راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مقاله تحلیلی کیانوری

درباره علل یورش

به حزب توده ایران

بخش اول

زنده یاد "کیانوری" دبیر اول وقت حزب توده ایران، در سالهائی که از زندان بیرون آمد، سلسله تحلیل هائی را پیرامون علل یورش به حزب توده ایران توسط جمهوری اسلامی، حزب توده ایران پس از یورش ها و آشفتگی حزبی در مهاجرت، تحلیل 52 صفحه ای درباره آغاز فعالیت علنی حزب توده ایران پس از انقلاب تا یورش به حزب و همچنین تحلیل مستقلی درباره انگیزه های جمهوری اسلامی از حمله به حزب توده ایران را نوشت. تحلیل آخر، اخیرا به همراه تعدادی مقاله و همچنین تحلیلی از انتخابات دوم خرداد و پیروزی محمد خاتمی در آن بدست ما رسید که جز تحلیل کنونی تاکنون همه را منتشر کرده ایم. تحلیل کنونی را نیز بدلیل طولانی بودن و دشواری قرار دادن آن در فیسبوک و کانال تلگرام راه توده به دو بخش تقسیم کرده ایم که بخش اول را دراین شماره و بخش دوم را در شماره آینده راه توده خواهید خواند.

 

دلیل یورش به حزب توده ایران

 

چرا حزب توده ایران به رغم کمک های بسیار مهمی که به جمهوری اسلامی کرد زیر ضربه قرار گرفت؟

در پیوند با این پرسش 4 عامل زیر نقش تعیین کننده داشته است:

 

1 –موضع گیری منفی حزب در زمینه ادامه جنگ پس از پیروزی بزرگ آزادسازی خرمشهر و گذار ارتش ایران از اروندرود و ورود به خاک عراق.

2 – رشد کمی و کیفی حزب توده ایران، وحدت با چریکهای فدائی خلق.

3 – تغییر سیاست شوروی در زمینه دادن سلاح به عراق.

4 – مسئله ارتش شوروی در افغانستان.

 

1 – درباره ادامه جنگ حزب توده ایران با روشنی بیان داشت که "ادامه جنگ فاجعه جبران ناپذیری خواهد بود". این موضعگیری در شرایطی که همه امکانات کشور برای ادامه جنگ "به امید پیروزی سریع" تجهیز شده بود، درست است که گویای علاقه بی اندازه حزب به منافع ملی مان بود و در آن شرایط روحی حاکم بسیار شجاعانه بود ولی گوش شنوائی برای آن یا وجود نداشت و اگر هم شمار بسیار کمی آن را درست می دانستند جرات پشتیبانی آشکار آن را نداشتند. درهمه نشریات دولتی و غیردولتی، حزب ما را به "خرابکاری" و "ناتوان کردن" روحیه جنگجویان که با شور بی مانندی برای نابود کردن دشمن متجاوز می شتافتند، متهم می کردند! تاریخ شش سال جنگ فرسایشی با صدها هزار کشته، دهها هزار اسیر و دهها هزار جانباز و بیش از یکصد میلیارد خسارت به اقتصاد ملی و خرابی بخش پهناوری از خاور کشور و .... نشان داد که تا چه اندازه پیشگوئی شجاعانه حزب توده ایران درست بود. یک فاجعه جبران ناپذیر.

 

2 – تغییر سیاست شوروی در زمینه دادن جنگ افزار به عراق

 

سیاست اتحاد شوروی نسبت به ایران از دو ماه پیش از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 تا چند ماه پس از ورود ارتش ایران به خاک عراق، حمایت همه جانبه از انقلاب و آمادگی برای کمک در جبهه فرضیه ما بود. این پشتیبانی از "هشدار لئونید برژنف رهبر اتحاد شوروی به امریکا"، دائر به عدم مداخله در امور ایران در زمانی که ژنرال هایزر در تهران دست اندرکار آماده ساختن ارتش برای کودتا بود آغاز شد و بیش از دو سال و نیم ادامه یافت.

پس از پیروزی در پی فرار بسیاری از مسئولان و کارشناسان ایرانی و امریکائی، در کار بسیاری از کارخانه ها کمبودهای جدی بوجود آمد. اتحاد شوروی بلافاصله آمادگی خود را برای کمک در همه زمینه های مورد نیاز ایران اعلام داشت و این آمادگی با پی گیری دنبال می شد. با وجود این که دولت موقت مهندس بازرگان سیاست دشمنانه ای نسبت به اتحاد شوروی در پیش گرفت و کوشش می کرد پشتیبانی ایالات متحده را که در تدارک کودتا علیه انقلاب بود، برای رفع مشکلات پیدا شده جلب کند.

در اسنادی که دانشجویان پیرو خط امام پس از اشغال سفارت امریکا به دست آوردند، این هر دو گرایش به روشنی دیده می شود. "عباس امیر انتظام" که به عنوان معاون سیاسی، مهندس بازرگان مامور ارتباط با سفارت امریکا بود در یکی از دیدارهای خود با مامور "سیا" که رابط او بود چنین گفته است: از گزارش سفارت به وزارت خارجه امریکا:

انتظام به بدگمانی رهبران ایران نسبت به اتحاد شوروی اشاره نمود و گفت: در عین حال سفیر شوروی فعال ترین شخص در تهران است ... روزانه از موسسات دولتی با پیشنهاد هر گونه کمک دیدن می کند. او مدام پس زده می شود ولی دوباره پدیدار می شود تا دوباره کوشش کند.

امیرانتظام گفت: فعالیت شوروی مشخصا مقابل موضع امریکا، که به چشم خیلی از ایرانیان در مقام انفعالی است قرار دارد.

دولت اتحاد شوروی افزون بر پیشنهاد کمک در همه زمینه های مورد نیاز ایران اطلاعات بسیار با قیمتی از دسیسه های امریکا به وسیله حزب ما به دولت ایران رساند که در نوشتار دیگری به آن خواهم پرداخت. اما مهمترین اقدام شوروی برای کمک به ایران در زمینه قطع فرستادن جنگ افزار به عراق بود. در دوران شاه، عراق با اتحاد شوروی پیمان دوستی و همکاری در همه زمینه ها و به ویژه در زمینه تامین جنگ افزار بسته بود و در آغاز تجاوز عراق به ایران تمام جنگ افزار ارتش عراق ساخت شوروی بود.

پس از آغاز تجاوز عراق به ایران اتحاد شوروی بلافاصله فرستادن جنگ افزار را به عراق قطع کرد. رادیو امریکا در همان زمان این مسئله را اعلام کرد که به دو کشتی شوروی که حامل جنگ افزار برای عراق بود و به سوی عراق در حرکت بودند از میانه راه دستور بازگشت داده شد.

این مسئله در کنفرانس بین المللی که پس از پایان جنگ از سوی وزارت خارجه ایران درباره جنگ ترتیب داده شد از سوی نماینده بنگاه مطالعات استراتژیک کانادا که در این کنفرانس شرکت داشت مورد تائید قرار گرفت. او در سخنرانی خود صریحا اظهار داشت که در دو سال اول جنگ شوروی از فرستادن جنگ افزار به عراق خودداری کرد و پس از ورود ارتش ایران به خاک عراق فرستادن جنگ افزار به عراق را از سر گرفت.

جریان این کنفرانس مشروحا در روزنامه کیهان و اطلاعات به چاپ رسید.

این را هم باید به گفته های بالا افزود که بدگمانی رهبران ایران نسبت به اتحاد شوروی که امیر انتظام از آن یاد کرده بود تنها در چارچوب بدگمانی و نپذیرفتن کمکهای پیشنهادی شوروی ها نبود بلکه در عمل به صورت وارد آوردن یک ضربه سخت به شوروی ها از راه قطع صدور گاز به شوروی که دقیقا به توصیه دوستان امریکائی دولت موقت انجام گرفت. این جریان هم در اسناد لانه جاسوسی به طور روشن دیده می شود. امیدوارم که در نوشته های دیگری به آن بپردازم.

پس از این که جمهوری اسلامی ایران از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد و دیگر شرایط و امکانات بسیار مساعدی که شکست فاحش ارتش عراق در خرمشهر خورده بود و عربستان و کویت حاضر شدند که 50 میلیارد دلار به عنوان خسارت وارده به ایران یپردازند سر باز زد و به تصور این که عراق تا آنجا ناتوان گشته که ارتش پیروزمند ایران می تواند در مدت کوتاهی آن را از پا درآورد، سر باز زد و در کوره راهی که پایانش همان گونه که حزب توده ایران در آخرین "پرسش و پاسخ" خود این کوره راه را "فاجعه آفرین" برای ایران دانست، گام گذاشت، دولت شوروی که از سال ها پیش پیمان دوستی و کمک متقابل با عراق داشت مجبور بود به این پیمان عمل کند و فرستادن جنگ افزار مورد نیاز عراق را که نزدیک به دو سال و نیم قطع کرده بود از سر گیرد.

در آن زمان عراق در این زمینه منحصربفرد نبود. دولت شوروی در برابر سیاست تجاوزکارانه کشورهای امپریالیستی به رهبری امریکا در سراسر جهان با بسیاری از کشورهائی که از استقلال خود در برابر امریکا دفاع می کردند مانند سوریه و مصر و هندوستان همانند چنین پیمانی را که با عراق داشت بسته بود و عدم پایبندی یه این تعهد نسبت به عراق کشورهای دیگر را نسبت به تعهد شوروی بدبین می کرد و به حیثیت شوروی ضربه بسیار سختی وارد می ساخت.

این تغییر سیاست شوروی حزب توده ایران را در شرایط بسیار دشواری قرار داد و بدون تردید به صورت عامل موثری در زمینه گرفتن تصمیم برای وارد آوردن ضربه به حزب توده ایران در آمد.

 

4 – ارتش شوروی در افغانستان:

تاریخ سی سال گذشته افغانستان نشان می دهد که شاید کمتر ملتی، مانند ملت نگون بخت این کشور پی در پی دچار محرومیت گشته و اکنون سیاه ترین دوران زندگی تاریخی خود را می گذراند. این دردنامه ملت افغانستان در سال 1353 با کودتای "داودخان" در سرنگون کردن محمد ظاهر شاه آغاز گردید.

محمد ظاهر شاه در دوران حکومت خود با یک سیاست معتدل مناسبات خود را با دو قدرت نیرومند یعنی اتحاد جماهیر شوروی و امریکا که از راه عربستان سعودی و پاکستان پایگاهی در افغانستان پیدا کرده بود و در پی گسترش و تحکیم آن و رویاروئی با شوروی بود در چارچوب متعادلی نگه می داشت.

کودتای دادود خان –  داود خان پسرعموی محمد ظاهر شاه، که سال ها در فکر گرفتن قدرت بود و چنان که پس از کودتا معلوم شد سر سپرده امریکاست، سال ها خود را به عنوان یک دوست اتحاد شوروی به آنها جا زده بود. هر سال ماه ها به عنوان استراحت در شوروی به سر می برد.

او با کمک شوروی ها و افسرانی که در شوروی تحصیل کرده و به شوروی علاقمند بودند در سال 1353 قدرت را در دست گرفت و محمد ظاهرشاه از کشور بیرون رفت و در رم پایتخت ایتالیا به سر برد.

داود خان پس از گرفتن قدرت خیلی زود چهره واقعی خود را نشان داد و به شاه ایران نزدیک شد. شاه به دستور امریکا آماده شد که دو میلیارد دلار وام به او بدهد. از سوی دیگر داود خان در درون کشور دست به کار شد تا دوستان شوروی را که او را در انجام کودتا یاری داده بودند از مسئولیت های حساس برکنار کند و حزب دموکرات افغانستان را که نفوذ قابل ملاحظه ای در مردم داشت قلع و قمع نماید. اما این خیانت ها با کامیابی روبرو نشد و حزب دموکراتیک افغانستان با کمک همان افسرانی که کودتای داود خان را به پیروزی رساندند او را سرنگون کرد.

 

حزب دموکراتیک افغانستان

 

این حزب که با نفوذترین سازمان سیاسی در افغانستان بود سرنوشت بسیار غم انگیزی داشت. در اولین کنگره حزب "ترکی" به عنوان دبیر اول و "ببرک کارمل" به عنوان دبیر دوم انتخاب شدند. "ترکی" از قوم "پشتو" و "کارمل" از دری های افغانستان بودند. بلافاصله پس از "کنگره وحدت" اختلاف بین ترکی و کارمل به شدت پیش از کنگره وحدت اوج گرفت و ترکی که به طور غیرقابل تصوری جاه طلب بود ادعا کرد که او به عنوان دبیر اول حق دارد بدون نظر دبیر دوم مجددا اعضاء هیئت دبیران را و همه مسئولین شعب کمیته مرکزی را تعیین کند. در پایان این اختلاف نظر با دو بخش یعنی بخش "خلق" ترکی و بخش "پرچم" ببرک کارمل به این نتیجه رسیدند که برای مدتی یکی از دو بخش – بخش ترکی – تمام قدرت اجرائی را در دست بگیرد و رهبران بخش دیگر به عنوان سفیر در کشورهای اروپای شرقی برگزیده شوند.

(زیر نویس – در این جا باید این واقعیت را بیفزایم که دانشجویان پیرو خط امام در اسناد سفارت امریکا سندی را چاپ و منتشر کردند که وزارت خارجه امریکا به سفارت در ایران نوشته و در آن این واقعیت تذکر داده شده است که هم کودتای داود خان علیه محمد ظاهر شاه و هم "انقلاب" حزب دموکرات کردستان بدون اطلاع مقامات شوروی بوده است.)

 

از این تاریخ دوران دردناکی در فضای سیاسی افغانستان آغاز می شود:

ترکی فردی بود که جاه طلبی و شهرت طلبی بیمار گونه ای داشت و همین "بیماری" را ماموران امریکائی و دست نشاند گان شان در افغانستان مورد بهره برداری قرار دادند و حفیظ الله امین که سر سپرده امریکائیان بود در روزنامه رسمی و دیگر روزنامه ها و رادیو و ..... "ترکی" را به عرش رساند و او را با لقب هائی نظیر "رهبر داهی"، "قهرمان همه خلق های محروم جهان" و ... زیر نفوذ خود گرفت و به صورت مورد اعتمادترین فرد "ترکی" درآمد. حفیظ الله امین به عنوان وزیر خارجه سفری به امریکا کرد و دستورات لازم را گرفت و پس از بازگشت "ترکی" او را به عنوان نخست وزیر نامید. در این سفر حفیظ الله امین این تصفیه ارتش را از کلیه فرماندهانی که طرفدار شوروی بودند و قیام را به پیروزی رسانده بودند آغاز کرد و به جای آنان افسران تحصیل کرده در امریکا را که مانند خود او سر سپرده بودند برگزید. شوروی ها که این جریان را دقیقا زیر نظر داشتند چند بار سر بسته به "ترکی" تذکر دادند ولی تاثیری نکرد. ترکی در این زمان برای شرکت در کنفرانس کشورهای غیر متعهد از راه مسکو به خارج سفر کرد و از همان راه عازم افغانستان شد. در مسکو مقامات شوروی با مدارک غیرقابل تردید به او فهماندند که حفیظ الله امین عامل امریکاست و او قول داد که پس از رسیدن به افغانستان او را برکنار کند. ظاهرا امریکائی ها از این جریان آگاه شدند و پس از رسیدن "ترکی" به کابل، پیش از آن که او دست به کار شود "حفیظ الله امین" دست پیش را گرفت و "ترکی" را در اطاق خوابش زندانی کرد و اعلامیه داد که ترکی سکته کرده و زیر درمان پزشکان است و پس از مدتی او را به دست افسران هوادار خود با گذاردن بالش روی دهانش خفه کرد.

(زیر نویس –یکی از این دو افسر پس از بازداشت "حفیظ الله امین" فرار کرد ولی دیگری گرفتار شد و در بازجوئی همه جریان را عینا تعریف کرد.)

به این ترتیب اتحاد شوروی که برایش سازش با این واقعیت که افغانستان کاملا به دست امریکا افتاده است غیرممکن بود تصمیم گرفت که نیروهای خود را به افغانستان بفرستد. این تصمیم به پیشنهاد رهبر آن زمان اتحاد شوروی "لئونید برژنف" با مخالفت آندروپوف که رئیس "ک.گ.پ" بود گرفته شد.

اتحاد شوروی برای احترام به آیت الله خمینی سفیر خود را در تهران مامور کرد که شب پیش از ورود ارتش سرخ به افغانستان این جریان و دلیل آن را به آگاهی رهبر ایران برساند. سفیر شوروی شب به قم رفت و تا سحر منتظر نشسته و پس از این که آیت الله خمینی نماز سحر را خواند به حضور او رفت و جریان را از سوی "لئونید برژنف" به آگاهی او رساند. به این ترتیب صبح روز 6 دیماه 1358 واحدهائی از ارتش سرخ وارد افغانستان شدند و بلافاصله "حفیظ الله امین" و شماری از همکارانش بازداشت و در دادگاه علنی محاکمه و محکوم و حکم دادگاه را که اعدام بود انجام دادند.

اما این آغاز کامیاب دنباله پر دردی برای ارتش شوروی در پی داشت. امریکا با شادی زیاد با بهره گیری از میهن پرستی مردم افغانستان که با حضور ارتش بیگانه دشمنی آشتی ناپذیری دارند، با گرفتن رابطه با اقوام مختلف، رساندن سلاح و مهمات و کمک مالی باتلاق پهناوری را برای ارتش شوروی بوجود آورد. محافل خبررسانی و دولتی امریکا به روشنی اعلام می داشتند که تلافی جنگ در ویتنام را از شوروی خواهند گرفت. رسانه های نیرومند گروهی – روزنامه ها و خبرگزاری ها، با دروغ های شاخدار ارتش شوروی را به جنایات گوناگون متهم می کردند.

پس از 6 سال شوروی ها پس از روی کار آمدن گورباچف ارتش خود را از افغانستان بیرون بردند. درباره هزینه و تلفات این اقدام خبری داده نشد. پس از بیرون رفتن ارتش شوروی دولت افغانستان که "نجیب الله" در مقام رئیس جمهور رهبری می کرد، توانست علیرغم همه کمک های مالی و جنگ افزار که گروه های پارتیزانی از عربستان و پاکستان دریافت می کردند وضع را کاملا تثبیت شده نگهدارد. تا این که بر اثر خیانت بخش شمال افغانستان ارتش که زیر فرماندهی "ژنرال دوستم" ازبک بود و تلاش کودتائی ناکام از سوی رئیس ستاد ارتش و پیدایش پاشیدگی در واحدهای دیگر، گروه های پارتیزانی موفق شدند کابل را به تصرف خود درآورند و دکتر "نجیب الله" هم به مرکز سازمان ملل در کابل پناهنده شد و امریکا در افغانستان مسلط گردید.

از این تاریخ جنگ میان گروه های قومی رنگارنگ خود افغانستان – پشتو ها – تاجیک ها – دری ها – هزاره ها – ازبک ها در گوشه و کنار افغانستان درگیر شد تا این که با کمک امریکا و عربستان و پاکستان گروه قرون وسطائی "طالبان" از پاکستان با امکانات دامنه دار و جنگ افزار – تانک – هواپیما – موشک ..... به افغانستان سرازیر شدند و با آمدن آنان سیاه ترین دوران تاریخ مردم رنجدیده افغانستان آغاز گردید و هیچ معلوم نیست کی پایان خواهد یافت؟

 

برخورد رهبری ایران با ورود ارتش شوروی به افغانستان جالب توجه است. آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی که با اطلاعات دقیقی که از سوی مقامات شوروی به ایشان داده شد احساس کردند که ورود ارتش شوروی برای جلوگیری از حاکمیت مطلق امریکا بر افغانستان بوده است تا 6 ماه درباره اوضاع افغانستان در گفتار چیزی نگفتند و تنها پس از شدت یافتن مبارزات گروه های مقاومت از مبارزات گروه های مقاومت خلق افغانستان پشتیبانی کردند.

حزب توده ایران از ورود ارتش شوروی به افغانستان پشتیبانی کرد و علیرغم این که با دلائل و اسناد بسیار قابل توجه نشان می داد که گروه های مقاومت مردم افغانستان از چه منابعی (امریکا – عربستان – پاکستان) جنگ افزار و پول دریافت می کنند، مورد شدیدترین برخورد خصمانه مطبوعات و مراکز قدرت قرار گرفت و خوب این افشاگری را نشان داد.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 659  راه توده -  8 شهریور ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت