راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اقتصاد سیاسی چپ نو

در آمریکای لاتین (2)

بحران اقتصادی

لیبرالیسم

گریبان دولت های

چپ را هم گرفت

ترجمه - فروزنده فرزاد

 

برگرفته از کتاب "آخرین روز بیداد و نخستین روز بیدادی دیگر"

نوشته ی "جفری وبر" استاد علوم سیاسی دانشگاه کویین مری لندن

بحران نو لیبرالیسم در امریکای لاتین

 

 

وعده ی ایدئولوژیک مدافعان نولیبرالیسم در امریکای لاتین، همچون جاهای دیگر، براین پایه بود که در میان مدت و دراز مدت، سرازیر شدن سرمایه ها به بازار و رشد مشاغل و جایگزینی بنگاههای دولتی با ساز و کار رقابت آزاد و بازار به درد و رنج ناشی از ریاضت اقتصادی در کوتاه مدت می چربد. و با وجود اینکه سیستم بعنوان مشوق اجازه میدهد ثروتمندان ثروتمندتر شوند ولی افزایش نرخ رشد اشتغال، فقر را کاهش میدهد. اما در پایان دهه ی 90 میلادی، آشکار شد که حتی اینگونه توجیهات حداقلی برای آثار مخرب ناشی از تعدیل ساختاری نولیبرالی نیز در برابر یک بررسی و موشکافی دقیق رنگ می بازد.

رشد اقتصادی در میانه ی دهه های 80 و 90 میلادی (دوره ی اصلی پیاده سازی سیاست های نولیبرالی یا "انقلاب خاموش" آمریکای لاتین) با رونق نسبی (از 1991 تا 1997) در فاصله ی دهه ی 80 میلادی (معروف به "دهه ی گمشده") و "نیم دهه ی گمشده" یعنی بین سالهای 1997 تا 2003 همراه بود. در واقع دوره ی سیاست های نولیبرال در آمریکای لاتین از چند مرحله عبور کرد. نخست مرحله ی "رکود عمیق اقتصادی" سالهای 1982-1983 بود، به دنبال آن طی 1984 تا 1987 بهبودی اندک و مقطعی در رشد درآمد سرانه روی داد، سپس در سالهای 1988 تا 1991 سیاستهای نولیبرالی با عمق و گسترگی بیشتر پیاده سازی شد و سرانجام تلاشی بی امان برای تثبیت این مدل اقتصادی در سالهای دهه ی 1990 و 2000 میلادی و در بحبوحه ی بحران ها و تناقضات فزاینده؛ از آن میان بحران مکزیک در 1994، فروپاشی اقتصادی برزیل در 1998 در پی بحران آسیا و روسیه، و فروپاشی آرژانتین که در دسامبر 2001 به اوج رسید. در سال 2002 مجموع بدهی منطقه ی آمریکای لاتین حدود 735 میلیارد دلار بود که در مقایسه با آغاز بحران بدهی در سالهای نخستین دهه ی 80 میلادی دو برابر شده بود. نرخ فقر در فاصله ی سالهای 1980 تا 2002 از 40.5 درصد جمعیت در 1980 به 44 درصد در 2002 افزایش یافت؛ و این یعنی 84 میلیون تن به شمار فقرا افزوده شد. نابرابری اقتصادی در آمریکای لاتین همچنان بالاتر از هر جای دیگری بود، چندانکه در سال 2003 ده درصد جمعیت 48 درصد درآمدها را در اختیار داشت.

رکود اقتصادی آمریکای لاتین در سالهای 1998 تا 2002 نیز بدترین در نوع خود از شروع بحران بدهی بود. در پی دو دهه افول شرایط اجتماعی و وعده های توخالی، فقر و شکاف طبقاتی سراسر منطقه را فرا گرفت. شکاف بین ظواهر ایدئولوژیک نولیبرالیسم و واقعیات ملموس اجتماعی که مردم شهرها و حومه با آن روبرو بودند از مرز تحمل میگذشت. با اینهمه، پاسخ حکومت های دست راستی کار منطقه به چنین شرایطی شتاب بخشیدن هر چه بیشتر به سیاستهای اقتصادی نولیبرالیستی بود. آنها مشکل را نه در ذات چنین سیاستهایی که ناشی از بوروکراسی و ناکامی در پیاده سازی تعدیل ساختاری و اصلاحات نولیبرال می پنداشتند. و اگر چه این شربت تلخ را به اکثریت کشورهای آمریکای لاتین نوشاندند اما پس از دو دهه آزمودنی ناکام، چپ در هم شکسته و تورم بالا که به رکود اقتصادی همه گیر منجر گردیده بود، ادامه ی سیاست اقتصادی نولیبرال دشوار مینمود.

 

خیزش دوباره ی چپ آمریکای لاتین

 

از دل این وضعیت، چپ اجتماعی و سیاسی نوینی سر برآورد که شاید برای نخستین بار در پیروزی هوگو چاوز در انتخابات 1998 ونزوئلا رخ نمود. اما بخش اصلی داستان در سالهای نخستین سده ی 21 ام انفجار اشکال گوناگون مبارزه ی اجتماعی  از جمله سد کردن راههای ارتباطی، اعتصابات، اشغال زمینها، بدست گرفتن کنترل کارخانه های رها شده توسط کارگران، اعتراض ها و موج شورش های توده یی بود که دولتهای نو لیبرال را در آرژانتین، بولیوی و اکوادور به زیر کشید. قشرهای اجتماعی گوناگونی در این جنبش های عمومی مشارکت داشتند. در آرژانتین کارگران بیکار شده هدایت ناآرامیها را بعهده داشتند. در بولیوی کارگران و دهقانان بومی شهری سردمدار بودند و در اکوادور "کنفدراسیون ملیتهای بومی" نقش پیشقراول را بازی کرد. خواست این جنبش ها در سالهای 2000 تا 2003 از مبارزات تدافعی در شرایط رکود اقتصادی علیه ادامه ی سیاستهای نولیبرالیستی به سمت مبارزات تهاجمی که در جستجوی یک استراتژی گذار سوسیالیستی در شرایط نوین سده ی 21 ام بود، تغییر مینمود.

 بهبود نسبی رشد اقتصادی در سراسر آمریکای لاتین تا سال 2003 و همزمان رویگردانی از مبارزه ی فراپارلمانی و تمایل به اتخاذ سیاست های انتخاباتی سبب تعدیل دورنماهای استراتژیک و در نتیجه بدست گرفتن قدرت بوسیله ی دولت های چپگرا و چپگرای میانه در میانه ی دهه ی 2000 تا سالهای پایانی این دهه شد. اگر در دهه های 80 و 90 میلادی اختیار منطقه را منحصرا احزاب سرسپرده به سیاستهای نولیبرال در دست داشتند، در میانه ی دهه ی 2000 کمتر جایی در آمریکای لاتین بود که بتوان با تبلیغ آشکار بر محور نولیبرالیسم در انتخابات به پیروزی رسید. تغییر گفتمان ایدئولوژیک در پی رکود سالهای 1998 تا 2002 و نوزایی چپ اجتماعی مبارز چشمگیر و قابل توجه بود. از میان کشورهای منطقه در آرژانتین، بولیوی، برزیل، شیلی، اکوادور، السالوادور، گواتمالا، نیکاراگوا، پاراگوئه، پرو، اوروگوئه و ونزوئلا، احزاب چپ یا چپ میانه با تفسیری دوباره از خود در اوائل دهه ی نخست سده ی 21 ام در انتخابات به پیروزی رسیدند. البته چنین چرخشی در سمتگیری سیاسی آمریکای لاتین با تغییر اقتصاد سیاسی منطقه و رابطه اش با بازار جهانی همراه بود.

افزایش قیمت کالاها در سال 2011 متوقف شد و خیلی سریع تا سطح امروز آن رو به کاهش گذارد. همین ساز و کار اصلی بود – همانگونه که در آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد – که بواسطه ی آن بحران اقتصادی جهانی دیرتر بر آمریکای لاتین اثر گذارد. برآمد چنین وضعیتی به دولتهای چپگرا و چپگرای میانه در آمریکای لاتین ضربه زد و از محبوبیت آنها کاست چرا که اقتصاد رو به افول می نهاد و آنها در قدرت بودند. به نظر میرسد که راستگرایان باز فرصتی دوباره در منطقه خواهند یافت، هرچند هنوز زود است که با قاطعیت از پایان دوره ی کنونی چپگرایی در آمریکای لاتین سخن به میان آورد!

---------

بخش اول:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvi2018/chapno.html 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 631  راه توده -  21 دیماه 1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت