راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

علی گلاویژ- 8

پیوند عشیره ها

در کردستان

به خاک و زمین

 

الف- مسئله مرکزی در بوجود آمدن عشیرت.

نویسنده  این سطور در مقاله نسبتا مبسوطی که در سال 1336 در مورد "خواص اقتصادی سیستم ایل و عشیرت در کردستان ایران" نوشته، عشیرت را چنین تعریف کرده بود: "عشیرت عبارت بود از اتحاد اقتصادی، سیاسی و جنگی صاحب زمینهایی... که با هم خویشاوند بودند و تحت رهبری یکی از اقوام گرد آمده و دهقانان سرف (به زمین بسته) اسکان یافته و نیمه اسکان یافته را استثمار می کردند". این یکی از تعریف هایی بود که در باره عشیرت کردستان بعمل آمده بود و به مثابه یکی از اولین گام ها در این زمینه، گرچه جهات بسیار مهمی از خواص سیستم عشیره ای را بیان می داشت، ولی طبیعی است که نمی توانست حرف آخر در این مورد باشد. مثلا، تحقیقات سال های بعدی نشان داد که حقوق سرواژ رسما نه در کردستان و نه در سراسر ایران وجود نداشته است.

در باره سیستم عشیره ای در کشورهایی که در آنها چنین سیستمی موجود بوده، تحقیقات فراوانی بعمل آمده است. ولی این تحقیقات همیشه با موفقیت همراه نبوده است. برخی ها گرچه در باره سیستم عشیره ای فراوان سخن گفته اند، ولی به ماهیت اصلی آن، یعنی مبنای اجتماعی - اقتصادی این سیستم توجه ویژه ای نکرده اند. برخی ها تحلیل شیوه زندگی (اسکان و یا کوچ نشینی) را در مرکز سخن خود قرار داده اند و عده ای بیشتر به مسائل اتنیک (خویشاوندی و یا برعکس) پرداخته اند. نظری گذرا به نوشته های محققین ایران، ترکیه و عراق (سه کشوری که بخش های عمده خلق کرد در آنها ساکن است) این گفته را به ثبوت می رساند.

دکتر علی اکبر بینا (ایرانی) بر این عقیده است که عشیرت در ایران عبارت از مجموعه خانوارهای مختلفی است که از لحاظ اخلاق و عادت و زبان تحت حکمروایی یک رهبر گرد آمده اند. عبدالحلیل الطاهر (عراقی) می گوید: عشایر عراق بر اساس "وحدت خون" و "تعصب در منسوبیت بوجود آمده اند. و اما دکتر فریتز در باره کردهای عثمانی اظهار نظر کرده مدعی بود که در میان عشایر کردستان حقی در زبان و عادات و زندگی و احساسات آنها هیچ وجه تشابهی روشنی وجود ندارد.! علت طرح چنین ادعای نادرستی این بود که دانشمند نامبرده خود را در خدمت شووینیسم عظمت طلبانه سلطان عثمانی قرار داده بود و می کوشید سیاست دولت عثمانی را در مورد خلق کرد- این که کرد اصلا ترک است! – اثبات نماید. وقتی که اجرای این "وظیفه" از یادش می رفت و بی اختیار واقعیات از زیر قلمش در می رفت، اعتراف می کرد که مثلا: گوران ها (ساکن کرمانشاهان و کرمانها ساکن شمالی ترین مناطق کردنشین آذربایجان غربی) با کمی فرق لهجه ای به زبان واحد تکلم می کنند و طبیعت و عادات و زندگی آنها هم فوق العاده بهم شبیه است. نیکیتین نظر و. ر. هی دریانورد انگلیسی را در مورد قبیله، به عشایر کردستان تطبیق می داد. وی معتقد بوده که قبیله عبارت است از: اتحاد یک و یا چند گروه و هدف از این اتحاد دفاع از اعضای قبیله در مقابل تهاجمات خارجی و حفظ سنن نژادی و شیوه زندگی است.

به بازگو کردن همه انواع افکار بورژوایی در باره عشیرت نیازی نیست. خلاصه کلام این که دانشمندان بورژوایی هنگام بررسی موضوع عشیرت به همه چیز پرداخته اند جز به تشریح مالکیت ارضی عشیرتی که اساس موجودیت عشیرت را تشکیل می داد. برخی از محققین (مثلا شاکرناصر حیدر) اگر هم اراضی تحت مالکیت "قبیله، عشیرت و خاندان" را "مالکیت مشترک" نامیده اند، ولی این "مالکیت مشترک" را پایه موجودیت آنها نشمرده اند.

درست ترین و با ارزش ترین تحقیق علمی در باره عشایر کردستان آن تدقیقی است که بر پایه متدولوژی علمی انجام گرفته است، یعنی توجه خود را متوجه مناسبات تولیدی و مناسبات مالکیت نموده است. "تاردوف" ایران شناس شوروی جهات مشترک قبایل ایران را مورد بررسی قرار داده پنج جهت ویژه را باین ترتیب ذکر کرده است:

 1) در جامعه قبیله ای، تولید غله مقام دوم را داشت،

2) مرتع و گله از نقش تعیین کنند برخوردار بود،

3) تقسیم کار، مناسبات تولیدی و استثمار، بر مبنای استفاده مشترک از مرتع قرار داشت،

4) بقایا و آثار نظام کمون طایفه، دوران متمادی به حیات خود ادامه می داد  

5) بر مبنای طرز زندگی کوچ نشینی جنگی، حاکمیت رهبران و آریستوکراسی طایفه ای مدت مدیدی ادامه می یافت.

آکوپوف به مسئله عمده ای اشاره نموده می نویسد: عشیرت عبارت از فرم همیاری بر مبنای تصرف "مشترک" بود و این فرم بدان علت امکان پذیر می شد که در عالم عشیره ای مالکیت خصوصی برزمین وجود نداشت. بطوری که مشاهده میشود، در این نظرات نکات علمی و درست فراوان است و مهم ترین نکته اشاره به نبودن مالکیت خصوصی بر زمین و وجود "اشتراک" در مالکیت ارضی در سیستم عشیره ای است.

در واقع نیز تاریخ گذشته عشایر کردستان نشان می دهد و به اثبات می رساند که بدون خاک، هیچ نوع پیوند خویشاوندی و تعصب و غیره نمی توانست عشیرت بوجود بیاورد. مثلا، بنیان گذاران عشیرت مکری در قرن 15 میلادی تحت رهبری شخصی به نام سیف الدین از منطقه شهرزور به سمت شرق حرکت کرده و در اراضی دریاس واقع در سمت جنوبی دریاچه ارومیه سکونت اختیار نمودند. شرفخان بدلیسی در این باره می نویسد: سیف الدین عده زیادی را از عشیرت بابان و دیگر عشایر کردستان به دور خود جمع نمود و محال دریاس را از دست طایفه چاپقلو بدر آورد و خود تصرف کرد. سپس به تدریج مناطق دول باریک، اختاچی، ایل تیمور و سلدوز را نیز به دریاس ملحق ساخت. در این مناطق کسی را یارای تصرف و تجاوز به عنف و زور بازو نماند. طوایفی که بر اطراف سیف الدین گرد آمدند مکری نامیده شدند.

پس از مدتی صارم فرزند سیف الدین به مقاومت علیه صفویه پرداخت و بالاخره علیه آنها با سلطان عثمانی متحد گشت. سلطان سلیم خان صارم را با احترام فراوان استقبال نمود و ولایات و نواحی موروث پدر را به صورت اقطاع تملیکی به وی داد. رهبران مکری دورانی مدید با استفاده از تضادهای موجود میان ایران و عثمانی، حکومت خود را حفظ نمودند و تحکیم بخشیدند. یکی از نبیرگان سیف الدین به نام امیره بیگ در سال 1917 (1538) از جانب سلطان مراد سوم به حکومت موصلی، شهرزور، اردبیل و نواحی دیگر منصوب گردید. حیدرخان پسروی ترغه، آجری، صاروقورخان، دواب (میاندوآب) و میلان را نیز بر این قلمرو اضافه نمود. بدین ترتیب عشیرت مکری در سرزمین پهناوری که از مراغه تا موصل امتداد داشت، حاکمیت خود را برقرار نمود و قدرت و موجودیت خود را تثبیت کرد. گرچه بعدها امرای مکری قسمت اعظم این قلمرو را از دست دادند، ولی سرزمین اصلی مکری را همچنان در دست خود نگاه داشتند و بر همین مبنا نیز به موجودیت عشیرت مکری ادامه دادند. به طوری که این عشیرت تقریبا تا اوایل قرن 20 فرم مالکیت عشیرتی را بر روی اراضی و لذا خصلت عشیره ای را در خود نگاه داشته بود و از این پس در ارتباط با تحولی که در مالکیت ایجاد شد به مثابه یک عشیرت به افول گرائید. یعنی مکری ها اگر زمین خود را به صورت مالکیت عشیرتی نمی داشتند، نمی توانستند به عشیرت مبدل شوند.

در تاریخ عشیرت جاف نیز همین پدیده و پروسه ها را می توان مشاهده کرد. موطن قدیمی جاف ها سرزمین جوانرود است که در کردستان ایران واقع شده. بعلل مختلف بخشهایی از این عشیرت در چند قرن اخیر دوبار به صورت توده ای به کردستان عثمانی مهاجرت نموده اند. مهاجرت اول در سال 1145 ه. ق. رخ داد. در این سال در حدود 400 خانوار جاف به رهبری شخصی به نام ظاهربیگ از جوانرود به بانی خیلان (واقع در منطقه کفری در خاک کردستان عثمانی) مهاجرت نمودند و بعدا حدود هزار خانوار دیگر نیز به آنها پیوستند. ظاهربیگ با 40 سوار به خدمت امیربابان در آمد و در مقابل این خدمت خاک بابی خیلان و دریایش به او عطا گردید. قدرت جاف های مهاجر در خاک بابان فزونی گرفت، ولی وضع جاف های کردستان ایران در طریق تثبیت نمی افتاد.

در سال 1800 (1179) والی اردلان به خاک جوانرود حمله کرد و رئیس جاف ها ساکن آنجا را کشت و پس از این رویداد مهاجرت دوم جاف ها آغاز شد. گروهی به شهر زور منتقل و به جاف های آنجا پیوستند. جاف ها که تا آن روز عشیرت کردستان ایران محسوب بودند، در نتیجه از دست دادن اراضی خود در کردستان ایران و به دست آوردن زمین در کردستان عثمانی، به عشیرت کردستان عثمانی مبدل گشتند. یعنی خاک همچنانکه در تکوین عشیرت نقش اساسی داشت، "تابعیت"، او را نیز معین می نمود، گرچه صحبت از "تابعیت عشیرت" در آن دوران بیش از یک واقعیت به فرضیه شباهت داشت.

نظری به تاریخ عشیرت باجلان نیز می تواند به روشن شدن جهاتی از مسائل مورد بحث کمک کند. باجلان ها در قرن 17 در معیت سلطان مراد چهارم از موصل به زهاب کرمانشاهان آمدند. در سال 1639 (1018) سلطان مراد عشیرت کلهر را به جبر از زهاب راند و خاک آنها را به عشیرت باجلان داد. بعدها باجلان ها بخشی از اراضی عشیرت گوران را هم اشغال نموده به یکی از عشایر نیرومند کرمانشاهان مبدل شدند. گرچه نادرشاه در دوران قدرتش بخشی از باجلان ها را به زور به حوالی خرم آباد انتقال داد، ولی خاک زهاب تا اوایل قرن 19 اساسا در دست عشیرت باجلان قرار داشت. محمد علی میرزای قاجار (دولت شاه) در سال 1826 (1205) تصمیم به راندن باجلان ها از زهاب گرفت و لذا این عشیرت به ناحیه قازانلو واقع در خاک عثمانی مهاجرت کرد. از این تاریخ به بعد در کردستان ایران تنها گروه کوچکی از باجلان ها به نام جمهور در ناحیه کویره تو باقی ماند و همه باجلان ها به تبعیت عثمانی درآمدند.

عشیرت شکاک نیز تاریخ مشابهی دارد. طبق روایت، آنها در اوایل قرن 18 از قطور واقع در مرز ایران و عثمانی به داخل ایران نقل و مکان نموده اند. حکومت ایران در مقابل خدمتی که شکاک ها در حفاظت راه ها و مرزها انجام می دادند، اراضی صومای و برادوست را در اختیار آنها قرار داد. سپس شکاک ها در سال 1860 (1239) به اتفاق چند عشیرت دیگر منطقه، عشیرت میلان را مورد تهاجم قرار دادند و بخشی از اراضی آنها را اشغال کردند.

نمونه های مشخصی که از تاریخ عشایر کردستان ایران در مناطق مختلف آن آورده شد، به روشنی نشان می دهد که عمده ترین پروسه و مسئله مرکزی بوجود آمدن یک عشیرت، پروسه و مسئله به دست آوردن زمین توسط همین عشیره به صورت مالکیت عشیرتی بود. لذا تدقیق در باره عشیرت را باید از تدقیق در پیدایش مالکیت ارضی عشیرتی آغاز نمود. و این مالکیت "یک تصور واهی متافیزیکی و حقوقی" در معنای حقوقی "خالص" بر روی شی اراضی نبود. بلکه قبل از هر چیز و اساسا عبارت از مناسبات اجتماعی تکوین یافته بر پایه همین شی بود. بر پایه مالکیت ارضی عشیرتی و به مثابه دوقلوی همین مالکیت، حاکمیت محلی و داخلی عشیرت نیز بوجود می آمد. فقط پس از تکامل کافی این پروسه بود که یک عشیرت پا به عرصه وجود می نهاد.

اسناد تاریخی نشان می دهد که مالکیت ارضی عشیرتی به طور عمده از دو طریق زیر بوجود می آمد.

1) اشغال مستقیم اراضی

2) تفویض خاک به صورت تیول جنگی از جانب حکومت به این یا آن گروه.

طریقه دوم نیز اکثرا و عملا به درجات مختلف با کمک اشغال جامعه عمل به خود می پوشید. در اسناد راجع به عشایر کردستان قبل از قرن 19 و حتی در فولکلور های موجود تا کنون به دلیل و یا شاهدی تصادف نکرده ام که نشان دهد یک عشیرت کردستان از طریق خرید معمولی زمین به دست آوده باشد. با وجود این میتوان احتمال داد که در گذشته ها این و یا آن عشیرت کردستان استثنا از طریق خرید زمین به دست آورده باشد و "خرید" زمین نیز در زندگی عشیره ای نقشی بازی کرده باشد. ولی اگر چنین "خریدهایی" هم وجود داشته باشد، بدون ترس از مبالغه می توان ادعا کرد که آن "خرید" نه در مقابل فروش داوطلبانه، بلکه اکثرا با اعمال جبر و اجبار به فروش همراه بوده است. صاحب زمین اکثرا در زیر فشار جبرهای مختلف تن به "معامله" در میداد و خاک خود را مثلا در مقابل "یک حبه نبات" به "مشتری زورگو" مصالحه می نمود.

و اما در تاریخ قرن 19 باید بگوئیم که از این قرن به بعد، به استثنای یکی دو فقره پیدایش عشایر جدید در کردستان توقف گرائیده و به تدریج به کلی قطع گردیده است. عشایر قدیمی که موجودیت خود را با این زمان حفظ کرده بودند، همچنان در مناسبات داخلی و خارجی خود "سنت" اشغال اراضی را ادامه می دادند، بدون آن که در نتیجه این اشغال ها اصولا عشایر جدید بوجود بیاید.

 

بخش های پیشین از لینک های زیر قابل مشاهده است:                                                                                         

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/khodmokhtari.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/galavish.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/galavigh.html

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/galavijh.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/galavigh.html

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/glavigh.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/galavigh.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/galavigh.html

 

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:      

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                      راه توده شماره 559 - 24 تیرماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت