راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پشت ترساندن

مردم از انقلاب

کدام اندیشه

خفته است؟

 

 

بخشی از هواداران اصلاحات اعلام خطر نسبت به تهدیدهای ناشی از یک "انقلاب" را کرده اند.البته آنها تعریف درست و دقیقی از انقلاب ندارند یا ارائه نمی‌دهند و آن را مترادف سرنگونی طلبی و حامل خشونت معرفی می‌کنند و این خود یکی از دلایل سردرگمی و تناقض در خود آنان نیز هست. با تعریف انقلاب همچون خشونت و دیکتاتوری و خطر، هر نظر و مشی‌ای که با دیدگاه آنها همسویی کامل نداشته باشد "انقلابی" و مستحق لعن معرفی می‌شود. در واقع بنام مقابله با خشونت، خشونت و حذف را نسبت به هواداران انقلاب ترویج می‌کنند. محتوای این شیوه برخورد درس نگرفتن از گذشته و ادامه نوعی انحصارطلبی نظری است، در شرایطی که امکان انحصارطلبی عملی از بین رفته است.

 ولی در پشت این آرمان کاذب و تقلبی نفی انقلاب و مترادف وانمود کردن آن با خشونت و دیکتاتوری، علاوه بر فرصت طلبی و سردرگمی، چیزی دیگر نیز نهفته است که نباید آن را فراموش کرد. تبدیل کردن نفی انقلاب به یک آرمان این فرصت را به نقش آفرینان حکومت پس از انقلاب می‌دهد که مسئولیت اشتباهات و فجایع پس از انقلاب را از حساب خود پاک کرده و به گردن انقلاب یعنی مردم بیاندازند. گویا اشتباهات و نادانی‌ها و بدکرداری‌های به حکومت دست یافتگان پس از انقلاب 57 نبود که سرنوشت آن انقلاب را به اینجا کشاند، بلکه نفس خود انقلاب است که زاینده خشونت و دیکتاتوریست. با معرفی نفس انقلاب همچون منشا شر، راه نقد و بررسی اشتباهات حکومت پس از انقلاب 57 بسته می شود و نقش اقشاری که منافع آنها در بستن فضای آزادی ها فراموش می گردد. بعبارت دیگر، در پشت آرمان کاذب نفی انقلاب، فرار از پاسخگویی در برابر مردم بابت نقشی که حکومت، روحانیان ارتجاعی و سرمایه‌داری تجاری در کشاندن انقلاب به سرنوشت دردناک امروز نیز خفته است.

آیا هر انقلابی یا مثلا انقلاب 57 مردم ایران زاینده خشونت و دیکتاتوری بود یا هست؟ یا شاید زاینده آزادی‌ها بود؟‌ درهای زندان‌ها را چه چیز باز کرد و زندانیان دهها ساله و امثال صفر قهرمانی و طالقانی و منتظری و عمویی را از زندان‌ها آزاد کرد؟ روزنامه‌ها را چه چیز از قید سانسور رها و بزرگترین بهار مطبوعات را در تاریخ ایران ایجاد کرد؟ رهبران تبعیدی احزاب سیاسی مانند حزب توده ایران یا برخی رهبران جبهه ملی را چه چیز پس از دهه‌ها تبعید امکان داد که به ایران باز گردند؟ مشی چریکی و مسلحانه و ترور فردی و خشونت ناشی از آن را که برخی گروه‌های مبارز برگزیده بودند چه چیز نادرستی آن را نشان داد و آنها را به تامل و دست کشیدن از آن واداشت؟ آیا همه اینها دستاوردهای انقلاب مردم نبود؟ آن "خشونت" و "دیکتاتوری" که می‌گویند انقلاب‌ها و انقلاب ایران عامل آن بوده همین آزادیهاست که انقلاب مردم به کشور ما و به نیروهای سیاسی آن داد؟

این دستاوردها را چه کسانی به باد دادند و چگونه به باد رفت؟ آیا انقلاب و مردم ما مقصر بر باد رفتن دستاوردهای مبارزه و کوشش و جانبازی‌های خود هستند؟ در بهار 1360 زمانی که رهبران حزب توده ایران، حزب جمهوری اسلامی، جنبش مسلمانان مبارز و فداییان خلق اکثریت در تلویزیون در کنار هم نشستند و گفتگو کردند، این آزادی - که همین امروز هم پس از چهل سال همچنان از آن محرومیم- حاصل چه چیز بود جز قدرت انقلاب مردم؟ چه نیرویی غیر از یک انقلاب می‌توانست چنین فضای بیسابقه تاریخی را برای نمایندگان بخش‌هایی از مردم ما فراهم کند؟ و این دریچه‌ای را که بر روی آزادی گشوده شده بود چه کسانی در قدرت طلبی خود، در انحصار طلبی خود، در کوته بینی خود بستند؟ چه کسانی همین بحث‌های تلویزیونی را تحریم کردند فقط بدین دلیل که اساس موجودیت حزب توده ایران و فداییان اکثریت یا حتی جنبش مسلمانان مبارز را هم نمی‌خواستند بپذیرند؟ همانها امروز با گفتن اینکه انقلاب حامل دیکتاتوری و خشونت است می‌خواهند خود را از مسئولیت گذشته مبرا کنند و بگویند هر آنچه در این چهل ساله روی داده ناشی از ماهیت و نفس انقلاب است و نه حاصل فشار نیروهای واپسگرا و اشتباهات و کوته نظری‌هایی که آنها به مردم و انقلاب تحمیل کردند. می گویند تاریخ انقلاب و نقش ما را بررسی و نقد نکنید. ما ابزار و آلت دستی بودیم در حرکتی که آن حرکت در نفس خود نه حامل آزادی که حامل خشونت و دیکتاتوری بود. این پیامی است که با نفی انقلاب می‌خواهند به جامعه منتقل کنند.

انقلاب جنبش عظیم مردم است برای تغییرات، عالیترین شکل مبارزه برای آزادی و زیست مسالمت آمیز و قدرتمندترین وسیله برای تحقق آن است. خواست انقلاب نیز با خواست اصلاحات هیچ تناقضی ندارد همانطور که میرحسین موسوی توانست هم بگوید من انقلابی هستم، هم پرچمدار و خواهان بازگشت به آرمان‌های دهه نخست انقلاب شود، هم نامزد ریاست جمهوری یعنی نامزد انجام اصلاحات حکومتی شود و هم مردم را به خیابان‌ها و پشت بام‌ها و پای صندوق‌های رای دعوت کند. بین انقلابی بودن و اصلاح طلب بودن تناقضی وجود ندارد که اتفاقا در پیگیرترین حالت لازم و ملزوم یکدیگرند. تنها کسی که آرمان خود را نه حفظ وضع موجود بلکه تغییر قرار داده است، یعنی تنها یک انقلابی واقعی می‌تواند اصلاح طلب واقعی هم باشد.

با ترساندن مردم از انقلاب، با ترساندن آنها از خودشان، از نیروی خود، از آگاهی خود، از خواست‌های خود، نمی‌توان آنها را به اصلاحات دعوت کرد. اصلاحات هم- مانند انقلاب و در مسیر انقلاب- به شهامتی نیاز دارد که فقط مردمی که به نیروی خود اطمینان یافته اند، مردمی که به فردای خود و آزادی و عدالت و رهایی همه انسانها در جامعه یی آزاد می‌اندیشند و برای آن مبارزه می‌کنند می‌توانند در آن نقش آفرین واقعی شوند.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 633  راه توده -  5 بهمن ماه 1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت