راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها

 در باره جهان بینی ها...-2

نگاهی عمیق

به تمدن ایران

پیش از ظهور اسلام

احسان طبری

 

 

در ایران مادها قریب 250 سال (708 – 550 ق.م)، هخامنشی ها کمی بیش از دویست سال (546 – 330 ق.م)، اسکندر و سلوکی ها در حدود صد سال (330 – 250 ق. م)، اشکانیان قریب پانصد سال (250 ق. م- 226 م) و ساسانیان قریب چهارصد و سی سال (226 – 651 م) حکمروایی نموده اند.

 

در این دوران دراز هزار و پانصد ساله جامعه ایرانی چگونه جامعه ای بود؟ تردیدی نیست که یک جامعه طی هزار و پانصد سال بدون تغییر نمی ماند و در افزارها و شیوه تولید، مناسبات تولیدی، نظام طبقاتی، رژیم دولتی، سطح تکامل فرهنگی آن و غیره، تحولاتی در جهت پیچیده تر شدن- یعنی در سمت تکامل- رخ می دهد و در واقع نیز چنین بوده است.

با این حال، یکی از ویژگی های این جامعه طی هزار و پانصد سال ثبات ساختمانی آن در عین تغییر می باشد؛ از یک سو، تغییر در آن است که نظام دودمانی یا نظام «ویس» اولیه که مبتنی بر رسوم پدرسالاری بود، از همان آغاز برخورد آریاها با تمدن های بومی و به ویژه از دوران ماد زوال می یابد و به جای آن به تدریج شاه و شاهنشاه و دولت متمرکز، شهرها، بازار و پیشه وران، بازرگانی، روابط پولی و بردگی پدیدار می گردد؛ و سپس این جریان نیز به تدریج دگرگون می شود و تیولداری و فئودالیسم و آریستوکراتیسم و هیراشی و شیوه کاست مانند طبقاتی ظهور می کند. از سوی دیگر، ثبات در آن است که بدون آن که نظام دودمانی پدرسالاری از میان برود و در حالی که بسیاری از موسسات و موازین آن بجاست، بردگی پدیدار می شود و بدون آن که بردگی از میان برود مقررات جامعه هیرارشیک و اشرافی فئودال و تیولداری ظهور می کند و همه در کنار هم و تا دیری حتی تا دیری پس از استقرار اسلام زندگی می کنند.

اگر بخواهیم الگوهای تجریدی را برداریم و در ایران در جست و جوی «نظام بردگی» از نوع یونان و رم و یا نظام فئودالی از نوع اروپای غربی برآییم یا دچار نومیدی می شویم یا مجبوریم برای واقعیات تغییراتی بتراشیم و به دعاوی بدون مدرک دست زنیم. چنان که می گویند، حقیقت مشخص است و باید حقیقت مشخص را چنان که هست دید و آن را چنان که هست بررسی کرد. علت آن که در بین پژوهندگان غیر مارکسیست از یک سو و در بین پژوهندگان مارکسیست از سوی دیگر در این زمینه اختلاف نظر است و گاه بین خود آن ها نیز توافق نیست، ریشه در این موضوع دارد که گاه الگوهای مجردی را خواسته اند بر واقعیت مشخص تطبیق دهند و این جنبه جامعه ایران که ادوار طی شده با سرسختی در کنار ادوار در حال ظهور باقی هستند آن ها را گاه به بی راه برده است.

 

بهترین شیوه همان مطالعه «آمپیریک» و تجربی بافت اجتماعی ایران طی این یک هزاره و نیم سال می باشد. تنها پس از چنین مطالعه ای می توان به تعمیم و انتزاع پرداخت. در عین حال، سخنان بسیار گرانبها و کلیدی مارکس در باره جامعه های شرقی می تواند کمک بسیاری به حل مسایل بکند.

پیش از آن که تعمیمی از مختصات تکامل جامعه ایران قبل از اسلام به دست بدهیم، بی فایده نیست نخست سیر مشخص این جامعه را به ویژه در الگوی تمدن های هخامنشی، سلوکی، پارتی و ساسانی بررسی کنیم:

 

1- تمدن هخامنشی، مقارن با یکی از ادوار جهانی اوج مدنیت است، در اثر رام کردن ستور از جمله گاو و اسب، بسط فلاحت و باغداری، استخراج معدنیات مانند آهن و طلا و نقره، استفاده از چرخ و ارابه، ارتباط اقوام کوچنده و آرمنده و گسترش بازرگانی و مبادله و رواج سکه پول، پیچیده تر شدن تقسیم کار در صنعت و کشاورزی و دست به دست شدن تجارب مدنیت ها، دولت ها و قومیت ها و غیره و غیره تحقق یافته است. در این دوران الگوی جامعه ای شکل می گیرد که تابع یک حکومت کاملا متمرکز و بر راس آن شاه مستبد، جانشین خدا، دارای اختیارات نامحدود و اشرافیت پیرامون اوست و سیستم منظم ستاندن خراج ها و عوارض مختلف از کشاورزی، صنایع، بنادر، راه ها و غیره  به شکل رشد یافته ای در ایران پدیدار می شود. این الگو در خطوط عمده خود هزاران سال در کشور ما پاییده است.

امپراتوری وسیع هخامنشی در عین حال که اسارت گاه اقوام مختلف تحت سیطره پارس ها بود، در عین حال به یک انبیق عظیم اختلاط مدنیت ها مبدل گردید. بازرگانی داخلی و خارجی در این دوران بسط یافت. نه فقط درختان میوه و حبوبات گوناگون مانند انگور، فندق، کنجد، فلفل و غیره، بلکه معدنیات مانند طلا، نقره، قلع، آهن، لاجورد، فیروزه، عقیق نیز از طریق تجارت و تماس از قومی به نزد قوم و از سامانی به سامان دیگر سفر کرد و شیوه های کارکرد صنعتی و اختراعات و اکتشافات کوچک و بزرگ در درون این امپراتوری دست به دست شد و این امر به پیچیده تر شدن بیشتر تقسیم کار اجتماعی منجر گردید. بر اثر حفر قنوات و بستن سدها، باغداری و فلاحت گسترش شایان توجهی یافت. دهقانان آزاد در پارس و دهقانان وابسته به زمین در اراضی اقوام دست نشانده، دو نمونه دهقان، یعنی کثیرالعده ترین مولدان، این جامعه اند.

داریوش به عنوان پادشاه ایران، نخستین بانی یک سازمان منظم دولتی است که البته به مقدار زیادی ناشی از اقتباس تجارب اقوام کهن تر در این زمینه- از جمله آسوری ها- می باشد. وی متصرفات وسیع خود را، که انبوه رنگارنگ سست پیوندی از اقوام مختلف از هند تا یونانی بود، به عده ای ساتراپ نشین تقسیم کرد و یک شهربان (ساتراپ خشتره پاون) از افراد خاندان شاهی و یا از میان اشراف پارسی بر راس این واحدهای پهناور گذاشت. در زیر دست ساتراپ ها دبیران مامور وصول خراج و گوش ها و چشم های شاه که مامور مراقبت از طرز عمل شهربان بودند، قرار داشتند. برای اداره این دستگاه گسترده، شریان های ارتباطی به صورت جاده های سنگ فرش که حتی گاه شیار خاص حرکت چرخ در آن تعبیه می شد و پیک ها و چاپارهایی مجهز به اسبانی که برای اولین بار سم های آن ها با کفش های آژده ای که سلف نعل است پوشیده می شد، ساخته شده بود. این شریان های ارتباطی، شوش و استخر و مراکز مهم دیگر حکومت مرکزی را با دورترین ساتراپ نشین ها مربوط می کردند. مثلا جاده شوش- افس به نقل از گیرشمن در کتاب ایران از آغاز تا اسلام قریب 2700 کیلومتر طول داشت و به 111 ایستگاه استراحت یا کاروانسرا مجهز بود. در حالی که این فاصله را یک کاروان عادی طی سه ماه طی می کرد، پیک شاهی هفت روزه آن را می پیمود. شهربان ها از ایالت های تحت فرمان خود خراج می ستاندند. مجموع خراج امپراتوری داریوش را به 400 تن نقره تخمین می زنند. در این اوان گویا با تقلید از لیدی ها، سکه های طلا (که دریک نام داشت) و نقره مرسوم بود و این امر، هم وصول خراج، هم ایجاد خزینه های محلی و مرکزی، هم تبدیل مزد جنسی را به نقدی و هم اجرای معاملات و دادن اعتبارات نظیر فعالیت بانکی معاصر را تسهیل می کرد.

شاه یک شاه تئوکراتیک بود. قاعده تئوکراسی یا دین سالاری که در نزد شاهان ساسانی و سپس خلفای اموی و عباسی و فاطمی و پاپ ها (در دوران قدرت شان) به شکل کلاسیک در می آید، در این دوران به آن شدت دیده نمی شود، هر چند داریوش خود را نماینده اهورامزدا می دانست. تقریبا تردیدی نمی توان داشت که دین مزده یسنه در دوران هخامنشی دین مسلط  است، حال آن که پیدایش این دین و رواج آن در جامعه ایران به 500 – 600 سال پیش از دوران داریوش مربوط می شود. البته، هم دین مزدایی کهن و هم ادیان اقوام غیر آریایی ساکن نجد ایران تاثیرات خود را در دین مزده یسنه چه در زمان زرتشت چه به ویژه بعد از او باقی گذاشتند. دین زرتشتی دوران هخامنشی با دین زردتشتی دوران های بعد به ویژه ساسانی تفاوت دارد. در حالی که داریوش تنها از اهورامزدا سخن می گوید، شاهان بعدی پای مهر و ناهید و ایزد «رتا» یا «رشا» را نیز به میان می کشند.

خراج های سنگین، غارت متصرفات غنی مانند مصر، سوریه، لیدی، یونان، هند و غیره، اخذ مالیات های گوناگون از معابد ثروتمند بابل و اورشلیم و عوارض کمرشکن از مردم، استفاده از کار غلامان («مانیا»ها یا «گرده»ها)، غنائم سرشار غارت های جنگی، همه و همه بخش فوقانی جامعه هخامنشی، خاندان سلطنتی، اشراف، شهربانان، عمال دولتی، مغان و خدمه آتشکده ها را در ثروت و تجمل و تن پروری و فساد ناشی از طفیلی گری فرو برد. اسنادی که در شوش، در محل کاخ داریوش اول هخامنشی، یافت شده نشان می دهد که این پادشاه چگونه از مصالح و مواد تمام دنیای آن روز از سودان تا هند، از یونان تا مصر برای ساختن و آراستن کاخ عظیم خود استفاده کرد و چگونه اهل حرف و صنایع ده ها قوم در این کاخ، به صورت بندگان داغ شده، در قبال مزدی ناچیز مشغول کار بودند. سخنان متفرعنانه داریوش از تمایلات اشرافیت پارسی به برخورداری از لذات قدرت و ثروت حکایت می کند. هرودوت (کتاب نهم، بندهای 81- 82) نقل می کند که در نبرد پلاتایا در اردوگاه مردونیه سردار خشایارشا ظرف های سیم و زر، دیوار پوش های ملون، میزهای طلاکوب، ظروف منبت کاری از فلزهای گرانبها وجود داشت که مایه حیرت پوزانیاس فرمانده آسپارتی شد. گزنفون نیز در باره تجمل پرستی پارسیان در مقدمه کتاب هشتم «کوروپدیا» شرحی ذکر می کند. از همین روز، هنگامی که اسکندر مقدونی با سپاهیانی با رنج خو گرفته، با این امپراتوری فراخ تاخت آورد، همان فاجعه ای روی داد که هزار سال بعد در مورد امپراتوری ساسانی رخ داد. هیات حاکمه ای پر زرق و برق ولی از درون پوسیده، بر راس انبوهی از اقوام که پیوند اقتصادی و فرهنگی میان آن ها بسیار سست و نزدیک به هیچ بود با سپاهیانی اغلب مزدور با دهقانان و پیشه ورانی سخت ناراضی علی رغم صلابت برونی خود ناگهان فرو پاشید و مقهور یک سردار جوان حادثه جو شد.

2- تمدن هلنیستی، دوران سلوکی جهات مثبت رشد اقتصادی- اجتماعی دوران هخامنشی را تشدید کرد. در این دوران، چنان رابطه ای بین شرق و غرب برقرار شد که نظیر آن در دوران های طولانی بعد دیده نمی شود. این تبادلی بود که خطاست اگر آن را یک جانبه تصور کنیم و مانند برخی مورخان غربی از نقش فرهنگ آموزی یونانیان در ایران دم بزنیم؛ مانند دوران صلیبیان، غرب بسیاری از ارزش های مادی و معنوی فرهنگ ایرانی و هندی را اخذ کرد و مانند دوران کنونی شرق بسیاری از دستاوردهای علمی، فلسفی و صنعتی یونان را کسب نمود. سنکرتیسم و اختلاط تمدن ها رونقی بی سابقه در بازرگانی و پیشه وری، شهرسازی، فلاحت، راه سازی، استخراج معدن، باغداری و اعتلای هنر و علم و فلسفه و پیدایش مذاهب مخلوط ایجاد کرد. در پشت سر این مدنیت مخلوط حتی نژادهای مخلوط که آن ها را به یونانی «میکس الین» می نامیدند، پدید آمدند. حتی مدتی زبان یونانی مانند زبان عربی به زبان علمی و دولتی کشور ما بدل گردید. در دوران تسلط سلوکیان شهرهای متعددی در سراسر ایران به نام پادشاهان مانند «اسکندریه»، «انطاکیه»، «سلوکیه» و «لائودیکیه» و غیره موافق اسلوب شهرسازی یونانی پدیدار گردید. در این شهرها تعداد یونانیان گاه بر خود بومیان ایرانی می چربید و در آن ها دبستان های یونانی (گیمنازیوم) برای کودکان شان دایر بود و مراسم مذهبی از آن جمله پرستش «کاهنه بزرگ» (ملکه) انجام می گرفت و بندگان با تقدیم شدن به خدایان آزاد می گردیدند. ظاهرا در داخل این شهرهاست که نژادی مخلوط از یونانی و ایرانی پدید می گردد.

درست مانند دوران تسلط اعراب، نخست بخش های شرقی ایران که از مرکز تسلط سلوکیان دور بودند به رهبری قبایل جنگجو و تیرانداز پارتی دست به مقاومت می زنند و ایران خود را به برکت آنان سرانجام از زیر سلطه سلوکی ها و به تدریج از سیطره خط و زبان یونانی و یونانی مآبی شدید بیرون می آورد. با این حال، این جامعه دیگر چهره خود را دگرگون ساخته و از جهت مادی و معنوی غنی تر شده بود. قانون تکامل مدنیت که نتیجه دو عامل تبادل فرهنگ ها و تکامل درونی خود این فرهنگ هاست، کار خود را کرده بود.

3-  ایران پارتی، که پایتخت خود را به تدریج از نسا در شرق به تیسفون در غرب منتقل می کند، ویژگی قبیله ای سازمان دهندگان تاثیرات عمیق خود را باقی می گذارد. جامعه پارتی از جامعه پارسی هخامنشی جدید و مختصات ایلاتی قبایلی که اینک سرکار آمده بودند، به دموکراسی قبیله ای نزدیک تر است. از همین رو، اختیارات شاه محدودتر است. «مهستان» مرکب از خاندان های اشرافی و «انجمن فرزانگان و مغان» در تعیین شاه و عزل و نصبش نقش دارند. جهت نظامی و جنگی حکومت نیز قوی تر و جهت تسامح مذهبی شدیدتر است. این امور به طور عینی ناشی از عقب مانده تر بودن قبایل پارتی نسبت به قبایل مادی و پارسی است که زودتر شهرنشین و متمدن شده بودند. شاید مابین این عقب ماندگی از یک سو و تکامل عینی جامعه در زمینه های صنعت، بازرگانی، کشاورزی، شهرسازی، راه داری، صید ماهی، کشتی رانی، هنر و فرهنگ و غیره از سوی دیگر، نوعی تضاد مشاهده شود. به هر صورت، سیمای جامعه پارتی از این دو جهت با سیمای جامعه هخامنشی تفاوت داشت. در جامعه اشکانی فعل و انفعالات ایدئولوژیک نیرومندی بین شرق و غرب انجام می گیرد. ما در این زمینه در گفتار مربوط به «فلسفه نور» سهروردی جداگانه سخن گفته ایم و خواننده را به همان جا ارجاع می دهیم.

دین زرتشتی نیز نخست در کیش آناهیتا، بهرام (وره ژغن)، میترا، پرستش فروهرها یا فره وشی ها (که کارشناس معروف مذاهب آسیایی نزدیک کومن آن را با واژه یونانی «دایمن» یکی می داند) مستحیل به نظر می رسد. با این حال، اگر به روایت «دینکرت» باور کنیم و آن را ساخته موبدان دوران ساسانی ندانیم، از زمان ولخش (بلاش) اول یا سوم گردآوری اوستا و احیای کیش مزده یسنه به شکل سنتی آن انجام می پذیرد. اوستا در این دوران سینه به سینه منتقل می گردد. بیهوده نیست که «منوک خرت» نسیان را برای موبدان زرتشتی بدترین گناه می شمرد، زیرا حفظ متون اوستایی و ادعیه فراوان وظیفه آنان بود. احتمال می رود که اوستا با خط پهلوی اشکانی در این دوران به شکل مکتوب نیز وجود داشته است، زیرا خط فونتیک اوستایی که می تواند با دقت تمام مختصات تلفظ واژه اوستایی را منعکس کند، بنا به نظر جمعی از کارشناسان تنها در زمان خسرو اول ساسانی ایجاد شده است.

4- جامعه ساسانی، نوعی سنتز دو جامعه اشکانی و هخامنشی است. سیستم دولت داری، قدرت نامحدود شاهنشاه، نقش دین، پیچیدگی دستگاه دولتی و وابستگی به سنت ها، آن را به جامعه هخامنشی بیش از جامعه اشکانی شبیه می کند و تقریبا به مثابه دنباله آن دوران است. با این حال، از سوی دیگر، این یک تکرار عینی جامعه هخامنشی نیست، بلکه وارث فرهنگ مادی و معنوی پیچیده تر شده دوران هلنیستی و اشکانی است که خود به نوبه خود، این فرهنگ مادی و معنوی را در همه زمینه ها با هم پیش می برد و پیچیده تر می کند. تکامل تولید کشاورزی و پیشه وری، بسط شهرها و پیدایش شهرهای نوین همراه با گسترش جاده های ارتباطی و تشدید جریان تقسیم کار در صنعت و کشاورزی و دامنه وسیع مبادله بازرگانی داخلی و خارجی و رواج مسکوکات زر و سیم و مس در آن و ظریف شدن شیوه  های ارتباطات و معاملات بازرگانی که در دوران اشکانی آغاز شده بود، در دوران ساسانی به اوج می رسد. رونق بزرگ اقتصادی ای که دو قرن پس از سیطره اعراب در خراسان و ماوراءالنهر پایه مادی پیدایش یک تمدن درخشان شد، نظیرش در ادواری که جامعه ساسانی دچار بحران ها و اختلالات درونی نیست، مشاهده می گردد؛ یعنی در واقع جامعه ساسانی همه یا تقریبا همه محمل ها و مقدمات مادی و معنوی جامعه ایرانی مسلمان قبل از مغول را که بهترین دوران تاریخ کهن ماست، فراهم می آورد.

جامعه در اثر وجود یک سیستم کاست مانند و تناقض موحش فقر و ثروت، در اثر وجود استبداد شاه، رقابت دائمی درونی اشرافیت، سنگینی خراج و اشتهای پایان ناپذیر خزانه شاهی و دیگر خزانه ها، سیطره خشن آتشکده و رقابت آتشکده و تخت، و هجوم ها و جنگ های پایان ناپذیر با همسایگان شرقی و غربی هر چند یک بار دچار بحران های لرزاننده، قیام مردم و به ویژه در دوران جنبش مانی و مزدک، قحطی ها و هرج و مرج های شدید می گردد که معمولا شاهان ساسانی با توسل به خشونت خونین بر آن غلبه می کردند. دهقانان و شبانان عملا بندگان و رعایای محکوم بزرگان، آزادان، موبدان و هیربدان بودند. مخارج سنگین دربار، جنگ، آتشکده، مخارج زندگی سراپا تجمل و عیش یک اشرافیت فوق العاده مغرور و فاسد و خودخواه بر دوش روستاییان و شبانان و پیشه وران تیره روز قرار داشته که از یک سو، باید سفره های اشراف را با محصول کار خود رنگین می کردند و از سوی دیگر، می بایست خود را در میدان جنگ و در جامه سرباز، طعمه شمشیر دشمن قرار می دادند.

در دوران این تناقض موحش طبقاتی، فرهنگ مادی و معنوی از معماری، رقص، جامه و غذا گرفته تا مدارسی که در آن پزشکی، منطق، نجوم، فلسفه، و دین تدریس می شده است بیش از پیش بسط می یابد. این سیر متباین و متضاد ویژه جامعه ساسانی نیست. در این جامعه شکفتن و پوسیدن هر دو مشاهده می شود و سرانجام پوسیدگی، آن را در قبال ضربت تازیان به مغاک زوال می افکند. با این حال، عوامل شکوفنده آن حتی پس از این ضریب به تکامل و تجلی خویش ادامه می دهند و نه فقط در ایران، بلکه در تمدن اسلامی اثرات ژرف و درجه اول باقی می گذارند.

اینک پس از سیر اجمالی در جوامع هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی برخی قانونمندی های عام تکامل جامعه ایران را در این دوران مانند ساخت طبقاتی، شکل مالکیت، تاثیر تکامل عوامل اجتماعی و طبیعی، تضادهای درون جامعه و نظایر آن را مورد مطالعه قرار می دهیم و بدین سان، می کوشیم بینش خود را نسبت به جامعه ایران پیش از اسلام دقیق تر سازیم.

در باره جامعه ایران در دوران طولانی پیش از اسلام می توان مشخصات زیرین را یاد کرد:

1- در آغاز ما با نظام دودمانی یا نظام «ویس» روبه رو هستیم. مجموعه ای از «نمانا» (خانه ها)، «ویس»، مجموعه ای از «ویس ها»؛ «زنتو» و مجموعه ای از «زنتو» ها، «دهیو» را به وجود می آورد. این اصطلاحات را می توان با خانواده، طایفه، قبیله و قوم که امروز به کار می بریم، تقریبا معادل و یکسان گرفت. در راس هر یک از آن ها نمان پد، ویسپد، زنتوپد و دهیوپد قرار داشت. ویسپدها و زنتوپدها اشرافیت ایلاتی را تشکیل می دادند و مانند خان های دوران بعد هستند. البته، این نظام دودمانی پدرسالاری در میان اقوام آریایی چادرنشین و گله دار بود. در شهرها و آبادی های بومیان غیر آریایی، نظام اجتماعی از این جلوتر بود و از ترکیب این نظام ها است که نظام اجتماعی دوران ماد و هخامنشی پدیدار می شود.

مزده یسنه در این مقطع پدید می آید- در مقطعی که خیش، گاو، اسب، آبادی های بزرگ، شکوه و ثروت، جای زندگی فقیر شبانان را می گیرد. مزده یسنه ایدئولوژی انتقال از نظام ویس یا آیین مزدایی کهن که دین کاملا ناتورالیستی بود، به نظام مختلط بردگی- پاتریارکالی است که شاه مستبد بر راس آن قرار داشت. بدین سبب مزده یسنه، اهورامزدا خدای واحد را جانشین چند خدایی (پلی ته ایسم) دین کهن مزدایی می کند. با این حال، نظام ویس، نظام ایلاتی، به برکت شرایط جغرافیایی خاص فلات ایران، به برکت مهاجرت بعدی اقوام تازه به تازه حتی تا عصر ما خود را با شرایط دگرگون شونده تطبیق می دهد و باقی می ماند. باید توجه داشت که مبارزه کوچنده و ساکن، گله دار و کشاورز و تضاد آن ها از تضادهای مهم جامعه ایرانی است. ایران در سر راه قبایل کوچنده است و این امر در سرنوشت او از آمدن آریایی ها تا تازی و ترک و مغول تاثیر عمیق داشته است.

2- مساله مهم در ایران مساله آب است. ایران جزء آن بخش عظیم کم آب جهانی است که از صحرای آفریقا گرفته تا صحاری چین متمدن است. از همین رو، برای حفظ کشاورزی باید همیشه شبکه منظم آبیاری مصنوعی ایجاد کرد و آن هم کار روستاییان فقیر و یا تیولداران و بازرگانان نبود. برای این کار می بایست کورپوراسیون های بزرگی از کارگران با انضباط سخت بکوشد و سدها، آبدان ها، کاریزها بسازد و ترعه ها و جوها حفر کند. علت رشد تکنیک کهن آبیاری در ایران همین ضرورت عینی است. اسناد متعددی از مداخله مستقیم دول هخامنشی، اشکانی، ساسانی برای ساختن سیستم مصنوعی آبیاری در دست است. رسم سد سازی در دوران پس از اسلام نیز از طرف شاهان ایرانی دنبال شده است.

این واقعیت و نیز این واقعیت که اراضی متصرفی شاه یا شاهنشاه به اصطلاح «مفتوح العنوه» و ملک مطلق خود شاه بود و او می توانست آن را به درباریان و دیوانیان و شهربان های خویش ببخشد و یا مدت العمر واگذار کند، بر سلطه فردی و اقتدار شخصی شاهنشاه می افزود. این اراضی متعلق به شاه و خاندان او اغلب نتیجه فتوحات جنگی بود. شاهان هخامنشی در این اراضی کشت و زرع و باغداری را تشویق می کردند تا بر عواید خویش بیافزایند. گزنفون در کتاب خود (اکونومیک، فصل 4) می نویسد:

"شاه بخشی از کشور خود را شخصا بازدید می کرد و بخش دیگر، معتمدان خویش را می فرستاد تا ببیند اگر شهربانان زمین را به ساکنان وا می گذارند و این زمین ها کشت شده و اثمار فراوان دارد، آن گاه بخش هایی را بر آن زمین ها بیافزایند و به شهربان ها و عمال خویش انعام و درجه می داد".

تسلط هخامنشی بر سیستم آبیاری و املاک وسیع او دسپوتیسم و استبداد سلطنتی را به حد اعلا می رساند که مارکس آن را «دسپوتیسم شرقی» می نامد. این دسپوتیسم خشن و خونین به ویژه در دوران ساسانی جنبه غلیظ تئوکراتیک (دین سالاری) نیز پیدا می کند و شاه به موجودی ماوراء طبیعی بدل می شود.

در اطراف شاه مستبد، دربار و دستگاه دولتی (دیوان) و دستگاه جاسوسی و ارتش دم به دم وسیع تر و پیچیده تری پدیدار می گردد که از زمان داریوش شکل گرفته است و در دوران ساسانی به ویژه خسرو انوشیروان به اوج خود می رسد. در دوران ساسانی، شاه از همه شهریان و روستاییان به وسیله «آمارگران» و تحت نظر واستریوشبد خراج می ستاند و گنج او و خزینه دولت یکی است.

واژه دیرنده «خراج» و خراج گزاری چند هزاره در ایران پاییده است و از مقولات بسیار مهم مالی جامعه ایران پیش و پس از اسلام است. در پارسی باستانی واژه خراج به صورت «هراک» با کاف مفتوح عربی آمده که خود از ریشه نوبابلی «آلاکو» یعنی انقیاد و اطاعت مشتق شده است. در کشفیات تورفان این واژه به صورت «هراگ» با گاف مجزوم فارسی آمده و در پهلوی صورت «خراگ» به خود گرفته است. در عربی و فارسی دری خراج از همین ریشه آمده است.

3- نمودار زوال نظام «ویس» تنها در آن نیست که به جای قدرت ویسپدها و زنتوپدها و دهیوپدها یک شاه قادر پدیدار می گردد. رشد سریع شهرها و پیدایش شهرهای تازه به تازه، به ویژه در دوران اشکانی و ساسانی، بسط سریع بازرگانی داخلی و خارجی، بسط سریع تولید پیشه وری و تعداد پیشه وران و پیچیده تر شدن تقسیم کار در میان آن ها، به ویژه در دوران اشکانی و ساسانی، گسترده تر شدن ساخت دولتی (دیوان) و بسط ارتش و جاسوسی و دیگر موسسات دولتی و نیز پیچیده تر شدن نظام طبقاتی جامعه ایران همه و همه نشانه آن است که نظام ویس جای خود را به نظام اجتماعی عالی تر و کامل تر می دهد. در این جامعه، آثروانان (روحانیون)، ارتشتاران (سپاهیان)، روستاییان و شبانان و سپس در دوران اشکانی و ساسانی، دبیران و اهل کسب و صنعت و حرف (واستریوشان و هتخشان) جزء قشرها و طبقات عمده و اساسی اجتماعی هستند. تحرک یک فرد در درون این هیرارشی طبقاتی البته به دشواری جامعه هندی (که کاست ها در آن جا متحجرند و فقط روح از طریق تناسخ می تواند دیوار بین آن ها را بشکند) نیست، اما در دوران ساسانی این تحرک از یک طبقه نازل تر به بالاتر کار آسانی نبود. سنت پرستی و اشرافیت در دوران ساسانی از همیشه غلیظ تر است.

روایات زیادی حاکی است که مثلا انوشیروان از این «تحرک طبقاتی» بسیار کاسته بود، مثلا در ثعالبی (غررالسیر، صفحه 8، 6) این ابیات در ثنای انوشیروان آمده است:

 

لله در انوشیروان، من رجل

ماکان اعلمه بالدون و السفل

 

نهاهم ان یمسوا بیده قلما

کی لا یذلوا بنی الاشراف بالعمل

 

4- بردگی در تمدن های بومی ایرانی قبل از آریایی ها وجود داشت. زمانی که تمدن مختلط آریایی و بومی شکل گرفت بردگی باقی ماند و حتی بسط یافت. بردگی به طور عمده خانگی بود. اگر چه در مورد استفاده از بردگان در معدن ها نیز در برخی منابع نکاتی ذکر شده است، اما به نظر می رسد که بردگی هرگز در ایران به اندازه یونان و رم بسط نیافت. در جامعه هخامنشی شبانان و دهقانان آزادی که در یک ایل یا ده بی پا می شدند، به نوکری و غلامی به شهرها می آمده اند و یا به عنوان عمله و کارگر در ساختمان ها کار می کرده اند و حقوق نقدینه دریافت می داشتند. آن ها به زبان پارسی باستانی «مانیان» یا «گرده» و به زبان عیلامی «کورتش» نام داشتند. همه این کلمات از الفاظ «مان» و «گردا» که به معنای خانه است می آید. از همین رو، به نظر می رسد حق با کسانی است که می گویند آن ها را نمی توان برده دانست. این غلامان با وجود آن که داغ بندگی داشتند، از جهت مزدور بودن از قبیل خدمه و کارکنان و چاکرانی هستند که در تمام جوامع طبقاتی دیده می شود.

هرودوت (تاریخ هرودوت، کتاب VI، بند 20) به وجود بندگان یونانی متعلق به «پولیس» های مختلف یونان که در روستاهای ایران به کار زراعت می پرداختند، اشاره می کند. روشن است که بندگان خارجی، چنان که در توصیف بردگی در جامعه ساسانی خواهیم گفت، همیشه بخش عمده بندگان را در ایران تشکیل می دادند.

در باره وجود بردگی در دوران اشکانی می توان با کمال اطمینان قیاس کرد که وضع به همین منوال بوده است. چنان که قبلا اشاره شد، منابع یونانی از «آزاد کردن» بندگان در ایران سلوکی در راه خدایان سخن می گویند. از آن جا که مقررات وسیع بندگی در دوران بعدی، یعنی در جامعه ساسانی، دیده می شود و منابع گوناگونی از آن یاد می کنند، دلیلی نیست که جامعه اشکانی را نیز مانند جوامع قبل و بعد دارای همان مختصات ندانیم.

5- همچنین، در باره وجود برده داری در جامعه ساسانی خواه از منابع ایرانی (از جمله و به ویژه از روی «مجموعه قوانین» موسوم به «ماتیکان هزاردستان» که در آن حتی بخشی به قواعد برده داری اختصاص دارد) و خواه از منابع خارجی هم عصر می توان اطلاعات بسیاری به دست آورد. بهای متوسط یک بنده 500 درهم بود و خواجه می توانست برده را به گرو بدهد یا نذر آتشکده کند. امکان معامله با بردگان در فقه زرتشتی تصریح شده است و مانند اسلام که برده و آن چه که در ید تصرف اوست، از آن مولایش می دانست (العبد و ما فی یده لمولاه.)

مسلم است که بردگی تنها خانگی نبوده و در کشاورزی نیز ار کار برده ها استفاده می شده است. در این حالت به هنگام فروش ملک، برده ها نیز همراه ملک فروخته می شدند. پروکوپیوس از مردم کیساریه در کتاب خود موسوم به جنگ با ایران (فصل 1، بند 7) نقل می کند که کوات ساسانی به سربازان خود دستور داد که در صورت فتح از کشتن اهالی خودداری شود، ولی غارت آبادی ها و اسیر کردن و به غلامی گرفتن اهالی را مجاز شمرد. مهرنرسی وزیر معروف بهرام پنجم و یزدگرد دوم ساسانی لقب هزار بندک داشت و لذا روشن است که داشتن بردگان بسیار از علائم شکوه و احتشام بندگان را به «شهریکان» (بومیان) و «آناشهریکان) (خارجیان) تقسم می کردند، اما از آن جا که تعداد بندگان خارجی بسیار بود، پس از چندی واژه «آناشهریک» انحصارا به برده اطلاق می شد.

6-  روابط پولی، چنان که به موقع خود یاد کردیم، از زمان های بسیار قدیم در جامعه ایرانی وجود داشته است. این روابط از جوامع رشد یافته آشوری و بابلی و ایلامی سرایت کرده بود. به علاوه، این را مارکس متوجه بود که در نزد اقوام کوچنده و شبان که در کار مبادله با اقوام ساکن کشاورزی بوده اند، این روابط زودتر پدیدار می گردد. لذا خراج هم نقدی، هم جنسی، و هم به شکل کار (بیگاری) بود.

7- در مورد نظام ملک داری می توان از مطالعه اسناد مختلف منظره زیرین را در جوامع هخامنشی، اشکانی و ساسانی به دست آورد:

در اسناد دوران هخامنشی از ده ها یا آبادی هایی به نام «دیدا» (دیوار) «وردنه» (در اوستایی ورزنه و در هندی وژه نم) که برخی مایلند آن را به ده مشاع ترجمعه کنند و «آوهنا» (همریشه با واژه ای ارمنی اوان یعنی ده) سخن در میان است. تفاوت این اصطلاحات دقیقا روشن نیست، ولی به هر جهت این نام آبادی هایی است که در آن برزگران با اقتصاد طبیعی صنعت و فلاحت از هم جدا نشده و مالکیت مشترک و مشاع، موازین و مقررات پدرسالاری و دودمانی زندگی می کرده اند. اهالی همین ورزنه ها هستند که به شاه، سپاهیان به ویژه پیادگان جنگی (که در زبان پارسی باستانی کاره نام داشته اند) می داده اند. در دوران بعدی اشکانی و ساسانی نیز این واحدهای مشاع دهقانی مرکز عمده تجمع نفوس مولد ایران بود. همکاری و تضامن («همبایی») که شاید پایه عینی کمونیسم روستایی جنبش مزدکی بود، در این واحد ها حکمروایی داشت.

وقتی جریان تجزیه کمون ها و بسط قدرت دیهگان و منصب داران صاحب تیول یعنی پروسه فئودالیزاسیون از اوایل ساسانیان قوت می گیرد، واکنش دهقانان به صورت گرایش به روش مزدک در می آید. آرزوی بازگشت به «همبایی» و مساوات دهقانی در ریشه عدالت طلبی مزدکیان است. این نکته را که برخی از مورخان مارکسیست متعرض آن شده اند، می توان پذیرفتنی دانست.

با این حال، جریان فئوالیزاسیون را اگر به معنای اقتصادی آن بگیریم می توان از همان اوان هخامنشی مشاهده کرد. تردید نیست که جریان فوق در دوران اشکانی و ساسانی بیشتر قوت می گیرد و شاهان ساسانی به دهگانان متمول صاحب زمین و دارای رعیت (دیهگانیکان) تکیه خاصی می کنند. مورخان غیر مارکسیستی که در باره ایران تحقیق کرده اند، ظاهرا فئودالیسم را به معنای فقدان تمرکز و وجود ملوک الطوایف (کذک خدایی) گرفته اند. در مارکسیسم برای فئودالیسم محتوای اقتصادی قائل اند و حاصل استثمار مالک فئودال از رعایای وابسته به زمین از طریق گرفتن بهره مالکانه بر اساس مزارعه و غیره است. سیستم ملوک الطوایف، یعنی عدم تمرکز، اگر چه با فئودالیسم اروپایی همراه بوده، ولی صفت اساسی آن نیست. اگر چه جامعه می تواند از جهت اقتصادی فئودالی باشد، اما از جهت سیاسی متمرکز نباشد. در این جا تباینی نیست. این سیستم «کذک خدایی» در دوران اشکانی در اثر نفوذ روسای با نفوذ محلی قبایل (قریب 18 شاه محلی) بسط یافت. اصول در سیستم اجتماعی اشکانی دموکراسی پاتریارکال، اجرای مشاوره در جلسات روحانیان و روسای خانواده های بزرگ (مهستان)، چنان که در پیش گفتیم، دیده می شود. چیزی که در دوران هخامنشی و ساسانی نبود. برخی ها می خواهند آن را نتیجه رواج «مهرپرستی» و نوعی تاثیر مثبت میستیک ایرانی بدانند. به نظر نگارنده، از یک طرف شیوه اداره یونانی مآبانه و از طرف دیگر تاثیر نیرومند نظام ویس در جامعه اشکانی علت بروز این وضع است نه چیز دیگر. ما در دوران خلفای راشدین در نزد اعراب همین دموکراسی قبیله ای را مشاهده می کنیم که سپس تاثیر آریستوکراتیسم ساسانی آن را از بین می برد و خلافت و امانت را جانشین آن می کند.

در باره فئودالیسم ایرانی باید تصریح کرد که مساله «زمین بستگی» دهقان مطرح نبوده است و منظره فئودالیسم با همان رژیم «ارباب، رعیتی» که ما با آن در عهد خود روبه رو بوده ایم، تفاوت های مهمی نداشته است.

به احتمال قوی، در دوران ساسانی قشر یا طبقه «آزاتان» بخش مالکان کوچک زمین یا «خرده مالکان» بودند که ملک خصوصی «زمیک خووش» داشتند. زمین مشاع را «زمیک همبارکان» می نامیدند. اشتراک در زمین ضمنا ناشی از اشتراک اتنیک و اشتراک در خون بود، زیرا در این روستاها اغلب بقایای ویس ها و زنتوها می زیستند و خانواده بزرگ دهقانی که «ماتیکان هزاردستان» آن ها را «هم دوتکان» (همدودگان از دوده و دود، مانند اجاق ترکی) می نامد، در این روستاها می زیستند. علاوه بر اطلاعاتی که از کتاب نامبرده به دست می آید، یشوعاستلیت واقعه نگار سوریایی یک سلسله اصطلاحات در باره روستاهای ایرانی در دوران ساسانی، به ویژه روستاهای نزدیک به مرزهای غربی شاهنشاهی، ذکر می کند که جالب دقت است. وی از «گبره» به معنای دهقان آزاد و «گبره پلاهه» به معنای دهقان بسته به زمین و «مره کوریه» به معنای رئیس ده یاد می کند. یشوعاستلیت ده مشاع را «گرتیه» می نامد که شاید با «کرد» پارسی دری هم ریشه باشد.

اما «وزرگان» و اعضای خاندان سلطنتی مسلمان دارای اراضی وسیع نخلستان ها و باغ های میوه بودند و خود شاه که، چنان که یاد کردیم، اراضی «مفتوح العنوه» را در اختیار داشت، گاه آن ها را به اقطاع می داد. نا اقطاع را در پهلوی شاید همان «نان پارک» می گفته اند که در برخی مآخذ آمده و احتمالا واژه «قطیعه» عربی نیز ترجمه آن است. وجه تسمیه این «نان پارک» آن بود که زمین اعطایی شاه جای مقرری و مستمری را می گرفت و، چنان که در گذشته یاد کردیم، یا به صورت واگذاری مادام العمر و یا به صورت موروثی بود.

8-  دین ایدئولوژی مسلط یا شکل مسلط ایدئولوژیک است که در دوران اشکانی به صورت تثلیث اورمزد- ناهید- مهر در می آید و سرانجام در دوران ساسانی به شکل آیین زرتشتی یکتاپرستانه و این بار مجهز به قواعد فقهی و شرعی، اصول و کلامی، پایه معنوی دولت قرار می گیرد. با این حال، بین تخت و آتشکده پیوسته نبرد سختی در جریان بود و شاهان اشکانی و به ویژه ساسانی، گاه با تکیه بر شورش ها، گاه با تکیه به طبقات ناراضی می کوشیدند تا از قدرت موبدان و هیربدان بکاهند. در میان شاهان این دوران هزار و پانصد ساله، کورش و داریوش هخامنشی، مهرداد اول و دوم و ارد و بلاش اشکانی، اردشیر و شاپور و خسرو اول ساسانی نقش ویژه ای در تشکیل قدرت هیات حاکمه زمین داران و منصب داران و روحانیون بزرگ و سپهسالاران و روسای قبایل و خاندان های اشرافی ایفا کرده اند.

 

به تلگرام راه توده بپیوندید

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 545 راه توده - 27 اسفند ماه 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت