راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله 577

رسانه های ایران

تحت نفوذ روزنامه های امریکا

 

انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا و دلایل آن هنوز مورد بحث در رسانه‌های ایرانی است که بقول خود "شگفت زده و غافلگیر" شده‌اند. این غافلگیری البته دلیل دارد و دلیل آن هم در آنجاست که رسانه‌های ایرانی زیر نفوذ کامل دستگاه رسانه‌ای امریکا و غرب هستند و تقریبا امکان شناخت و تحلیل مستقل از خود ندارند و اگر در "غفلت" نبودند غافلگیر نمی‌شدند.

آن حادثه جدیدی که در انتخابات اخیر ایالات متحده روی داد که آن را از همه انتخابات دیگر تاریخ اخیر آن متمایز می‌کند در آن بود که سمتگیری امپراتوری رسانه‌ای امریکا با تصمیمی که دستگاه هدایت کننده رهبری امریکا برای تغییر سیاست این کشور گرفته بود همسو نبود. در همه انتخابات گذشته دستگاه تبلیغاتی و رسانه‌ای امریکا همسو با تصمیمات محافل قدرت بود و به همین دلیل روند انتخابات به شکلی آرام و نمایشی طی می‌شد و یکی از دو نامزدی که سیاست‌های آنها اختلاف اساسی با یکدیگر نداشت انتخاب می‌شدند. این بار امپراتوری رسانه‌ای زیر بار تصمیم بخشی از محافل حاکمه امریکا برای تغییر سیاست خارجی و داخلی کشور که دونالد ترامپ نماینده آن بود نرفت و از همان آغاز کوشید دربرابر این تغییر بایستد و از ترامپ تصویری کاریکاتوری و سرانجام یک غول بی‌شاخ و دم بسازد. رسانه‌های ایرانی که نه خط و اندیشه مستقلی از خود دارند، نه می‌خواهند داشته باشند، نه شناختی از سیاست و نظام تصمیم گیری در امریکا دارند، نه درکی از شرایط و واقعیت‌های جهان، بدنبال این سیاست رسانه‌ای کشیده شدند و همچنان کشیده می‌شوند.

این در حالیست که علائم بن بست سیاست خارجی کنونی ایالات متحده و اختلاف نظر بر سر آن از مدت‌ها قبل آشکار شده بود. ژانویه امسال مقاله مهمی در نشریه صاحب نفوذ "فارین پلسی" منتشر شد که عمق اختلاف نظر درباره سیاست خارجی امریکا را نشان می‌داد. نویسنده مقاله "استفان والت" خود از نظریه پردازان پرنفوذ و از طرفداران خط مشی موسوم به "رئالیسم" در سیاست خارجی امریکاست. والت در این مقاله با حمایت از اصول "رئالیسم"، از سیاست خارجی سه رئیس جمهور امریکا، بوش، کلینتون و اوباما بشدت انتقاد کرد و سمتگیری سیاست خارجی مهمترین نشریات امریکایی نظیر واشنگتن پست، وال استریت ژورنال و نیویورک تایمز را که توجیه‌گر سیاست خارجی روسای جمهور امریکا هستند را عامل گمراهی خواند. والت در این مقاله به سیاست خارجی امریکا در همه عرصه‌ها، از روابط با روسیه تا گسترش ناتو، از دخالت در عراق و افغانستان تا سرنگونی معمر قذافی و مقابله با سوریه، از اواکراین تا ایران … بشدت حمله کرد. والت با انتقاد از بی‌توجهی به نظریه پردازان طرفدار "رئالیسم" درسیاست خارجی امریکا نوشت:

" اگر رهبران آمریکایی به اندیشه‌های رئالیسم توجه می‌کردند، ایالات متحده در دهه ٩٠ میلادی برای گسترش ناتو به متحدانش فشار نمی‌آورد و آن را محدود به لهستان، مجارستان و جمهوری چک می‌کرد. رئالیست‌ها فهمیده‌اند قدرت‌های بزرگ، حساسیت ویژه‌ای به آرایش قدرت‌ها بر روی و نزدیکی مرزهایشان دارند و بنابراین متخصصانی مانند «جورج کنان» هشدار دادند گسترش حوزه ناتو به طور غیرقابل‌اجتنابی روابط با روسیه را تهدید می‌کند. گسترش ناتو این اتحاد را قوی‌تر نکرد و تنها آمریکا را وادار کرد از گروهی ضعیف که دفاع از قیمومیت‌شان بسیار دشوار بود، حمایت کند؛ کشورهایی که از مرزهای آمریکا بسیار دور هستند اما دقیقا پشت درهای روسیه قرار دارند...

اگر کلینتون، بوش و اوباما به توصیه‌های رئالیست‌ها گوش می‌کردند، رابطه با روسیه بهتر از اکنون بود و اروپای شرقی نیز شرایط امنیتی بهتری داشت."

والت در جایی دیگر با اشاره به مسئله اوکراین، ادعای "توماس فریدمن" ستون نویس نیویورک تایمز درباره شکست روسیه در ماجرای اواکراین را بباد تمسخر می‌گیرد و می‌نویسد: "من شرط می‌بندم پوتین این موضوع را یک پیروزی کامل می‌بیند". به گفته والت نتیجه بحران اواکراین آن شد که روسیه کریمه را با موافقت ساکنان آن و روس‌ها ضمیمه خاک روسیه کرد و حالا می‌تواند هزاران میلیارد دلار نفت دریای سیاه را نیز مطالبه کند. در حالیکه اگر غرب به بحران سازی در اوکراین دست نمی‌زد کریمه هنوز جزیی از خاک اوکراین بود.

خلاصه نظر والت و آن کسانی که وی آنها را طرفدار "رئالیسم" در سیاست خارجی می‌نامد آن است که کوشش غرب برای مقابله با روسیه و گسترش ناتو به پشت مرزهای روسیه به بن بست رسیده و به بازسازی روسیه و تقویت مواضع آن منجر شده و از غرب هم کاری ساخته نیست. این سیاست بیشتر بسود روسیه تمام خواهد شد تا بسود امریکا.

اما آنچه در مقاله "فارین پلیسی" جای تامل دارد اشاره‌ای است که به نقش امپراتوری رسانه‌ای امریکا در ایجاد این وضع می‌شود. والت می‌نویسد:

"درنظر بگیرید که ستون‌های مرتبی در روزنامه‌ها مانند «نیویورک‌تایمز»، «واشنگتن‌پست» و «وال‌استریت‌ژورنال» منتشر شود. این سه روزنامه بدون تردید جزء مهم‌ترین نشریات نوشتاری در ایالات متحده هستند و نوع پوشش خبری و تحلیل‌های آنان، خط‌ مشی بسیاری از نشریات دیگر را تعیین می‌کند. همچنین ستون‌های هر روزنامه، در سخنرانی‌ها وسیعا مورد استفاده قرار می‌گیرد و رسانه‌های تصویری (منظور تلویزیون و ماهواره و اینترنت است)‌ نیز از آنان استفاده می‌کنند و به‌طور مرتب توسط دوستان بانفوذ آنان، در جهان سیاست سرمشق قرار داده می‌شود. هر سه روزنامه ضرورتا به رئالیسم بی‌توجه هستند و واشنگتن‌پست و وال‌استریت ژورنال آشکارا دشمن دیدگاه‌های رئالیسم در سیاست بین‌الملل و سیاست خارجی ایالات متحده هستند."

والت در ادامه با اشاره به ستون نویس‌های این روزنامه‌ها می‌نویسد:

"در نیویورک‌تایمز ستون‌ها مرتبا توسط کارشناسان خارجی شامل یک محافظه‌کار (دیوید بروکس) و چندین لیبرالیست ناسیونالیست مشهور (توماس فریدمن، نیکلاس کریستوف و جورج کوهن) نوشته می‌شود. «راس دوتات» بیشتر یک محافظه‌کار سنتی است؛ اما به‌ندرت درباره امور خارجی می‌نویسد و قطعا یک‌ رئالیست نیست. با وجود اختلافات مشخص بین آنان، تمامی این نویسنده‌ها به دلایلی مدافع دخالت آمریکا در تمامی امور جهان هستند.

واشنگتن‌پست چهار نئومحافظه‌کار تندرو را به خدمت گرفته و «فرد هایت»، «چارلز کراتامر»، «رابرت کاگان» و «جکسون دیل» صفحات را سردبیری می‌کنند و از نظرات «ویلیام کریستول» بهره می‌برند. همچنین ستون‌های مرتبی از «مارک تیسن» و «میخائیل جرسون»، کسانی که متون سخنرانی جورج بوش را تهیه می‌کردند، در این روزنامه منتشر می‌شود. «جنیفر روبین» بلاگر راستگرا، در کنار «دیوید ایگناتیس» بیشتر میانه‌رو و «ریچارد کوهن» فتنه‌جو در این روزنامه قلم می‌زنند. هیچ‌یک از این نویسندگان رئالیست نیستند و تمامی آنان از فعالان در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده حمایت می‌کنند."

تا اینجا "استفان والت" همان چیزی را می‌گوید که ما بارها گفته‌ایم که روزنامه‌هایی نظیر واشنگتن پست و نیویورک تایمز که رسانه‌ها و مطبوعات ایران نوشته‌های آنها را مانند ورق زر می‌برند و بر روی چشم خود می‌گذارند و هرچه می‌گویند به گوش جان می‌پذیرند در دست چند نویسندگان ارتجاعی و محافظه کار امریکایی است که ضمنا طرفدار سیاست تهاجمی و جنگ طلبانه و مداخله گری امریکا در سراسر جهان هستند. این روزنامه‌ها همچنین خط دهنده و تعیین کننده خط مشی رسانه‌ای و مطبوعاتی و تلویزیونی و ماهواره‌ای در جهان می‌باشند. دولت‌ها و دستگاه قدرت در امریکا و غرب از طریق این رسانه هاست که برای کشورهای دیگر خط مشی سیاست داخلی و خارجی تعیین می‌کنند و حتی منافع ملی آنها را برای آنها تعیین می‌کند. اینکه مثلا اکثر رسانه‌های ایرانی منافع ملی ایران را در روسیه ستیزی تعریف می‌کنند مهمترین دلیلش آن است که به جهان و منافع ایران از چشم رسانه‌های امریکایی نگاه می‌کنند و ستون نویس‌های جنگ طلب روزنامه‌هایی نظیر واشنگتن پست و وال استریت ژورنال یا نویسنده سخنرانی‌های بوش بیش از وزارت خارجه یا شورای امنیت ملی ایران برای مدیران این روزنامه‌ها منافع ملی ایران را مشخص می‌کنند.

والت در ادامه مقاله به نکته اصلی و دلیل این فاش گویی بیسابقه درباره ماهیت رسانه‌های امریکا اشاره می‌کند:

"مسئله‌ای که مرا شگفت‌زده می‌کند غیبت افرادی است (در رسانه‌های امریکایی) که دیدگاه‌های رئالیستی برای دنیای سیاست دارند؛ بنابراین خطاب من با صاحبان رسانه در آمریکا مانند «روبرت مرداک» و «جف بزوس» یا هرکسی که هدایت رسانه‌ها را برعهده دارد، است: چرا از رئالیست‌ها استفاده نمی‌کنید؟ به آنان هفته‌ای یک ستون بدهید و به‌ خوبی ادعا کنید که خوانندگان شما درک منطقی دارند و شما توازن خوبی را در تحلیل‌های مربوط به سیاست خارجی برقرار کرده‌اید. منظورم این است که به ‌راستی از چه چیزی در هراس هستید؟"

والت آشکارا می‌گوید که هدایت این دستگاه رسانه‌ای افکارسازی و ساده فریب در دست چند سرمایه‌دار بزرگ بیشتر نیست و آنها هستند که افکار امریکا و جهان را می‌سازند. تمام شکایت وی از آن است که چرا لااقل هفته‌ای یک ستون در اختیار کسانی که با سیاست خارجی مداخله گرایانه امریکا مخالف هستند داده نمی‌شود تا آنها هم نظرات خود را درباره پیامدهای این سیاست‌ها بگویند!

اینکه مقاله‌ای اینچنین افشاگرانه درباره دستگاه رسانه‌ای امریکا در نشریه رسمی و صاحب نفوذی نظیر "فارین پلسی" منتشر می‌شود هم نشاندهنده خشم نفوذ امثال والت در دستگاه سیاست داخلی و خارجی امریکاست، هم نشانه نارضایتی آنان از سمتگیری امپراتوری رسانه‌ای و همسو نبودن آن با مراکز قدرتی است که سرانجام دونالد ترامپ را به ریاست جمهوری رساند.

در این میان مشکل رسانه‌های ایرانی فقط این نیست که نگاهشان به رسانه‌های غرب و امریکایی است و خود و خوانندگان خود را محروم از تنوع دیدگاه‌ها و نگرش‌ها کرده اند، مشکل بزرگتر در آن است که حتی در رسانه‌های امریکایی و غربی هم به سطحی ترین و ساده نگرانه ترین دیدگاه‌های ستون نویس‌های جنگ طلب مطبوعات امریکایی تکیه دارند و تفاوت نظرها در آنجا را هم نمی‌خواهند ببینند و درک کنند. از همین روست که همچنان پس از پیروزی ترامپ نمی‌خواهند و نمی‌کوشند به عمق مسئله و دلایل غافلگیری خود و تغییر در سیاست خارجی امریکا بپردازند و از سطحی گویی درباره پیروزی "پوپولیسم" فراتر بروند!

به یقین نویسندگان و مدیران رسانه‌های ایرانی مخالف منافع ملی ایران یا طرفدار امریکا نیستند. دلایل ریشه دار طبقاتی، روانشناسی و معرفتی در پشت این وابستگی فکری و فرهنگی به رسانه‌های غربی و امریکایی در مطبوعات ایران وجود دارد که در راس آن بی‌اعتباری صدا و سیمای جمهوری اسلامی و اصرار آن در حذف نیروهای خوش فکر و مستقل اندیش از این رسانه هاست. تا صدا و سیما درست، مستقل، متنوع، آزاد و مورد اعتماد مردم نشود، مشکل وابستگی خطرناک رسانه‌های ایرانی به دستگاه تبلیغاتی غرب قابل حل نیست.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 577  راه توده -  4 آذر ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت