راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اقتصاد

بازار آزاد

با زندگی مردم

ایران چه کرده؟

 

 

 

جمهوری اسلامی از زمان کنار رفتن دولت میرحسین موسوی و درگذشت آیت‌الله خمینی خود را طرفدار "اقتصاد بازار آزاد" می داند. برخی شخصیت های حکومتی یا مشاوران اقتصادی دولت‌ها نیز به عنوان نظریه پردازان و "تئوریسین"‌های اقتصاد بازار آزاد معرفی شده اند. مثلا روزنامه آرمان "یحیی آل اسحاق" رئیس پیشین اتاق بازرگانی و نامزد اولیه و اختصاصی حزب موتلفه برای انتخابات ریاست جمهوری 1392 را "یکی از تئوریسین‌های اقتصاد بازار آزاد در تاریخ سی و هفت ساله انقلاب" معرفی می کند. از این دست تئوریسین های اقتصاد بازار آزاد در ایران امروز زیاد وجود دارند و تکثیر هم می شوند، بخصوص که هم مسئولیت و خطر ندارد و هم نان و آب خوبی دارد. امثال موسی غنی نژاد (مشاور دائم العمر وزارت نفت) یا محمد طبیبیان (معاون سابق سازمان برنامه) در زمره همین "تئوریسین های اقتصاد بازار آزاد" هستند.

ایران امروز پس از سه دهه پیگیری اقتصاد بازار آزاد که در دوران احمدی نژاد به اوج بی خردی خود رسید، کشوری است با دهها میلیون حاشیه نشین، میلیون ها جوان بیکار، بیش از 1000 میلیارد دلار درآمد نفت که اختلاس شده، سپاه گم شده، صرف قاچاق و واردات کالاهای لوکس و غیرلوکس گردیده یا بخشی از آن بصورت یارانه بین مردم توزیع شده. یعنی کشور فقیری که یک بیماری مهلک می تواند خانواده ای را از صفوف طبقات متوسط به صف فقرا بکشاند. 

پرسشی که برای هر فرد عادی که از اقتصاد بی اطلاع است ولی پیامدهای برنامه های اقتصادی را بر زندگی خود احساس می کند آن است که چرا با وجود کارنامه سیاه و نکبت بار اقتصاد بازار آزاد این سیاست و این برنامه همچنان در ایران پیگیری می شود. "تئوریسین" های آن خود را نامزد ریاست جمهوری می کنند یا مشاور دائم العمر و دائم الحقوق همه دولت ها شده اند؟ آیا کارنامه این افراد و پیامدهای توصیه ها و "مشاوره" های آنان در جایی بررسی نمی شود و حساب و کتابی از آنها نمی خواهند؟ البته در کشوری که رهبر آن غیرپاسخگوست دیگرگریبان این یا آن اقتصاددان را گرفتن و از او پاسخگویی خواستن بی معناست. ولی مشکل این بار در این قسمت نیست. اگر سیاست اقتصاد بازار آزاد با وجود نکبتی که به بار آورده همچنان پیگیری می شود فقط به بی حساب و کتاب بودن و غیرپاسخگو بودن حکومت ایران مربوط نمی شود. پشتیبانی تجار و کلان سرمایه‌داران ایران و جهان هم از این سیاست اقتصاد بازار آزاد مهم است ولی کافی نیست. در نظر بگیریم نظریه پردازان اقتصاد بازار آزاد در یونان که این کشور را زیر بار 240 میلیارد دلار بدهی بردند همچنان مورد حمایت صندوق پول و اتحادیه اروپا هستند و حتی به دولت یونان فشار می آورند که این افراد را به سر مقام‌های خود باز گرداند! به همین شکل گردانندگان بانک جهانی را که موجب فلاکت دهها کشور و صدها میلیون تن در سراسر جهان شده اند کسی محاکمه که نمی کند، به آنها جایزه نوبل هم می دهند.

بنابراین مشکلی دیگر نیز وجود دارد. در واقع قدرت نظریه اقتصاد بازار آزاد و سیاست اقتصادی اجرای عملی آن از اینجاست که غیرقابل ارزیابی است و بنابراین بابت آن از کسی نمی توان حساب و کتاب خواست. هرگز و با هیچ ابزار، هیچ معیار، هیچ شاخص اقتصادی نمی توان ثابت کرد که برنامه اقتصاد بازار آزاد نادرست است یا مسئول فلاکت کشورهاست. چرا؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ آیا امکان دارد یک نظریه یا سیاست اقتصادی غیرقابل ارزیابی باشد؟ بله ممکن است و نظریه اقتصاد بازار آزاد دارای چنین ماهیتی است.

بنابر تعریف نظریه پردازان اقتصاد بازار آزاد آن اقتصادی است که تولیدکننده و مصرف کننده، بدون دخالت دولت، خود آنچه عرضه یا تقاضا می کنند تعیین می کنند. یعنی اقتصادی که در آن بازارهای داخلی باید کاملا آزاد باشد و دولت در آن هیچ دخالتی نداشته باشد. ولی این یک "مدل" اقتصادی است یعنی چیزی نیست که در عمل بتوان آن را به طور کامل و خالص تحقق بخشید. در عمل در هیچ کجای جهان، حتی در امریکا، اقتصاد بازار آزاد خالص وجود ندارد. در همه کشورها دولت ها در بازار دخالت می کنند.

آقای موسی غنی نژاد این مسئله را بدین شکل بیان می کند:

"اقتصاددانان معتقدند که بازار آزاد رقابتی در آرمانی‌ترین شکل آن یعنی بازار رقابت کامل... هیچ اقتصاددانی مدعی امکان دست یافتن به این وضعیت آرمانی نیست، بلکه مساله حرکت به سمت آن است" (تابناک 18 اردیبهشت 95)

بعبارت دیگر اقتصاد بازار آزاد یک مدل، یک "وضعیت آرمانی" است که "امکان دست یافتن" به آن وجود ندارد. تمام مغلطه نظریه اقتصاد بازار آزاد و جنبه غیرعلمی آن در همینجاست. نظریه اقتصاد بازار آزاد یک نظریه علمی نیست که بتوان درستی و نادرستی آن را اثبات کرد و به حساب نظریه پردازان آن رسید؛ نظریه ایست غیرقابل ارزیابی یا بقول کارل پوپر که طرفداران اقتصاد آزاد مدعی‌اند به ایشان خیلی ارادت دارند نظریه ای است که "ابطال پذیر" نیست.

اینکه می گوییم نظریه علمی نظریه ای است که "ابطال پذیر" یا بعبارت دقیق تر "قابل ارزیابی" باشد یعنی چه؟ همین عرصه اقتصاد را در نظر بگیریم. مثلا اگر اقتصاد دانی بگوید بفرض یک درصد از تورم کم کنیم مثلا سه درصد به اشتغال افزوده می شود یک نظریه علمی یعنی قابل ارزیابی ارائه داده است. اگر یک درصد از تورم کم شد و سه درصد به اشتغال افزوده شد می  فهمیم این نظریه درست و اگر نشد نادرست بوده است. اما اگر اقتصاد دانی بگوید یک درصد از تورم کم می کنیم و سه درصد به اشتغال افزوده خواهد شد ولی فرهنگ جامعه هم موثر است، یا خواست خدا را هم باید در نظر گرفت این دیگر یک نظریه علمی نیست چرا که دیگر قابل ارزیابی نیست. خواست خدا یا فرهنگ جامعه را که نمی توان ارزیابی کرد. اگر یک درصد از تورم کم کردیم و سه درصد به اشتغال افزوده نشد اثبات نشده که این نظریه غلط است چون می توان آن را بحساب اینکه خدا نخواست یا فرهنگ مردم به اندازه کافی بالا نبود گذاشت. چنین نظریه ای البته خیلی قدرتمند است چون تحت هیچ شرایط و با هیچ وسیله ای نمی توان نادرستی اش را نشان داد و البته به همان اندازه هم پوچ است و بی ارزش.

نظریه اقتصاد آزاد دقیقا هم همین وضع را دارد. مثلا اگر یک کشور مطابق این نظریه قیمت کالاهای اساسی را آزاد کند و پیامد آن بر اقتصاد منفی شود، نمی توان نتیجه گرفت که سیاست های اقتصاد بازار آزاد نادرست است، زیرا طرفداران اقتصاد آزاد خواهند گفت که باید بهای همه کالاها آزاد شود. اگر همه آزاد شود باز می گویند نه مثلا دستمزدها هم باید آزاد شود و حداقل دستمزد هم نباشد. این هم آزاد شود و پیامدهای برنامه منفی شود باز می گویند فلان چیز آزاد نشده است. چون همانطور که آقای غنی نژاد می گوید این یک "وضعیت آرمانی" است که فرض اصلا بر این است که امکان عملی شدن آن وجود ندارد. بنابراین خودبخود همیشه بخشی از این مدل عملی نشده و گناه هر شکست، هر پیامد منفی به گردن آن بخش عملی نشده می افتد. نظریه اقتصاد بازار آزاد با "آرمانی" و غیرقابل تحقق اعلام کردن خود امکان ارزیابی خود را از بین برده است و تحت هیچ شرایطی نمی توان نادرستی آن را نشان داد. نه تنها امکان ارزیابی و بازگشت از راه رفته وجود ندارد بلکه باید مدام در مرداب بیشتر فرو رفت تا گویا به "وضعیت آرمانی" غیرقابل تحقق نزدیک‌تر شد یا بقول آقای غنی نژاد به سمت آن "حرکت" کرد. اگر تئوریسین های اقتصاد آزاد از نوع ال اسحاق را موتلفه شایسته ریاست جمهوری می داند یا غنی نژاد مشاور مادام العمر دولت هاست، بدان دلیل است که امکان ارزیابی توصیه ها، پیشنهادها و برنامه های آنان وجود ندارد. هر پیشنهاد و برنامه و توصیه آنها هر اندازه نتیجه منفی ببار آورد، آنها خواهند گفت که فلان کار دیگر هم باید می شده که نشده و نتیجه منفی ناشی از آن بخشی است که نشده تا الی الابد؛ تا زمانی که بشوید مثل سوریه یا یونان.

نظریه اقتصاد بازار آزاد چون یک نظریه غیرعلمی و غیرقابل ارزیابی است ناتوان از ارائه آمار و ارقام قابل ارزیابی است. مثلا همین حذف یارانه ها را در نظر بگیریم. یک زمان یک اقتصاددان طرفدار اقتصاد بازار آزاد می گوید که فلان کار کارشناسی را انجام داده ایم و به این نتیجه رسیده ایم که پرداخت مستقیم یارانه ها مثلا موجب یک درصد رشد اقتصادی یا ایجاد ۵۰۰ هزار شغل می شود یا این میزان از وابستگی به درآمد نفت کاهش می دهد و مشابه آن. این می شود یک برنامه قابل ارزیابی. یعنی علمی. ممکن است درست باشد یا نادرست ولی نتیجه آن قابل ارزیابی است. اگر به این اهداف نرسیدیم می توانیم باز گردیم و راهی دیگر در پیش گیریم. ولی هیچ اقتصاددان طرفدار اقتصاد بازار آزاد چنین چیزی نخواهد گفت و چنین ارقام قابل ارزیابی ارائه نخواهد داد. آقای موسی غنی نژاد که خود را مبتکر حذف یارانه و پرداخت نقدی آن عنوان می کند، آن را بر "ضرورت کوچک شدن دولت" استوار می کند. یعنی بر هیچ. یعنی هیچ کار کارشناسی و علمی بر روی حذف یارانه یا توزیع یارانه نقدی انجام نشده است که بدانیم پیامدهای احتمالی مثبت و منفی آن بر مردم و اقتصاد کشور چیست تا بتوانیم آن را ارزیابی کنیم. بلکه چون معتقدیم دولت کوچک خوب است، پس یارانه را حذف و درآمد نفت را مستقیم توزیع کنیم. یک نظریه کلی و غیرقابل ارزیابی پشتوانه یک برنامه غیرقابل ارزیابی دیگر شده است. شاید به همین دلیل بود که احمدی نژاد هم خود را اقتصاددان می دانست و می گفت من خودم یک نفری برای اداره مملکت کافی هستم. اگر واقعا بتوان اینگونه و براساس نظریه "دولت کوچک" برای ۴۸۰۰۰ میلیارد تومان طرح و برنامه ارائه داد، چرا احمدی نژاد نتواند این کار را بکند و چرا او خود را اقتصاددان نداند؟

البته امثال آقایان ال اسحاق یا غنی نژاد در این زمینه ها از خود ابتکاری ندارند. اصل این اندیشه از بانک جهانی می آید. آنها هستند که چشم بسته و بدون کار کارشناسی برای اقتصاد همه کشورها یک راه حل صادر کرده اند. ارزیابی های این بانک و صندوق بین‌المللی پول را هم راجع به کشورها نیز نگاه کنیم از دو بخش تشکیل شده است. یک بخش پیامدهای ادعایی مثبت در پیش گرفتن سیاست های اقتصاد بازار آزاد را بر اقتصاد این یا آن کشور توضیح می دهد. بخش دوم شاخص های منفی اقتصادی است که آن هم ناشی از عدم اجرای کامل برنامه های اقتصاد آزاد است. یعنی هیچگاه، با هیچ ابزار، با هیچ شاخص، با هیچ نتیجه و پیامد نمی توانید برنامه بانک جهانی را ارزیابی کنید و ثابت کنید نادرست است یا لااقل یک برآورد از جنبه های مثبت و منفی آن داشته باشید. فقط یک روز از خواب بیدار می شوید و می بینید که مثل یونان 1 میلیارد دلار بدهی تان شده ۲۴۰ میلیارد و تمام مازاد اقتصاد کشور را فقط باید بابت بهره این بدهی‌ها – نه اصل آن - پرداخت کنید یعنی کشورتان از این پس از هر گونه امکان انباشت سرمایه برای توسعه خود محروم است. البته آنجا هم پیشاپیش حکم صادر شده و معلوم است که گناه از اقتصاد بازاری نیست که 1 میلیارد بدهی را 240 میلیارد کرده بلکه گناه از آن بخشی از اقتصاد بازار است که تحقق نیافته و  به طور کامل آزاد و رقابتی نشده که آن هم حتما ناشی از "تنبلی مردم" و "مقاومت در برابر اصلاحات" است. و اگر از آقایان بپرسید که این وضعیت چه زمانی تمام می شود و چه زمانی شما خواهید پذیرفت که در یک کشور اقتصاد بازار آزاد تحقق پیدا کرده و پیامدها و شاخص های منفی ناشی از این اقتصاد بازار آزاد است؟ پاسخ خواهند داد هیچ زمان. چون بقول آقای غنی نژاد این "وضعیت آرمانی" هیچ زمان تحقق پیدا نمی کند.

قدرت نظریه اقتصادی بازار آزاد و اقتصاددانان طرفدار آن نه از علمی بودن برنامه ها و نظرات آنها، که اتفاقا از غیرعلمی و غیرقابل ارزیابی بودن آن است. اگر آنها برای یک مرحله معین، در چارچوب شرایط یک کشور، برنامه ای با آمار و ارقام قابل ارزیابی ارائه می دادند دست تئوری بافی‌هایشان تا به حال صدها بار رو شده بود و از جلوی دانشگاه اقتصاد هم نمی گذاشتند عبور کنند چه رسد که جایزه نوبل بگیرند یا نامزد ریاست جمهوری و مشاور دولت ها شوند یا برای کشورهای دیگر تعیین تکلیف کنند. بگذریم از اینکه آنها که در غرب این تئوری ها را به هم می‌بافند خود می‌دانند تیشه به ریشه چه چیز می زنند و مقلدانشان در ایران از این حد آگاهی هم بی بهره اند.

اقتصاد ایران به یک برنامه علمی و قابل ارزیابی نیاز دارد یعنی برنامه ای که بتوان پیامدها و نتایج آن را برای یک مرحله سنجید، جنبه های مثبت و منفی آن را تعیین کرد، درصورت لزوم از راه رفته بازگشت، یا بهبود داد، یا اصلاح کرد، یا تغییر داد، یا تکمیل کرد. برنامه اقتصاد بازار آزاد دارای چنین ماهیتی نیست. پیگیری برنامه براساس نظریه اقتصاد بازار آزاد جز بی خبری، جز انفعال، جز ناتوانی از تصمیم گیری بموقع، ناتوانی از اصلاح اشتباهات، جز فرار به جلو در سمت فلاکت بر روی فلاکت پیامد دیگری ندارد!

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:

https://telegram.me/rahetude

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 564 راه توده - 28 مرداد ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت