راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها...- احسان طبری (18)

انگیزه های تاریخی

قتل عام سیاسی – مذهب درایران

قتل عامی که در سال 1367 از زندانیان سیاسی ایران در آستانه درگذشت آیت الله خمینی و برگماری رهبر جدید انجام شد، پدیده و جنایتی بود که سابقه تاریخی درایران و دوران های مخوف استبدادی دارد. محمود افغان پس از فتح اصفهان همین جنایت را با دعوت چند صد عضو خانواده شاه سلطان حسین مرتکب شد و همه را در یک باغ کشت. در زمان انوشیروان باصطلاح عادل، با مزدک و مزدکیان به همینگونه رفتار شد. خواجه نظام الملک می نویسد که مردم جان به لب رسیده پنهان و آشکار در مذهب مزدک شدند و به قول فردوسی:

همی گشت درویش با او یکی

اگر پیر بود و اگر کودکی

در زمستان سال 524 (به قولی  25 ژانویه) مزدک و هزاران تن از پیروانش را به فجیع ترین و قساوت کارانه ترین وضع نابود می کردند و این حاصل سازش کامل قباد (پادشاه) و اشراف و روحانیون و توافق آن ها بر سر جانشینی خسرو، شاه ساسانی بود.

 

 

 

مزدک پوربامداد که به قولی زادگاهش نشابور و به قول طبری از "مدریه" شهری بر ساحل دجله و شاید "کوت العماره" کنونی بود، نخستین موسس و بانی آیین مزدکی نیست و این آیین پیش از او نیز شارعان و واضعانی داشته است. تا آن جا که از مطابقه اقوام و روایات مختلف ایرانی و غیر ایران می توان استنباط کرد، نخستین کسی که آغاز بحث نوینی در عقاید مانی گذاشت و در نقش نور و ظلمت – بدان نحو که مانی گفته و نور را ناتوان و مقهور ظلمت شمرده است – تردید کرد، شخصی بود به نام بوندس که در قرن سوم میلادی و در زمان دیوکلیسین می زیست و حدس می زنند که نام وی صورت یونانی و یا رومی نام فارسی بوندک باشد. بوندک یا بوندس (که می توان آن را نام با عنوان روحانی خاص از دین مانی نیز دانست) در بیزانس نظریات خود را پخش می کرد. ظاهرا شخصی دیگر به نام زرتشت خرک (گویا از مردم فسا) دنباله کار بوندک را گرفت و آیین وی را تکمیل نمود و زمینه کیش الحاد آمیز «زرتشتکان» یا درست دینی را گذاشت. مزدک که مردی روحانی اندرزگر یا واعظی از پیروان کیش زرتشتکان بود، موفق شد در دوران مصائب عظیم اجتماعی و ناخرسندی عمیق مردم به اتکاء صفات عالی انقلابی و طلاعت و فصاحت لسان و قدرت فکر و منطق خود تعالیم خویش را در مغزها رسوخ دهد و سرمنشاء تکان و جنبشی شگرف شود. جریان دقیق قیام مزدک و چگونگی بسط نهضت وی و علل ارتباطش با قباد و سیر آتی نهضت و جریان محاکمه و امحای مزدکیان همه و همه مبهم و روایات موجود در اطراف آن متشتت و متناقض است. پژوهندگان معاصر به ویژه کریستن سن و کلیما کوشش قابل توجهی برای مقایسه اقوام مختلف و بیان استنباطات مرجع به خرج داده اند، ولی چنین فحص ها و اجتهاداتی از وظیفه این گفتار بیرون است و آن چه که در این باره کمابیش به نظر نگارنده قابل قبول است آن است که مواعظ و سخنان شورانگیز مزدک در باره اصول کیش زرتشتکان، مردم مستعد و ناخرسند را به جنبش آورد و گروهی انبوه به وی پیوستند و به قول خواجه نظام الملک مردمان پنهان و آشکار در مذهب مزدک شدند و به قول فردوسی:

 

همی گشت درویش با او یکی

اگر پیر بود و اگر کودکی

 

قباد که از هر جهت از روحانیون و اشراف دل پری داشت و از مداخلات آن ها در تعیین جانشین و حمایت آن ها از سوخرا و رفتار قبلی آن ها نسبت به پدر و برادرش بلاش که به دست روحانیون و اشراف کور شد دلخون بود و شاید هم (چنان که برخی حدس می زنند) از دوران کودکی گرایشی مانوی در افکارش موجود بوده است، و نیز از موج عظیم مردم طاغی هراسیده و در صدد بازی با نهضت و تظاهر به سازش و نرمش بود، با جنبش کنار آمد و راه رفق و مدارا و حتی حمایت و دستیاری را با مزدکیان در پیش می گیرد و به سخنان مزدک اندرزگو در باره لزوم گشودن در انبارهای غله به روی قحطی زدگان و اجرای عدالت در مورد بی چیزان و شاید هم اصلاحات در مناسبات زناشویی تن در می دهد. با این حال، روحانیون و اشراف در مقابل این جریان که به هیچ وجه با مطامع و مقاصد آنان سازگار نبود واکنش شدید نشان می دهند و در سال 496 یعنی یک سال پس از آغاز شورش قباد را از سلطنت خلع و برادرش زاماسپ را به جایش می نشانند. قباد از چنگ رقبا و دشمنان خود می گریزد و به نزد خاقان هیاطله خوشنواز (یا: اخشون وار) می رود و با وی پیمان می بندد و خوشنواز دخترش را به زنی به او می دهد. قباد با کمک هیاطله زاماسپ را برمی اندازد و دو باره بر اریکه شاهی استوار می شود؛ ولی این بار با مزدکیان راه سردی در پیش می گیرد. با این حال، مزدکیان کماکان به مثابه سلک نیرومندی که تکیه گاهشان مستمندان شهر و ده (به قول دینکرت: نیوروزدها) هستند، نه فقط در جامعه بلکه در دربار صاحب نفوذند. با این وجود، هنگامی که قباد بر سر جانشینی خسرو کواتان با مزدکیان اختلاف می یابد، با کمک اشراف و با استفاده از تناقضات درونی خود نهضت بهانه ای می جوید و آنان را به محاکمه می کشد و با حضور روحانیون بزرگ زرتشتی (دادهرمز، آذر فروغ بغ، آذرمهر، بخت آفرید) و اسقف های مسیحیان ایران (گلوزانس، بازانس و غیره) آنان را به بددینی محکوم می سازد. خسرو کواتان مامور اجرای حکم جابرانه دادگاه می شود و در زمستان سال 524 (به قولی  25 ژانویه) مزدک و هزاران تن از پیروانش به فجیع ترین و قساوت کارانه ترین وضع نابود می گردند.

 

به طور کلی، جنبش مزدک در ایران از ششمین سال سلطنت قباد آغاز شد و قریب سی سال از سلطنت قباد را در بر می گیرد. جنبش طی یک سال اول مورد حمایت قباد بود و گسترش عظیم داشت. به قول گیرشمن، «ملت جمعا تابع نهضت مزدکی شده بود». این نهضت طی سه سال حکومت زاماسپ مسلما تحت فشار و تعقیب قرار داشت. در بیست و پنج شش سال بعد با آن که دیگر از حمایت اولیه قباد برخوردار نبود، ولی هنوز نقشی بزرگ در حیات سیاسی و اجتماعی ایران ایفا می کرد تا آن که پس از سازش کامل قباد و اشراف و روحانیون و توافق آن ها بر سر جانشینی خسرو، شاه ساسانی دیگر بازی با مزدکیان را زائد می داند و در صدد محو آن ها بر می آید. همچنین، آن چه مسلم است در آغاز جنبش خشم و غضب مردم به حد اعلاء رسید و جامعه را طوفانی عظیم فرا گرفته بود. مزدک بامدادان علی رغم گذشت سالیان توانست پیشوای با نفوذ و مسلم انقلاب بماند و تنها کشتاری موحش و نامردانه به طور موقت آن ها را از صحنه به در ساخت. جریان این کشتار را خواجه نظام الملک در سیاست نامه (فصل چهل و پنجم، اندر خروج مزدک و مذهب او چگونه کشته شدن او به دست نوشیروان عادل) به تفصیل شرح داده که مسلما حاوی نکات افسانه آمیز و افترازنامه است، ولی در عین حال شیوه طبقات حاکمه را در محو این جنبش انقلابی نشان می دهد. این شیوه عبارت است از فریب و جلب اعتماد کامل مزدک و سپس محو بی رحمانه و دژخیمانه یاران او از طریق زنده به گور کردن. خواجه نظام الملک از قول خسرو انوشیروان می نویسد:

 

«مزدک را کشتن آسانست، لیکن تبع او بسیارند. چون او را بکشیم مزدکیان بگریزند و پراکنده شوند و مردمان را دعوت کنند و جایگاهی محکم به دست آرند و ما را و مملکت را کار دهند. ما را تدبیری باید کرد، چنانکه یک بار کشته شوند و یک تن از ایشان زنده نماند».

 

سپس خواجه نظام الملک شرح می دهد که چگونه قباد و خسرو مزدک را فریب دادند و او را گفتند که هواداران خود را «جریده کند» و سپس آن ها را به عنوان دعوت خلعت دادن «بیستگان و سیگان» به باغی بردند و نابود کردند. با آن که طبقه حاکمه عصر به قول خود آیین مزدکی و جنبش مزدکیان را ریشه کن ساخت تا دیری روح طاغی مزدکی به مثابه تجلی عالی عواطف انسانی و دشمنی با بیدادگران هر چندی یک بار طی قرون مدید در کالبد جامعه ما ظهور می کند و بی مرگی اندیشه های روشن و حق پرستانه را مبرهن می سازد. این اندیشه های روشن و حق پرستانه که مزدک مبلغ چیره دست آن بود چه بود؟

 

برای مطالعه بخش های پیشین به لینک های زیر مراجعه نمایید:                                            

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.html

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.html

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.html

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.html

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html

12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.html

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html

15 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.htm

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.html

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:          

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                      راه توده شماره 561 - 7 مرداد ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت