تولید ثروتمند یا تولید ثروت برای همگان؟ |
در کارزارهای انتخابات اخیر ریاست جمهوری، جناح راست حکومتی و مخالفان دولت
روحانی مانوور بسیار بر روی فقر و حمایت از محرومان و مستضعفان دادند، فقر
و محرومیتی که آنان خود عامل عمده گسترش آن در کشور ما در دوران اخیر
بودهاند. اهمیت مسئله تا آنجاست که خود آقای روحانی در نخستین گفتگوی
رسانهای خود وعده داد که تا پایان دولت دوازدهم "فقر مطلق" را از کشور
ریشه کن کند.
این تقسیم شدید جامعه به فقیر و غنی و بالا گرفتن دوباره اندیشه جنگ فقیر و
غنی ریشه در کجا دارد و چگونه
میتوان آن را مهار کرد؟ آیا این پدیدهای است که در همین چهار ساله آقای
روحانی پیدا شده یا ریشههای درازمدت و طولانی تر دارد؟ بدیهی است روند
فقیر شدن کشور ما سابقه و ریشههای طولانی دارد و آن را از چهارصد سال پیش
و دوران صفویه به بعد و به طور مشخص از آغاز ورود جهان و ایران به مرحله
سیستم سودآوری
میتوان پیگیری کرد. ولی شدت گرفتن مسئله در دوران اخیر به سالهای پس از
جنگ باز
میگردد. پایان جنگ با مشکلات بسیاری در جامعه ایران توام بود که همه گناه
آن به گردن دولت موسوی انداخته شد. هیچکس نگفت که این دولت بقول آقای
جهانگیری در مناظرههای تلویزیونی با یک میلیارد دلار درآمد سالانه کشور را
در شرایط جنگی اداره
کرد. گفته شد که ریشه همه مشکلات و فشارهای دوران جنگ ناشی از آن بود که
دولت موسوی با ثروت و ثروت اندوزی مخالف بود و بنابراین ثروتی تولید
نمیشد که میان مردم پخش شود. همه سیاستهای اقتصادی و اجتماعی باید در جهت
تولید ثروت جهت گیرد و کشور ما به سمت یک سیستم تولید ثروت گام گذارد تا
رفاه همگانی تامین شود.
این ادعاها بر این فرض بدیهی استوار بود که هیچ نظمی و هیچ کشوری بدون
تولید ثروت
نمیتواند پیشرفت کند و به رفاه دست یابد و گویا دولت موسوی با تقبیح ثروت
اندوزی موجب عدم تولید ثروت شده است. یعنی دو مسئلهای که هیچ ربطی به هم
ندارد به هم ربط داده شد. مخالفت با ثروت اندوزی و ثروت اندوز به معنای
مخالفت با تولید ثروت گرفته شد. نتیجه عملی آن شد که بنام ایجاد "سیستم
تولید ثروت"، یک "سیستم تولید ثروتمند" بر کشور حاکم شد. جنگ و مسابقهای
بیرحمانه برای تولید ثروتمند آغاز شد که همراه بود با تخصیص منابع عمومی
به یک قشر کوچک اجتماعی، اتلاف بیسابقه مواد خام و طبیعی کشور و به غارت
دادن صنایع و کارخانههای دولتی بدون آنکه هیچ ثروت جدیدی خلق شده باشد یا
خلق شود.
بدینسان ریشه فقر در دوران اخیر ناشی از مخلوط شدن و مساوی انگاشتن دو
موضوع تولید ثروتمند با تولید ثروت است. در حالیکه این دو ربط مستقیم به هم
ندارند. تولید ثروت
میتواند با تولید ثروتمند توام باشد،
میتواند نباشد. برعکس تولید ثروتمند
میتواند با تولید ثروت همراه باشد یا نباشد. در بسیاری از کشورها، در
مقاطع مختلف تاریخ آنها، براساس اهداف نظام اجتماعی، یا قدرت مردم و
نهادهای صنفی و سیاسی و مدنی، تولید ثروت شده بدون آنکه تولید ثروتمند شده
باشد. مثلا در اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی ثروت عظیمی تولید
میشد. مسکن و سیستم آموزشی و بهداشتی و ورزشی و فرهنگی و هنری رایگان یا
تقریبا رایگان برای همه مردم توسط این ثروت تامین
میشد ولی این ثروت موجب تولید ثروتمند
نمیشد. در بسیاری از کشورهای سرمایهداری پیشرفته اروپای غربی مثل فرانسه
و انگلستان و آلمان یا سوئد و دانمارک تا دهه 90 ثروت عظیمی در بخش دولتی
تولید
میشد که صرف هزینههای زیربنایی و عمومی
میشد. حتی در امریکا 45 درصد اقتصاد تا نیمه دهه 90 در دست دولت قرار
داشت. این ثروتها تولید
میشوند بدون آنکه ثروتمند تولید کنند، برعکس کوشش
میشد در خدمت جلوگیری از گسترش فقر و برخوردهای اجتماعی قرار
گیرند.
در مقابل، یک سیستم
میتواند ثروتمند تولید کند بدون آنکه تولید ثروت کند. اکثر کشورهای جهان
سوم و عقب مانده و از جمله کشور خود ما از نوع همین سیستم است. اصولا یکی
از نشانههای عقب ماندگی، تولید ثروتمند بجای تولید ثروت است. در فهرست
میلیاردرهای جهانی شمار بزرگی از ثروتمندان این کشورهای عقب مانده و فقرزده
مشاهده
میشود. در این کشورها نه تنها تولید ثروت وجود ندارد، بلکه مصرف ثروت و
خروج ثروت وجود دارد. همانطور که در ایران، ما ثروت ملی کشور یعنی نفت و
مواد خام و طبیعی و منابع آب و مواد معدنی و کشاورزی را مصرف
میکنیم تا با آن ثروتمند تولید کنیم؛ و آنها این ثروت را به خارج از ایران
انتقال دهند. چنانکه بنا بر برآوردها 50 درصد درآمد نفت ایران از کشور خارج
میشود. بدینسان سیستم تولید ثروتمند در ایران نه تنها در خدمت تولید ثروت
نیست که در خدمت خروج ثروت است.
در واقع این ثروتمند نیست که تولید ثروت
میکند، این کار جامعه است که تولید ثروت
میکند و ثروتمند آن را تصاحب
میکند. در شرایطی دیگر، جامعه
میتواند تولید ثروت کند و خود جامعه هم آن را تصاحب کند. این بستگی به نوع
نظام اجتماعی و قدرت طبقات اجتماعی دارد. چنانکه در دوران موسوی هم ثروت
تولید
میشد ولی بخشی از آن توسط ثروتمندان تصاحب
میشد و بخش بیشتری در جامعه توزیع
میشد.
ولی مشکل امروز ما چیزی فراتر از این است. ما اصلا در خارج از نفت و دیگر
مواد خام و کشاورزی و معدنی تولید ثروت نداریم، یا اگر داریم سهم آن در
مقایسه آنقدر ناچیز است که باید از آن صرفنظر کرد. دلیل این امر در همین
واقعیت است که قضیه از آغاز در ایران شکل معکوس بخود گرفت. بجای آنکه یک
سیستم تولید ثروت شکل بگیرد که بعد بیاندیشیم آن ثروت توسط جامعه تصاحب شود
یا توسط اقلیتی ثروتمند؛ قضیه به این شکل درآمد که ابتدا یک سیستم تولید
ثروتمند بوجود آوریم که ثروت موجود جامعه را تصاحب کند، با این وعده پوچ و
این خیال خام که بعد با آن سرمایه گذاری و تولید ثروت
میکند.
در این شرایط، سیستم تولید ثروتمند به طور طبیعی از درون دستگاه حکومتی
آغاز بکار کرد. نهادهای انتصابی که به هیچ جا پاسخگو نبودند و بر فعالیت و
خرج و دخل و درآمد آنها نظارتی وجود نداشت به مرکز اصلی سیستم تولید
ثروتمند تبدیل شدند. سپاه پاسداران، صندوقهای قرض الحسنه، آستان قدس و
دیگر آستانها و موقوفات، بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی به اصطلاح فرمان
امام، قوه قضاییه و دست آخر بخشهایی از قوه مجریه همگی وارد سیستم تولید
ثروتمند شدند. ثروت کشور که نفت و معادن و زمین و صنایع و بنگاههای دولتی
بود بنام "خصوصی سازی" یا تقویت بخش خصوصی میان این گروه بندیها تقسیم شد
بدون آنکه هیچ ثروت جدیدی تولید شود. اصطلاح "اآقازاده" از همان زمان در
میان مردم رایج شد. آقازاده یعنی کسی که بدون آنکه کاری کرده باشد، به اتکا
موقعیت حکومتی خود و خانواده خود ثروت اجتماعی و منابع و بنگاههای عمومی
را تصاحب
میکند. "آقازاده" نماد سیستمی بود که بجای تولید ثروت، تولید ثروتمند
میکرد و
میکند.
در سالهای اخیر و به ویژه از دوران احمدی نژاد که درآمد 800 میلیارد دلاری
نفت از طریق فساد و اختلاس میان آقازادهها و کاسبان تحریم توزیع شد یا
بصورت واگذاری اموال دولتی به بنگاههایی درآمد که زیر نظارت ملی و دولتی
قرار ندارند، این سیستم تولید ثروتمند ابعادی عجیب به خود گرفت که توام شد
با فاصله طبقاتی وحشتناک و فزاینده به شکلی که امروز از خطر جنگ فقیر و غنی
سخن
میرود و عدهای کیسه دوختهاند تا از این رهگذر به اهداف خود دست یابند.
از این لحظه به بعد، سیستم تولید ثروتمند کشور ما را وارد یک دور باطل کرد.
این سیستم بجای ایجاد ثروت موجب ایجاد فقر گسترده شده که بنوبه خود به خطر
جنگ فقیر و غنی دامن زده است. خطر این جنگ، سایه بیثباتی را بر فراز کشور
گسترده و باعث شده که نوکیسگان و نوثروتمند شدهها بجای آنکه ثروت خود را
سرمایه گذاری کنند بخشی از آن را صرف مصرف تجملی و فوری کنند و بخش عمده را
به خارج از کشور انتقال دهند.
برای مقابله با این وضع و جلوگیری از خروج و فرار سرمایهها چه چارهای
اندیشیده
میشود؟ اطمینان دادن به ثروتمندان به اینکه سرمایههای آنان دارای امنیت
است. از چه طریق؟ از طریق عدم کنترل و نظارت بر ریشههای ثروت، حسابهای
بانکی سرمایه داران، بر جابجایی سرمایهها، نگرفتن مالیات و … یعنی در فرار
به جلو در سیستم تولید ثروتمند!
هر قدر که ما بیشتر در سیستم تولید ثروتمند فرو
میرویم به فقر بیشتری دچار
میشویم و هر قدر به فقر بیشتری دچار
میشویم، خطر انفجار اجتماعی افزایش پیدا
میکند و هر قدر خطر انفجار اجتماعی افزایش پیدا
میکند ثروتمندان بیشتر
میکوشند سرمایههای خود را از کشور خارج کنند و در نتیجه دولت
میکوشد بیشتر به آنها اطمینان دهد و نظارت کمتری بر درآمدهای آنان و نقل
و انتقال آن اعمال کند و هر قدر نظارت دولتی کاهش
مییابد فرار سرمایه بیشتر و فقر بیشتر
میشود. و این یعنی دور باطل که در چارچوب سیستم تولید ثروتمند راهی برای
برونرفت از آن نیست.
مسئله اصلی کشور ما امروز، پایان دادن به سیستم تولید ثروتمند و برقراری
سیستم تولید ثروت است که باید با کنترل و مهار مصرف ثروت و مبارزه با خروج
ثروت از کشور توام باشد. برای این کار نظام بجای اطمینان دادن به ثروتمندان
باید در جهت کنترل و نظارت بر آنان برآید و بشدت خروج سرمایهها از کشور را
کنترل و سازوکارهای آن را شناسایی و مانع آن شود و با گرفتن مالیات از
ثروتمندان، مصارف فوری و تجملی نوکیسگان را محدود کند. این کار در چارچوب
کنونی سیستم تولید ثروتمند و تقدیس ثروتمند و پیوند خوردن طبقه حاکمه با
ثروت و ثروتمند، اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است.
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 601 راه توده - 18 خرداد 1396