راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بار پولادین

خاطره ها و آرزوها

درایام پیری چه سنگین است!

"احسان طبری"

 

  

 

زیست نامه و تاریخ

 

اگر آدمی در تیرباران رویدادها، بتواند به دوران سالمندی برسد، بار پولادینی از خاطره ها، وظایف، مسئولیت ها، آرزوها، بیم ها و نگرانی ها دم به دم در انبان مغزش سنگین تر می شود. در حالی که نیروهای جسمانی او با انواع دردها و نارسایی ها، به سوی تحلیل می رود و پرتگاه پایانی با چشم دیده می شود. این حالت غریب و توصیف ناپذیری است.

این تراکم صدها عامل فشرنده از انواع گوناگون است، که شما را در محاصره می گیرد و آن چیزی است که در پزشکی و روان شناسی «استرس» می نامند و موجب افزایش ترکیبات زیان مند بیوشیمیک در بافت ها و یاخته هاست که «استرسین» نام عمومی آن هاست.

کم سخنی و اندوهگینی و تردید و بدبینی دوران پیری از این حالت ناشی می شود و این هنگامی است که انسان در سطح خاصی از آگاهی، در مقطع معینی از تاریخ تکامل نوع خود، به عنوان فردی سپری، آخرین گام ها را در جاده «زیست نامه» خویش بر می دارد. ناصرخسرو چه زیبا سرود:

 

پیری ای خواجه، یکی خانه تنگ است که من

در آن را نه همی یابم، هر سو که روم

یا یکی چادر شوم است، که تا بافتمش

نه همی دوست پذیرد ز منش نی عدوم

 

نگارنده شکی ندارد که تاریخ نوع انسان، تاریخی است قانون مند و فرازمند:

 

1) قانون مندی آن از آنجاست که نوع انسان مانند دیگر انواع طبیعی، هر اندازه هم که پارامترهای زندگی جمعی اش بی شماره و یگانه باشد، دچار «عدم تعین» صرف نمی گردد. و در واقع نیز بررسی تاریخ نشان می دهد که می توان پدیده های آن را به این نحو یا به آن نحو طبقه بندی کرد. و روابط درونی پدیده های همگون و روابط برونی پدیده های ناهمگون را (ولو در خطوط پویا و دندانه ای آن) روشن ساخت. اقتصاد، سیاست، فرهنگ، علم، هنر، فن، جنگ، صلح، انقلاب، دولت، مردم، فرد، شهر، روستا، صنعت، کشاورزی و غیره و غیره ده ها مقوله ای است که در جامعه قابل تشخیص است و رشد درونی و ربط برونی دارد و از لحاظ نقش و اهمیت همیشه یکسان نیست و در میان آن ها نوعی ترتیب منطقی ضرور موجود است.

2) اما وجود فرازمندی و جنبش پیش رونده نیز در جامعه بشری امری است عیان و انسان های امروزی را نمی توان با انسان های دوران باستان همسنگ دانست و این خود نیاز به استدلال ندارد. البته خط فرازمندی و پیشرفت، مستقیم و بی گسست نیست و در آن هم آشفتگی غریبی حکم رواست. ولی علم از برآینده های کلی سخن می گوید نه از اجزاء یا گروه کوچکی از اجزاء که پیوسته در گردباد آشفتگی اند.

واحد روند عظیم «تاریخ نوع انسان» زیست نامه فردی است که در چارچوب زمانی تاریخ تبلور می یابد، ولی به علل مختلف (ژنه تیک، تربیتی، مکانی، زمانی، معرفتی و غیره) این تبلور بسیار بسیار گوناگون است تا آنجا که به حد یگانه بودن می رسد. یعنی هیچ انسانی همانند کامل خود را ندارد، گرچه ممکن است تعداد عوامل همانند جسمی و روحی بالا باشد.

در دو نوزاد هم تخم (هوموزیگوت) حتی در صورت تربیت خانوادگی و محیط اجتماعی یکسان، یکسان نیستند، زیر مثلا عوامل ارثی آن چنان زمینه استعدادی در هر یک، متمایز از دیگری، به جای می گذارد که بازتاب زمان در آینه روح این و آن، همانند نمی شود، تا چه رسد به موارد دیگر.

فرق زیست نامه و تاریخ تنها از جهت زمانی نیست. زیست نامه در عصر ما در کشورهای رشد یافته به طور متوسط 70 – 75 سال را در بر می گیرد. تاریخ نوع انسان (اگر به دگرگونی های درونی نوع توجه نکنیم) می تواند میلیونها و ده ها میلیون سال طول بکشد یعنی آدم فردی، بنا به مثل معروف «آه و دمی» است.

تفاوت تاریخ و زیست نامه فردی تنها زمانی نیست. در اینجا رابطه جزء و کل وجود دارد. بین قوانین جزء و کل (قطره و دریا) البته رابطه و شباهت منشاء موجود است، ولی هر یک از آن ها قوانین خاص خود را دارند. زیست نامه یک فرد در یک عصر، مانند «پول خرد» یکنواخت آن عصر نیست. و لذا فرد، «شخصیت» است، یعنی تبلور ویژه ای است نه واحد یکنواخت.

بدون تردید در عصر شاه عباس یا ناپلئون وجوه شباهت به ترتیب افراد ایرانی و فرانسوی با هم بسیار زیادتر از وجوه شباهت آن ها با ایرانیان یا فرانسویان عصر ماست. ولی بین مثلا تالیران و هونوره دوبالزاک، یا بین مثلا مرشد قلی خان استاجلو و ملاصدرا تفاوت ها بسیار است. لذا زیست نامه در چارچوب تاریخ، تحت تاثیر یک سلسله عوامل، تبلور می یابد و آن را بدون درک تاریخ دورانش نمی توان فهمید، چنان که تاریخ دوران را بدون درک زیست نامه کسانی که در آن، نقش موثر در صحنه ای خاص ایفاء کرده اند، نمی توان به درستی ادراک نمود.

فردگرایان که تاریخ را هباء و آشفتگی توضیح ناپذیر می دانند، زیست نامه را مطلق می کنند و نقش تند کننده یا کند کننده شخصیت را تا حد نقش آفرینش تاریخ بالا می برند. هم انکار نقش شخصیت (در تند یا کند کردن روند تاریخ) خطاست و هم اغراق در آن و ندیدن قوانین برآیندی گروهی جامعه.

همیشه هیئت های حاکمه بهره کش که می خواهند دغدغه «ادبار زمانه» را به وجود شریف خود راه ندهند، از تصدیق سیر فرازمند تاریخ با توسل به سفسطه می گریزند: سفسطه نیز دم دست است! در تاریخ این سیر فرازنده چنان آشفته و کج و کوله است و در آن چنان فاکت های متضاد وجود دارد که برای اجرای سفسطه های ماهرانه و «تعنت» ابدا به نبوغی نیاز نیست.

مورخان بسیاری هستند که دوران، رویداد یا فرد واحدی را به دو شکل متضاد نشان می دهند و با اسناد و مدارک ثابت هم می کنند؛ لذا تا ما «رشته آریادنه» را نیابیم، مسلما در لابیرنت تو در توی تاریخ گم می شویم و آن رشته نیز تنها درک علمی تاریخی است.

باری، از این بحث های مکرر و تجریدی گذشته، سیر گریه آلود نوزاد و سپس جهش های شادمانه کودک و گام های مغرور جوان و پویه متغیر میان سال و روش لنگان و غم آلود پیر، از گهواره تا گور، در نزد هر فرد انسانی به نحوی است.

مسئله اینجاست که این زیست نامه را به نظر نگارنده می توان به دو فصل عظیم تقسیم کرد:

1) فصل تسلط اقلیت ممتاز و انگل بر اکثریت محروم و زحمتکش.

2) فصل برادری و عیاری نوع انسان.

زیست نامه ما در فصل اول می گذرد. گرچه قرائن بسیاری حاکی است که سرانجام پس از ده ها هزار سال این فصل رو به پایان است.

خوشا بر آن زیست نامه ها که در فصل دوم خواهد گذشت که از جهت طول زمانی و دستاوردها، فصل عمده هستی بشریت در سیاره ماست.

یکی از فلاسفه، فصل اول را «ماقبل تاریخ عصر تسلط جبر طبیعی و اجتماعی» و فصل دوم را «تاریخ و عصر رهایی از جبر طبیعی و اجتماعی؛ عصر آزادی» نامیده است.

 

تاریخ و آزادی هنوز شروع نشده و مسلما در آینده هایی که در دسترس نبیرگان ماست شروع خواهد شد. اکنون تنها دوران نبرد جهانی در راه رهایی واقعی است که اگر از خطرات مکنون بگذرد، فصل دوم را آغاز خواهد کرد.

زیست نامه انسان ها در فصل دوم همانندی بیشتری با هم می یابد بدون آن که از خلاقیت فردی وی کاسته شود. برعکس بر «مقدار مطلق» این خلاقیت ده ها و صدها بار افزوده خواهد شد. درست در این فصل دوم هستی بشر است که فاصله بین گهواره و گور به حداکثر ممکن بیولوژیک آن خواهد رسید و بخش پایانی زیست نامه انسانی از زیر سایه تاریک ابرهای سیاه رنج های روحی و جسمی خواهد رست.

انقلاب کشور ما گامی در همین سمت است: تکان نیرومند مردم، خواست مصرانه آن ها برای رهایی، به هر شکل که باشد، تکانی است در تاریخ و در عصر ما، این تکان نمی تواند قهقرایی باشد. اگر ما زیست نامه خود را در این برش گاه، علمی بررسی کنیم، قادر خواهیم شد آن را بهتر درک کنیم و شاید پربارتر سازیم و به دخمه یاس و تردید یا عرصه عشرت و ولنگاری و فقدان مسئولیت پناه نبریم.

عارفان ما به وجود «طلب» (البته به معنایی که خود درک می کردند) یعنی تلاش در راه یک مطلوب والا، بسیار اهمیت می دادند. طلب را عطار و مولوی می ستایند و آن را درون مایه زندگی می شمردند.

 

عطارمیگوید:

 

صد هزاران خلق همچو کرم زرد

زار می میرند در دنیا به درد

ما اگر در این طلب میریم زار

به که در عین فلاکت، زار زار

 

 

زیست نامه و تاریخ  (مجله چیستا شماره 3 آبان 61)

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 682  - 2 اسفند ماه 1297

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت