راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات علی امینی

"بر بال بحران" - 17

واپسین روزهای

شاه در ایران

 

به واپسین روزهای شاه در ایران رسیده ایم. روز نوشت های دکتر علی امینی، نخست وزیر مغضوب شاه در آغاز دهه 1340 که در سال انقلاب 57 به نزدیک ترین مشاور شاه تبدیل شد تا بلکه پل پیوندی شود میان روحانیون و دربار. او در همین روز نوشت ها از جزئیات تماس هایش با شورای انقلاب، شاه و برخی از آخرین نزدیکانش و سران جبهه ملی پرده برمیدارد و همانگونه که تاکنون بارها تکرار و تاکید کرده ایم، فصل پایانی "بربال بحران- زندگی سیاسی علی امینی" به قلم فرزندش "ایرج امینی" یکی از معتبرترین گزارش ها درباره آخرین دوران سلطنت محمد رضا شاه است و ایکاش که آن را بدون اضافه کردن شعار و توهین به این و آن که در جمهوری اسلامی رسم است، بخشی از یک درسنامه دانشگاهی میکردند تا نسل کنونی ایران هم بداند در آن آخرین ماهها و هفته ها و روزهای پیش از سقوط شاه در ایران چه گذشت.

 

 

شنبه، 9 دی 1357 (30 دسامبر 1978)

 

شایعات زیادی در شهر راجع به رفتن شاه به امریکاست. ظاهرا روز جمعه ملکه مادر به اتفاق فرزندان شاه به آمریکا رفته اند و رادیو تلویزیون امریکا در نشر این خبر توهم به وجود آورده است که شاه هم در آن هواپیما بوده است. به هر حال دانشجویان و ایرانیان مقیم امریکا از اول وقت، یعنی در حدود 3 الی 4 بعد از نیمه شب تهران، به اقوامشان تلفن کرده اند و این خبر دهن به دهن نقل می شود...

امروز از طرف آقای آیت الله خمینی به مناسبت سالگرد اغتشاشات که عده زیادی تا به حال کشته شده اند روز عزای ملی اعلام شده است و اطلاع پیدا کردم در کاخ دادگستری آقایان وکلا سخنرانی برپا کرده اند و شاید عده دیگری هم به آن ها بپیوندند و تظاهراتی راه بیفتد...

دکتر شاپور بختیار که از طرف اعلیحضرت برای تشکیل دولت غیر نظامی معین شده است مشغول مطالعه در تعیین افراد دولت است. تا چه انداره موفقیت داشته باشد معلوم نیست و به هر حال تردید است که بتواند توفیق حاصل کند. روی هم رفته ابهام زیادی در وضع کشور است...

ساعت شش و نیم آقای محمد درخشش که مدت ها بود ایشان با من سرسنگین بودند آمد و از گذشته صحبت شد و گله مندی بی خودی داشت که بالاخره به قول خودش گفت که گذشته. در اطراف لزوم ایجاد جبهه ای برای مواجه شدن با مشکلات آتی کشور صحبت شد و قرار شد مطالعاتی انجام شده و به تشکیل چنین جبهه ای مبادرت کنیم...

 

یکشنبه، 10 دی 1357 (31 دسامبر 1978)

 

... کار نفت و خاتمه اعتصاب جنوب، با رفتن مهندس بازرگان و هیئتی که از طرف آقای آیت الله خمینی تعیین شده اند، هنوز تمام نشده است. خبر مسافرت اعلیحضرت در مردم، به خصوص ارتش، سوء اثر داشته و تلفن های مکرر کرده اند و استعلام می کنند. خانم عضدی [توران تاج همسر یدالله عضدی] از شاهرود تلفن می کرد که از لندن به او اطلاع داده اند که شاه رفته است! گفتم این طور نیست. اصرار داشت منبع موثق است و محرمانه. برای این که ببینم دکتر اردلان سر کارش هست یا نه تلفنی به دربار کردم و بود و خبر تازه ای نداشت. 3 بعد از ظهر خواستم بعد از مذاکره تلفنی با خود اعلیحضرت صحبت کنم. چون در دسترس نبودند میسر نشد. خود اعلیحضرت ساعت 5 تلفن کردند و مدتی راجع به وضع و به خصوص مشهد صحبت شد. سوء اثر خبر مسافرت را به ایشان گفتم. خودشان هم می دانستند و عده ای از افسران ارتش پیش ایشان رفته بودند و اظهار نگرانی کرده بودند. در مشهد زد و خوردهای شدیدی شده و عده زیادی کشته شده اند. گفته می شود که خانه آقای آیت الله شیرازی را به توپ بسته اند، ولی خوشبختانه خودش را از منزل بیرون برده بودند. روایت می کنند چند نفر از افسران یا درجه داران پلیس را مردم اعدام کرده اند و خلاصه مردم شهر مسلط هستند و آثاری از حکومت نیست. ارتشبد ازهاری استعفا کرده و پذیرفته شده است. شاپور بختیار دست به کار تشکیل دولت است.

 

دوشنبه، 11 دی 1357 (1 ژانویه 1979)

 

آقای دکتر منتصری از فرودگاه تلفن کرد که در انتظار طیاره ارفرانس هستند که باید در کویت بنزین گیری کند چون در فرودگاه مهرآباد بنزین نیست و کارکنان فرودگاه هم در حال اعتصاب هستند...

تظاهرات به گفته رادیو رسمی در نقاط مختلف دوام دارد و از قرار معلوم آقای خمینی اعلامیه جدیدی داده است که نخست وزیر منصوب شاه قابل قبول نیست و اگر ایشان، یعنی شاه، نرود من خودم شخصی را برای این سمت معرفی می کنم... آقای میرفندرسکی که اخیرا برای پست سفارت ایران در مسکو در نظر گرفته شده است ساعت 6 به اتفاق آقای دکتر شجاعی آمدند و سه ربع بودند. مسائل مختلف مطرح شد...

اول شب آقای پولادی با اضطراب و نگرانی از کشتار در قزوین و مشهد خبر داد و تقاضا می کرد که به مراجع بالا اطلاع دهم. خواستم با زاهدی (اردشیر) صحبت کنم و نبود. با خود اعلیحضرت تلفنی صحبت کردم. جواب دادند در مشهد نظامی ها در اثر کشته شدن چند نفر نظامی به طرز فجیع عصبانی شده اند و خشونت به خرج داده اند. گفتم به هر حال کار درستی نیست و به جای خوبی نخواهد رسید. جواب دادند دستور می دهم. رادیو ساعت 8 چند پیشآمد را در مشهد گزارش داد که در صورت صحت واقعا وحشی گری بوده؛ ولی باید مسببین را گرفت و مجازات کرد، نه این که انتقام از مردم گرفته شود...

پیامی از طرف شاپور بختیار در رادیو خوانده شد که سوگند به پدرش و به دکتر مصدق، رهبر عالی قدر ایران، خورده بود. با حساسیت شاه نسبت به اسم دکتر مصدق فکر کردم که زمانه چه می کند که ایشان باید نخست وزیری انتخاب کند که او تمام حکومت های بعد از مصدق را فاسد بداند و شخص شاه که در این مدت آن ها را انتخاب کرده تحمل کند. واقعا سرنوشت چه می کند و چرا عبرت برای هیچ کس نمی شود. به هر حال باید انتظار داشت چه وقایعی در پیش است و به کجا خواهد انجامید.

 

سه شنبه، 12 دی 1357 (2 ژانویه 1979)

 

گزارش دادند دکتر سنجابی در بیمارستان امیر اعلم سخنرانی می کند. این مرد پیر هم به دست و پا افتاده و خودش را به آقای خمینی چسبانده و نه کسی را قبول دارد و نه کسی او را. به هر حال تلاش می کند. آقای مهندس بازرگان در جنوب برای تامین احتیاجات سوخت داخلی مشغول است و امید می رود که این کار حل شود، چون صف های طویل مردم برای نفت و بنزین در جلو ایستگاه های بنزین و نفت جگرخراش است...

شاه با این کیفیت و به توصیه اطرافیان کم عقل، خودش را در وضع بدی قرار داده و می دهد. چون در مشهد و قزوین و امروز در کرمانشاه در اثر حمله ور شدن مردم به افراد نظامی و کشته شدن عده ای از ماموران شناخته شده ساواک و گروهبان ها، کشتار زیادی از طرف نظامیان که عصبانی شده اند انجام گردیده؛ به طوری که آقای فلسفی واعظ اوایل شب به من تلفن می کرد که در قزوین در همین ساعت کشتار عجیبی است. ناچار به آقای ارتشبد اویسی تلفن کردم و گفت که دستور داده ام این کار را متوقف کنند. درست یا نادرست نمی دانم...

 

پنجشنبه، 14 دی 1357 (4 ژانویه 1979)

 

خوشبختانه آقای عبدالله انتظام خبر داد که لوله انتقال نفت به تهران، با مذاکرات آقای مهندس بازرگان و همراهان ایشان به کار افتاده و نفت تا اراک رسیده و شاید روز جمعه یا شنبه به تهران برسد. صبح اول وقت در دنبال تلفن دیشب آقای شبستری زاده در مورد جلوگیری از ورود کامیون حامل خواربار و دارو به قزوین با آقای ارتشبد اویسی صبحت کردم. ایشان وعده دادند که دستور لازم را خواهند داد. در حدود ساعت ده و نیم آقای فلسفی واعظ تلفن کردند که چند کامیون حامل مواد غذایی و غیره برای اهالی قزوین آماده است، ولی نمی دانستند ژاندارمری جلوگیری خواهد کرد یا نه. از آجودان اویسی سئوال کردم که دستوری داده شد یا خیر. جواب مثبت داد. به آقای فلسفی تلفن کردم. قره باغی به ریاست ستاد ارتش به جای ازهاری تعیین شده است. مصاحبه مختصری با آقای یگانگی برای روزنامه اطلاعات که قرار است روز شنبه راه بیندازند کردم و اشاره به پیام آقای دکتر بختیار به این که بعد از کودتای 28 مرداد 32 دولت ها غیر ملی بودند! اعتراض کردم ولی گفتم چون رویه من این است که باید به هر دولتی که این روزها روی کار می آید و می خواهد کاری در جهت خواست های مردم انجام دهد کمک کرد، من هم همان رویه ای که گفته ام را دنبال می کنم. آقای پورشریعتی، رئیس آژانس پارس آمد و او هم از عدم همآهنگی و تمرکز در دستگاه های دولت، از بالا گرفته تا پائین، گله می کرد. او را تشویق کردم چند روزی صبر کند تا دولت بختیار تشکیل شود. خانم Kenize Morad نماینده Nouvel Observateur ساعت 10 آمد و مصاحبه ای با او کردم. جریان مصاحبه را با دکتر سنجابی نقل کرد که باز ایشان تغییر موضع داده و با سلطنت موافقت نموده و قانون اساسی را محترم می شمارد! خود خانم موراد از این تناقض گویی ها تعجب کرده بود...

دکتر بختیار تلفن کرده بود. منزلش را گرفتم. تشکر از تایید من می کرد و تقاضا داشت آقای سید احمد صدر حاج سید جوادی را حاضر کنم که وزارت دادگستری را قبول کند. می دانستم که نخواهد کرد. مع ذلک تلفن کردم. محضوراتش را گفت و به ایشان [دکتر بختیار] جواب دادم که صدر قبول نمی کند و بد نیست آقای یحیی صادق وزیری را در نظر بگیرد. قرار شد اگر ایشان آماده هستند به او تلفن کند. اول وقت به دکتر اعتبار که گویا در کار ساختن دولت بختیار دست اندرکار است تلفن کردم. گفت در مذاکرات دیشب شاه و بختیار به توافق رسیده اند، ولی جزئیات را نمی دانست. با انتظام در تماس هستم و خبر دادند که آقای خمینی دستور داده است که برای این که مردم در مضیقه زندگی واقع نشوند، کارگران و کشاورزان به کار مشغول شوند. مژده خوبی است و شاید به این شکل اعتصابات خاتمه داده شود...

آقای حاج صادق قمی پسر آقای قمی که در مشهد است تلفن کرد و نظر من را در خصوص دکتر بختیار استفسار کرد که به سئوال پدرش جواب بدهد. گفتم در خصوص مسلمان بودن و احترام به دین تردیدی نیست و از او حمایت کنند؛ کما این که آقایان آیات قم هم چنین خواهند کرد. گفت با آقای شریعتمداری تماس گرفته و ایشان هم نفی نکرده اند. به هر حال امید می رود آرامشی در افکار به وجود آید و تا اندازه ای دکتر بختیار توفیق پیدا کند.

 

جمعه، 15 دی 1357 (5 ژانویه 1979)

 

امروز و فردا جلسه ای مرکب از سران چهار کشور امریکا؛ فرانسه، آلمان غربی و انگلستان در جزیره گوادلوپ در دریای کارائیب تشکیل می شود که یکی از مسائل مورد بحث وضع خاورمیانه من جمله ایران است...

با آقای صادق وزیری برای قبول وزارت دادگستری صحبت کردم، ولی تردید داشت. قرار شد با دوستان دیگر مشورت کند و بعد جواب بدهد...

 

ساعت چهارو نیم بعد از ظهر آقای خداداد فرمانفرماییان آمد. آقای صادق وزیری هم تلفن کرد که قبولی خودش را به شاپور بختیار در مورد احتمال شرکتش در دولت صحبت کرده بود خوش بین نبود و ترکیب دولت را که از افراد کوچک هستند برای مشکلات روز ضعیف می دید. من هم همین اعتقاد را دارم. ولی فعلا ببینیم چه پیش می آید. قرار است شنبه دولت را معرفی کند. اخبار لندن را گوش کردم. موضوع رفتن شاه در جراید انگلستان و امریکا مطرح است و به نظر می رسد که پشتیبانی صریح امریکا از شخص شاه کم تر خواهد شد و به این شکل رفتن ایشان قطعی است. به چه صورت، فردا ساعت سه و نیم که به گفته آقای انتظام باید به کاخ نیآوران برویم روشن خواهد شد.

 

شنبه، 16 دی 1357 (6 ژانویه 1979)

 

... امروز هیئت دولت دکتر شاپور بختیار به حضور شاه معرفی شدند. غیر از آقای صادق وزیری (یحیی) که یکی از دوستان خوب من است و به اصرار من وارد دولت شده، و میرفندرسکی، وزیر خارجه، که معروفیت دارد، دیگران افراد کوچک هستند و بعضی از آن ها به گفته افرادی که آن ها را می شناسند چندان خوشنام هم نیستند. به هر حال دولتی است که روی کار آمده و حرف هایی زده و مهلتی خواسته است که باید انتظار کشید و نتیجه اقدامات او را دید. شاه در جواب اظهارات رئیس دولت بیاناتی در تایید تعهدات خود در 15 آبان که شاه مشروطه خواهد بود و دولت کار خودش را خواهد کرد اظهار کرده و در رادیو شنیدم، مثل همیشه بدون یادداشت و خیلی روشن نبود...

 

امروز روزنامه عصر یعنی اطلاعات و کیهان بعد از 60 روز اعتصاب منتشر خواهند شد. من مصاحبه ای با آقای یگانگی در روز پنجشنبه کرده بودم که قرار است امروز درج شود.

 

ساعت سه و نیم بعد از ظهر در قصر نیاوران به اتفاق آقایان عبدالله انتظام و دکتر صدیقی بودیم که حضور شاه برای مشورت برویم. این جلسه تا ساعت هفت و نیم طول کشید. ایشان خسته و پریشان بود و اشاره به رفتن خارج می کردند، بدون این که تصمیم قاطعی داشته باشند. من و صدیقی به گفته های ده روز قبل راجع به لزوم غیبت اعلیحضرت در داخل کشور اشاره کردیم و صدیقی از این که شاه به خارج برود مخالف بود و در این قسمت پافشاری داشت. شاه چندین بار بدون این که حقیقت را به ما بگوید می گفت استنباط من این است که کشورهای غربی مایل به رفتن من به خارج برای مدت موقت هستند و این را عاملی برای ایجاد تسکین می دانند. صدیقی تصادف این تصمیم را با کنفرانس سران فرانسه، امریکا، انگلستان و آلمان غربی در گوادلوپ تلقی می کرد و استدلال می کرد که مردم این را به فشار خارج تعبیر خواهند نمود و معتقد بود که باید مقاومت کرد و الا خود ایرانی ها چه رلی در مقدرات خودشان دارند! ضمن تحسین نظریه ایشان گفتم اگر در داخل کشور قدرت ملی طرفدار شاه وجود داشت که متاسفانه نگذاشتند به وجود آید، این حرف صحیح بود، ولی با نهایت تاسف خواسته مردم ایران دانسته یا ندانسته لزوم بیرون رفتن شاه است، که در این صورت خارجی هم تایید می کند. پس تایید مردم است. به هر حال در اطراف این بحث مدت ها گفت و گو شد و من به ایشان توصیه کردم که چنانچه این استنباط اعلیحضرت که استنباط خود من هم هست درست باشد قاطعا تصمیم بگیرید. حرف آقایان صدیقی و انتظام این بود که فعلا جنوب ایران را انتخاب کنند و امتحان نمایند. اگر این اقدام تسکین داد چه بهتر و الا در مرحله بعدی به خارج بروند. ایشان این اقدام دو مرحله ای را خوب نمی دانستند. به نظر من هم دیر بود. پیشآمدهای بعدی را بحث کردیم. له و علیه گفته شد و چون پیش بینی آن برای ما لااقل مقدور نبود نتیجه ای حاصل نشد. وضع اسف بار اقتصادی را که آثار آن تا چند ماه دیگر به طور خطرناکی پیش خواهد آمد و اقدامات دولت در حل آن بعید به نظر می رسید، بحث کردیم... روزنامه های اطلاعات و کیهان را در آوردند. بی اندازه مندرجات آن ها بد بود و ایشان ناراحت تر شد. مدتی خواندند و اظهار تاسف کردند که آن ها به جای خاموش کردن هیجان به دامن زدن به آن کمک می کنند. ساعت هفت و ربع مرخص شدیم...

 

برای مطالعه شماره گذشته "خاطرات علی امینی" می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 

http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/novamer/526/amini.html

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  52  14 آبان ماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت