راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها...- احسان طبری- 3

اعراب ایران را مثل نان

پاره پاره و بین خود تقسیم کردند

 

جور و ستم اعراب که با وعده عدل اسلامی به ایران یورش آوردند چنان بود که حمله مغول ها به ایران را مردم به امید رهائی از شر اعراب سلطه گر تاب آوردند. مردمی که به امید رهائی از پادشاهی فاسد ساسانی و موبدان (روحانیون) فاسدتر از پادشاهان، برای اسلامی که شعار عدل و مساوات میداد آغوش گشودند، زمانی چشم گشودند که اشغالگران عرب هیچ کمتر از موبدان و پادشان ساسانی نداشتند. مردم برای رهائی از جور اشغالگران کشتزارها و چراگاهها را واگذاشتند و گریختند تا ویران شوند. فاتحان عرب آن ها را به نام قطیعه (نان پاره) به شکل موروثی در اختیار فاتحان عرب و سرداران و سربازان خود می گذاشتند. امام غزالی در نامه ای نوشت: بر مردمان طوس رحمتی که ظلم بسیار کشیده اند. درخت های صد ساله از اصل خشک شده. روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال گرسنه و برهنه.

 

 

 

جامعه ساسانی در این اواخر بیش از پیش چهره یک جامعه هیرارشیک فئودال را که در آن زمین داران بزرگ اشراف قدرت حاکمه را در دست داشتند و از کدیوران و دیهکانیکان (دهقانان) خراج می ستاندند، به خود گرفته بود. تمام بیش از 1300 سال جامعه ایرانی پس از اسلام، با تحولاتی که ذکر خواهیم کرد، این سرشت به طور عمده فئودالی را البته و مانند گذشته با اختلاط با بقایای جدید پاتریارکالیسم، بردگی و سپس دیرتر، از عهد صفوی به بعد با پیدایش برخی نطفه های سرمایه داری حفظ می کند.

بنابراین، این یک فئودالیسم ویژه است که با فئودالیسم غربی، نه از جهت سرشت اقتصادی بلکه از جهت شکل بروز، موسسات، مقررات، درجه رخنه عناصر فرماسیون های اجتماعی قبلی (پاتریارکالیسم و برده داری) و بعدی (سرمایه داری) در برخی موارد تفاوت های مهم و شایان توجهی دارد. ما می کوشیم با تلخیص مقداری واقعیات که در اسناد مختلف تحقیقی و تاریخی آمده است، منظره ای از این فئودالیسم به دست دهیم.

 

در دوران خلفای بنی امیه و بنی عباس، یعنی پس از فتح مسلمانان و پیش از تشکیل دولت های مستقل یا بالنسبه ایرانی و ترک در سرزمین ما، منظره مالکیت ارضی به قرار زیرین بود:

به طور عمده اراضی را می شد به دو نوع تقسیم کرد:

1- اراضی مفتوح العنوه (اعم از کشتزار و چراگاه) یعنی اراضی ای که دارندگان ایرانی شان، آن را ترک گفته یا خود نابود شده بودند و فاتحان عرب آن ها را گاه به نام قطعه یا قطیعه (در ترجمه پارسی «نان پاره») به شکل موروثی در اختیار فاتحان عرب و سرداران و سربازان خود می گذاشتند و یا به نام طعمه به شکل غیر موروثی به آن ها وا می گذاشتند.

2- اراضی خراج گزار مانند عقار که از پرداخت مالیات (خراج) به شکل عادی آن معاف بود و تنها میزان ثابتی به خزانه می پرداخت یا «تسویج» که در لغت عرب به معنای کشتزارها و به ویژه موستان های محاط و مفروز است. این نوع اراضی در اختیار آن دسته از سردودمان های قبایل و دهگانان (مالکین) ایرانی بود که به فاتحان عرب سر تسلیم فرود آورده بودند. « دیوان الدیه» عمال خود را تحت نظر امیران و سپهسالاران عرب برای جمع آوری مالیات از این اراضی اعزام می داشتند و چون هم دربار پرجلال خلیفه و هم دستگاه پر خرج ولایت او بایست با این خراج بگردد، به صاحبان ضیاع و عقار و تسویج جور فراوان می رفت و آن ها نیز با غارت بی دریغ روستاییان این غارت را جبران می کردند. روشن است که در این دوران خرده دهقانان آزاد خراج گزار نیز مانند دوران ساسانی فراوان بودند.

بهره مالکانه به طور عمده یا به خود دارنده زمین یا به «عامل» امیر و خلیفه به شکل نقدی و جنسی پرداخت می شد. بهره نقدی در دوران ساسانی بیشتر به درهم سیم بود، ولی در دوران خلفا به ویژه عباسیان دینار زر نیز رایج گردید. «دیوان الجهبذه» که در آن جهابذه (از جهیذ، گاهبد که در دوران ساسانی به معنای خزانه دار و صراف دولتی بود) کار می کردند جنسی را به نقدی بدل می کرد. همین دیوان ماموریت داشت حقوق و مستمری و وظیفه عمال و دیگر کارکنان دولتی را بپردازد و خزانه کشور تحت نظر او بود.

 

گاه برای تسهیل کار اصولا جمع آوری خراج را به عنوان «ضمان» به امیری از امیران می سپردند و او سالانه پرداخت مبلغ معینی را به خلیفه تضمین می کرد و باقی بسته به ترحمش بود که تا چه اندازه از خراج گزاران بستاند. باری به حساب مشتی کشاورز و شبان و زحمتکش دستگاه عظیم خلافت و روحانیت و ملک داران و انواع انگل ها به دوران می افتاد.

 

هنگامی که سلسله های ایرانی و ترک در ایران بساط قدرت خود را گستردند، در کنار املاک دیوانی (دولتی و سلطنتی) و موقوفه و ضیاع و عقار متعلق به ملاکان و خرده مالکان (دهگانان)، به تدریج رسم واگذاری قطعه و طعمه که از آن سخن گفتیم به رسم اقطاع بدل گردید و این واژه اقطاع بدین شکل یا به شکل سیورغال در دوره ایلخانان و تیول در دوران تیموری و صفوی تا پایان قاجاریه در ایران بود و می توان آن را تا حدی به  fief و feodum که در فئودالیسم غربی دیده می شود، همانند دانست. با این حال، مقررات قضایی و عرفی در این دو مورد تفاوت هایی دارد. واژه اقطاع همان واژه ای است که در این شعر سعدی آمده است:

 

گرفتم که خود خدمتی کرده ای

نه پیوسته اقطاع او خورده ای

 

اقطاع به دستور سلطان از طرف «دیوان الجیش» که عمل «ابرا» (که گویا به معنای تقویم بهای زمین و حفظ تناسب آن با وظیفه و مستمری) انجام می داد، با امیران نظامی که در دوران سلسله های ترک به ویژه قدرتی عظیم کسب کرده بودند، داده می شد. سلطان که در این مورد مقطع یا اقطاع گذار بود، نه فقط به سپهسالاران خود بلکه به اعضای خاندان، رجال و وزرا، روحانیون بزرگ، عناصر جداگانه اقطاع را واگذار می کرد: اقطاع در تمام این موارد به دو صورت واگذار می شد. یا به صورت استغلال و برای بهره برداری مادام العمر یا موقت و به عنوان وظیفه و مستمری، و یا به صورت تملیک و به شکل موروثی، اقطاع دار عشری از عواید خود را به خزانه دولت می پرداخت و عمالش باقی را از نقدی و جنسی برای صاحب اقطاع می گرفتند. سیستم اقطاع در دوران سیطره سلجوقیان به اوج خود رسید. در عصر ایلخانان مغول اقطاع شکل سیورغال به خود گرفت که واگذاری زمین برای مدت عمر بود. در عصر تیموری و به ویژه صفوی، واژه تیول به جای اقطاع و سیورغال به میان آمد و تداول یافت و این شیوه تیول تا دوران قاجار باقی ماند. اگر چه بین اقطاع و سیورغال و تیول از جهت مقررات واگذاری، نوع مالیات گیری، نوع انتقال به وارث و غیره تفاوت هایی است، اما وجوه مشترک عمده ای در میان آن ها وجود دارد. تیولداران در محیط تیول قدرت فراوان داشتند. رسم تیولداری را در ایران تنها مجلس اول پس از انقلاب مشروطه رسما ملغی کرد. زمین داری بزرگ فئودالی تا حد زیادی بر تیولداری مبتنی است. در دوران نادرشاه و ناصرالدین شاه دو بار کوشیدند تا این مالکیت را که بر حسب احکام واگذاری تیول و قباله ها که مورد اختلافات و مشاجرات شدید بود منظم کنند و احکامی صادر نمایند که به «رقبات نادری» و «رقبات ناصری» موسوم است.

 

علاوه بر آن چه که گفتیم، فئودالیسم ایران و اروپا در نکات زیرین با یکدیگر تفاوت داشتند:

 

1- بهره مالکانه و خراج اغلب نقدی و جنسی و به ندرت به صورت بیگاری است که در دوران معینی از فئودالیسم غربی شکل عمده بهره مالکانه است. فقط در دوران اخیر تکامل فئودالیسم غربی است که بهره های جنسی و سپس نقدی موسوم می گردد.

 

2- وابستگی دهقانان به زمین قانونا وجود ندارد و عملا ضعیف است و حال آن که در «سرواژ» اروپای غربی و رژیم کرپاستینک ها در روسیه، دهقان وابسته به زمین بود و با زمین خرید و فروش می شد.

 

3- مالکان و اقطاع داران و تیولداران اغلب در شهر منزل دارند و عامل خود را برای وصول مالیات و سیورسات به ده می فرستند، بر خلاف فئودالیسم غربی که فئودال مستقیما در «شاتوفور» های خود در ده منزل دارد و شهر تنها مرکز تسلط بازرگانان و اصناف است. از همین رو، در آن محیطی بالنسبه آزاد حکمرواست و حتی شهرهایی دارای رژیم جمهوری دیده می شود و به این جهت می گفتند «هوای شهر آزاد می کند». شهر در ایران چنین نیست. شهرهای ایران تحت سیطره ولایت و عمال سلطان یا خلیفه دارای محیط خفقان آور است. اصناف و بازرگانان در شهرهای ایران قشرهای زیر دست هستند. این امر به ویژه تکامل بازرگانی و پیشه وری را که در اروپا رخ داده، کند می کرده است. جور و ستم غارت گرانه به ویژه پس از آمدن ترکمانان سلجوقی در قیاس با دوران های سلسله های ایرانی از حد تحمل پذیر خارج شد. برای آن که تصور ملموسی از فضای اجتماعی آن عهد به دست دهیم، چند سطر از نامه حجت الاسلام غزالی توسی را به پادشاه سلجوقی نقل می کنیم:

 

«امروز به حدی رسیده است که عدل یک ساعت برابر عبادت صد سال است. بر مردمان طوس رحمتی که ظلم بسیار کشیده اند. غله به سرما و بی آبی خراب شده تباه گشته. درخت های صد ساله از اصل خشک شده. روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال گرسنه و برهنه. اگر رضا دهد که از پشت ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه و با فرزندان در تنوری روند، رضا ندهد که پوستشان برکنند. اگر از ایشان چیزی خواهند، همگان بگریزند و در میان کوه ها هلاک شوند. این پوست باز کردن باشد».

 

در نامه دیگری که غزالی به سلطان سنجر نوشته است، چنین می خوانیم:

 

«آمدیم به عرض حاجت. حاجت دو است: عام و خاص. حاجت عام آن است که مردان طوس پراکنده و سوخته ستم بسیار شده اند. امسال بی آبی غله تباه کرد. دار و درخت خشک شد. برایشان رحمت کن خدای تعالی بر تو رحمت کند. گردن مسلمانان از بار محنت گرسنگی بشکست. چه باشد اگر گردن ستوران تو از طوق زر و سیم نشکند».

 

این نامه های دلیرانه و انسان دوستانه متفکر و فیلسوف بزرگ ما محیطی را که در شهر و ده سلجوقی حکمروا بود خوب نشان می دهد. از رعایا پوستین و پوست می ستانند تا گردن ستوران امیران از سنگینی طوق های زر و سیم فر بشکند! در چنین شرایط فقدان امنیت انسانی هم کشاورزی و هم صنعت دائما دستخوش بحران است و، چنان که بعد خواهیم دید، همین امر یکی از علل عدم پیشرفت این دو رشته و بدل نشدن آن ها به سرمایه مولد صنعتی سرمایه داری است.

 

4- روابط پولی و بازرگانی، به ویژه در مقایسه با دوران نخستین فئودالیسم غربی، در کشور ما بسطی فراوان دارد. کارگاه های بزرگ مانوفاکتور کارگاه هایی که گاه تا هزار کارگر داشته اند حتی از دوران ساسانیان، مشاهده می شود. شهرهای بزرگ و آباد با بازارهای پررنگ و زیب، مساجد، مدارس، کاروانسراها، کتابخانه ها، حمام های عمومی، کاخ ها و باغ های فراوان بسیار بوده اند و در آستانه حمله مغول از وجود شهرهای بسیار پر نفوس خبر می دهند. در فئودالیسم غربی به ویژه در دوران نخستین و میانه اش، شهرها کوچک و روابط پولی و بازرگانی محدود است. در عین حال، روابط بازرگانی خارجی نیز به این وسعت نیست.

 

5- نظام های درونی پیشه وران و تقسیم کار داخلی شان با اصناف (گیلد) های اروپایی تفاوت بین دارد. اصناف و پیشه وران دارای سازمان های متحجر اروپایی نیستند و تنوع تولید پیشه وری، دست کم در برخی رشته ها، بیشتر است.

 

6- تعداد دهقانان و شبانان فئودالیزه نشده و طوایف و قبایل بیابانگرد فراوان و تصادم چادر نشینان گله دار و کلبه نشینان زمین کار، امری عادی است. اقتصاد طبیعی و روابط پدر سالاری در روستا و در میان طوایف چادرنشین کاملا مسلط است. با آن که در فئودالیسم غربی نیز، به ویژه در دوران اولیه آن، اقتصاد طبیعی تسلط داشته است، اما دیرپایی و سخت جانی ای را که در ایران نشان داده نشان نمی دهد؛ زیرا در آن جا رشد قوای مولده و سیر به سوی سرمایه داری، اقتصاد کالایی را به اقتصاد مسلط بدل می سازد.

 

7- برده داری در دوران پیش از مغول رونق می یابد، ولی دلیلی در دست نیست که بردگی از حدود «غلامان وثاقی»، «غلامان سرایی» و غلامانی که به کار جنگ می پرداختند فراتر برود. مانند دوران ساسانی، داشتن برده بسیار علامت تشخص بود و گردیزی در زین الاخبار آورده است (تاریخ گردیزی، صفحه 60)، سلطان محمود غزنوی از «فنوج» 53 هزار برده آورد. غلامان طرازی و خرلخی و صقلبی و حبشی و نوبی و ارمنی و غیره در بازارهای شهرهای بزرگ خرید و فروش می شد و گاه بهای برخی از غلامان و به ویژه کنیزکانی که هنرهای فراوان آموخته بودند سر به مبالغ فراوان می زد. چنان که امین عباسی کنیزکی به نام «بذل» را که از آن جعفر برمکی بود، به مبلغ 20 میلیون درهم معادل تقریبا یک میلیون دینار طلا خرید.

 

در برخی نواحی ایران، به ویژه در بخش جنوب غربی، «زنوج» یا زنگیان – که به کارهای کشاورزی و استخراج معدن مشغول بودند- یا غلام زادگان وابسته به زمین (قن ها)- که در قیام معروف زنوج نیز که وصف آن در همین مجموعه آمده است، شرکت جسته بودند- وجود داشتند. داشتن برده بسیار و «برنشستن» به همراه ده ها و صدها بنده مانند دوران پیش از اسلام از علائم مهم شکوه اشرافیت بود. با این حال، این بردگی یک پدیده فرعی در جامعه است و چهره مشخص آن نیست و نمی توان از «جامعه برده داری» در این ایام سخن گفت. در فئودالیسم اروپایی، برده های گذشته به «کلن»ها و «سرف»ها بدل شده بودند و دیگر بردگی بدین شکل در ادوار همزمان با ایران دیده نمی شود.

 

یکی از ویژگی های برده داری در این دوران امکان تحرک بود و یا بهتر بگوییم رسیدن برخی بردگان از بردگی به امارت و حتی سلطنت است. بردگان سرایی و وثاقی ترک نژاد اغلب لله یا لله باشی (آتابیگ از آتا به معنای پدر و بیگ به معنای آقا) بودند و سپس از همین ممر صاحب نفوذ در دربار می شدند. اقطاعات مهم می گرفتند، والی و امیر و سپهسالار و سرانجام سلطان می شدند. سلسله اتابکان فارس و آذربایجان و یزد و شبانکاره و سنجار موصل و «ممالیک» مصر همه از همین نوع بردگان به قدرت رسیده اند. در اروپا نه بردگی و نه چنین تحرک یا «فرازجویی» بردگی هیچ کدام مشاهده نمی شود.

 

در درون جامعه این دوران دو تضاد عمده وجود داشت:

 

1) تضاد با اسارت گران خارجی اعم از خلفای عرب و دیگر سلطانان غیر ایرانی که بر ایران مسلط شده بودند.

 

2) تضاد با امیران و وجوه و اعیان و روحانیون بزرگ تابع این دو قدرت که آن ها را بنا به قول «شد الازار» به «اصحاب الدوات» (اعیان و ارکان دولت) و «اصحاب المحابر» (علماء و فقها و سادات و طلاب) نیز تقسیم می کردند. این امر تقسیم «اشراف شمشیر» و «اشراف عبا» را در اروپا به یاد می آورد.

 

تضاد دوم با تضاد اول در می آمیخت، زیرا هیات حاکمه ایران بقای خود را در ابراز خدمت و بندگی به خلافت می دید و خلافت «سرکش»ها را با انواع توطئه گری سرنگون می کرد یا به سر جای خود می نشاند. با این حال، نمی توان این دو تضاد را کاملا یکسان گرفت، زیرا گاه برخی از سلطانان ایرانی (مثلا در مورد آل بویه) سخت با خلافت در می افتاد.

 

مبارزه ای که از همان آغاز سیطره عرب آغاز شد، بعدها هرگز قطع نگردید. خواه با پرچم دین (خوارج، قرامطه، اسماعیلیه، شیعه اثنی عشری) و خواه با پرچم فلسفه و عرفان، روشنفکران، پیشه وران و دهقانان با دشمنان اساسی خود نبرد می کنند. البته، سرانجام «شیعی گری» و «صوفی گری» که به علل مختلف تاریخی برای توده های مردم ایران قابل درک تر بود، به مهم ترین پرچم های نبرد معنوی بدل می گردند. با این حال، خود آن ها حتی پیش از استقرار صفوی به تدریج به ایدئولوژی حاکمه تبدیل می شوند و نقش انقلابی خود را از دست می دهند. این در حالی است که به ویژه، شیعی گری نقش «ملی» خود را در قبال خلافت عثمانیان و سیطره جویی خانان ازبک حفظ می کند.

 

در این جامعه که ضمنا از جهت روابط بین المللی خود غنی بود و امکان ارتباط از یک سو با چین و از سوی دیگر با اندلس و رم داشت و دین اسلام و زبان های عربی و پارسی و یک تمدن مختلط همسان با یک سلسله جریانات فکری متداول و رایج، اجزای وسیع این عرصه ملون انسانی و مدنی را به هم پیوند می دادند، «رنسانس شرق» پدیدار شد و رجالی عبقر و عظیم مانند فارابی، رازی، ابن سینا، بیرونی، نظام الملک، خیام، غزالی، رودکی، بیقهی، فردوسی، ناصرخسرو، مولوی، نظامی، سعدی، خواجه نصیر و بسیاری دیگر از میان مردم برخاستند که نظایر آن ها در تاریخ مدنیت ها نادر است. بی شک این دوران از جهت فیضان معنوی خود از انباشته ترین و سرشارترین ادوار تاریخ ایران و دوران تابناک ترین تجلی خرد و خیال ایرانی است.

 

بخش های پیشین از لینک های زیر قابل دسترسی است:

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.html

 

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.html

 

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.html

 

 

 

به تلگرام راه توده بپیوندید:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 547 راه توده - 26 فروردین ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت