند، ضمن اینکه گروه های چریکی چپ نیز در کنار آن قرار خواهند گرفت. این مجموعه بنابراین ظرفیت بدستگیری قدرت را دارد. 

حزب توده ايران نه چنین می اندیشید و نه حاضر بود تن  به احتمال موفقیت چنین چشم انداز خطرناکی دهد. حزب توده ايران از درون ارتش خبر داشت و می دانست بنی صدر نه در بدنه و نه در فرماندهان آن پایگاه واقعی ندارد. رای یازده میلیونی مردم به وی نیز ناشی از آن بود که مردم او را نامزد آقای خمینی می دانستند. قشریون و روحانیان کوچک و بزرگ و روشنفکران مذهبی هم پایگاهی آنچنان که تصور می رفت در جامعه ندارند. از میلیشیای مجاهدین خلق هم کاری ساخته نیست. وقتی ارتش عراق با صدها هزار نیروی مسلح و توپ و تانک و هواپیما در چند کیلومتری نوار مرزی ایران زمینگیر شده است، چگونه چند هزار هوادار مسلح نوجوان و بی تجربه و احساساتی مجاهدین خواهند توانست سراسر کشور را به تصرف خود درآورند؟

اینکه بنی صدر و رهبری مجاهدین خلق بدلیل خودبزرگ بینی و بی تجربگی و عدم شناخت جامعه به موفقیت خود امیدوار باشند برای حزب توده ايران قابل فهم بود. ولی اینکه سیاستمدار تیزبین، خونسرد و دقیقی مانند مهندس بازرگان واقعا یک لحظه به پیروزی جبهه ای که در آن قرار گرفته بود امیدوار باشد نه دیروز برای ما قابل قبول بود و نه امروز قابل توجیه. روش مهندس بازرگان و نجات و کنار کشیدن خود از این جبهه در آخرین لحظه نشان از درک درستی می دهد که وی از اوضاع داشت.

 

البته حزب توده ايران در آن زمان بازرگان را پایدارترین و آگاه ترین عضو این جبهه می دانست، نه در معنای ایستادن تا به آخر، بلکه در معنای حرکت بر اساس منافع طبقاتی. مهندس بازرگان در تقابل با آیت‌الله خمینی منافع طبقاتی معینی را دنبال می کرد. در حالیکه بنی صدر و رهبری مجاهدین خلق عمدتا بر مبنای احساسات و خیالپردازی های خود عمل می کردند و شاید از نظر آماج های طبقاتی با هواداران آیت‌الله خمینی تفاوت چندانی نداشتند. تلاش پیگیر حزب توده ايران برای باز کردن راه بحث با رهبری مجاهدین خلق و دعوت آنان به گفتگو و مناظره در چارچوب همین دیدگاه قرار داشت، که البته با موفقیت توام نشد.

در مورد ارزیابی روش و سیاست مهندس بازرگان در این دوران سه نکته باقی می ماند.

نکته اول اینکه نباید جبهه بندی های آن دوران را سیاه و سفید دید. در جبهه ای که در مقابل اتحاد بنی صدر و بازرگان و مجاهدین شکل گرفته بود عناصر قشری و انحصار طلب کم نبودند. همانطور که برعکس در این جبهه شخصیت ها و عناصر صدیق طرفدار انقلاب. این نکته ای است که حزب توده ايران در همان دوران نیز بارها به آن اشاره کرد و از اینکه شخصیت هایی مانند دکتر کاظم سامی یا رضا اصفهانی با این جبهه همراه شده اند اظهار تاسف کرد.

نکته دوم این پرسش که آیا مهندس بازرگان از سرنوشت فاجعه بار راهی که در پیش گرفته بود برای انقلاب و کشور آگاه بود یا آنچه روی داد خارج از چارچوب تصوری بود که وی داشت. به این پرسش فعلا نمی توان پاسخ قطعی داد. ارزیابی خوش بینانه آن است که وی تنها با هدف محدود کردن و تقابل با آیت‌الله خمینی در کنار اتحاد بنی صدر و مجاهدین قرار گرفته بود و تصور نمی کرد که سرانجام کار به ترور و کشت و کشتار ختم شود. حتی اگر این تصور خوش بینانه را بپذیریم روشی که او در پیش گرفت به هیچوجه کمکی به جلوگیری  و ممانعت از روند فزاینده خشونت نمی کرد که بارزترین علامت آن را در تحریم بحث های تلویزیونی توسط وی می توان دید، بحث هایی که می توانست آخرین امید برای رسیدن به یک راه حل و تفاهم مسالمت آمیز میان طرفین باشد که بهترین نتیجه برای درگیری های آن دوران بسود انقلاب نیز محسوب می شد.

بالاخره نکته سوم آنکه آیا مقابله و مخالفت حزب توده ايران با سیاست های مهندس بازرگان در این دوران و اتحادی که با بنی صدر و مجاهدین خلق برقرار کرده بود اشتباه بود؟ آیا حزب توده ايران خود نیز باید آنگونه که هر روز تکرار می شود باید از بازرگان در این راه پشتیبانی می کرد؟ بنظر ما پاسخ را خود مهندس بازرگان داده است. اگر این راه درست بود مهندس بازرگان خود بدان پشت نمی کرد. ما از روز نخمست همان چیزی را می گفتیم که بازرگان روز آخر گفت، ولی زمانی گفت که کار از کار گذشته بود و دور بدست افراطیون رهبری مجاهدین از یکسو و راست ها و قشریون مذهبی از سوی دیگر افتاده بود.

 

دوران چهارم از برکناری بنی صدر تا درگذشت آیت‌الله خمینی

دوران چهارم زندگی سیاسی مهندس بازرگان مربوط به رویارویی و تقابل وی با دولت میرحسین موسوی است. در این دوران مهندس بازرگان اتحاد با بنی صدر و مجاهدین خلق را وا گذاشت و با بازاری ها و قشریون مذهبی علیه دولت میر حسین موسوی متحد شد. جبهه ای که مدعی بود دولت موسوی احکام اسلامی را اجرا نمی کند و حتی کمونیستی است. همه نوشته ها و سخنرانی های مهندس بازرگان در این دوران در حول کمونیستی بودن سیاست های دولت یا قرار داشتن آن در خدمت اهداف کمونیست ها و شوروی قرار دارد. اتهامی که عینا از سوی قشریون مذهبی و موتلفه و بازاری ها و روحانیان بزرگ تکرار می شد.

در این دوران البته تقابل میان حزب توده ايران و مهندس بازرگان بازتاب چندانی ندارد، چرا که نشریات حزب و نهضت آزادی هر دو توقیف شده بود و بعدها حزب توده ايران اصولا سرکوب و غیرقانونی شد. با اینحال کاملا روشن بود که حزب توده ايران نمی توانست، آنچنان که مخالفان حزب می خواهند از خود انتقاد کند، از سیاست مهندس بازرگان در این دوران علیه دولت موسوی پشتیبانی کند.

 

دوران پنجم از درگذشت آیت‌الله خمینی تا به امروز

 

این دورانی است که قشریون مذهبی تحت لوای آیت‌الله خامنه ای به قدرت می رسند. دوران اتحاد بازرگان با قشریون مذهبی به پایان می رسد و اختلاف هایی کمابیش میان آنان آشکار می شود. با درگذشت آیت‌الله خمینی، مهندس بازرگان - نه چندان بدون دلیل - خود را مهمترین و پرسابقه ترین شخصیت سنتی مذهبی کشور می دانست. بنابراین حاکمان جدید را در واقع به چیزی به حساب نمی آورد و این زمینه تقابل را بوجود می آورد. این دوران چندان بطول نیانجامید و با درگذشت مهندس بازرگان خاتمه یافت. با فوت بازرگان، نهضت آزادی ایران وارد مرحله ای تازه شد، چرا که رهبری جدید نهضت آن اعتباری را که بازرگان در میان مذهبیون سنتی داشت در میان آنان نداشت. از سوی دیگر خود این رهبری نیز چندان در چارچوب دیدگاه های سنتی مهندس بازرگان حرکت نمی کرد و موقعیت تازه خود را درک می کرد.

نتیجه اینکه در این دوران هم میان مهندس بازرگان با قشریون مذهبی تازه حاکم شده تقابل هایی بوجود آمد و هم بعدا میان نهضت آزادی ایران و حکومت. حزب توده ايران در این دوران از این تقابل و از این جبهه بندی تازه پشتیبانی کرده و هنوز هم به مدت بیش از دو دهه است که پشتیبانی می کند.

در پنج مرحله حیات سیاسی مهندس بازرگان، حزب توده ايران در سه مرحله از وی و جبهه ای که وی در آن قرار داشته پشتیبانی و در دو مرحله، دوران اتحاد با بنی صدر و مجاهدین و دوران مخالفت با دولت موسوی، در تقابل با وی و انتقاد قرار گرفته است. کسانی که در اینجا و آنجا مدام از اشتباه حزب توده ايران در عدم پشتیبانی از مهندس بازرگان سخن می گویند اولا روشن کنند که درباره کدامیک از این مراحل سخن می گویند و ثانیا دلایل خود را در نادرستی سیاست حزب توده ايران و درستی راه و جبهه ای که مهندس بازرگان در آن لحظه در آن قرار گرفته بود ارائه دهند. در غیراینصورت این شیوه برخورد جز تحریف تاریخ و آشفته کردن شناخت سیاسی مردم ما پیامدی دیگر نخواهد داشت.  

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 499  -  20 فروردین 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت