راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

کابوسی بنام
ولایت فقیه
که خوابش را هم
مردم ندیده بودند!

فروغ طیاری

 



مجلس خبرگان فرزند انقلاب 57 نبود اما به انقلاب و مردم ایران تحمیل شد.
تا سه ماه بعد از انقلاب بحثى بنام ولايت فقيه وجود نداشت. دوازدهم فروردين هم كه رفراندوم اجرا شد سئوال اين بود: جمهورى اسلامى و يا حكومت سلطنتى. اصلأ از ولايت فقيه حداقل تا یکسال سخنى نبود.
نه تنها در سخنرانی های آقای خمینی، بلکه در سخنراني هاى آقايان طالقانى، مطهرى، بهشتی و دیگران هم حتى يك كلمه راجع به ولايت فقيه شنيده نشد. وقتى كه مجلس خبرگان قانون اساسى شروع بكار كرد - اسنادش هم وجود دارد - در آنجا مكارم شيرازى ناگهان گفت همانطور كه امام فرمودند "ستون جمهورى اسلامى ميتواند ولايت فقيه باشد."
آقاى بهشتى که در هیات رئیسه مجلس در کنار آیت الله منتظری نشسته بود، با شک و تردید به سخنان مکارم گوش کرد، اما پیش از آن که دهان باز کند، آيت الله منتظرى دنباله سخن مکارم را گرفت و تائید کرد. اما مستند ترین سخنرانی را دکتر حسن آیت از ایران مظفر بقائی انگلیسی که عضو رهبری حزب جمهوری اسلامی هم شد ایراد کرد و معلوم شد پشت صحنه اوست که در تلاش احیای سلطنت با نام ولایت فقیه است.
کسانی که تاریخ فعالیت های کنفدراسیون دانشجوئی خارج از کشور و فعالیت انجمن های اسلامی در آن را به یاد دارند می دانند که آيت الله خمينى در آن دوران در نامه هائی که در پاسخ به انجمن های اسلامی می نوشت حتی یکبار درباره حکومت ولایت فقیه صحبت نکرد. حتی در يكى از نامه هايش که بوی وصیت نامه می داد بی آن که کوچکترین اشاره ای به حکومت ولایت فقیه بکند نوشت: "اين پدر پيرتان باحتمال قوى سقوط اين حكومت شاه غاصب را نخواهد ديد و نخواهد ديد كه ملت به حق خودش برسد."
بنابراین، ولايت فقيه طرحی بود برای حفظ سلطنت در ایران که درپشت صحنه مجلس خبرگان قانون اساسی سازمان داده شد و امثال حسن آیت و مظفر بقائی تئوریسین اجرائی آن بودند.
حتی آیت الله بهشتی که قائم مقام آیت الله منتظری در مجلس خبرگان قانون اساسی بود، برای گریز از بحث ولایت فقیه یکبار گفت: "دوستان! پيشنهاد ميكنم كه بحث ولایت فقیه را در اينجا تمام كنيم." اما هم او، چند جلسه بعد تحت تاثیر القائات حسن آیت که آیت الله منتظری را هم با خود همسو کرده بود ناگهان گفت:
"بهتر است اين خواست حضرت امام را به راى گيرى بگذاريم ."
وقتى كه بعضي ها اعتراض كردند كه بحثى نشده كه برای ختم آن رای گیری شود! مكارم شيرازى گفت: "بيرون از جلسه باندازه کافی بحث شده" و اضافه كرد "بقيه مباحث را بعدأ جلو خواهيم برد." مخالف جدی این طرح و این بحث آقاى طالقانى بود که به شیوه خود چند بار به اعتراض به جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی نیآمد تا در تصمیمات آن سهیم نشود.
سرانجام بند ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد. البته سر و دم بریده. چنان که بعدا بقول مکارم شیرازی بحث ها دنبال شد و این سر و دم بریده را درجریان بازنگری قانون اساسی که در آستانه فوت آیت الله خمینی انجام شد به تن علیل ولایت فقیه وصل کردند و شد ولایت مطلقه فقیه. و از کنار این ولایت مطلقه فقیه، اختیارات استصوابی شورای نگهبان در آمد و رهبری مطلقه آقای خامنه ای که نه فقیه بود و نه مرجع مذهبی و نه سوابق مبارزاتی داشت. مگر چند ماهی که دستگیر شد و به زاهدان تبعید که این تبعید هم طولانی نبود و به مشهد رفت و در خانه ای که آیت الله طبسی در اختیارش گذاشت زندگی می کرد و شعر می گفت و تمرین سه تار می کرد.
ولایت فقیه میوه کال و تلخ مجلس خبرگان قانون اساسی بود که جانشین مجلس موسسان قانون اساسی شده بود، زیرا در مجلس موسسان به این آسانی نمی شد ولایت فقیه و قوانین شرع را گنجاند. آقای خمینی در نامه ای که در تائید تبدیل مجلس موسسان به مجلس خبرگان نوشت، تصریح کرد:
"ما بايستى مجلسى از فقها ( منظور مجلس خبرگان است ) درست كنيم كه اين فقها از طرف مردم بايستى انتخاب شوند."
آقايان گلپايگانى، نجفى، خوئى، شریعتمداری و سيستانى از در مخالفت در آمدند، اما این مخالفت ها در هیجانات آن دوران اولیه پس از انقلاب تاثیری بر روند رویدادها نداشت و مردم هم تجربه 36 ساله جمهوری اسلامی را نداشتند.
آقای خمینی هم که نه نگران تصمیمات مجلس خبرگان بود و نه برایش بود و نبود چنین مجلسی اهمیت داشت، زیرا رهبر بلامنازع بود و تصویب اصل ولایت فقیه هم به شال و عبای او نه بر می خورد و نه با آن ارتباطی داشت. همه چیز برای آینده بود و آنها که ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاندند به خوبی میدانستند عمر آیت الله خمینی بزودی به پایان می رسد و مسائل جانشینی و تغییرات تازه شروع می شود.
پنج هزار فقيه در مملكت وجود داشت که بسیاری از آنها با ولایت فقیه موافق نبودند اما تا آیت الله خمینی زنده بود جرات بیان نظرشان را نداشتند و بعد از او نیز یا به حاشیه رانده شدند، یا تابع قدرت شدند و یا بقول خودشان "تقیه" کردند و طرفدار ولایت فقیه شدند.
در گام های بعدی، چنان پیش رفتند که شوراى نگهبان مانند دوران انگیزاسیون کلیساهای قرون وسطی نیت خوانی کرد که چه کسی معتقد به ولایت فقیه هست و چه کسی نیست و آنکس که نیست به این مجلس هم راهش نیست.
بسیاری از مراجع مذهبی وقت، هرگز این بند قانون اساسی را قبول نکردند و آن را شرعی ندانستند. از جمله آيت الله شريعتمدارى که هنگام رای به قانون اساسی گفت ماده 5 این قانون را که در مورد ولایت فقیه است قبول ندارد.
من این مرور شتابزده را در سالگرد رفراندوم جمهوری اسلامی کردم تا به کسانی که امثال من را متهم به دنباله روی از ولایت فقیه می کنند بگویم که در آن هنگام اصلا بحث ولایت فقیه مطرح نبود. حتی در مجلس اولیه تدوین قانون اساسی. حتی پیش از آن. یعنی زمانی که آیت الله خمینی قانون اساسی تدوین شده در پاریس توسط گروه مرحوم دکتر حبیبی را گفت به رفراندوم بگذارد و نیاز به مجلس تدوین قانون اساسی نیست. نه مهندس بازرگان زنده است و بقیه کسانی که پا را در یک کفش کردند که خیر باید چنین مجلسی تشکیل شود که سرانجام شد و آن قانون اساسی از پاریس آمده جای خودش را به قانون اساسی ولایت فقیه داد!
سلطنت طلب هائی که هم خود بی خبر و یا با خبر اما مغرض اند و میخواهند مردم را هم بی خبر نگهدارند از بس به مردم دروغ گفته اند، شاید خودشان هم باورشان شده باشد که ما طرفدار ولایت فقیه بوده ایم.


به تلگرام راه توده بپیوندید
https://telegram.me/rahetudeh



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

به تلگرام راه توده بپیوندید

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

                       شماره 546 راه توده - 19 فروردین ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت