راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

آنها که برایشان

جانشینی در ایران

یافت نخواهد شد!

 

 

 

با غلامحسین ساعدی آشنا بودید؟

 

تو حافظه ام این طور هست که ساعدی رو چند بار باید دیده باشم، اما کجا دیدم و چرا دیدم یادم نیست... انگار که ندیده باشم. در نتیجه هیچ معرفتی بهش ندارم.

 

 

به هر حال شخصیت معروف و پر سر و صدایی بود؟

 

من که با سرو صدا کاری نداشتم. همیشه یک گوشه ای بودم. اصلا من اهل معاشرت با آدم ها نبودم.

 

 

کارهاش رو خوندید؟

 

بله، می خوندم کارهاشونو، اما این مرض خوندن من بود. هیچ چیزی به یادم نمونده از کارهاش.

 

 

یعنی خوشتون نیومد؟

 

خوندم برای این که یه چیز خوندنی رو به خونم و رد بشم. این طوری... هیچ وقت توقف نکردم سر کارهاش. البته این دلیل خوبی و بدی کار او نیست. من مشغله ذهنی دیگه ای داشتم.

 

 

محمد علی دهقانی

 

 

استاد! چه خبر؟

 

دیشب مهمان شفیعی بودیم. در اون «منزل ویرانه» به قول حافظ (می خندد) واقعا ویرانه شده. همه خانه شده کتاب؛ از سر پله کتاب ریخته تا... شام هم تدارک دیده بود طفلک. سر شام حرف این آقای دهقانی شما شد. شفیعی عصبانی شد، وایستاد و فریاد می زد. من رضا رو کمتر این طوری دیدم؛ آنقدر برافروخته. گفت دیگه آدمی به این شرافت و سواد کجا می شه پیدا کرد... داد می زد. می گفت دیگه هیچ کس نمی تونه اونو برگردونه. چقدر با تمجید از او حرف می زد!... خیلی دوست دارم ببینم این آقای دهقانی رو.

 

 

- در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران استادی بود به نام محمد علی دهقانی؛ مردی بلند بالا و تکیده که نگاهی غمگین و گریزان داشت... دهقانی آخوند بود. متون تفسیری و عرفانی درس می داد؛ مثنوی، منطق الطیر، کشف المحجوب. خوره کتاب بود و احاطه ای چشم گیر بر متون صوفیانه- فارسی و عربی- داشت. تازه ترین کتاب ها را می خواند و سر کلاس در باره آن ها صحبت می کرد. وقتی چیزی می پرسیدی، هفته بعد با انبوهی «فیش» به کلاس می آمد و زیر و بم موضوع را می شکافت. فضل و دانش به کنار، شخصیت عجیب و تاثیر گذاری داشت. مرد با شکوه بود. سربلند بود. شریف بود. نجیب بود. درستکار بود. راستگو بود... چه طنینی داشت صدایش، وقتی می گفت: «هیچ نمی دانم!» کبریایی داشت.

او را به رکود علمی متهم کردند! نیکا شهرا که بدش با یزید است! مرد یکی دو بار به روی خود نیاورد و... ناگهان رفت که رفت...

 

دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول

چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت

 

استاد شفیعی نامه ای ماندگار به دهقانی نوشت. نامه را در کلاس و پیش چشم دانشجویان نوشت. از او خواست که به مقتضای «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» عمل کند و بر گردد که دانشجویانش چشم انتظارند اما...

 

آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک

با چشم تر ز تشنگی نسترن بگو

 

یاد رنگینت در خاطر من، گریه می انگیزد...

 

 

کامران فانی

 

 

-  به سایه گفتم امروز که به کتابخانه ملی رفتم تا با خانم پوری سلطانی صحبت کنم؛ آقای کامران فانی را هم دیدم و با هم چند دقیقه ای در باره شما و شعر شما صحبت کردم. سایه فانی را دوست دارد و به خصوص شخصیت متواضع، آرامش و التزام به سکوت او را می پسندد.

 

آقای عظیمی! شخصیت فانی خیلی مخفیه در حالی که آدم فوق العاده با سوادیه. آدم مخصوصیه، بی هیچ خودنمایی... نمی دونم شما چقدر با او آشنا هستید. می دونید فانی چقدر با موسیقی آشناست؟! (با تحسین و اعجاب) ظاهرش، حرف زدنش هیچ نشون نمی ده که چقدر می دونه... من خیلی دوستش دارم. خیلی مغتنمه؛! اگه سعی کنین بیشتر این آدمو ببینین خیلی مفیده.

من چند وقت پیش چند تا سی دی برای فانی کپی کردم از جمله دو تا کوارتت بتهوون که ظاهرا آخرین کوارتت بتهوونه، به خصوص کوارتنی که لئونارد برینشتاین برای ارکستر تنظیم کرده و فوق العاده شده؛ یعنی اگه خود بتهوون اونو می شنید می گفت کاش عقلم می رسید و اونو برای ارکستر می نوشتم. در اون اجرا آدم می فهمه که این کوارتت چه غنایی داره... دفعه بعد که فانی رو دیدم گفتم شنیدید اون سی دی رو و بعد فانی شروع کرد به صحبت کردن؛ انگار یک متخصص درجه یک داره صحبت می کنه. شما فانی رو ببینید نمی فهمین که این آدم چقدر پره. چقدر عمیقه.

 

 

-  اشخاصی چون ایرج افشار، کامران فانی، دکتر محمد سلامی، محمد باقری، مسعود جعفری که خاموش و بی پیرایه اند و حتی به اندازه بود هم نمود ندارند، محبوب سایه هستند.

 

یاد استاد افشار به خیر! سایه بارها بر این ویژگی افشار تکیه می کرد که فروتن و بی ریاست؛ اگر او را نشناسی هیچ نمی فهمی که این مرد چقدر دانشمند است و...

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  520   19 شهریور  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت