راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

همنشینی

زریاب خویی

با احسان طبری

 

- کتاب شط شیرین پر شوکت را خدمت سایه تقدیم کردم؛ مجموعه ای از مقالات استاد عباس زریاب خویی...

 

من این اواخر عمر زریاب هفته ای چند روز اونو می دیدم. درست مثل بچه محصلی که در محضر استاد بزرگی هست، در محضرش می نشستم و همین طور هم بود واقعا. خب زریاب می دونست که من چه علاقه ای به حافظ دارم. وقتی این کتاب آیینه جام دراومد، بهش گفتم: آقای زریاب من این کتاب شما رو خوندم، اجازه می دید چند کلمه عرض کنم.

 

- سایه چنان با فروتنی این جملات را بیان می کند که انگار در محضر استاد زریاب نشسته است.

 

تا این حرفو زدم، زریاب با روی باز گفت: بله بله، بفرمایید. خب من یادداشت نکرده بودم چیزی رو. فقط بعضی جاها رو علامت زده بودم و به دو سه مورد هم یک دو کلمه تو حاشیه کتاب نوشته بودم. بهش گفتم که: اشکال اینه که بعضی وقت ها ما از رو حافظه شعر حافظ رو نقل می کنیم و بعد اشکال پیش می آد. «زان می عشق کزو پخته شود هر خامی» رو شما نوشتید: «زان می خام کزو پخته شود هر خامی»؛ در صورتی که تو هیچ نسخه ای زان می خام نیست و چند موردو بهش گفتم.

بعد گفتم که من تو کتاب شما یک نکته ای رو دیدم؛ البته من در مقامی نیستم که تحسین بکنم شمارو فقط می تونم فخر بکنم که من هم به این نکته رسیده بودم؛ اون مصرع: «ز گال شب که کند قدح در سیاهی مشک»... گفتم که: من هیچ جا ندیدم که کسی به این نکته توجه بکنه و من درست به نظر شما رسیدم... آقای عظیمی! موقع تصحیح دیوان وقتی به اینجا رسیدم و مشکل این بیت حل شد، خیلی ذوق کردم!...

 

استاد! الان هم دارید خیلی ذوق می کنید!

 

آره، واقعا هم ذوق داره که آدم متوجه بشه که این قدح را کاتبی نفهمیده، قدح خونده بعد دیده وزن خراب می شه، کلمات رو پس و پیش کرده. بعد به زریاب گفتم که من حتی تا اینجا توجه کردم که قدح در عربی همیشه با «فیه» به کار می ره؛ در چیزی قدح کردن، هیچ وقت چیزی را قدح کردن به کار نمی ره و تو این بیت حافظ هم اومده: «کند قدح در سیاهی مشک». این رو من به عنوان فخر دارم خدمتتون می گم که من هم به چیزی رسیدم که شما رسیدید و نه این که من پیش از شما این رو فهمیده بودم.

زریاب خیلی از طرز ارایه مطلب من خوشش اومد و خیال می کنید چی کار کرد این مرد محترم؛ آقای عظیمی! زریاب هم سنش از من بیشتر بود و هم من اصلا سوادی ندارم که بگم سوادش از من بیشتر بود، اما این مرد محترم با فروتنی تمام به من گفت: آقای سایه می شه خواهش کنم شما این نسخه تونو به من بدین، من حتما در چاپ بعدی این ها را اصلاح می کنم و یک نسخه دیگه براتون می آرم. گفتم: چشم و کتابو دادم و البته نسخه دیگرم ازش نگرفتم.

این قدر این مرد (مرد را طوری تلفظ می کند که شکوه و عظمت شخصیت زریاب در جانت می نشیند) با فروتنی و بزرگواری حرف منو گوش کرد بی این که خمی به ابرو بیاره یا در چهره اش ملالی دیده بشه؛ یعنی اصلا انگار بر دامن کبریاش ننشیند گرد. من حظ کردم.

آقای عظیمی، من دلم می خواست که شما اون روز بودید و بزرگواری این مردو می دیدین.

 

 

استاد! چطوری با زریاب آشنا شدین؟

 

یادم نیست... زریاب از دوستان خیلی نزدیک آقای میر رمضانی بود و من هم با میررمضانی از قدیم دوست بودم.

 

آقای میررمضانی کی بود؟

 

فخرالدین میررمضانی از اعضای سابق حزب توده ایران بود و بعد از وقایع 28 مرداد به زندان افتاد و توبه کرد و در دوره های جدید و بعد از انقلاب هم دیگه نرفت عضو بشه ولی تمام عقاید خودشو نگه داشته بود. آدم کتابخونی بود و از دوستان خیلی قدیمی طبری بود. طبری هفته ای چهار پنج روز خونه اون بود. آقای زریاب هم خونه میررمضانی می اومد، بعد از انقلاب که خیلی زیادتر. من حالا که به حافظه ام رجوع می کنم، زریاب رو فقط خونه میررمضانی دیدم.

 

آثار زریاب را می خوندید؟

 

بله بله، هم کتاب ها و هم مقالاتش. واقعا همه کارهای زریاب خوندنی و موندنیه.

 

رابطه زریاب با طبری چطور بود؟

 

خیلی خوب، خیلی خوب... خیلی خوب بود.

 

باهم بحث می کردن؟

 

نه، ولی یادمه که طبری اون مناظره رو داشت تو تلویزیون، دوره اول انقلاب، مناظره با دکتر سروش و آقای مصباح... یک مبحثی پیش اومد، یادم نیست چی بود، زریاب می گفت: آقا اینو که باید بلد باشی که، چرا نمی گی. بگو. بگو! (لبخند معناداری می زند)

 

با زریاب شعر هم می خوندید؟

 

بله، بله، خیلی خوش می گذشت. به خصوص که زریاب خیلی خوب شعر می شناخت.

 

شعرهای خودتونو هم خوندید؟

 

کم، من خیلی کم تو مجالس شعر می خونم. ولی پیش اومد که اونجا شعر بخونم

 

در باره حافظ هم با زریاب صحبت می کردید؟

 

آره، ولی به ندرت، چون اوایل که نمی دونستم اینقدر به حافظ علاقه داره، وقتی آینه جام چاپ شد فهمیدم که چقدر با حافظ ور رفته ولی من وقتی بحثی پیش می اومد راجع به حافظ و تصحیح دیوان و ظرایف شعرش، نظرمو می گفتم، البته زریاب طرف خطاب من نبود، اون هم تو اون جلسه نشسته بود... زریاب همیشه با محبت و بزرگواری با من برخورد می کرد.

 

می دونست شما دارین دیوان رو تصحیح می کنید؟

 

بله، بله...

 

نگاه سیاسی اجتماعی زریاب چطور بود؟

 

عقاید سیاسی زریاب خیلی چپ بود؛ راست نبود. واسه همین طبیعی بود که اون نامه معروفو امضا کنه.

 

- البته زریاب در قضایای آذربایجان مورد تعقیب فرقه پیشه وری قرار گرفت و رنج ها دید. ظاهرا سایه چپ را در معنای خیلی خیلی عام و به معنای انسان دوست و طرفدار آزادی بیان و... به کار برده است.

 

نکته ای هست که بخواین اضافه کنین؟

 

نه، ولی یه چیزی که خیلی ناراحتم کرد این بود که شرایط طوری شد که این مرد محترم امضاشو از او نامه معروف پس بگیره... خیلی ناراحت شدم. زریاب خیلی آدم آزاده ای بود، آخر عمر هم در سختی زندگی می کرد متاسفانه.

 

- با ناراحتی این بیت را می خواند:

 

از شکست او که خواهد طرف بست

تنگی دست جهان است این شکست

 

شما اگه آدم هایی مثل زریاب رو از بشریت بگیرین، ببینین بشریت چقدر فقیر می شه!

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  524   23 مهرماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت