راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

گفت و گوی با مهدی پرتوی-7

شب یورش دوم

من درخانه آذرنگ دستگیر شدم

 

 

 

- در روز هفدهم بهمن که کیانوری و بخشی از اعضای حزب بازداشت شدند کجا بودید؟

پرتوی: خانه ما در میرداماد و در کوچه ای بود که یکی دیگر از اعضای حزب و تحریریه روزنامه مردم (در این دوران روزنامه مردم توقیف شده بود و این تحریریه صرفا تحلیل هفتگی را تنظیم و منتشر می کرد. ر- ت) هم در آن اقامت داشتند. پسر من کلاس اول دبستان بود و معمولا او را صبح به مدرسه می رساندم. صبح زود بود. ساعت شش بود که دیدم در کوچه سرو صداست. از پنجره بیرون را نگاه کردم و دیدم کلی نیروی پاسدار و ماشین آن جا هستند. دیدم به آن خانه ها وارد شده اند. دست پسرم را گرفتم و به کوچه رفتم. ماشینم در میان ماشین های سپاه گیر کرده بود. به یکی از آن ها گفتم ببخشید ماشین من پشت ماشین شما مانده؛ می خواهم فرزندم را به مدرسه برسانم. آن ها ماشین های شان را کنار بردند و من سوار ماشین شدم و از خانه دور شدم. بعد به خانه زنگ زدم و گفتم دیگر به خانه نمی آیم. یک علامت قرار اضطراری با سیامک قلمبر داشتم و سر قرار با سیامک رفتم تا بر آورد کنیم اوضاع از چه قرار است. هر دوی ما در هفته های آخر در تدارک خانه های مخفی و امکاناتی برای رهبری حزب در شرایط اضطراری بودیم. سیامک به من گفت ضربه به حزب وسیع بوده. با خبر شدیم که کیانوری را در خانه دخترش افسانه به همراه مریم بازداشت کرده اند. به بسیاری از دفاتر پوششی رفته و همه افراد را بازداشت کرده بودند. ظاهرا یک لیست برای بر خورد وجود داشت که افراد آن لیست را به زندان توحید برده بودند و مابقی را به شکل دسته جمعی به پادگان عشرت آباد. کسرایی و سایه را هم به عشرت آباد برده بودند. بازداشتی های هفدهم بهمن 61 صدها تن بود اما عصر آن روز بعد از این که افراد مورد نظر را جدا می کنند مابقی را سوار اتوبوس کرده و در سطح شهر رها می کنند. مانند هاتفی که بازداشت صبح (او به دفتر تشکیلات تهران در یکی از کوچه های خیابان لاله زار رفته بود و به محض ورود به دفتر وقتی افراد کمیته را در دفتر می بیند می گوید که رنگکار ساختمانی است و به او آدرس داده اند که در این مجموعه ساختمانی صاحب یکی از آپارتمان ها می خواهد آپارتمانش را رنگ کند. افراد کمیته مشخصات از او می خواهند و او اسم و مشخصاتی غیر واقعی داده و افراد کمیته از دفتر حزب بیرونش می کنند و می گویند امروز در این ساختمان هیچ آپارتمانی حق رنگ کردن ندارد. برو فردا مراجعه کن! ر- ت). هاتفی می رود به یک محل دیگر (او می رود به رستوران "کبابسرا" در ابتدای خیابان یوسف آباد تهران برای دیدن علی خدائی . ر- ت)  که در آن جا دوباره (همراه با تعدادی زیادی مشتری رستوران کبابسرا . ر- ت) بازداشتش می کنند اما چون نامش در لیست نبوده (و او را نمی شناختند. ر- ت)  دوباره (همراه با خیلی های دیگر که بازداشت شده بودند. از جمله علی خدائی. ر- ت) آزاد می شود. بعدها از طریق سرهنگ عطاریان فهمیدم که یک لیست دو هزار نفره از توده ای ها برای بازداشت آماده شده بود. این لیست را نزد امام می برند و بحث جاسوسی را مطرح می کنند. امام می گوید فقط کسانی را که در قضیه جاسوسی دخیل هستند نگه دارید. بنابراین تعداد بازداشتی ها به چهل نفر محدود شد و دادستانی همان روز اطلاعیه داد و گفت اتهام سران حزب توده جاسوسی است.

- جوانشیر چه شد؟ او نفر دوم تشکیلات بعد از کیانوری بود؟

پرتوی: جوانشیر در روز هفدهم بهمن 61 در تهران نبود. او ظاهرا برای سرکشی به کمیته ایالتی خراسان به مشهد رفته بود اما اصل قضیه خروج یکی از اعضای کمیته مرکزی، یعنی فروغیان (و موسوی از کادرهای برجسته و قدیمی حزب. ر- ت) بود. جوانشیر رفت و ترتیب خروج او و دختر خودش را داد. در بازگشت نیز مخفی شد.

جوانشیر را ابتدا به خانه فاطمه مدرسی بردم و بعد او را به خانه یک زوج عضو نوید در ستارخان منتقل کردم. احسان طبری برای یک جلسه تئوریک نزد فداییان اکثریت رفته بود و همان جا مانده بود. او را به خانه ای در سید خندان منتقل کردم. دکتر جودت خانه اش را به تازگی عوض کرده بود و وقتی اعضای نوید برای جابه جایی با او تماس می گیرند، گفته بود در خانه جدید خودم می مانم. به اتفاق جوانشیر و هاتفی تلاش کردیم سازمانی به اوضاع بدهیم. از مسئولان حزب در شهرستان ها خواستیم برای جلوگیری از بازداشت به تهران بیایند. قرار شد امکانات لازم برای خروج اعضای باقی مانده رهبری از کشور را بررسی کنیم. جوانشیر می گفت همه بروند اما من خواهم ماند. قرار شد ابتدا انوشیروان ابراهیمی، مسئول کمیته ایالتی آذربایجان، را از مرز به آذربایجان شوروی بفرستیم تا او در آن جا امکانی برای خروج از طریق مرز آبی ارس فراهم سازد. مقدمات این کار انجام شد و درست در روزی که قرار بود ابراهیمی را از طریق تشکیلات مخفی راهی آستارا کنیم، جوانشیر مخالفت کرد و گفت: « اگر رهبران را خارج کنیم، خواهند گفت جوانشیر دارد همه را می فرستد خارج که رهبری حزب دست خودش باشد». برخی افراد حزب، مانند گلاویژ که از کردستان به تهران بازگشته بود، اصلا تمایلی به رفتن نداشتند. وقتی موضوع خروج را به او گفتیم خیلی به هم ریخت. او تازه چند سال بود بعد از دهه ها تبعید به ایران بازگشته بود و صادقانه می گفت نمی خواهد از ایران برود.

احسان طبری را در یک خانه بزرگ در سید خندان اسکان داده بودیم. صاحبان خانه زیر شاخه آذرنگ بودند. آذرنگ مدتی بعد به من خبر داد که طبری مرتب می گوید رفیق خسرو به دیدن من بیاید. به دیدن طبری رفتم. طبری گفت: «به نظر من حالا باید برخی کادرهای حزب را نگه دارید و بقیه را مرخص کنید بروند دنبال زندگی شان، زیرا الان دوره عقب نشینی است». من تحلیل مفصلی گفتم از این که نیروهای راست در داخل ساختار حاکمیت دست بالا گرفته اند و همین موضوع باعث شده که با حزب ما برخورد شود. تحلیلی هم در باره کودتای طبس داد و گفت: شوروی ها بودند که با یک تکنولوژی نظامی ناشناخته هلیکوپترهای امریکائی را زدند و کودتا را زمینگیر کردند. اصرار داشت همسرش را نزد او بیاوریم. سرانجام چنین کردیم. (اخیرا، از جمله اسناد سوخته ای که در امریکا منتشر شده یکی هم همین ماجرای طبس است که مطابق این اسناد اتحاد شوروی هلیکوپترهای امریکائی را در طبس بمباران می کند. بنابراین حدس طبری کاملا درست بوده است. ر- ت)

- برای ساماندهی تشکیلات چه کردید؟

پرتوی: اوایل فروردین سال 62 قرار شد افراد باقی مانده کمیته مرکزی را دور هم جمع کنیم تا بتوانیم برای تصمیماتی که می گیریم مشروعیت حزبی داشته باشیم. همان جا من و هاتفی و جوانشیر به عنوان یک هیئت اجرایی موقت انتخاب شدیم تا کارها را پیش ببریم.

 

- از  طریق ارتباطاتی که داشتید از داخل زندان خبری نداشتید؟

پرتوی: افراد تیم ضربت آقای ری شهری به سرهنگ کبیری گفته بودند که کیانوری اصلا یک کلمه بازجویی پس نداده و جوری با بازجوها برخورد می کند که یک نفره حریفش نیستند و چند نفره داخل اتاق بازجویی می روند. بعدها، در سال 66 برای تهیه تاریخ حزب با مسئولان زندان همکاری می کردم و پرونده کیانوری را کامل خواندم.

 

- از سناریوی کودتای حزب توده چه زمانی مطلع شدید؟

پرتوی: نفوذی ما در سپاه گزارش داد که در مراسم صبحگاهی یگانش اطلاعیه آماده باش برای مقابله با کودتای قریب الوقوع حزب توده قرائت شده است. در همین زمان از طریق برادر آقای سرحدی زاده که عضو حزب شده بود باخبر شدیم که ایشان به او گفته: «مگر شما چه کرده اید؟ به زودی همه تان را خواهند گرفت». منبع دیگری از بچه های فدایی هم خبر داد که ضربه دوم نزدیک است. این جا بود که خیلی احساس خطر کردیم. قرار شد در محل اختفای انوشیروان ابراهیمی که خانه حسین راسخ بود، جلسه ای با حضور من، جوانشیر و هاتفی تشکیل شود. برنامه این بود که همان طرح به تعویق افتاده مبنی بر اعزام ابراهیمی به آذربایجان شوروی را اجرا کنیم. در این جلسه هاتفی و جوانشیر مشغول تهیه لیستی از کادرهای علنی بودند که لازم بود از کشور خارج شوند. جلسه تا ساعت یازده شب طول کشید. من در محلی مخفی بودم که آذرنگ و همسرش بودند. گفتیم اگر من خیلی دیر بر گردم آن ها نگران خواهند شد. بعد جوانشیر گفت حالا که می خواهی بروی زودتر برو که مبادا مشکلی پیش بیآید. از خانه بیرون آمدم و به سمت ماشین رفتم. در تاریکی یک نفر نزدیک شد و توی صورتم نگاه کرد و گفت آقا فندک دارید؟ گفتم ندارم. به خانه آذرنگ رفتم که فاصله کمی از آن خانه داشت و در یک مجتمع آپارتمانی بود. رفتم داخل. آذرنگ می خواست برایم شام تهیه ببیند که ناگهان زنگ در واحد را زدند. آذرنگ گفت نگران نباش همسایه ها هستند. من رفتم در راهروی بین دو اتاق و سعید در را باز کرد. پاسدارها با اسلحه به داخل آمدند.

 

- در خاطرات آقای هاشمی در فروردین سال 62 از کودتای قریب الوقوع حزب توده و اعتراف سران حزب به این موضوع سخن گفته شده است. ماجرای این کودتا چه بود؟

پرتوی: تصور می کنم که امروز روشن شده است که حزب هیچ قصدی برای کودتا نداشته است. در اطلاعات دادستانی انقلاب در روز پس از دستگیری کیانوری نیز به اتهام جاسوسی اشاره شده بود. سال 66 با هماهنگی دادستانی برای تهیه کتابی از تاریخچه حزب، پرونده سران حزب و برخی بازداشت شدگان را خواندم و اطلاع دقیقی از این موضوع پیدا کردم. بحث کودتا را هوشنگ اسدی از بازداشت شدگان روز هفدهم بهمن در بازجویی های خود به دروغ و برای خودشیرینی ساخته و پرداخته بود. او که در سال های پیش از انقلاب در روزنامه کیهان مشغول به کار بود، در یک اعتراض دانشجویی بازداشت و با اخذ تعهد آزاد می شود. بعد ساواک به او مراجعه و با یادآوری آن تعهد، او را مجبور می کند که خبرچین ساواک شود. اسدی می پذیرد و حتا برای خبرچینی های خود از ساواک حقوق می گرفته است. اسدی با هاتفی دوست بوده و هاتفی تلاش می کند او را برای نوید عضوگیری کند. اسدی به هاتفی می گوید که ساواک او را برای خبرچینی تحت فشار گذاشته و هاتفی موضوع را به کیانوری اطلاع میدهد (این مسئله مربوط به زمانی است که هاتفی برای استفاده از یک بورس تحصیلی با هزینه کیهان به لندن رفته بود و در این مدت تماس با کیانوری در برلین شرقی آسان بود. این سفر که مربوط به سال 55 است چند ماه بیشتر طول نکشید و هاتفی با ارزیابی حاکم شدن شرایط انقلابی بر ایران بورس را رها کرده و به ایران بازگشت و مسئولیت معاونت سردبیری کیهان را بار دیگر بدست گرفت که با خروج امیرطاهری سردبیر کیهان از ایران، از سال 56 عملا سردبیر کیهان شد. ر- ت)  و کیانوری به هاتفی می گوید بهتر است اسدی با ساواک همکاری کند، اخباری به او بدهد و به جای آن اخبار داخل ساواک را نیز به ما برساند. پس از پیروزی انقلاب نام هوشنگ اسدی در لیست ساواکی ها اعلام شد. روزی به همراه هاتفی و کیانوری در خانه جوانشیر بودیم، هاتفی گفت که همسر اسدی ضمن ابراز ناراحتی شدید از اعلام نام اسدی جزو لیست ساواکی ها گفته که قصد متارکه دارد. هاتفی به کیانوری گفت که اسدی با هماهنگی با شما خبرچینی می کرده است. من تا آن روز از این موضوع خبر نداشتم. کیانوری تایید کرد و قرار شد حزب اطلاعیه کوتاهی در روزنامه مردم بدهد که اسدی عضو حزب توده ایران بوده و پیش از انقلاب با هماهنگی حزب و برای رخنه در ساواک خبرچین بوده است! وقتی اسدی در هفدهم بهمن 61 احتمالا به شکل اتفاقی (به خانه وی در یوسف آباد تهران رفته و او را بازداشت می کنند و بنابراین بازداشت او اقدامی اتفاقی نبوده بلکه دقیقا می دانستند به خانه چه کسی مراجعه کرده و چه کسی را می خواهند بازداشت کنند. ر- ت)  بازداشت می شود، اعلام می کند که قصد دارد حرف بزند. او می گوید که از چاله ساواک به چاه حزب توده افتاده و اصلا عضویتش در حزب توده با توجه به افشای علنی ماجرای خبرچینی برای ساواک، از روی ترس و اجبار بوده است. او سرنخ های مهمی به نیروهای امنیتی می دهد. از جمله این که می گوید حزب احتمالا سازمان مخفی دارد، زیرا هیچ کدام از اعضای سازمان نوید پس از انقلاب در حزب حضور علنی ندارند؛ می گوید که رهبر شبکه مخفی فردی است به نام خسرو که احتمالا رحمان هاتفی است. اسدی به جز این، در ایام نوروز سال 62 نقشه خیالی کودتا حزب توده را برای بازجویش مطرح می کند. برای آن چارت هم می کشد که در آن کیانوری رئیس جمهور و مثلا مسئول شعبه کارگری حزب وزیر کار و مسئول شعبه کشاورزی حزب وزیر کشاورزی و... بوده اند. بر اساس این اطلاعات بازجوها به سران حزب فشار می آورند و زیر این فشار بیش از ده نفر از سران به کودتای قریب الوقوع اعتراف می کنند. تنها کسی که تا آخرین لحظه زیر بار نمی رود کیانوری است. کیانوری چون حدس می زده که بازجویی هایش به اطلاع مقامات بالا می رسد، در جایی نوشته که ما قصد کودتا نداشتیم و اگر من در آینده چنین چیزی نوشتم قطعا زیر فشار بوده است. بالاخره  ساختگی بودن قضیه کودتا عیان می شود، مسئولان امنیتی رد می گیرند که چه کسی اول بار موضوع را طرح کرده؛ به هوشنگ اسدی می رسند و سراغ او می روند. اسدی که می بیند موضوع واکنش منفی ایجاد کرده شروع می کند به عذر خواهی و می گوید فکر می کرده با چنین اعترافی، مشکلش زودتر حل خواهد شد! بنابراین وقتی ما در هفتم اردیبهشت بازداشت شدیم قضیه کودتای حزب توده کلا منتفی شده بود.

لینک های شماره های پیشین جهت مطالعه:                                                          

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/609/partovi.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/610/partovi.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/611/partovi.html

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/612/partovi.html

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/613/partovi.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/614/partovi.html

 

 

 

تلگرام راه توده:

 

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 615  راه توده -  23 شهریور ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت